🏴🕊
با شور و حرارت حرف میزد .
میگفت : امام پیام دادن ؛ جبهھها را
محکم نگه دارید و هوشیار باشید !
قید مرخصی رو زدند و سوار اتوبوس
شدند تا به خرمشهر بروند .
یکعکس امام روی طاقچهی اتاق بود .
میگفت : ببین امام چطور نگاهمون میکنه
من خجالتمیکشم مثلِ او نباشم.ما باید
پیرو امام باشیم !
اعتقاد داشت اگر میخواهیم دشمن را
ذلیل کنیم و اگر ملت مۍخواهد سربلند
شود ، باید گوش به فرمان رهبر بسپاریم
اگر گفت سرت را بده ، سر را فدا کنیم
و اگر گفت عزیزترا فدا کن ، فدا کنیم .
مطیع محض بود .
همیشه به بچهها سفارش میکرد کھ تابع
ولایت باشند و امام را فراموش نکنند .
شهیدرضاشکریپور
آزادی_خرمشهر
یادشهداکمترازشهادت_نیست
╭🏴🕊
شهید سیدمرتضی دادگر (۱۳۴۵ ساری _ ۱۳۶۵ شلمچه) متولد شهرستان شهید پرور ساری استان مازندران است. ایشان در خانوادهای با ایمان و دوستدار اهل بیت علیه السلام متولد شد.
سید مرتضی دادگر در سايه محبت هاي پدر و مادر پاکدامن و مهربانش دوران کودکي را پشت سر گذاشت و بعد وارد مدرسه شد و به فراگیری تحصیل پرداخت ، سپس تحصیلات را در دانشگاه ادامه داد .
سیدمرتضی دادگر با عضورت بسیجی و در لشکر ۲۵ کربلا در رسته اداری به اسلام خدمت می کرد که در ۱۳۶۵/۱۰/۲۲ هجری شمسی در منطقه شلمچه و در عملیات کربلای پنج شهد شیرین شهادت نوشید و در جوار رحمت الهی جای گرفت . پیکر پاک شهید دادگر پس از سالها مفقودالاثر بودن سرانجام در ۱۳۷۴/۵/۷ تشییع در گلزار شهدای روستای اسپورز در جوار امامزاده جبار اطراف ساری به خاک سپرده شد. سلام و درود خدا بر روح پاک و مطهرش.
🩸شهیدی که قرض های تفحص کننده ی خود را پرداخت کرد🩸
🌹شهید سید مرتضی دادگر🌹
آن شخص می گفت:اهل تهران بودم و عضو گروه تفحص و پدرم از تجار بازار تهران.علیرغم مخالفت شدید خانواده و بخاطر عشقم به شهداء حجره پدر را ترک کردم و به وهمراه بچه های تفحص لشکر۲۷ محمد رسول الله (ص)راهی مناطق عملیاتی جنوب شدم.
یکبار رفتن همان و پای ثابت گروه تفحص شدن همان… بعد از چند ماه، خانه ای در اهواز اجاره کردم و همسرم را هم با خود همراه کردم.
یکی دو سالی گذشته بود و من و همسرم این مدت را با حقوق مختصر گروه تفحص میگذراندیم. سفره ساده ای پهن می شد اما دلمان،از یاد خدا شاد بود و زندگیمان،با عطر شهدا عطرآگین.تا اینکه…
تلفن زنگ خورد وخبر دادند که دو پسرعمویم که از بازاری های تهران بودند برای کاری به اهواز آمده اند و مهمان ما خواهند شد.آشوبی در دلم پیدا شد.حقوق بچه ها چند ماهی می شد که از تهران نرسیده بود و من این مدت را با نسیه گرفتن از بازار گذرانده بودم. نمی خواستم شرمنده اقوامم شوم.با همان حال به محل کارم رفتم و با بچه ها عازم شلمچه شدیم.
بعد از زیارت عاشورا و توسل به شهدا کار را شروع کردیم و بعد از ساعتی استخوان وپلاک شهیدی نمایان شد. شهیدسیدمرتضیدادگر…
فرزند سید حسین اعزامی از ساری…
گروه غرق در شادی به ادامه ی کار پرداخت اما من….
استخوان های مطهر شهید را به معراج انتقال دادیم و کارت شناسایی شهید به من سپرده شد تا برای استعلام از لشکر و خبر به خانواده شهید،به بنیاد شهید تحویل دهم.
قبل از حرکت با منزل تماس گرفتم و جویای آمدن مهمان ها شدم و جواب شنیدم که مهمان ها هنوز نیامده اند اما همسرم وقتی برای خرید به بازار رفته بود مغازه هایی که از آنها نسیه خرید می کرد به علت بدهی زیاد،دیگر حاضر به نسیه دادن نبودند و همسرم هم رویش نشده اصرار کند.با ناراحتی به معراج شهدا برگشتم و در حسینیه با استخوانهای شهیدی که امروز تفحص شده بود به راز و نیاز پرداختم.
“این رسمش نیست با معرفت ها…ما به عشق شما از رفاهمان در تهران بریدیم….راضی نشوید به خاطر مسائل مادی شرمنده خانواده مان شویم. گفتم و گریه کردم.
دو ساعت در راه شلمچه تا اهواز مدام با خودم زمزمه کردم: «شهدا! ببخشید… بی ادبی و جسارتم را ببخشید…»
وارد خانه که شدم همسرم با خوشحالی به استقبال آمد و خبر داد که بعد از تماس من کسی درب خانه را زده و خود را پسرعموی من معرفی کرده و عنوان کرده که مبلغی پول به همسرت بدهکارم و حالا آمدم که بدهی ام را بدهم.هرچه فکرکردم،یادم نیامد که به کدام پسرعمویم پول قرض داده ام.با خودم گفتم هرکه بوده به موقع پول را پس آورده،لباسم را عوض کردم و با پول ها راهی بازار شدم.به قصابی رفتم.خواستم بدهی ام را بپردازدم که در جواب شنیدم:
بدهی تان را امروز پسرعمویتان پرداخت کرده است.به میوه فروشی رفتم،به همه مغازه هایی که به صاحبانشان بدهکار بودم سرزدم،جواب همان بود.بدهی تان را امروز پسرعمویتان پرداخت کرده است.گیج گیج بودم.خرید کردم و به خانه برگشتم و در راه مدام به این فکر می کردم که چه کسی خبر بدهی هایم را به پسرعمویم داده است؟
وارد خانه شدم و پیش از اینکه با دلخوری از همسرم بپرسم که چرا جریان بدهی ها را به کسی گفته با چشمان گریان همسرم مواجه شدم که روی پله های حیاط نشسته بود و زار زار گریه می کرد.
جلو رفتم و کارت شناسایی شهیدی را که امروز تفحص کرده بودیم را در دستان همسرم دیدم.اعتراض کردم که: چند بار بگویم تو که طاقت دیدنش را نداری چرا سراغ مدارک و کارت شناسایی شهدا می روی؟
همسرم هق هق کنان پاسخ داد:خودش بود. بخدا خودش بود.کسی که امروز خودش را پسر عمویت معرفی کرد صاحب این عکس بود.
کارت شناسایی را برداشتم و راهی بازار شدم.مثل دیوانه ها شده بودم.عکس را به صاحبان مغازه ها نشان می دادم. می پرسیدم:آیا این عکس، عکس همان فردی است که امروز…؟
نمی دانستم در مقابل جواب های مثبتی که می شنیدم چه بگویم.مثل دیوانه هاشده بودم.به کارت شناسایی نگاه کردم،
شهید سید مرتضی دادگر. فرزند سید حسین.. اعزامی از ساری..
وسط بازار ازحال رفتم.
ولاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون.
☘روحش شاد به برکت صلوات برمحمد وآل محمد☘
🌟اللهم صل علی محمد و آل محمد وعجل فرجهم🌟
🔰زندگینامه پاسدار شهید محمد قائمی
💐🍃شهید قائمی متولد ۱۲ مهر ماه ۱۳۴۶ ، شهر ری تهران می باشد.
محمد آقا اولین فرزند خانواده و تا سن ۱۴ سالگی به همراه خانواده در شهر ری تهران زندگی میکرد. و زمان انقلاب به همراه دایی و پدر در راهپیماییها شرکت میکرد.و در روز ۱۲ بهمن به همراه پدر به بهشتزهرا رفتند و در مراسم استقبال از امام ره شرکت کردند.
🌹شهید محمد قائمی در سال ۱۳۶۰ به همراه خانواده به زادگاه پدر و مادر شهر مقدس مشهد نقلمکان کردند. محمد آقا کا حالا نوجوان ۱۶ ساله بود به عنوان بسیجی به آموزش رفت و با اصرار فراوان توانست رضایت پدر و مادر را جلب کند و در به جبهه حقعلیه باطل شرکت کند.
بعد از ۲ سال که به سن خدمت سربازی رسید به عنوان پاسدار در جبههها شرکت میکرد. و در عملیات بدر دوشادوش فرمانده شهید محمودکاوه بود و در آن عملیات مجروح شد. و چون از نظر جسمانی درشت هیکل و ورزشکار بود جزء نیروهای کماندویی بود.
🕊🥀سرانجام ۲۶ آبان ۱۳۶۵ در حین آموزش به وسیله ترکشهای خمپاره که به قلب شهید اصابت کرده بود به درجه پر فیض شهادت نائل آمد.
🌷مزار مطهرش در قطعه ۳۰ گلزار شهدای مشهد ( بهشت رضا ع) میباشد.
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅
#شهیدانه
شهید گمنام
🔰زندگینامه پاسدار شهید محمد قائمی 💐🍃شهید قائمی متولد ۱۲ مهر ماه ۱۳۴۶ ، شهر ری تهران می باشد. محمد آ
📝خاطره از شهید گرانقدر محمد قائمی
❣محمد هر وقت میومد مرخصی
شبها برای خواب در اتاقی جدا و تنها میخوابید.یکبار که نیمه شب از خواب بیدار
شدم صدای گریه و ناله شدید از اتاق محمد شنیدم، با نگرانی به پدرش گفتم :
نمیدونم چه اتفاقی افتاده که محمد اینقدر بیقرار هست.
🕊بعدها فهمیدم که محمدم نماز شب و نماز امام زمان عج رو میخونده و از خداوند متعال طلب شهادت داشته.
✨راوی مادر شهید
🔹🔸🔹🔸🔹
محمد آقا خیلی به تیپ و لباسش اهمیت میداد و همیشه کار میکرد و با حقوقش حتما برای من هدیهای میخرید.
و خودش همیشه شیک پوش و مرتب بود.
✨راوی خواهر شهید
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━
💠خصوصیات اخلاقی شهیدمدافع حرم #حمیدسیاهکالی💠
✅حمید مهربان ومودب بود وبرای همه افراد خانواده سرمشق بود🌹
✅در فامیل و آشنا اخلاقش زبانزد بود وهرگز کسی را از خود نمی رنجاند🌹
✅عاشق حفظ قرآن بودوتا زمان ازدواجش حدود ۶جز قرآن را در حافظه داشت🌹
✅هیچ وقت در آزمون دانشگاه تقلب نمیکرد ومیگفت حقوقی که از سوادم میگیرم باید حلال باشد🌹
✅همیشه عاشق کمک کردن به دیگران بود وبا اخلاق وبا ایمان بود بسیار با حیا بودند🌹
✅نماز اول وقت میخواندند واگر کسی دیر میخواند میگفت نماز اول فوت نشه حواستان جمع جمع😊🌹
روحشان شاد ویاد ونامشان گرامی 🌹
معرفی_شهید
. 🕊 تلاوت آیات قرآن ڪریم ؛
۩ بــِہ نـیّـت
برادرشھیدابراهیمهادے 🌿'
#صفـــ۴۷۲ــفحه 📚
•﴿رفیقشھیدمابراهیمهادے﴾•
دعای ندبه.mp3.mp3
3.29M
صوت دعای ندبه
به نیابت از شهدای گمنام باشد نگاه شهدا بدرقه راهمون🤲 🍃🌺🍃
چند صبح جمعه به انتظار او نخوابیده ای❓🥀🥀💔
دل هوای روی ماه یار دارد جمعه ها
دل هوای دیدن دلدار دارد جمعه ها
صبح جمعه چشم در راهیم ما ای عاشقان
یار با ما وعده دیدار دارد جمعه ها💔
❤سلامتی وتعجیل در فرج مولا صاحب الزمان عج❤
🌹اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَي مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُم🌹
الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلْفــَرَجْبحق حضࢪٺزینبڪبرۍسلاماللهعلیها🤲🏻💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😭✌️ جمعه است اموات و شهدا منتظرند یا کنیم اموات خودمون و همهی شهدا اسلام مخصوصا شهدای مدافع حرم وامنیت مخصوصآ شهدای فلسطین و غزه و ۳ سردارا بزرگ اسلام حاج قاسم سلیمانی عزیز
أبو المهدی المهندس عزیز حاج رضوان (عماد مغنیه) عزیز ، این سه شهید را یا کنیم به نیت همه شهدا با بذکر فاتحه و۵صلوات بر حضرت محمد و آل محمد و عجل فرجهم
💐💐💐🕊🕊🕊💐💐💐
اگر دلتون شکست التماس دعا 🙏😭
اللهم عجل لولیک الفرج ❤️🤍💚✌️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری_شهادت_امام_جوادعلیه السلام
یا جواد الائمه ای عشق شیرین…
🖤شهادت ابن الرضا امام جواد علیهالسلام تسلیت باد.
@shahid_gomnam15
🌷🍃آمدم بگویم:
نیستید که ببینید قایق نفس ما
چطور به گل نشسته
اما یادم آمد
هستید و میبینید
این در گل ماندن را
پس به رسم خلوص و مردانگیتان
نجاتمان دهید از دنیا زدگی
صبح و عاقبتمون شهدایی 🕊
#همراه_شهدا
🕊 #خاطرات_شهید
●حسیـن ایرلو بچه تهران بود از آن داش مشتی هــا...
شده بود فرمانده تحریب لشکر المهدی(عج)...
●می گفت دوست دارم جوری شهید بشم که یک وجـبم از من هم نمـونه... گلوله مستقیم تانک خورد به سینه اش، تکه تکه شد....
●بعد از حسیــن، کاکا علے شـد فرمانده تخریـب...
دیدم همیشــه یک لباس منـدرس و کهنه به تن دارد.
گفتـم کاکا علے این چـیه پوشیدے زشتـه!
گفـت: لباس شهیـد ایرلوِ!
گفتم: حسین هیکلش دو برابر تو بود؟
گفت:دادم خیاط بـرام اندازش کـرده.
روی آسـتین جاے یک پارگے بود.
گفـتم: این چـیه، چرا این را ندوختـی؟
گفت: جاےترکـشیه که به بازوے ایرلو رفته.
هر وقت خسـته میشـم. دلم مےگـیره سرم رو مےگذارم رو این پارگےآروم میشم!
شهید_علی_ناظمپور(کاکاعلی)
📎سمت: فرمانده گردان تخریب لشکر 33 المهدی(ﻋﺞ)🌷
شادی ارواح شهدا صلوات🌹🍃🕊
#برشی_از_خاطرات 📜
خیلی بر بیت المال حساس بود و قبل از اینکه ساکن نجف شود گاهی در پایگاه در میخواند و هنگامی که می خواست درس بخواند از پایگاه خارج میشد و در راهرو می رفت. در راهرو لامپ هایی داریم که شب نیز روشن است و انجا در سرما مینشست و درس می خواند و وقتی به ایشان می گفتیم که چرا اینجا درس می خوانی می گفت: من این درس را برای خودم می خوانم و درست نیست که از نوری که هزینه ان از طریق بیت المال پرداخت می شود استفاده کنم.
شهید_هادی_ذوالفقاری
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹
همیشه نمازش اول وقت بود.
درجبهه چفیه را پهن میڪرد و مشغول نماز میشد..
استعداد و ضریب هوشے بالای بابڪ باعث
متمایز شدنش نسبت به سایر نیروها در
دوره آموزشے شده بود و درانتهای دوره
اموزشی به عنوان سرگروه تیم اول تخصص
خودشان انتخابشد.
••بابڪ درسال96عازم سوریه شدوبعدازمدت 27روز درمنطقه البوکمال سوریه شربت شهادت رانوشید(درسالروز شهادت امام رضا علیه السلام)
شهید#بابک_نوری_هریس🕊🌹
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹
🌷از مادر شهید حسن باقری پرسیدند:
چی شد که پسری مثل حسنآقا تربیت کردی؟!
جمله خیلی قشنگی گفتند:
نگذاشتم #امام_زمان(عجلالله تعالی فرجه الشریف ) در زندگیمان گُم شود....
May 11