eitaa logo
شهید گمنام
3.5هزار دنبال‌کننده
15.6هزار عکس
6.8هزار ویدیو
93 فایل
🥀شھید...به‌قَلبت‌نگـاھ‌میکُند اگࢪجایےبࢪايَش‌گذاشتھ‌باشےمےآيد‌مےمانَد لانھ میکُند تاشھيدت‌ڪُند ࢪفیق‌شهیدشهیدت‌میڪند.🥀 ارتباط با مدیر کانال شهید گمنام ⤵️⤵️⤵️ @khakreezfarhangi ⤵️⤵️⤵️ @gomnam30 خادم تبادل ⤵️⤵️⤵️ @YaFateme1349
مشاهده در ایتا
دانلود
اسم رمانمون هست عشق در یک نگاه یه رمان آموزنده وجذاب خیلی قشنگه پیشنهاد میکنم حتما بخونید
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗عشق دریک نگاه💗 قسمت1 با صدای زنگ ساعت گوشیم بیدار شدم ساکمو برداشتم وسیله هایی که نیاز داشتم و داخلش گذاشتم در اتاق باز شد زهرا: نرگس هنوز آماده نشدی؟ -الان زود آماده میشم زهرا: از دست تو ،همیشه آخرین نفریم بدو - چشم تند تند وسیله هامو جمع کردم لباسمو پوشیدم چادرمو سرم کردم رفتم پایین همه در حال صبحانه خوردن بودن - سلام به اهل خانه صبحتون بخیر مامان : سلام عزیزم بیا صبحانه تو بخور - دستتون درد نکنه بابا: زهرا بابا خیلی مواظب خودتون باشین زهرا: چشم بابا جون زود باش نرگس خانم دیر شد - همین الان بابا گفت مواظب خودتون باشین ،میخوای چیزی نخورم بی افتم رو دستت مامان: خدا نکنه ،اره بخور مادر زهرا: لووس ،من میرم دم در بیا ( اولین سفری بود که منو زهرا میخواستیم باهم بریم اونم کجاا شلمچه ،زهرا دو سال از من بزرگتر بود ،باهم تو یه دانشگاه درس میخونیم البته من چون نیمه اولی هستم ،زهرا نیمه دومی ،اینجوری یه سال از نظر درسی عقبم ) سوار ماشین شدیم و حرکت کردیم توی راه زهرا همش میگفت : وااای نرگس دیر میرسیم همه میرن ،ما جا میمونیم - نترس آبجی گلم ،شهدا اگه بطلبه مارو ،هیچ کسی جایی نمیره تا ما برسیم دست بر قضا اتوبوسی که ما میخواستیم سوارش بشیم اشکال فنی پیدا کرده بود رسیدم دم در دانشگاه - دیدی گفتم نرفتن خانم موسوی(مسئول بسیج دانشگاه): سلام دخترا کجایین شما زهرا: شرمنده خانم موسوی،پس ماشین برادرا کجاست خانم موسوی: نیم ساعتی میشه حرکت کرده آقا راننده: خانم موسوی درست شده بریم خانم موسوی:خدا رو شکر،بریم بچه ها سوار شین ••••• 🍁نویسنده: فاطمه ب🍁 .............................................. دوستان گرانقدر کپی رمان درصورت ذکر نام نویسنده و تغییر ندادن نام رمان مجاز است در غیر این صورت نویسنده راضی نیست و اینکار پیگردالهی دارد💯 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗عشق در یک نگاه💗 قسمت2 سوار ماشین شدیم و حرکت کردیم زهرا هم یه مفاتیح ریز از کیفش درآورد شروع کرد به خوندن منم هندزفری رو گوشم گذاشتم و مداحی گوش میکردم کم کم خوابم برد زهرا: نرگس ،اجی بیدار شو وقت نماز و ناهاره ( چشمامو به زور باز کردم ): چشم از ماشین پیاده شدیم و رفتیم نماز و خوندیم بعد نماز همه رفتن داخل رستوران ،منم چون از غذاهای بیرون اصلا خوشم نمیاومد رفتم داخل اتوبوس نشستم ده دقیقه بعد زهرا اومد زهرا: خانم خانوما یه دفعه غش نکنی بیافتی رو دستمون - خیالت راحت بادمجون بم آفت نداره دست کرد داخل کیفش زهرا: بیا ،مامان جونت واست ساندویج درست کرد ،میدونست چیزی نمیخوری - قربون دستش برم زهرا: منم مسئول حمل و نقلش بودمااا - قربون شما هم برم ( ساندویج کتلت بود ،واقعن گشنم بود ) خانم موسوی: زهرا جان بیا اماره بچه هارو بگیر حرکت کنیم زهرا: چشم،الان میام هوا تاریک شده بود که رسیدیم واقعن تو تاریکی شب هم میشد ،بوی شهدا رو حس کرد این چند روز خیلی زود گذشت ،ولی دلم میخواست ثانیه ها یه عمر بگذره تا بیشتر بمونیم اینجا یه شب بعد از خوندن دعا و نماز شب خوابم برد ،خواب دیدم یکی داره اسممو صدا میزنه و میگه بیا چند بار هم این جمله رو تکرار کرد اصلا چهره اش مشخص نبود فقط صداشو میشنیدم از خواب بیدار شدم نگاهی به اطرافم کردم همه خواب بودن یه ترس عجیبی افتاد توی دلم چادرمو سرم کردم از چادر زدم بیرون همه جا ظلمات و تاریک بود ترسیدم کجا باید برم ،اون صدای کی بود ؟ رفتم دورو برم و گشتم یه دفعه صدای گریه ای شنیدم دنبال صدا رفتم ••••• 🍁نویسنده: فاطمه ب🍁 ................................................... دوستان گرانقدر کپی رمان درصورت ذکر نام نویسنده و تغییر ندادن نام رمان مجاز است در غیر این صورت نویسنده راضی نیست و اینکار پیگردالهی دارد💯 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
♦️«من گوسفند دارم، حقوق نمی‌خواهم، حقوق مرا بدهید به افراد ندار و بی سرپرست» 🔹در وصیت نامه‌اش نوشته بود: «من چندتا گوسفند به اندازه ای که بچه هایم شکمشان را سیر کنند دارم، حقوق مرا بدهید به افراد ندار و بی سرپرست.» 🔸فرماندهان برای متقاعد شدنش گفته بودند که این حقوق ناچیز؛ حق خودش و فرزندانش است. 📌در جواب نوشت: «امام علی (ع) که افراد را به جنگ دعوت میکرد، یکی میگفت محصولم، یکی میگفت زن و بچه‌ام و... با این توجیهات علی رو تنها گذاشتن ایران کوفه نیست!» ➕و به فرزندانش گفت: شاید بعد من سپاه نتوانست به شما کمک کنه، که با نداری بسازید از اولاد امام حسین عزیزتر نیستید که این همه مصیبت کشیدند. 🌷شهید حاج قباد شمس الدینی🌷🕊 شهیدی که حاج قاسم🌷🕊 او را حبیب ابن مظاهر لشکر ثارالله نامیده بود. @shahid_gomnam15❤️
این ۱۳ آبان فقط مختص دانش آموزها و دانشجوهایِ سال ۵۸ ایــران نیست بلکــــه... " سالروزی شده برایِ یادبود ِکسایی که مشت های گره کرده شونو تو صورتِ استکبار کوبیدن و برایِ پایداری حق فریاد زدن اونم با هر ملیّتی!! درود_بر_شرف_تون🖐🏼
بعد از شهادت علی خوابش‌ رو دیدم بهم گفت: اگه میدونستم این دنیا به خاطر صلوات این‌ همه ثواب‌ و‌ پاداش میدن، حالا حالاها آرزوی شهادت نمیکردم! میموندم توی دنیا و صلوات می فرستادم... شهید علی‌ موحد دوست🌹🕊 @shahid_gomnam15❤️
🌷مادر بهنام در بیان خاطره ای از این شهید می‌گوید: 🍃هنگام آغاز جنگ تحمیلی بهنام سیزده سال و هشت ماه داشت... نخستین فرزندم بود... او در دوازده سالگی به من میگفت: میخواهم طوری باشم که در آینده سراسر ایران مرا به خوبی یاد کنند و یک قهرمان ملی باشم...✨ ایام_شهادت ماملت_شهادتیم ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@shahid_gomnam15
♥️🖇•| دلم‌رفاقتےمیخواهد؛ که‌برایم‌سربندیازهراببندد . . که‌دلم‌راحسینےکند . . که‌خاکےباشد✋🏻 دلم‌رفاقتےمیخواهد؛ که‌شهیدم‌کند . . @shahid_gomnam15❤️
🌹پندار ما این است که ما مانده‌ایم و شهدا رفته‌اند اما حقیقت آن است که زمان، ما را با خود برده است و شهدا مانده‌اند.🕊 @shahid_gomnam15❤️
🔹️ کت و شلوار دامادی‌اش را خیلی دوست داشت. تمیز و نو در کمد نگه داشته بود. ◇ به بچه‌های سپاه می‌گفت: «برای این که اسراف نشود، هر کدام از شما خواستید داماد شوید، از کت و شلوار من استفاده کنید. این لباس ارثیه‌ی من برای شماست.» 🔹کت و شلوار دامادی *محمد حسن*، وقف بچه‌های سپاه شده بود و دست به دست می‌چرخید. ◇ هر کدام از دوستانش که می‌خواستند داماد شوند، برای مراسم دامادی‌شان، همان کت و شلوار را می‌پوشیدند. جالبتر آن که، هر کسی هم آن کت و شلوار را می‌پوشید؛ به *شهادت* می‌رسید! ◇ به روایت: فاطمه فخار همسر شهید محمدحسن فایده🌹🕊 📚 منبع: 365 خاطره برای 365 روز، ص 73 @shahid_gomnam15❤️
خواستگاری‌ آمد‌ گفت: من‌ چهارتا‌ زن‌ دارم‌! اول‌ با سپاه‌ ازدواج‌ کردم‌ بعد با جبهه و بعد با شهادت‌ و آخرش‌ با‌ تو..! شهیدمهدی‌زین‌الدین
🌷امشبم را با نام تو متبرک میکنم 🌷 میهمان امشب 👇👇 شهيد والا مقام 🌷 شهید روح الله عجمیان🌷 🌷حمد و سه توحید و ۱۴ صلوات 🌷 🌷دستم را بگیرید شهدا🤲😭🌷 ان شاءالله امشب در پرونده همه خادمان و دوستداران شهدا بنویسند. 🍃محب امیرالمومنین(علیه السلام) 🍃زیارت کربلا و نجف، 🍃سربازی امام زمان(عجل الله) ♦️نهایت شــ🌷ــهادت♦️ در هیاهوی محشر فراموشمون نکنید شهدا🤲🥺 @shahid_gomnam15