. 🕊 تلاوت آیات قرآن ڪریم ؛
۩ بــِہ نـیّـت
برادرشھیدابراهیمهادے 🌿'
#صفـــ۹۷ــفحه 📚
•﴿رفیقشھیدمابراهیمهادے﴾•
👆اینگونه روی خودشان کار می کردند... برای قضا شدن یک نماز صبح اینقدر خود را به سختی ها مبتلا می کردند تا دیگر تکرار نشود...
به همین خاطر است که به درجات عالی معنویت راه پیدا می کند.
دوستش می گفت: علی قبل از عملیات، به فرمانده گردان گفت که تدارکات بیشتر بردارید، ما محاصره می شویم و این تعداد شهید و زخمی می دهیم و...
همه حرفهایش محقق شد!
#شهید_علی_سیفی
@shahid_gomnam15
6.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اسمماهیروپیشمننیار...:)💔
مادر مرتضی جاویدی #شهیدغواص
#شهدا شرمندهایم
تاابدبهمادرانشهدامدیونیم
@shahid_gomnam15
هدایت شده از شهید اسماعیل دقایقی
🌺 حضور همسر شهید والا مقام اسماعیل دقایقی(فرمانده لشکر ۹بدر) بر سر مزار #شهید_غیرت حمیدرضا الداغی
🌹 صد پسر در خون بغلتد گم نگردد دختری
📎شهادت هنر مردان خداست
#شهید_اسماعیل_دقایقی #شهید_حمیدرضا_الداغے
@shahiddaghayeghi
🔶نوجوان ۱۷ ساله ای که منافقین چشمهایش را درآوردند و گوشهایش را بریدند و بعد شهیدش کردند...
🔸دفعه آخر که به مرخصی آمد دیدم خیلی فرق کرده و حالت معنوی خاصی پیدا کرده. وقتی بغلش کردم با خودم گفتم برای آخرین بار است که می بینمش. به سید مهدی گفتم «مادر مگر جنگ تمام نشده و امام قطعنامه را امضا نکردند؟» گفت «مگر امام نفرمودند من جام زهر را نوشیدم، من باید دوباره برگردم.» گفتم «برو و مواظب خودت باش!» با اینکه خودش می دانست بر نمیگردد گفت «این دفعه که برگردم تحصیلاتم را ادامه می دهم به خاطر شما!»
📌مادر این شهید, نحوه شهادت فرزندش توسط منافقین در عملیات مرصاد را اینچنین بیان میکند: سید مهدی در گردان مسلم لشکر 27 و در منطقه اسلام آباد غرب بود که به شهادت می رسد. منافقین سفّاک چشم هایش را در آورده بودند, گوشهایش را بریده بودند و آنقدر به فکش ضربه زنده بودند تا فکش خرد شده بود و پوستش را کنده بودند و بدنش را سوزانده بودند.زمانی که پیکرش را برای ما آوردند اجازه ندادند او را ببینم ولی بعدا فیلم پیکرش را دیدم.
#شهیدمهدیرضوی
یاد #شهدا باصلوات
@shahid_gomnam15
شهید گمنام
به فرموده پیـامبر اکرم صـلی الله علیه و آله، انسـان مخلص چهـار نشـانه دارد: «قلبی پاك وسالم دارد، اع
#شهید_عباس_بابایی
یکی از همرزمان شهیدمیگوید: «حدود سالهاي60 _ 61 بود. پایگاهشکاري هشتم، نامه اي از ستاد فرماندهی تهران آمد
که خلبانان نمونه را براي دریافت
اتومبیل معرفی کنیـد.شـهیدبابایی آنروزها فرمانـده پایگاه بود. ایشان نامه را دیدو دسـتور پیگیري داد. اسامی تهیه شد.طبق
بررسـیهـاي انجـام شـده، نام بابایی هم در لیست قرارگرفت. اسامی را بردیم پیش شـهیدبابایی تا نامه و لیست افراد را امضـا
کند. به محضاینکه نامخودش را دید،خط زد وگفت: «برادر ! این حق بقیه است، نه من!» گفتم: «طبق بررسـیهايما،شما
خودت بیشترین پرواز را داشتی و امتیـازت از همه بالاـتر است.» اما او به، جاي اسم خودش، اسم فرد دیگري را نوشت و لیسـت
را امضاکرد».
«یکشب هم از اصـفهان تا یزد رفتیم براي دیـدارشـهیدآیت الله صدوقی. ایشان خیلی به عباس علاقه داشت. به کسـی اطلاع
ندادیم، اما وقتی رسـیدیم منزل شهیدصدوقی، دیدیم ایشان در منزل ایستاده و منتظر ماست. تا ما را دید،جلو آمدوسر عباس
را روي سـینه اش گذاشت وگفت: «آقاي بابایی! منتظرتانبودم.»چندساعتی در محضر ایشان بودیم. زمان خداحافظی، که
رسید،شهیدصدوقی سوییچ یک سواري پیکان راجلوي عباس گذاشت وگفت: «شنیدم به همه خلبانان پایگاه ماشین دادندو
شما نگرفتید؛ این متعلق به شـماست.» عباس گفت: «حاج آقا! من احتیاجی ندارم. اگر این را به پایگاه هدیهدکنید، آنوقت من
بیشترخوشـحال میشوم و میتوانم اسـتفاده کنم.»شـهیدصـدوقی دوبـاره فرمود: «آقـاي بابـایی! پایگاه سـهمیه دارد؛ این مال
شماست.» اینبار عباس باحالت تواضع، سرش را پایین، انداخت وگفت: «حاج آقا! اگر به پایگاه هدیه بدهید، من، خوشحال، تر
میشوم.» آیت الله صدوقی فرمود: «حالاکه اصرار میکنی،چشم. این ماشین را به پایگاه هدیه میکنم».
شهیـدصـدوقی علاـقه زیـادي به عبـاس بابـایی داشت. به گوش خودم شـنیدم که فرمود: «بابایی،جوان دوست داشـتنی و اهل
معنایی است. اي کاش ما هم درکارهای مان اینچنین خلوصی داشته باشیم».
«روزهـا بودکه در منطقه بودیم. اوایـل جنگ بود. یک روز عباس آمـدپیش من وگفت: «بایـد راننـدگی تانکر یادم بـدهی.»
گفتم: «چرا؟»گفت: «نیروکم است، مشـکلات داریم. بچه هاخیلی اذیت میشوند. بایدیک کاري کنیم.» منابع آب خراب
شده بودند و بایدبا تانکر ازشـهر، آب میآوردیم. آنقدر اصـرارکردکه بالاخره یادگرفت. دیگه شده بود.کار هر روزش
که بعـداز پایان کار اداري وحتی بعداز پرواز، ازکابین که بیرون میآمد، میرفت سـراغ تانکر آب. آن موقع اگر به کسـی
میگفتی این راننده تانکر، فرمانده پایگاه هشتم هوایی، است، امکاننداشت باورکند»
#شهدا رو یاد کنیم با ذکر صلوات
@shahid_gomnam15
@Maddahionlin4_5800886720941524738.mp3
زمان:
حجم:
2.95M
⏯ زمینه احساسی #شهدا
🍃سلام من به سرزمین طلاییه
🍃به اون زمین که خاکشم کربلاییه
🎤 #محمدحسین_حدادیان
@shahid_gomnam15