eitaa logo
شهید گمنام
3.4هزار دنبال‌کننده
14.1هزار عکس
6.2هزار ویدیو
93 فایل
🥀شھید...به‌قَلبت‌نگـاھ‌میکُند اگࢪجایےبࢪايَش‌گذاشتھ‌باشےمےآيد‌مےمانَد لانھ میکُند تاشھيدت‌ڪُند ࢪفیق‌شهیدشهیدت‌میڪند.🥀 ارتباط با مدیر کانال شهید گمنام ⤵️⤵️⤵️ @khakreezfarhangi ⤵️⤵️⤵️ @gomnam30 خادم تبادل ⤵️⤵️⤵️ @YaFateme1349
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹توسل به (عج) در سیره شهید تورجی زاده در عملیات والفجر دو ، همه مهمات خود را گم کرده بودیم. مهم تر از آن راه را هم گم کرده بودیم. دستمان از همه اسباب ظاهری قطع بود. رو به بچه ها گفتم: «بچه ها! فقط یک راه وجود دارد. ما یک امام غایب داریم که در سخت ترین شرایط به دادمان می رسد. هر کسی در یک سمتی رو به دل بیابان حرکت کند و فریاد «یا صاحب الزمان» سر دهد. مطمئن باشید یا خود آقا تشریف می آورد و یا یکی از یاران شان به دادمان خواهد رسید.» همه در دل بیابان با حضرت مأنوس شده بودیم. دیدم چند نفر با لباس پلنگی به سمت ما می آیند. پشت درختان و صخره ها قایم شدیم. وقتی جلوتر آمدند، شناختم شان. برادر نوذری از فرماندهان گردان یا زهرا (س) بودند. خطاب به بچه ها گفتم: «دیدید (عج) ما را تنها نگذاشت.» 🗣راوی: شهید تورجی زاده 📚کتاب یا زهرا سلام الله علیها؛ زندگی نامه و خاطرات شهید محمد رضا تورجی زاده @shahid_gomnam15
📋 برای رفتن به مدرسه ذوق داشت. کلاس اول بود.شب قبل از اولین روز مدرسه، قوری را پر آب کرد و روی گاز گذاشت. در استکانش شکر ریخت و رویش نعلبکی گذاشت که چیزی داخلش نیفتد. حتی قاشق چایخوری اش را هم آماده کرد! کارش که تمام شد، آمد پیش من و گفت:« مامان من همه چی رو آماده کردم! دیگه لازم نیست شما بلند شی؛ خودم بیدار می شم و می رم مدرسه.» بغلش کردم و گفتم:«نه مادر. من بلند می شم با هم صبحونه میخوریم.» از روی پایم بلند شد و رفت یک بار دیگر کتاب و دفترش را نگاه کرد که یک وقت چیزی را از قلم ننداخته باشد. به نقل از مادر شهید 🦋 شهــدا همــان پــرستــوهـاے آسمــانے هستنــد ❤️🕊 @shahid_gomnam15
دو نفر ما خادم حرم حضرت معصومه(سلام‌الله‌علیها) بودیم. دفعه آخر که برای خداحافظی رفتیم حرم، وقتی برمی‌گشتیم، گفت دفعات قبلی خودم کار را خراب کردم عزیز! گفتم :چرا؟ گفت:چون همیشه موقع خداحافظی می‌گفتم یا حضرت معصومه(سلام‌الله‌علیها) من را دو ماهی قرض بده تا برای حضرت زینب(سلام‌الله‌علیها) نوکری کنم. ولی این‌بار از حضرت خواستم من را ببخشد به حضرت زینب(سلام‌الله‌علیها). من هم خندیدیم و گفتم: "خب چه فرقی کرد" گفت: اینها دریای کرم هستند چیزی را که ببخشند دیگر پس نمی‌گیرند. ✍راوی: همسر شهید شهید_مصطفی_نبی_لو🌷🌱 ‌‎‌‌‌‎🌹🍃🌹 @shahid_gomnam15
🏷 محمد تأکید زیادی بر حجاب زنان و خانم‌های جامعه داشت و همیشه به خواهرانش می‌گفت: «امام حسین تا لحظه‌ای که زنده بود، اجازه نداد لشکر دشمن به طرف خانواده‌اش برود؛ ما هم که پیرو امام حسین هستیم، باید تعصّب درباره حجاب و ناموس را از امام حسین علیه‌السلام بیاموزیم! دشمن از حجاب شما بیشتر می‌ترسد تا از توپ و تانک ما.» یکی از دوستانش تعریف می‌کرد وقتی محمد در گشت‌های ارشاد و امر به معروف با خانم یا دختر بی‌حجابی برخورد می‌کرد، چهره‌اش از ناراحتی سرخ می‌شد؛ با وجود این، وظیفه‌ی هدایتگری و ارشادی خود را فراموش نمی‌کرد و با استدلال‌های عقلی بهشون می‌فهماند که بی‌حجابی، آزادی نیست بلکه تهدیدی برای سلامت و زندگی خود آنان است. پسرم تا زنده بود، بر حجاب و عفاف خانم‌ها تأکید داشت و از این بابت نگران بود. راوی: مادرشهید شهیدمدافع‌حرم ♥️ @shahid_gomnam15
💌🌷 سه بار برایش درجه تشویقی آمد، نگرفت. تهِ دلش این بود که کار برای خدا این حرف ها را ندارد. بی‌هیچ‌ادعایی می‌گفت: اگر برای همهٔ بچه‌های لشکر، تشویقی آمد، چشــم، من هم میگیرم...! شهید_محمود_رادمهر🌹🌱 ‌‎‌‌‌‎🌹🍃🌹🍃@shahid_gomnam15
🕊 ✨وقت نماز شده! 🍃یه روز تو لشکر عملیاتی ۲۷ محمد رسول الله(ص) بودیم. برای بحث واحد تیر انتقالی تو کوه‌هاى لشکر داشتیم آموزش می‌ديديم که کار رسید به اذان ظهر! 🍃شهید بیات آخرین نفر بود؛ هر نفر باید طی مراحل خاص بیست‌تا تیر می‌زد. محمدرضا دو تا تیر که شلیک کرد، اذان شد و اسلحش رو بالا سرش گرفت و از خط آتش بیرون اومد. 🍃گفت:حاجی وقت نماز شده، تیر انتقالی رو بذاریم بعد از نماز. هرچی گفتیم که آقا اول تیر رو بزن بعدش نماز رو می‌خونى، محمدرضا گفت: ما پیرو آقا امام حسین عليه‌السلام سید و سالار شهدا هستیم و ایشون هم موقع جنگ، جنگ رو تعطیل کردند؛ حالا ما یه آموزش رو تعطیل نکنیم؟ شهید_محمدرضا_بیات @shahid_gomnam15
🕊 ✨وقت نماز شده! 🍃یه روز تو لشکر عملیاتی ۲۷ محمد رسول الله(ص) بودیم. برای بحث واحد تیر انتقالی تو کوه‌هاى لشکر داشتیم آموزش می‌ديديم که کار رسید به اذان ظهر! 🍃شهید بیات آخرین نفر بود؛ هر نفر باید طی مراحل خاص بیست‌تا تیر می‌زد. محمدرضا دو تا تیر که شلیک کرد، اذان شد و اسلحش رو بالا سرش گرفت و از خط آتش بیرون اومد. 🍃گفت:حاجی وقت نماز شده، تیر انتقالی رو بذاریم بعد از نماز. هرچی گفتیم که آقا اول تیر رو بزن بعدش نماز رو می‌خونى، محمدرضا گفت: ما پیرو آقا امام حسین عليه‌السلام سید و سالار شهدا هستیم و ایشون هم موقع جنگ، جنگ رو تعطیل کردند؛ حالا ما یه آموزش رو تعطیل نکنیم؟ شهید_محمدرضا_بیات @shahid_gomnam15
در یکی از این سرکشی‌ ها! متوجه شد کسی پوتین‌ هایش را واکس زده!🥾 از فرمانده منطقه پرسید چه کسی این کار را کرده؟ او گفت: تیمسار، سرباز مهمانسرا به دستور من این کار را کرده است.🚫 شنیدم که زیر لب چندبار استغفار کرد و بعداز آن گفت: "این رفتار ها در انسان روحیه ی استکباری ایجاد می‌کند" باید غرور سرباز را حفظ کرد♻️ سالروز شهادت شهید علی صیاد شیرازی 🍃اَللّھُمَّ؏َـجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَࢪَج🍃 @shahid_gomnam15
به آسید مجتبی ‹ شهید علمدار › گفتن؛ اینا کین که میاری هیئت و بهشون مسئولیت میدی؟! می‌گفت؛ کسی که تو راه نیست اگه بیاد تو مجلس اهل‌بیت علیه السلام و یه گوشه بشینه و شما بهش بها ندی میره و دیگه هم بر نمیگرده‌ اما وقتی تحویلش بگیری جذب همین راه میشه. رفیق هیئتی حواسمون باشه! 🍃اَللّھُمَّ؏َـجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَࢪَج🍃 @shahid_gomnam15
شلوار یخ زده و پاهای خونی🩹🧊 آخرین مسئولیتش فرمانده دسته بود. در والفجر 8 از ناحیه دست و شکم مجروح شد، اما کمتر کسی می‌دانست که او مجروح شده است. اگر کسی در باره حضورش در جبهه سوال می‌کرد، طفره می‌رفت و چیزی نمی‌گفت. یکدفعه در منطقه خواستیم از یک رودخانه رد شویم. زمستان بود و هوا به شدت سرد بود. شهید پلارک رو به بقیه کرد و گفت:" اگر یک نفر مریض بشود. بهتر از این است که همه مریض شوند." یکی یکی بچه‌ها را به دوش کشید و به طرف دیگر رودخانه برد. آخر کار متوجه شلوار او شدیم که یخ زده بود و پاهایش خونی شده بود.. شهید احمد پلارک🌱 🍃اَللّھُمَّ؏َـجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَࢪَج🍃 🔸🔸 @shahid_gomnam15
🪖سید همیشه پا به رکاب بود. اکثر مواقع لباس سبز نظامی با کلاهی کج تنش بود و به سبک داش مشتی‌ها یقه اش را باز می گذاشت و یک تسیبیحی هم گردنش آویزان می کرد. ➖یک بار گفتم: آقا مجتبی! رضایت بده و این پوتین و لباس را از تن در بیاور. گفت: به جدم قسم! تا زمانی که صدام هست و تکلیف جبهه مشخص نشده، حتی دم مغازه هم با همین لباس می روم و فروشندگی می کنم. -شهیدسیدمجتبی‌هاشمی[فرمانده‌‌فدائیان‌اسلام]🌿 🍃اَللّھُمَّ؏َـجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَࢪَج🍃 🔸🔸
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ●برای گرفتن مرخصی وارد چادر فرماندهی گردان شدم،شهید تورجی زاده طبق معمول به احترام سادات بلند شد و درخواستم را گفتم ؛بی مقدمه گفت نمی شود،با تمام احترامـــی که. برای سادات داشت اما در فرماندهی خیلـــی جدی بود؛کمی نگاهش کردم،با عصبانیت از چادر بیرون آمدم و با ناراحتی گفتم:" شکایت شما را به مادرم حضرت زهرا(س) می کنم." ● هنوز چند قدمی از چادر دور نشده بودم که دوید دنبال من با پای برهنه گفت:" این چی بود گفتی؟" به صورتش نگاه کردم...خیس اشک بود. بعد ادامه داد:" این برگه ی مرخصی سفید امضا،هر چه قدر دوست داری بنویس ،اما حرفت را پس بگیر یک سال از آن ماجرا گذشت. چند ساعتی قبل از شهادتش من را دید. پرسید:" راستی آن حرفت را پس گرفتی؟ 📎فرماندهٔ گردان یازهرای لشگر ۱۴ امام حسین(ع) 🌷 ●ولادت : ۱۳۴۳ اصفهان ●شهادت : ۱۳۶۶/۲/۵ بانه ، عملیات  کربلای۱۰ الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ. وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@shahid_gomnam15
⁩داشتیم پیکر شـــــهدامون رو با کشته های بعثی تبادل میڪردیم که ژنـرال «حسـن الدوری» رییس کمیته رفات ارتش عـراق گفت : «چند تا شهید هم ماپیداکردیم، تحویلتون میدیم تا به فهرستتون اضافه کنید.» یکی ازشهدایی که عراقی ها پیدا کردند پلاڪ نداشت . سـردار باقر زاده پرسـید: ازکجا میدونید این شــــهید ایـرانـــیه؟ این کـــه هیچ مـدرکی نداره! ژنرال بعثی گفت : با این شـــهید یه پارچه قرمز رنگ پیدا ڪردیم که روش نوشته بود: « »💚•° فـهمـیدیم ایــرانــیه... 🍃اَللّھُمَّ؏َـجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَࢪَج🍃 @shahid_gomnam15
🔅بچه ها میگفتند : ما صبح ها کفش هایمان را واکس🥾 خورده میدیدیم و نمیدانستیم چه کسی واکس میزند .. ؟ 🔅 بعدا فهمیدیم که وقتی نیروها خوابند واکس را بر میدارد و هر کفشی که نیاز به واکس داشته باشد ، را واکس میزند . مشخص شد این فرد همان فرمانده ما شهید عبد الحسین برونسی بوده است. 🍃اَللّھُمَّ؏َـجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَࢪَج🍃 🔸
🌷 بعد از مرحله پنجم عملیات رمضان، آقا مهدی جلسه گذاشت. فرمانده گردان ها و مسئولین گزارش می دادند که چه اتفاقاتی افتاده و چقدر شهید دادیم. یک نفر گفت: در فلان محور هفتاد شهید دادیم. آقا مهدی به سر خودش زد و با گریه گفت: نگویید هفتاد شهید، نگویید پنجاه شهید؛ بگویید هفتاد دردِ شهید، هفتاد دردِ بیوه ی شهید...! شهید_مهدی_زین_الدین 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🔹رمز یازهرا سلام الله علیها ... برای تولد تنها فرزندمان داوود در خرداد سال 1363 از اندیمشك به دزفول آمدیم. در طول مسیر حاجی نشان بیمارستان را از مردم می‌پرسید، متوجه شدیم كه تنها بیمارستان مناسب كه مزین به نام حضرت زهرا (س) بود در همان حوالی است. وقتی حاجی نام خانم فاطمه زهرا (س) را شنید، ذكر نام ایشان را آنچنان بیان كرد كه فكر كردم اتفاقی افتاده ولی خودش به من چنین گفت: «نام همسرم زهراست، در عملیات فتح‌المبین با رمز یا زهرا (س) مجروح شده‌ام و اینك تولد فرزندم نیز در بیمارستان حضرت زهرا (س) است.» حاج عباس درست می‌گفت زندگی ما با رمز یا زهرا (س) گره خورده بود. حتی شهادت او هم در عملیات بدر با رمز یا زهرا (س) بود و پیكرش میهمان ابدی بهشت زهرا (س) شد. همسرشهید عباس کریمی✍🏻 🍃اَللّھُمَّ؏َـجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَࢪَج🍃
🔹بابک عاشق امام رضا(ع) بود و هر سال آبان‌ماه خانوادگی به پابوس حضرت علی‌بن موسی‌الرضا(ع) می‌ رفتند، ولی سال آخر بابک سوریه بود و نتوانست به مشهد برود؛ درست در شهادت امام رضا(ع) آسمانی شد🕊•° شهید بابک نوری هریس🌱 🍃اَللّھُمَّ؏َـجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَࢪَج🍃
🔅 عملیات بیت المقدس بدجوری مجروح شد. ترڪش خورده بود به سرش ، با اصرار بردیمش اورژانس می‌گفت: « ڪسی نفهمہ زخمی‌ شدم. همینجا مداوام ڪنید » دڪتر اومد گفت: «زخمش عمیقہ ، باید بخیہ بشہ ». بستریش ڪردند از بس خونریزی داشت بی هوش شد یه مدت گذشت یڪدفعه از جا پرید . گفت: « پاشو بریم خط » قسمش دادم گفتم: « آخه تو ڪه بی هوش بودی، چی شد یهو از جا پریدی»؟ گفت: « بهت میگم بہ شرطی ڪه تا وقتی زنده ام بہ ڪسی چیزی نگی «وقتی توی اتاق خوابیده بودم ، دیدم خانم فاطمه زهرا (س) اومدند داخل» «فرمودند: «چیہ ؟ چرا خوابیدی ؟» عرض ڪردم: « سرم مجروح شده، نمی‌تونم ادامه بدم » حضرت دستی بہ سرم ڪشیدند و فرمودند: « بلند شو، بلند شو، چیزی نیست. بلند شو برو به ڪارهات برس » به خاطر همین است ڪه هر جا ڪه می‌روید حاج احمد ڪاظمی‌حسینیه فاطمه ‌الزهرا (س) ساختہ است … « سردار عشق و شهید عرفہ » شهید حاج احمدکاظمی🌱 🍃اَللّھُمَّ؏َـجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَࢪَج🍃
همسر شهید چمران✍🏻 وسط شب که مصطفی برای نماز شب بیدار میشد، طاقت نمی آوردم و میگفتم : "بسه دیگه ! استراحت کن خسته شدی " او می گفت : " تاجر اگر از سرمایه اش خرج کند بالاخره ورشکست میشود باید سود در بیاورد که زندگیش بگذرد ، ما اگر قرار باشد نماز شب نخوانیم ، ورشکست میشویم. " اما من که خیلی شب ها با گریه مصطفی بیدار می شدم کوتاه نمی آمدم و می گفتم : " اگر اینها که اینقدر از شما میترسند بفهمند این طور گریه میکنید... مگر شما چه معصیت دارید ؟ چه گناهی دارید ؟ خدا همه چیز به شما داده، همین که شب بلند می شوید خود یک توفیق است " آن وقت مصطفی گریه اش هق هق می شد و میگفت : " آیا به خاطر این توفیق که خدا داده اورا شکر نکنم؟🥺 🍃اَللّھُمَّ؏َـجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَࢪَج🍃 🔸
🪴 تا لباسی را پاره و نخ نما نمی‌کرد دست از سرش بر نمی داشت!! حتی در این عکس یادگاری که با حاج قاسم انداخته مشخص است عکسی که محمّد خیلی دوست داشت و به آن افتخار می کرد. در این عکس دکمه های پیراهنش لنگه به لنگه اند و با هم فرق می کنند..! از این لباس چند سال کار کشیده بود ولی رهایش نمی‌کرد..!! حاج قاسم در وصف او گفت : ساده بگویم ؛ محمد دوچیز را هرگز جدی نگرفت یکی دنیا را و یکی خستگی در دنیا را ، شوق دیدار بین او و خستگی فرسنگ ها فاصله انداخته بود.... فرماندهان لشکر۴۱_ثارالله شهید_محمد_نصراللهی شهید_حاج_قاسم_سلیمانی ‎‎‌‌‎@shahid_gomnam15
ماهی یه بار بچه‌ها رو جمع می‌کرد میرفتن‌و زباله‌ های شهر رو جمع میکردن می‌گفت : با این کار هم شهر تمیز میشه هم غرور بچه‌ها می‌ریزه :) شهید مصطفی چمران🌱 🍃اَللّھُمَّ؏َـجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَࢪَج🍃 @shahid_gomnam15
آخرين نفري که از عمليات برمي‌گشت خودش بود.يک کلاه خود سرش بود، افتاد ته دره.حالا آن طرف دموکرات‌ها بودند و آتششان هم سنگين.تا نرفت کلاه خود را برنداشت،برنگشت. گفتيم«اگه شهيد مي‌شدي…؟» گفت«اين بيت المال بود.» حاج احمد متوسلیان🌱 🍃اَللّھُمَّ؏َـجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَࢪَج🍃 @shahid_gomnam15
معمولا رسمه بعد از یه شادی یا یه اتفاق خوشایند شیرینی میخرن... علیرضا وقتی‌شیرینی خرید و اومد خونه؛ که می‌خواست بره جبهه. انگار خیلی جبهه رفتن براش خوشایند و شیرین بود... می‌گفت: می‌خوام برم جبهه... ان‌شالله توی این دانشگاه قبول بشم!... آخرش هم به آرزوش رسید و اولین روز مرداد سال ۶۷، با شهادت توی دانشگاه شلمچه، قبول شد... سردار شهید علیرضا خواجه‌کجوری🌱 🍃اَللّھُمَّ؏َـجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَࢪَج🍃 @shahid_gomnam15
🕊🌷بسم رب الشهدا والصدیقین 🔹بابک عاشق امام رضا(ع) بود و هر سال آبان‌ماه خانوادگی به پابوس حضرت علی‌بن موسی‌الرضا(ع) می‌ رفتند، ولی سال آخر بابک سوریه بود و نتوانست به مشهد برود؛ درست در شهادت امام رضا(ع) آسمانی شد🕊•° شهید بابک نوری هریس🌱 🍃اَللّھُمَّ؏َـجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَࢪَج🍃 🌺🌺🌺🌺🌺 کد:1162 ویژه مسابقه رفیق شهیدم هرکس میخواد توی مسابقه شرکت کنه به بنده یه پیام بده و عکس برادر شهیدش (رفیق شهیدش) رو ارسال کنه تا بنر رو براش بفرستم...❤️ واما جایزه های مسابقه 1⃣ نفر اول: مبلغ 2/000/000 ریال +قاب فرش حرم امام رضا(ع)☘ 2⃣ نفر دوم: مبلغ 2/000/000 ریال☘ 3⃣ نفر سوم: پک مذهبی وشهدایی☘ 4⃣ دو نفرهم به قید قرعه بهشون جایزه میدیم آیدی ادمین مسابقه: 👉@Abrahim_Hemat 👉@Z_opu6 ابتداعضوکانال زیر بشید👇 @shahid_gomnam15 کدشما:1162
🌹🕊 شهید حاج_قاسم سلیمانی تکفیری ها رسیده بودند نزدیک حرم حضرت زینب (س)؛ آنقدر که تیرهای کلاش به در و دیوار حرم می خورد. 💔 حاج قاسم تاب نداشت ببیند حرم حضرت زینب س در خطر باشد. خودش کلاش به دست گرفت و آمد پا به پای بچه ها از حرم دفاع کرد. آنقدر ایستاد تا تیر خورد به دستش. هر چه اصرار کردیم برنگشت عقب. با همان دست مجروح، کنار بچه ها و حضرت زینب (س) ایستاد. 📚 کتاب‌سلیمانی‌عزیز @shahid_gomnam15