#دفترچهخاطرات🥀
'من از این هوا
از این خـٰاڪ
خستہ شدم..!
دݪم شلمچہ میخاد،
دلم فکہ میخاد
دݪم طلاییہ میخاد،،
دݪمآدماییرومیخاد
ڪہمثلهیشکےنیستن!
کـٰاش اونجا بودم...
اونجاسنگینیهیچنگاهیدلتونمیلرزونه(:
شهدا،
فکریبهحـٰال باݪشکستهام ڪنین💔-
اگہ قرار به پروازِ، پس بسمـِالله؛
رحمے! دعایے! نگاهے!
خستهام:).
#دلی
@shahid_gomnam15
#دفترچهخاطرات🥀
سر تا پاش خاڪي بود. چشمهاش سرخ شده بود؛ از سوز سرما.
دو ماه بود نديده بودمش.
-حداقل يه دوش بگير، يه غذايي بخور. بعد نماز بخون.
سر سجاده ايستاد. آستينهاش را پايين كشيد و گفت:
«+من با عجلهاومدهم كه نماز اول وقتم از دست نره.»
كنارش ايستادم. حس ميكردم هر آن ممكن است بيفتد زمين. شايداينجوري ميتوانستم نگهش دارم.(:
#شهیدحاجابراهیمهمت
@shahid_gomnam15
#دفترچهخاطرات🥀
به سید میلاد گفتم: «وصیتی نداری؟
نمازی؟ روزه ای؟»
گفت:«من حتی یک روز نماز و روزه ی قضا ندارم خیالم راحته مادرم مارو از کودکی اهل نماز و روزه تربیت کرده»
یکبار حرف خیلی سنگینی به من زد که هنوز هم باورش برای من مشکل هست،به من گفت:
«من 15 ساله ک نماز صبحم قضا نشده!»
من در ذهنم حساب کردم دیدم سید 29 سالش بود دقیقا از اول سن تکلیف هیچ نماز قضایی نداشت!.✨
برگرفتهازکتاب#مهمانشام
#شهیدسیدمیلادمصطفوی
@shahid_gomnam15