eitaa logo
شهیدهادی_تورجی زاده_حججی_آرمان_حاج قاسم
36.2هزار دنبال‌کننده
14.2هزار عکس
11.9هزار ویدیو
114 فایل
♥️باهمه وجود دوستتون دارم #حضرت_زهرا_سلام_الله مادر همه ی شهیدان شده اید می شود #مادر ما هم بشوید❓ با دعوت #شهدا به این کانال اومدید پس لفت ندید. تاریخ تاسیس 1397/1/25
مشاهده در ایتا
دانلود
مهدی (عج) جان❤️ خوشا آنان که در دامت اسیرند به رخسار دل آرایت بصیرند مکن از بین ما گلچین که گفتند: کریمان خوب و بد با هم پذیرند اللهم عجل لولیک الفرج الساعه 🌺🌺🌺 @shahid_hadi124
🔸🍃🌿🌺🌼🌺🌿🍃🔸〰 #مناجات_با_خدا مهربانا هزاران شکر که در کنارمان هستی و قرار و آرام دلهای بیقرارمان جز تو چه جوییم و جز تو که را خوانیم  که همه تویی و جز تو همه هیچ.. @shahid_hadi124 〰🔸🍃🌿🌺🌼🌺🌿🍃🔸〰
بنیت زیارتش در هر روز میخوانیم: صلی الله علیک یا اباعبدالله صلی الله علیک یااباعبدالله صلی الله علیک یا اباعبدالله السلام علی الحسین وعلی علی بن الحسین وعلی اولاد الحسین وعلی اصحاب الحسین السلام علیکم ورحمت الله وبرکاته @shahid_hadi124
زمانه برسرجنگ است یا علی مددی کمک زغیر توننگ است یا علی مددی گشاد کار دوعالم به یک اشاره تست به کار ما چه درنگ است یا علی مددی @shahid_hadi124
شهیدهادی_تورجی زاده_حججی_آرمان_حاج قاسم
#14_روز_تا_غدیر زمانه برسرجنگ است یا علی مددی کمک زغیر توننگ است یا علی مددی گشاد کار دوعالم به ی
«بسم رب علی » سلیم بن قیس میگوید به ابوذر گفتم  عجیب ترین کلامی را که از رسول الله درباره فضائل علی ابن ابیطالب شنیده ای برای من نقل کن. ابوذر گفت از رسول الله صلی الله علیه واله شنیدم که فرمود: اطراف عرش الهی نود هزار فرشته وجود دارد که تسبیح و عبادتی ندارند جز اطاعت از علی ابن ابیطالب و برائت از دشمنانش واستغفار برای شیعیانش.پس گفتم خدا تو را رحمت کند، کلام دیگری غیر از این در فضائل مولا بگو. ابوذر گفت از رسول الله شنیدم که فرمود : خداوند جبرئیل ومیکائیل واسرافیل را به اطاعت از علی و برائت از دشمنانش و استغفار برای شیعیانش مخصوص گردانیده است.  📚کتاب سلیم بن قیس ص۳۸۱  @shahid_hadi124
#شهید_داوود_عابدی 👈شهیدی که هم صورت و هم سیرتش شبیه #ابراهیم_هادی بود. ❣شادی روحش #صلوات @shahid_hadi124
شهیدهادی_تورجی زاده_حججی_آرمان_حاج قاسم
#شهید_داوود_عابدی 👈شهیدی که هم صورت و هم سیرتش شبیه #ابراهیم_هادی بود. ❣شادی روحش #صلوات @shahid
🌷 🔻☜شهیدی که هم صورت و هم سیرتش شبیه بود👇👇 🌷 💠 الگویی بنام ابراهیم: 💟⇦•مرحوم سعید مجلسی خاطرات زیبایی از یک در واحد اطلاعات برای ما نقل میکرد.می گفت: آن رزمنده، یک حرفه ای، خوش صدا و سیما و یک در کار اطلاعاتی است و .... 💟⇦•آن مرد بزرگ بود که خیلی از فرماندهان ما از مردانگی و او برای ما حرف می زدند. بعد از مقدماتی بود که مرحوم مجلسی تصویر ابراهیم را برای ما آورد. 💟⇦•وقتی تصویر ابراهیم را دیدیم، شگفت زده شدیم انگار بود! خود داوود هم با تعجب به تصویر شد.... مجذوب چهره و جمال او بودیم که سعید مجلسی گفت: ابراهیم در ، همراه با برادر داوود (شهید حمید عابدی) حضور داشته و مفقود شده، خلاصه خیلی حال ما گرفته شد. 💟⇦•داوود او را خودش قرار داد. و دلش می خواست راه و ابراهیم را ادامه دهد. اواخر سال 1361 بود که با داوود بودیم. سعید مجلسی خبر داد که امروز مراسمی برای ابراهیم در مسجد محمدی در خیابان زیبا برقراره، من هم به داوود زنگ زدم و گفتم اگه می تونی با بیا دنبال من با هم بریم مراسم شهید ابراهیم هادی. 💟⇦•عصر بود که داوود اومد و با موتور رفتیم خیابان زیبا. همین که وارد شدیم، تمام نگاه ها به سوی ما برگشت. از کنار هر کسی رد شدیم با تعجب گفت: !! یکی از دوستان ابراهیم جلو اومد و در حالی که با چشمان گرد شده از به داوود نگاه میکرد، گفت آقا شما کی هستی؟انگار خود اومده! 💟⇦•داوود هم با خودش گفت: نه آقا جون چی میگی؟ ما کجا، آقا ابراهیم کجا، ما کل ابرامم نمیشیم. 💟⇦•بعد جلسه همه با داوود کلی یادگاری گرفتند وقتی سوار شدیم برگردیم، داوود گفت : تو منو آوردی اینجا که داغ اینا رو کنی؟؟؟ من کجا، کل ابرام کجا؟؟؟ دیگه چیزی نگفت ولی تا روزای آخر تو با ابراهیم داشت.... 🌷 شادی روحش 💚 کانال و 👇👇 http://eitaa.com/joinchat/4043243523C8ee14b51dd
🌸☘🌸☘🌸☘ ☘🌸☘ 🌸☘ ☘ 🔮 عاشقانه های همسر حدودا بیست و دوسال پیش بود که فرزند اولمان را باردار بودم😅☺️ حاج حسین با شنیدن این خبر آنقدر خوشحال شد که میخواست بال در بیاورد.🕊 خیلی در این دوران مراقبم بود💓 کمتر دیده بودم مردی در زمان بارداری همسرش آشپزی کند،خانه را تمیز کندو... و مدام هم حرف های محبت آمیز به من میزد.که آرامش بیشتری به من دهد.😍😌 و در این مدت هرموقع که در روز بیکار میشدیم، با صوت زیبایش میخواندیم. خوب ما اوایل ازدواج مشکل مالی داشتیم و من هم باردار بودم،اما هیچوقت نگذاشت به من سخت بگذرد. جالب تر اینکه در این 9ماه تمام میوه های هر فصل را هم خوردم😅 با اینکه گرون بود و ما از پس هزینه اش در آن زمان بر نمی آمدیم،ولی حاج حسین مثلا برایم یک مشت آلوچه میاورد.یا یه دونه هلو!🍑🍒🍇 در این 9ماه با اینکه مشکل مالی داشتیم، ولی از هیچ کاری برای من دریغ نکرد.😊 زمانیکه به سوریه رفت،دیگر همه چیز داشتیم.خانه،ماشین،شغل و درآمد خوب... سختی ها را باهم گذرانده بودیم.الان همه چیز هست اما من ندارم.😔 چون حاج حسین را از دست داده ام...😭 تمام دارائی من همسرم بود.😍😔 دوست دارم به همان زمانهایی برگردم که هیچ چیزی نبود اما حاج حسین در کنارم بود😔🙏 (قابل توجه و 😔که مشکل مالی دارند.خداوند روزی رسان است😍☺️) 🌹شهید مدافع حرم سردار حاج حسین رضایی 💚 به کانال و بپیوندید 👇👇 http://eitaa.com/joinchat/4043243523C8ee14b51dd 🌸 ☘🌸 🌸☘🌸 ☘🌸☘🌸☘🌸
با سلام امروز هم مهمان شهید عزیز دیگری هستیم بگیریدو کنید بعد ان شاء الله حاجت روا........ التماس دعا خادمین کانال
animation.gif
312.2K
🌷نظر کرده امام رضا🌷 راز که جای پنج انگشت بر کمرش نقش بست 🌷 👇👇 🍃🌹🍃🌹 @shahid_hadi124
شهیدهادی_تورجی زاده_حججی_آرمان_حاج قاسم
🌷نظر کرده امام رضا🌷 راز #شهیدی که جای پنج انگشت #سبز بر کمرش نقش بست #سردار_شهید_رضا_پورخسروانی🌷
9⃣4⃣3⃣ 🌷 🌸راز شهیدی که پنج انگشت سبز بر کمرش نقش بست🌸👇 🍃🌷🍃🌷 🔻به روایت از : 🌷چهل روز قبل از تولد او آقایی سبزپوش و نورانی را دیدم که مرا به مژده داد و نام "رضا" را برای او انتخاب کرد. 🌷دو ساله بود که به همراه مادرش برای زیارت .ع. به مشهد رفتیم. اطراف ضریح مطهر مشغول بودم که یکدفعه متوجه شدم دست های کوچک او به طرز عجیبی به چسبیده است. 🌷با سعی کردم دست او را بکشم زیرا بقدری گرفته بود که جدا کردنش محال بود. مردم که این صحنه را دیدند به سمت او هجوم آوردند، آرام و قرار نداشتند و دست خودشان نبود، کمی طول کشید تا اورا از ضریح جدا کنیم. انگار به ضریح مطهر شده بود. 🌷 حرم کمک کرد تا او را از ضریح جدا کنیم و از میان مردم بیرون بیاوریم. همین که به خانه رسیدیم، با مادرش او را عوض کردیم. با کمال جای را روی کمر او دیدیم .. 🍃🌷🍃🌷 🔻نقل یک خواب به روايت از : 🌷ايشان بعد از قدس 3 تعريف مي کردند که يکي از برادران در جبهه مي بينند که آقايي بسيار نوراني و آمدند و کنار رودخانه اي چادر زدند و به برادران فرمودند: که برويد به بگوئيد بيايد. 🌷برادران همه به دنبال من گشتند و مرا پيدا کردند، بنده با آن آقا وارد شدم و بعد از ساعتي بيرون آمدم تا بقيه برادران خواستند وارد چادر شوند آقا شده بودند. 🌷صبح روز بعد آن برادر درحضور عزيزان خوابش را براي من تعريف کرد. بعد از دقايقي ديگرمتوجه شدم که هر کدام ازبرادران به سوي بنده مي آيند که اگر شديد، درقيامت ما راهم کنيد. واين شهيد عزيز تعريف مي کردند که بسيار شرمنده شدم، زيرا آن برادران نمي دانستند که حقير آنقدر در محضر خداوند ذليل و که لياقت شهادت را ندارم. 🌷 : ✨((من طعم مرگ را در قدس 3 چشيدم. چه شيرين است با خدا بودن، به سوي رفتن و به راه انبيا رفتن...))✨ 🕊❤️ 💚 کانال و 👇👇 http://eitaa.com/joinchat/4043243523C8ee14b51dd 🍃🌹🍃🌹