eitaa logo
شهیدهادی_تورجی زاده_حججی_آرمان_حاج قاسم
37هزار دنبال‌کننده
13.7هزار عکس
11.6هزار ویدیو
112 فایل
♥️باهمه وجود دوستتون دارم #حضرت_زهرا_سلام_الله مادر همه ی شهیدان شده اید می شود #مادر ما هم بشوید❓ با دعوت #شهدا به این کانال اومدید پس لفت ندید. تاریخ تاسیس 1397/1/25
مشاهده در ایتا
دانلود
°|🌹🍃🌹|° #همسفرانه از زیارت بر مےگشتــم، دیدم توے دارالحجه خانمے با قلم خوشنویسے به نستعلیق مےنویسـ✍ـد‌. اومــدم بهش گفتــم : تو یه جملــه بگو، منم یه جملــه میگم بنویسـ☺️ـه. نقشــه هم کشیـ😉ـدیم برایش، که قابــ🖼 بگیریــم و توے اتاق خواب بزنیــم به دیوار... محســن این متــن را پیشنهــاد داد : "آن روزها دروازه‌اے براے شهــادت داشتیم و حال، معبــرے تنگ...💔 هنــوز براے شهیــد شدن فرصت هست، دل را باید پاک کــرد." 💚 من هم گفتــم : "از قول منِ خستــه به معشــوق بگویید، جز عشق تو عشقے به دلــم جا شدنے نیست."😊 #زندگی_به_سبک_شہــدا 🌷 #به_روایت_همسر_شهید_محسن_حججی 💚 کانال #شهیدهادی و #شهید_تورجی_زاده 👇👇 @shahid_hadi124
⚡﷽⚡ 😔قرار بود صبح اعزام شود سوریه. شب قبلش با هم رفتیم . 🍂تا بخواهیم برسیم گلزار ، توی ماشین فقط گریه میکردم و اشک میریختم. دیگر نفسم بالا نمی آمد.😢 بهم می گفت: "صبور باش زهرا. صبور باش خانم." میگفتم: "نمیتونم محسن. نمیتونم."😭 🔹️به گلزار که رسیدیم، رفتیم سر مزار "علیرضا نوری" و "روح الله کافی زاده". بعد از مقداری محسن پاشد و رفت طرف سنگ شهدای . گفت: "میخوام ازشون اجازه رفتن بگیرم."😌 دنبالش میرفتم و برای خودم میکردم و زار میزدم. 🔹️برگشت بازویم را گرفت و گفت: "زهرا تو رو خدا گریه نکن. دارم میمیرم."😭 گفتم: "چیکار کنم محسن. ناآرومم. تو که نباشی انگار منم نیستم. انگار هیچ و پوچم. نمیتونم بهت بگم نرو. اما بگو با چیکار کنم؟"😩 ♦️رفتیم خانه. تا رسیدیم کاغذ و خودکاری برداشت و رفت توی اتاق. بهم گفت: "میخوام باشم." فهمیدم میخواهد اش را بنویسد. 💥مقداری بعد از اتاق آمد بیرون. نگاه کردم به . سرخ بود و پف کرده بود. معلوم بود حسابی گریه کرده. 😭😭