#دعای_توسل
🌸از زبان حجت الاسلام مرتضی بیگلری
🌷چند سال پیش یکی از مخاطبانم را که طلبه بزرگواری از کشور روسیه است، به خواندن دعای توسل روزانه دعوت کردم که چون اثرات جالبی از دعای توسل دیده بود، وقتی که در تعطیلات به کشورش می رفت، خواندن هر روز این دعا را تبلیغ می کرد. ایشان خاطره جالبی را برایم تعریف کرد و حتی به من گفت: ای کاش، خودم به جای صاحب این خاطره بودم!
🍃او گفت: یک روز که در کشورم، در بین جمعی از دوستان از برکات مادی و معنوی هر روز خواندن دعای توسل می گفتم، یک نفر از کشور جمهوری آذربایجان هم بین ما نشسته بود که دوستانم حرف های مرا برای او به زبان ترکی آذری ترجمه می کردند.
💐این آقا که به صحبت های من خیلی توجه می کرد، با تعجب از من پرسید: مگر می شود دعای توسل را برای رسیدن به حاجت های مادی هم بخوانیم؟! به نظر من به وسیله این دعا فقط باید حاجت های معنوی را از خداوند درخواست کنیم.
🌼به او گفتم: ما می توانیم هر حاجت مادی یا معنوی را به وسیله خواندن دعای توسل روزانه از خداوند بخواهیم و اگر رسیدن به آن حاجت برای ما خوب باشد، حتما به زودی به آن می رسیم.
🌻او گفت: اگر واقعا اینطور است که شما می گویید، پس من از همین امروز دعای توسل را شروع می کنم و هر روز آن را می خوانم و از خداوند 400 هزار دلار می خواهم!
🌿بعد از تقریبا یک ماه، با خبر شدم که او به برکت دعای توسل، به طور باور نکردنی و خیلی جالب به حاجتش رسیده است!
☘️او گفته بود: از همان روز که در روسیه در باره اثرات دعای توسل روزانه شنیدم، خواندنش را شروع کردم و هر روز آن را خواندم تا اینکه بعد از تقریبا یک ماه، یکی از دوستان صمیمی که نسبت به من شناخت کافی داشت، با من تماس گرفت و گفت:
✨من با جمعی از دوستانم یک شرکت خصوصی جدید و مهم تأسیس کرده ایم و برای قسمتی از این شرکت، نیاز به تخصص و تعهد شما داریم و این را هم می دانم که شما حتما این کار را قبول می کنید، زیرا به چنین کاری نیاز دارید و می دانید که شرکتی که من راه اندازی می کنم حتما سود و حقوق بالایی خواهد داشت.
🌲اما نمی خواهم وقتی که آن را قبول کردید، بعد از مدتی به من بگویید که خانه ام دور بود، ماشین نداشتم، تاکسی پیدا نکردم و خلاصه با چنین دلایلی در محل کار خود دیر حاضر شوید!
💫بنابراین شماره حسابتان را بدهید تا 400 هزار دلار به حساب شما بریزم که به وسیله آن، خانه و ماشین مناسب خود را خریداری کنید و سپس همکاری با ما را شروع کنید!
منبع: کانال خاطرات بین المللی دعای توسل
@shahid_hadi124
شهیدهادی_تورجی زاده_حججی_آرمان_حاج قاسم
🌹☘🌹☘🌹☘ 🔮قسمت سی و سوم داستان #شهیدتورجی_زاده 🍇پدافند راوی: دوستان و خانواده شهید تورجی 💙قر
🌹☘🌹☘🌹☘
🔮قسمت سی و چهارم داستان #شهیدتورجی_زاده
🍇شیمیایی
راوی:
علی تورجی زاده( برادر شهید)
❤️یک ماه است که محمدرضا در مرخصی است . بعد از چهار سال این اولین باری است که اینقدر در اصفهان مانده .
💚منزل ما هر روز شلوغ است . دوستان محمد به دیدنش می آیند . هر شب با هم به منازل شهدا می روند .
💙مراسمات #دعای_توسل و #دعای_کمیل گلستان شهدا را محمد برگزار می کند . صدای مداحی او را دوستانش ضبط می کنند . نوارهای او در بین بچه های رزمنده پخش شده . صدای او سوز عجیبی دارد . همه کسانی که در مجالس او حضور دارند این را حس می کنند .
💚یکی از دوستانش به محمد می گفت : خیلی معروف شدی ! من چند روز پیش تهران بودم . پشت شیشه یکی از مغازه های نوار فروشی نوشته بود : نوارهای مداحی و دعای کمیل برادر تورجی رسید .😍
❤️مشکلی پیش آمده . محمد هر شب تا صبح سُرفه های شدید می کند . می گفتند : سرما خوردگی است . به دکتر هم رفت . اما مشکل حل نشد😔 . با طولانی شدن این مشکل به بیمارستان صدوقی رفتیم .
💜دکتر که از بچه های سپاه بود پس از معاینات اولیه پرسید : شما در عملیات فاو حضور داشتید ⁉️
💚محمد با تعجب گفت : بله چطور مگه ! دوباره دکتر پرسید : شما در منطقه کارخانه نمک هم حاضر بودید ⁉️
❤️محمد گفت : بله اما اینها چه ربطی به سرماخوردگی من داره !🙄
💜دکتر ادامه داد : بیماری شما سرماخوردگی نیست . عراقی ها قوی ترین و خطرناکترین بمب های شیمیایی را در این منطقه استفاده کردند 😞. اثر این بمبها تا سالها خواهد ماند .
💚بعد ادامه داد : بیماری شما از عوارض همان بمبها است . بعد هم مقداری دارو داد و گفت : شما باید بیشتر استراحت کنید . اگر حال شما بدتر شد باید برای مداوا شما را به تهران بفرستیم .😔
💜هر چه مادر اصرار می کرد بی فایده بود . می گفت : حال تو خوب نیست کجا می خواهی بروی ⁉️
محمد هم در جواب گفت : من در شهر که می مانم حالم بد می شود ! حال و هوای جبهه برای سلامتی من بهتر است !😊
💜دوباره اعزام شد . اما خیلی زود برگشت . گفته بودند : برای عملیات بعدی باید آموزش شنا و غواصی را یاد بگیرید . برای همین کل گردان را فرستادند پادگان غدیر برای تکمیل آموزش .
💙محمد آخر هر هفته به خانه می آمد . ما هم خوشحال بودیم . بعد از سالها کمی او را می دیدیم .
#ادامه_دارد......
📕بر گرفته از کتاب یازهرا
💚 به کانال #شهیدهادی و #شهید_تورجی_زاده بپیوندید 👇👇
http://eitaa.com/joinchat/4043243523C8ee14b51dd
☘🌹☘🌹☘
شهیدهادی_تورجی زاده_حججی_آرمان_حاج قاسم
شفای بیمار با دعای توسل شهید جاویدالاثر ابراهیم هادی🌹
🌸فراموش نميكنم، يكبار بچه ها پس از ورزش در حال پوشيدن لباس و مشغول خداحافظی بودند يكباره مردی سراسيمه وارد شد! بچه خردسالي را نيز در بغل داشت.
🌸بــا رنگی پريده و با صدائی لرزان گفت: حاج حسن كمكم كن. بچه ام مريضه، دكترا جوابش كردند. داره از دستم ميره. نََفس شما حقه، تو رو خدا دعا كنيد. تو رو خدا... بعد شروع به گريه كرد.
🌸ابراهيم بلند شد و گفت: لباساتون رو عوض كنيد و بيائيد توی گود. خودش هم آمد وسط گود.
🌸آن شب ابراهيم در يك دور ورزش، دعای توسل را با بچه ها زمزمه كرد. بعد هم از سوز دل برای آن كودك دعا كرد.
آن مرد هم با بچه اش در گوشه ای نشسته بود و گريه ميكرد.
🌸دو هفته بعد حاج حسن بعد از ورزش گفت: بچه ها روز جمعه ناهار دعوت شديد!
با تعجب پرسيدم: كجا ⁉️
🌸گفت: بنده خدائی كه با بچه مريض آمده بود، همان آقا دعوت كرده.
🌸بعد ادامه داد: الحمدالله مشكل بچه اش برطرف شده. دكتر هم گفته بچه ات خوب شده برای همين ناهار دعوت كرده.
🌸برگشتم و ابراهيم را نگاه کردم. مثل کسی که چيزی نشنيده، آماده رفتن میشد.
🌸اما من شک نداشتم، دعای توسلی که ابراهيم با آن شور و حال عجيب خواند کار خودش را کرده.
🗣دوست شهیدم #ابراهیم_هادی.
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
ما هم به نیابت از ابراهیم هادی و توسل به این شهید عزیز.
🌸🍃 #دعای_توسل میخوانیم و
هدیه میکنیم به روح مطهر
#حضرت_زهرا_س و #شهید_ابراهیم_هادی
🌷به نیت تعجیل در #ظهور_مولا_آقا_امام_زمان_عج_و_سلامتیش
🌷و به نیت حل مشکلات همه اعضای بزرگواری که التماس دعا گفتند
و به نیت حل مشکلات همه شما اعضای بزرگوار میباشد
♦️( سهم هر نفر یک دعای توسل )♦️
شهیدهادی_تورجی زاده_حججی_آرمان_حاج قاسم
شفای بیمار با دعای توسل شهید جاویدالاثر ابراهیم هادی🌹
🌸فراموش نميكنم، يكبار بچه ها پس از ورزش در حال پوشيدن لباس و مشغول خداحافظی بودند يكباره مردی سراسيمه وارد شد! بچه خردسالي را نيز در بغل داشت.
🌸بــا رنگی پريده و با صدائی لرزان گفت: حاج حسن كمكم كن. بچه ام مريضه، دكترا جوابش كردند. داره از دستم ميره. نََفس شما حقه، تو رو خدا دعا كنيد. تو رو خدا... بعد شروع به گريه كرد.
🌸ابراهيم بلند شد و گفت: لباساتون رو عوض كنيد و بيائيد توی گود. خودش هم آمد وسط گود.
🌸آن شب ابراهيم در يك دور ورزش، دعای توسل را با بچه ها زمزمه كرد. بعد هم از سوز دل برای آن كودك دعا كرد.
آن مرد هم با بچه اش در گوشه ای نشسته بود و گريه ميكرد.
🌸دو هفته بعد حاج حسن بعد از ورزش گفت: بچه ها روز جمعه ناهار دعوت شديد!
با تعجب پرسيدم: كجا ⁉️
🌸گفت: بنده خدائی كه با بچه مريض آمده بود، همان آقا دعوت كرده.
🌸بعد ادامه داد: الحمدالله مشكل بچه اش برطرف شده. دكتر هم گفته بچه ات خوب شده برای همين ناهار دعوت كرده.
🌸برگشتم و ابراهيم را نگاه کردم. مثل کسی که چيزی نشنيده، آماده رفتن میشد.
🌸اما من شک نداشتم، دعای توسلی که ابراهيم با آن شور و حال عجيب خواند کار خودش را کرده.
🗣دوست شهیدم #ابراهیم_هادی.
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
ما هم به نیابت از ابراهیم هادی و توسل به این شهید عزیز.
🌸🍃 #دعای_توسل میخوانیم و
هدیه میکنیم به روح مطهر
#حضرت_زهرا_س و #شهید_ابراهیم_هادی
🌷به نیت تعجیل در #ظهور_مولا_آقا_امام_زمان_عج_و_سلامتیش
🌷و به نیت حل مشکلات همه اعضای بزرگواری که التماس دعا گفتند
و به نیت حل مشکلات همه شما اعضای بزرگوار میباشد
♦️( سهم هر نفر یک دعای توسل )♦️
♥️ کانال #شهید_هادی و
#شهید_تورجی_زاده👇👇
@shahid_hadi124
شهیدهادی_تورجی زاده_حججی_آرمان_حاج قاسم
شفای بیمار با دعای توسل شهید جاویدالاثر ابراهیم هادی🌹
🌸فراموش نميكنم، يكبار بچه ها پس از ورزش در حال پوشيدن لباس و مشغول خداحافظی بودند يكباره مردی سراسيمه وارد شد! بچه خردسالي را نيز در بغل داشت.
🌸بــا رنگی پريده و با صدائی لرزان گفت: حاج حسن كمكم كن. بچه ام مريضه، دكترا جوابش كردند. داره از دستم ميره. نََفس شما حقه، تو رو خدا دعا كنيد. تو رو خدا... بعد شروع به گريه كرد.
🌸ابراهيم بلند شد و گفت: لباساتون رو عوض كنيد و بيائيد توی گود. خودش هم آمد وسط گود.
🌸آن شب ابراهيم در يك دور ورزش، دعای توسل را با بچه ها زمزمه كرد. بعد هم از سوز دل برای آن كودك دعا كرد.
آن مرد هم با بچه اش در گوشه ای نشسته بود و گريه ميكرد.
🌸دو هفته بعد حاج حسن بعد از ورزش گفت: بچه ها روز جمعه ناهار دعوت شديد!
با تعجب پرسيدم: كجا ⁉️
🌸گفت: بنده خدائی كه با بچه مريض آمده بود، همان آقا دعوت كرده.
🌸بعد ادامه داد: الحمدالله مشكل بچه اش برطرف شده. دكتر هم گفته بچه ات خوب شده برای همين ناهار دعوت كرده.
🌸برگشتم و ابراهيم را نگاه کردم. مثل کسی که چيزی نشنيده، آماده رفتن میشد.
🌸اما من شک نداشتم، دعای توسلی که ابراهيم با آن شور و حال عجيب خواند کار خودش را کرده.
🗣دوست شهیدم #ابراهیم_هادی.
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
ما هم به نیابت از ابراهیم هادی و توسل به این شهید عزیز.
🌸🍃 #دعای_توسل میخوانیم و
هدیه میکنیم به روح مطهر
#حضرت_زهرا_س و #شهید_ابراهیم_هادی
🌷به نیت تعجیل در #ظهور_مولا_آقا_امام_زمان_عج_و_سلامتیش
🌷و به نیت حل مشکلات همه اعضای بزرگواری که التماس دعا گفتند
و به نیت حل مشکلات همه شما اعضای بزرگوار میباشد
♦️( سهم هر نفر یک دعای توسل )♦️
♥️ کانال #شهید_هادی و
#شهید_تورجی_زاده👇👇
@shahid_hadi124
شفای بیمار با دعای توسل شهید جاویدالاثر ابراهیم هادی🌹
🌸فراموش نميكنم، يكبار بچه ها پس از ورزش در حال پوشيدن لباس و مشغول خداحافظی بودند يكباره مردی سراسيمه وارد شد! بچه خردسالي را نيز در بغل داشت.
🌸بــا رنگی پريده و با صدائی لرزان گفت: حاج حسن كمكم كن. بچه ام مريضه، دكترا جوابش كردند. داره از دستم ميره. نََفس شما حقه، تو رو خدا دعا كنيد. تو رو خدا... بعد شروع به گريه كرد.
🌸ابراهيم بلند شد و گفت: لباساتون رو عوض كنيد و بيائيد توی گود. خودش هم آمد وسط گود.
🌸آن شب ابراهيم در يك دور ورزش، دعای توسل را با بچه ها زمزمه كرد. بعد هم از سوز دل برای آن كودك دعا كرد.
آن مرد هم با بچه اش در گوشه ای نشسته بود و گريه ميكرد.
🌸دو هفته بعد حاج حسن بعد از ورزش گفت: بچه ها روز جمعه ناهار دعوت شديد!
با تعجب پرسيدم: كجا ⁉️
🌸گفت: بنده خدائی كه با بچه مريض آمده بود، همان آقا دعوت كرده.
🌸بعد ادامه داد: الحمدالله مشكل بچه اش برطرف شده. دكتر هم گفته بچه ات خوب شده برای همين ناهار دعوت كرده.
🌸برگشتم و ابراهيم را نگاه کردم. مثل کسی که چيزی نشنيده، آماده رفتن میشد.
🌸اما من شک نداشتم، دعای توسلی که ابراهيم با آن شور و حال عجيب خواند کار خودش را کرده.
🗣دوست شهیدم #ابراهیم_هادی.
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
ما هم به نیابت از ابراهیم هادی و توسل به این شهید عزیز.
🌸🍃 #دعای_توسل میخوانیم و
هدیه میکنیم به روح مطهر
#حضرت_زهرا_س و #شهید_ابراهیم_هادی
🌷به نیت تعجیل در #ظهور_مولا_آقا_امام_زمان_عج_و_سلامتیش
🌷و به نیت حل مشکلات همه اعضای بزرگواری که التماس دعا گفتند
و به نیت حل مشکلات همه شما اعضای
شفای بیمار با دعای توسل شهید جاویدالاثر ابراهیم هادی🌹
🌸فراموش نميكنم، يكبار بچه ها پس از ورزش در حال پوشيدن لباس و مشغول خداحافظی بودند يكباره مردی سراسيمه وارد شد! بچه خردسالي را نيز در بغل داشت.
🌸بــا رنگی پريده و با صدائی لرزان گفت: حاج حسن كمكم كن. بچه ام مريضه، دكترا جوابش كردند. داره از دستم ميره. نََفس شما حقه، تو رو خدا دعا كنيد. تو رو خدا... بعد شروع به گريه كرد.
🌸ابراهيم بلند شد و گفت: لباساتون رو عوض كنيد و بيائيد توی گود. خودش هم آمد وسط گود.
🌸آن شب ابراهيم در يك دور ورزش، دعای توسل را با بچه ها زمزمه كرد. بعد هم از سوز دل برای آن كودك دعا كرد.
آن مرد هم با بچه اش در گوشه ای نشسته بود و گريه ميكرد.
🌸دو هفته بعد حاج حسن بعد از ورزش گفت: بچه ها روز جمعه ناهار دعوت شديد!
با تعجب پرسيدم: كجا ⁉️
🌸گفت: بنده خدائی كه با بچه مريض آمده بود، همان آقا دعوت كرده.
🌸بعد ادامه داد: الحمدالله مشكل بچه اش برطرف شده. دكتر هم گفته بچه ات خوب شده برای همين ناهار دعوت كرده.
🌸برگشتم و ابراهيم را نگاه کردم. مثل کسی که چيزی نشنيده، آماده رفتن میشد.
🌸اما من شک نداشتم، دعای توسلی که ابراهيم با آن شور و حال عجيب خواند کار خودش را کرده.
🗣دوست شهیدم #ابراهیم_هادی.
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
شب چهارشنبه هست
ما هم به نیابت از ابراهیم هادی و توسل به این شهید عزیز.
🌸🍃 #دعای_توسل میخوانیم و
هدیه میکنیم به روح مطهر
#حضرت_زهرا_س و #شهید_ابراهیم_هادی
🌷به نیت تعجیل در #ظهور_مولا_آقا_امام_زمان_عج_و_سلامتیش
🌷و به نیت حل مشکلات همه شما اعضای بزرگوار