🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
برای بازگشت به تهران نیز همت توصیههای اخلاقی خود را دارد. میخواهد نیروها به خانواده شهدا سرکشی کنند. کاری که خودش نیز انجام میداد:« و اما در مورد حرکت به سمت تهران، تا آنجایی که در توان لشکر بوده، آسایش و رفاه برای شما فراهم شده، ولی یک انتظار داریم. به عنوان یک برادر کوچکتر خواهش میکنم برای دیدن خانواده شهدا به منازل این عزیزان بروید و به آنها سرکشی کنید.💫
انشاءالله راهی تهران که شدید، برای روز هجدهم آذرماه 1362 در نماز جمعه دانشگاه تهران حضور پیدا کنید. دعا برای سلامت امام عزیز هم فراموش نشود. والسلام علیکم و رحمتالله و برکاته.»🌺
#شهیدمحمدابراهیم_همت
#سالروزشهادت
شادی روح بلندشون #14صلوات
💚 کانال #شهیدهادی و #شهید_تورجی_زاده 👇👇
@shahid_hadi124
#14صلوات بمناسبت سالروز شهادت این شهید نوجوان #حسین_فهمیده.
🌺خاطرات ازدواج همسر
شهید مدافع حرم عبدالمهدی کاظمی
#قسمت_نهم(آخرین قسمت )
🌸🍃🌸🍃🌸🍃
🌸خبر رو که شنیدم ، بال بال میزدم پیکرش را ببینم. خیلی دلم براش تنگ شده بود گفتم عبدالمهدی به حاجتت رسیدی. بعد شهادتش خواب دیدم پشت سر امام زمان(عج) می رفت و از اینکه کنار امام حسین(ع) بود خیلی خوشحال بود و می گفت من زنده ام، فکر نکنید من مرده ام. هیچ وقت ناشکری نکنید. هر مشکلی داشتید من براتون حل میکنم. سفارش کرد که میخوام بچه ها رو زینب وار بزرگ کنی.
🌸یه بار ریحانه تب کرد. یک هفته تمام تب کرده بود و خوب نمیشد. بیمارستان بردم و دارو دارم ولی خوب نشد. نگران بودم تشنج نکند. نمی دونستم باید چکار کنم. عبدالمهدی قبل تر به من گفته بود هر وقت کمک خواستی به حضرت زهرا(س) متوسل شو و من را صدا کن.
🌸توسل کردم و زیارت عاشورا خوندم و به حضرت زهرا(س) گفتم امروز پنج شنبه است. میدونم همه شهدا امروز در محضر ارباب جمع هستند. گفتم به عبدالمهدی بگوید که اگه برای دخترش اتفاقی بیفتد نگه من نتونستم از بچه اش نگهداری کنم. اینا امانتن.
🌸رفتم بالای سر ریحانه یهو بوی عطری تو خونه پیچید. عطری که هر لحظه زیادتر میشد. بخدا قسم صدای عبدالمهدی را شنیدم. گفت همسرم بخواب من بالای سر ریحانه هستم. خوابیدم وقتی بیدار شدم دیدم ریحانه تبش پایین اومده و از من آب میخواد. به حق فرموده اند شهدا عند ربهم یرزقونند. بعد از اون شب تا مدت ها هر کسی وارد خونمون میشد متوجه بوی عطر میشد. لباس ریحانه بوی این عطر را گرفته بود.
#پایان
❣ #14صلوات به نیت شادی روح #شهید_عبدالمهدی_کاظمی ❣
شهیدهادی_تورجی زاده_حججی_آرمان_حاج قاسم
#خبر_شهادت 🌸میخواستم #پیکر_جلیل را به خانه بیاورم تا بار دیگر همه دور هم جمع شویم... 🌸در اول به من
« #هدیه_ی_پدر»
( آخرین قسمت )
🌸فاطمه به دوسالگی که رسید .قصد داشتم جشن تولدی را برایش بگیرم. اما زخم زبان هایی از اطراف به گوشم رسید. تصمیم گرفتم تولد دوسالگی را همانند سال پیش با جمع چهار نفری در کنار مزار #جلیل برای فاطمه بگیرم
🌸خیلی دلم گرفته بود. به گلزار شهدا رفتم و خودم را روی سنگ مزارش انداختم و گفتم : #جلیل تحمل زخم زبانهای مردم را ندارم...😢 برای من شاد کردن دل فاطمه مهم است و هدایای مردم برایم اصلا مهم نیست . خیلی گریه کردم😭 و به او گفتم : روز تولد فاطمه کیک تولد می خرم و به خانه می روم و تو باید به خانه بیایی.
🌸 روز بعد در بانک بودم که گوشی تلفنم زنگ خورد . جواب دادم . گفتند: یک سفر زیارتی سوریه به همراه فرزندان در هر زمانی که خواستید...😍
🌸از خوشحالی گریه کردم.در راه برگشت به خانه آنقدر در چشمانم اشک بود که مسیر را درست نمی دیدم. یک روزه تمام وسایل ها را جمع کردم و روز بعد حرکت کردیم. از هیجان سوریه تولد🎉🎈 فاطمه را فراموش کردم.
🌸زمانی که به سوریه رسیدم یادم آمد که تولد فاطمه چهارشنبه است. بدون اینکه به من بگویند #حرم_حضرت_رقیه (س) را تزئین کردند🎉🎀 و با حضور تمام خانواده شهدای مدافع حرم جشن گرفتند . 😍
🌸شروع سه سالگی #فاطمه خانم در کنار #سه_ساله_امام_حسین (ع) یک آرزوی بزرگی برای من بود.🙏🌸
🌸🍃🌸🍃🌸
«نامه ای از فرزند #شهید_جلیل_خادمی»👇👇👇
🌸پدرم! وقتی رفتی، دلم گرفت، آخر با تو می شد به پیشباز صنوبرها رفت و پرستو ها را تا دیار نور بدرقه کرد.
🌸با تو می شد تا آن سوی پرچین دلها رفت و عشق خدائی را زیباتر دید.
با تو دلم چه آرامش غریبی داشت.
بگو ای مسافر نازنینم! بگو برای دیدن تو باید از کدام کوچه گذشت⁉️
🌸آری! تو شهادت را بر ماندن ترجیح دادی، چراکه روح بلند تو نمی توانست در این دنیای خاکی بماند.
🌸خوشا به حالت ای بابای عزیزم که به قافله حسین(ع) پیوستی و از علائق دنیا گذشتی.
🌸خوشا به حالت که این دنیا نتوانست تو را در قفس تنگ خویش محبوس نماید، نگاهت نگاه عشق و فداکاری است.
(نامه از فرزند شهید جلیل خادمی)
( پایان )
❣ #14صلوات به نیت شادی روح #شهید_جلیل_خادمی❣