بسم رب الشهدا ♥️♥️♥️♥️
#شهیدان_زنده اند
ونزد خدای خود روزی می خورند
❣ با رفتن سید هیبت الله به جبهه چندان موافق نبودم.
هیبت الله پسر بزرگ و تکیه گاه من بود.اما پسرم مرتب به جبهه می رفت ... 😔
چاره رو توی این دیدم که من هم باهاش راهی جبهه بشم.
اما به علت سن زیاد نمیتونستم به خط مقدم برم.
پسرم از این شرایط ناراحت بود.اصرار می کرد که من برگردم.
❣ من هم فقط با گریه می گفتم : پسرم من طاقت شهادت و دوری تو رو ندارم. 😢
سید هیبت الله منقلب شد و انگار چیزی به او الهام شده باشه
بهم گفت : اگه خداوند فیض شهادت رو نصیبم کرد
هر زمان که دلت برام تنگ شد به دیدنت میام...
بعد از شهادت پسرم خدا شاهده که هر وقت دلم نا آروم می شه ...
❣ پسرم رو می بینم که پشت پنجره اتاق مثل یک آدم زنده ایستاده و به من لبخند میزنه ... 🙂
با دیدن سید هیبت الله بارها از خود بی خود می شم اما قلب نا آروم من با دیدن پسرم آرامش عجیبی پیدا میکنه.
🍃🌷
شهید_سید_هبت_الله_قاضی_دزفولی
راوی_پدر_شهید
🌷🍃
💚 کانال #شهیدهادی و #شهید_تورجی_زاده 👇👇
http://eitaa.com/joinchat/4043243523C8ee14b51dd
شهیدهادی_تورجی زاده_حججی_آرمان_حاج قاسم
🌹☘🌹☘🌹☘ 🔮قسمت سی و پنجم داستان #شهیدتورجی_زاده 🍇نماز شب راوی: علی تورجی زاده (برادر شهید)
🌹☘🌹☘🌹☘
🔮قسمت سی و ششم داستان #شهیدتورجی_زاده
🍇هیئت رزمندگان
راوی:
ابراهیم شاطری پور
💜پاییز سال 65 بود . در پادگان غدیر اصفهان بودیم . مرحله اول آموزش شنا به پایان رسید . بچه ها محمد تورجی را خیلی دوست داشتند 😊. همیشه اطراف او پُر از بچه های گردان بود . برادر تورجی در روز آخر آموزش اعلام کرد :👇
💜رفقا دوشنبه بعد از نماز ، شام منزل ما هستید . بعد هم آدرس را اعلام کرد . همه بچه ها آدرس را نوشتند . حتی گفتند : رفقای خودمان را می آوریم .
❤️روز بعد محمد را دیدم . غرق فکر بود . گفتم : چیزی شده ⁉️
💙گفت : من فکر یه چیزی رو نکرده بودم . منزل ما بزرگ و خوبه اما گنجایش سیصد نفر رو نداره . به نظرت چیکار کنم !⁉️
💖کمی فکر کردم . گفتم : این که مشکلی نداره ! اطراف خونه شما مسجد یا حسینیه هست ⁉️ گفت : آره مسجد مهرآباد نزدیکه .
💚گفتم : خُب حل شد ! به همه می گیم بیایید مسجد ! شام رو هم بیار مسجد .
💛گفت : آخه من آدرس خونه رو دادم . گفتم : مشکلی نیست . من جلوی منزل شما می ایستم هر کی اومد می فرستم مسجد .😍
💜گفت : خیلی خوبه ، من دوست دارم یه برنامه توسل هم داشته باشیم . مسجد برای اینکار خیلی خوبه . بعد رفت و با مسجد هماهنگ کرد .
💚پارچه ای را جلوی مسجد نصب کردیم . روی آن فقط نوشته بود : #یا_زهرا (سلام الله علیها)
❤️همه بچه های گردان آمدند . عزاداری عجیبی شد . کمتر کسی باور می کرد مراسم اینقدر خوب برگزار شود . شام هم به همه رسید .
💛فردای آن روز دیدم محمد با چند نفر از مسئولین گردان صحبت می کنه رفتم جلو . می گفت : دوست دارم این هیئت رو ادامه بدیم . دوشنبه ها دور هم جمع بشیم 😇. هیئت برپا کنیم . به یاد #حضرت_زهرا (سلام الله علیها).
💜گردان ما که متعلق به حضرت هست . همه بچه ها هم اهل توسل و ... هستند . پس بیایید هیئت گردان رو برپا کنیم . اگر منطقه بودیم همانجا برقرار می کنیم . اگر تو شهر بودیم همین جا توی یک مسجد.
💜بچه ها موافقت کردند . هفته بعد هیئت رزمندگان یا زهرا (سلام الله علیها) در حسینیه بنی فاطمه در خیابان ابن سینا برقرار شد .
💙روز بعد همه اعزام شدیم به منطقه . در چادرهای اردوگاه عرب بودیم . یکی از بچه ها برادر تورجی را صدا کرد و گفت : فردا دوشنبه است . هیئت یادت نره ❗️
💖این دفعه برنامه ریزی کرد . ابتدا قرائت قرآن بود . بعد سخنران داشتیم . بعد هم مداحی برگزار شد . حالت معنوی عجیبی بود .
💚چند روز بعد به خط پدافندی فاو برگشتیم . در سنگرها مستقر شدیم . هنوز درگیری های پراکنده بود . اما شب همه جا ساکت می شد .
❤️احساس کردم صدایی می آید . فاصله سنگرها زیاد بود . گفتم : محمد آقا صدای چیه ⁉️ کمی دقت کرد.
💜بچه های سنگر مجاور مشغول دعای توسل بودند . از یکی دیگر از سنگرها صدای مناجات و ... . گفتم : راستی ، امروز دوشنبه است .
💚ساعتی بعد از همه سنگرهایی که بچه های گردان یا زهرا (سلام الله علیها) در آن حضور داشتند صدای دعا و سینه زنی می آمد .
💜هیئت روال خود را ادامه داد . بعد از عملیات کربلای پنج بیشتر بچه های گردان شهید و مجروح شدند .😰
💜با اینحال با همان نفرات به جا مانده هیئت گردان برقرار شد . سوز و حال بچه ها فراموش نشدنی بود . بارها در اصفهان هیئت را در گلستان در کنار مزار شهدا برقرار کردیم .
💚یک روز در مورد کارهای هیئت با او صحبت کردم . محمد گفت : شنیدی ثواب بعضی از اعمال ، بعد از مرگ انسان هم به او می رسد ⁉️
💜گفتم : آره ، قدیمی ها می گفتند : باقیات الصالحات .
💜کمی مکث کرد و گفت : من دوست دارم این هیئت بعد از من ادامه پیدا کنه ! دوست دارم بچه های رزمنده حتی زمانی که جنگ تموم شد دور هم جمع بشن و با هم باشند . شما تلاش کنید با یاری خدا این هیئت سرپا بمونه 😎.
💔تورجی شهید شد😰 اما هیئت که یادگار او بود ادامه یافت . جنگ تمام شد . همه برگشتیم .
#ادامه_دارد......
📕برگرفته از کتاب #یازهرا
9.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹 #کلیپ_صوت_مذهبی
🌸 سِرّ دل
🍃ماجرای دختری که در بهشت همنشین پیامبران شد!
💢 #استاد_پناهیان
💚 کانال #شهیدهادی و #شهید_تورجی_زاده 👇👇
http://eitaa.com/joinchat/4043243523C8ee14b51dd
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آقا هوا تو کردم ...
😭😭😭
♥️♥️♥️
💚 کانال #شهیدهادی و #شهید_تورجی_زاده 👇👇
http://eitaa.com/joinchat/4043243523C8ee14b51dd
YEKNET.IR - shoor 2 - 6 dey 97 - narimani.mp3
3.11M
🍃باز یه سلام بدیم برسه کربلا
🍃الهی این مسیر برسه کربلا
🎤 #سید_رضا_نریمانی
👌فوق زیبا
💚 کانال #شهیدهادی و #شهید_تورجی_زاده 👇👇
http://eitaa.com/joinchat/4043243523C8ee14b51dd
🌾🍃❣🌾🍃❣
❣🌾🍃❣
🍃❣
﷽ بسم الله الرحمن الرحیم ﷽
♦️ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺭﺳﻮﻝَ ﺍﻟﻠﻪ
💟ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺍﻣﯿﺮَﺍﻟﻤﺆﻣﻨﯿﻦ
♦️ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏِ ﯾﺎ ﻓﺎﻃﻤﺔُ ﺍﻟﺰﻫﺮﺍﺀ
💟ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺣﺴﻦَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﻥِ ﺍﻟﻤﺠﺘﺒﯽ
♦️ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺣﺴﯿﻦَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﺳﯿﺪَ ﺍﻟﺸﻬﺪﺍﺀ
💟ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻋﻠﯽَّ ﺑﻦَ ﺍﻟﺤﺴﯿﻦِ ﺯﯾﻦَ ﺍﻟﻌﺎﺑﺪﯾﻦ
♦️ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻣﺤﻤﺪَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﻥِ ﺍﻟﺒﺎﻗﺮ
💟ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺟﻌﻔﺮَ ﺑﻦَ ﻣﺤﻤﺪٍ ﻥِ ﺍﻟﺼﺎﺩﻕ
♦️ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻣﻮﺳﯽ ﺑﻦَ ﺟﻌﻔﺮٍ ﻥِ ﺍﻟﮑﺎﻇﻢُ
💟ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻋﻠﯽَّ ﺑﻦَ ﻣﻮﺳَﯽ الرضا
♦️ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻣﺤﻤﺪَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﻥِ ﺍﻟﺠﻮﺍﺩ
💟ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻋﻠﯽَّ ﺑﻦَ ﻣﺤﻤﺪٍ ﻥِ ﺍﻟﻬﺎﺩﯼ
♦️ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺣﺴﻦَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﻥِ ﺍﻟﻌﺴﮑﺮﯼ
💟ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَﯾﺎﺑﻘﯿﺔَ اﻟﻠﻪِورحمة الله وبرکاته
🍃❣
❣🌾🍃❣
🌾🍃❣🌾🍃❣
عجب تصویـــر محشــری👆
این میزان خـــم شدن پســر
و تا اون حد بلند شدن پای مادر
برای رسیدن به معشـــوق،
چطور میشه این زیبایی رو توصیف ڪرد.
#شهدا_گاهی_نگاهی
💚 کانال #شهیدهادی و #شهید_تورجی_زاده 👇👇
http://eitaa.com/joinchat/4043243523C8ee14b51dd
جالبهههههههه #حتما_بخونید😍👇👇👇
همسر او تعریف میکند:
🌹یادم میآید #مادرم به سختی مریض و در بیمارستان بستری بود. به #اصرار مصطفی تا آخرین روز در کنار مادرم و در بیمارستان ماندم.
🌸او هر روز برای عیادت به بیمارستان میآمد.
مادرم به مصطفی میگفت: همسرت را به خانه ببر.
ولی او قبول نمیکرد و میگفت: باید پیش شما بماند و از شما #پرستاری کند.
🌹بعد از مرخص شدن مادرم از بیمارستان، وقتی مصطفی به دنبالم آمد و سوار ماشین شدم تا به خانه خودمان برویم، مصطفی دستهای مرا گرفت و #بوسید و گریه کرد😰 و گفت:
🌸از تو بسیار #ممنون هستم که از مادرت مراقبت کردی.
🌹با تعجب به او گفتم:😳 کسی که از او مراقبت کردم مادر من بود نه مادر شما… چرا تشکر میکنی⁉️ او در جواب گفت: این دستها که به #مادر خدمت میکنند برای من #مقدس است. دستی که برای مادر خیر نداشته باشد، برای هیچ کس خیر ندارد و احسان به پدر و مادر دستور خداوند است.
❣ #شهید_مصطفی_چمران ❣
#مردان_خدا
http://eitaa.com/joinchat/4043243523C8ee14b51dd
4_6023653003704140422.mp3
3.85M
🌺 پادڪست بســیار زیـبا👌👌👌
💢 #برطرف_شدن_گرفتاریها
💢 #استاد_عالی
http://eitaa.com/joinchat/4043243523C8ee14b51dd
💫🌺💫🌺💫🌺💫🌺
#مادرشهید
هر موقع که دلتنگش میشویم پیش ما میآید و بوی عطر خاصی را که استفاده میکرد را استشمام میکنیم.
🌸
هر موقع که دلتنگش میشویم پیش ما میآید و حتی بوی عطر خاصی را که استفاده میکرد را استشمام میکنیم. بارها شده هیچ کس در خانه نبوده و وقتی وارد خانه شدیم متوجه شدیم که بوی عطر محمدرضا در خانه است,حتی یکبار من از سرکار به خانه آمدم و اینقدر بوی عطرش زیاد بود که با تعجب رفتم و تلفن را برداشتم که به شوهرم زنگ بزنم وقتی تلفن را برداشتم دیدم خود تلفن بوی عطر میدهد و برایم خیلی عجیب بود. مجلس شهید رسول خلیلی که از ما دعوت کرده بودند و رفته بودیم, من اصلا طاقت نداشتم در این مجلس بنشینم و آنقدر از محمدرضا و رسول صحبت کردند که حالم خیلی بد شد. همین که نیت کردم بلند شوم یک لحظه بوی عطر محمدرضا آمد و کنار من صندلی خالی بود و احساس کردم محمدرضا کنار من نشسته که حتی برخورد شانههایش را احساس کردم.
#شهیدمدافع_حرم_محمدرضادهقان_امیری
💚 کانال #شهیدهادی و #شهید_تورجی_زاده 👇👇
http://eitaa.com/joinchat/4043243523C8ee14b51dd