شهیدهادی_تورجی زاده_حججی_آرمان_حاج قاسم
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته🔻 #قسمتــــ_صدوسیوشش 👈این داستان⇦《 مروارید غواص 》 ـــــــــــــــــ
داستانی بر طبق واقعیت
قسمت 137
نسل سوخته 👇
قسمت صد و سی و هفتم:
به زلالی آب
توی حال و هوای خودم اون جمله رو گفتم ... سرم رو که آوردم بالا ... حالت نگاهش عوض شده بود ...
ـ آدم های زلال رو فکر می کنی عادین ... و ساده از کنارشون رد میشی ... اما آّب گل آلود ... نمی فهمی پات رو کجا میزاری ... هر چقدر هم که حرفه ای باشی ... ممکنه اون جایی که داری پات رو میزاری ... زیر پات خالی باشه ... یا یهو زیر پات خالی بشه ...
خندید ...
ـ مثل فرهاد که موقع رد شدن از رود ... با مغز رفت توی آب...
هر چند یادآوری صحنه خنده داری بود ... و همه بهش خندیدن ... اما مسخره کردن آدم ها ... هرگز به نظرم خنده دار نبود ...
حرف رو عوض کردم و از دکتر جدا شدم ... رفتم سمت انشعاب رود، وضو گرفتم ... دکتر و بقیه هم آتیش روشن کردن ... ده دقیقه بعد ... گروه به ما رسید ... هنوز از راه نرسیده ... دختر و پسر پریدن توی آب ...
چشم هام گر گرفت ...
وقتی داشتم از آب زلال و تشبیهش به آدم ها حرف می زدم ... توی ذهنم شهدا بودن ... انسان های به ظاهر ساده ای که عمق و عظمت وجودشون تا آسمان می رسید ... و حالا توی اون آب عمیق ...
کوله ام رو برداشتم و از جمع جدا شدم ... به حدی حالم خراب شده بود که به کل سعید رو فراموش کردم ...
چند متر پایین تر ... زمین با شیب تندی، همراه با رود پایین می رفت ... منم باهاش رفتم ... اونقدر دور شده بودم که صدای آب ... صدای اونها رو توی خودش محو کرد ...
کوله رو گذاشتم زمین ... دیگه پاهام حس نداشت ... همون جا کنار آب نشستم ... به حدی اون روز سوخته بودم ... که دیگه قدرت کنترل روانم رو نداشتم ... صورتم از اشک، خیس شده بود ...
به ساعتم که نگاه کردم ... قطعا اذان رو داده بودن ... با اون حال خراب ... زیر سایه درخت، ایستادم به نماز ... آیات سوره عصر ... از مقابل چشمانم عبور می کرد ...
دو رکعت نماز شکسته عصر هم تموم شد ... از جا که بلند شدم ... سینا ... سرپرست دوم گروه ... پشت سرم ایستاده بود ... هاج و واج ... مثل برق گرفته ها ...
❣❣❣❣❣❣
نویسنده :
#شهید_طاها_ایمانی
#ادامه_دارد......
002- HamayeshTMA1399.mp3
25.28M
🌺 کلاس آموزش
#مدیریت_مومنانه_خانواده 2
دکتر حبشی
جلسه دوم
🎨 همایش همسرداری #تنهامسیرآرامش
اصفهان - مرداد 99
♠️ کانال #شهید_هادی و
#شهید_تورجی_زاده👇👇
@shahid_hadi124
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کار زیبای فاطمه عبادی به مناسبت آغاز محرم 👏
به تو از دور سلام...
#محرم
#ما_ملت_امام_حسینیم
♥️ کانال #شهید_هادی و
#شهید_تورجی_زاده👇👇
@shahid_hadi124
YEKNET.IR - vahed 2 - shabe 2 moharram1399 - banifatemeh.mp3
3.77M
🔳 #واحد احساسی #محرم
🌴کرم حسین حرم حسین
🌴یاد داده مادرم فقط بگم حسین
🎤 #سید_مجید_بنی_فاطمه
👌فوق زیبا
🔴جدیدترین #مداحی_ها
💚 کانال #شهیدهادی و #شهیدتورجی_زاده 👇👇
@shahid_hadi124
نریمانی-شب-سوم-محرم-زمینه-9704.mp3
22.97M
🔳 #زمینه احساسی #حضرت_رقیه_س
🌴باباجون خسته راهم
🌴که اعصابم به هم ریخته
🎤 #سید_رضا_نریمانی
👌فوق العاده زیبا
🔴گلچین بهترین #مداحی_ها
💚 کانال #شهیدهادی و #شهیدتورجی_زاده 👇👇
@shahid_hadi124
4_5911318039587981171.mp3
4.47M
•لااقل این جسم عریان مانده......
#مناجات و توسل به حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام 😭😭😭
کربلایی سید رضا نریمانی
♠️ کانال #شهید_هادی و
#شهید_تورجی_زاده👇👇
@shahid_hadi124
دستم به پهلو.m4a
6.59M
با سلام
🌹 هرکس دوست داشت گوش کنه 👆👆
یا علی مدد
تو حرما یه جایی هست.m4a
4.53M
با سلام
🌹 هرکس دوست داشت گوش کنه 👆👆
یا علی مدد
2592178.mp3
23.31M
🔳 #روضه احساسی #حضرت_رقیه_س
🍃برید کنار میخوام سر و ببینم
🍃 زخمای روز آخر و ببینم
🎤 #سیدمجید_بنی_فاطمه
👌فوق زیبا
🌷 #التماس_دعا
💚 کانال #شهیدهادی و #شهیدتورجی_زاده 👇👇
@shahid_hadi124
شهیدهادی_تورجی زاده_حججی_آرمان_حاج قاسم
🔳 #روضه احساسی #حضرت_رقیه_س 🍃برید کنار میخوام سر و ببینم 🍃 زخمای روز آخر و ببینم 🎤 #سیدمجید_بنی_
سلام
روضه مجازی امشب این صوت هست
لطفا این صوت رو گوش کنید
چشماتون بارونی شد التماس دعا
سلام تورو خدا این پیام بزارید تو کانال تا اعضا لطف کنن به حرمت سه ساله حسین علیه السلام برا خواهر جوان من هم دعا کنن جواب آزمایشاش خوب باشه و بیماری بدی نگرفته باشه یه دختر سه ساله داره آخه ما وقتی خیلی کوچیک بودیم بابا از دست دادیم داغ عمه جوان و پسر عمه و دایی و خاله و دختر دایی همه هم جوان دیدیم تورو خدا دعا کنید خدا به احترام مادر سادات به مادر مریضم رحم کنه دیگه داغ اولادش نبینه .
یه حمد شفا یا صلوات یا هرطور میتونید برا تنها خواهرم دعا کنید اجرتون با امام حسین ع
#ارسالی_از_اعضای_محترم_کانال 👆👆👆
السلام علیک یا فاطمة الزهرا سلام الله
السلام علیک یا ابا عبدالله علیه السلام
السلام علیک یا زینب کبری سلام الله
السلام علیک یا بقیة الله فی ارضه
السلام علیک یا رقیه بنت الحسین....
بیا یابن الحسن ماه حسین هست
همینجا آخر راه حسین هست
ابا صالح بیا با هم بنالیم
دلم آشفته از آه حسین هست
آقا _بیا یک سر زنیم بر خیمه هایش
آخ _ بیا یک سر زنیم بر خیمه هایش
بیا آبی دهیم بر لاله هایش
که می آد صدای بچه هایش
آقا جان یابن الحسن ماه محرم اومد
و دلهای ما در داغ حسینت می سوزه
خیلی دلمون می خواست این محرم
می تونستیم بریم کربلا وبه سر و سینه
بزنیم
اما....
ای اونایی که عاشق حسین هستید
ای اونایی که یه عمره دارید حسین
حسین می گین می بینید آگر این
محرم و این عزا را از ما بگیرند ما
می میریم 😭😭😭
این شبا که می رم هیئت تاره می فهمم
که هیئتی که ما توحسینیه ها برگزار
می کردیم چقدر فرق داره با هیئت
مهدی فاطمه 😭
مهدی فاطمه عج سالهاست که
هر کوچه و خیابون و تو هربیابون
داره عزاداری می کنه.
شاید این بیماری باعث شد امسال
هم رنگ امام زمان مون بشیم و
مثل آقا عزاداری کنیم
ما می نشستیم تو حسینیه هایی که
همش خنک و یا مساجدی که کلر دارند
ولی امان از دل مهدی فاطمه😭
ای شیعه تا حالا خبر داشتی
امام زمانت کجاها عزاداری می کنه؟
ما ها تو جای گرم و نرم تازه تکیه بردیوار
_ امام زمانمون اما........... حسین حسین
هرجا که یا حسین می گن قفلهای بسته وا می شه
علی و فاطمه س می آن همونجا کربلا می شه
به عشق اربابم حسین به عشق بین الحرمین
با هم بگیم حسین حسین
حسین حسین حسین حسین
خیلی ها این شبا التماس دعا دارند
خیلی از اعضای کانال خیلی از مردم بیرون و اطراف و آشنا و غریبه و همه
و همه
امشب شب سه ساله اربابه
گر دخترکی ناز کند............
حاجت دارا مریض دارا جوون دارا
گرفتارا امشب دست به دامن سه
ساله امام حسین شو.
میگن می خواهی بری در خونه سه ساله
نیمه شب برو. آخه اون شبی که رقیه خواب دید نیمه شب بود که از خواب پرید
سر شب هم در شام دید که بچه ها
دست باباهاشون را گرفتن دارند...
گفت عمه جان عمه زینب
اینا کجا میرن عمه
عمه زینب گفت به خونه هاشون
گفت عمه مگر ما خونه نداریم عمه
تو این خرابه چه می کنیم؟ 😭
این طفل سه ساله نیمه های شب
خواب بابا را دیده حالا آروم و قرار نداره
دختر بچه داری تو خونه یا نه ؟؟
دختر بچه ها عادت دارند وقتی
صحبت می کنن هی تند تند
همه چی را پشت سر هم می گن
تو هم نباید حرفش را قطع کنی
یه شب که از ناقه افتاده بود
وقتی دید یکی داره می آد دنبالش
فکر کرد باباش کسی را فرستاده دنبالش
تا سوار را دید. رقیه هی تند تند
حرف می زد. _" آقا من از ناقه
افتادم. آقا پاهام درد می کنه
آقا کمرم خیلی درد می کته
آقا.......
این نانجیب که به شدت عصبانی بود
موهای این دخترک را گرفت......
وای حسین. حسین حسین
حالا امشب رقیه به باباش رسیده
می خواد دردودل کنه
از بس نتونسته به کسی حرف بزنه
داره دق می کته
😭😭😭
می رم بخوابم بابایی
حالم خرابه بابایی
عمه دلش خوش باشه که
رقیه خوابه بابایی
همه میگن که دخترت بابا نداره
مگر هرکس بابا نداره خدا نداره
بابا دشمن
آتیش به شهپرم زد
با نیزه تو سرم زد😭
بابا. بابا
تو بغل تو هی برو بیایی داشتم بابایی
منم مثل هر دختری بابایی داشتم بابایی
یه آسمون تو دامنم ستاره داشتم بابایی
چادرگلدار _،گل سر _گوشواره داشتم بابایی
بابا وقتی غروب عاشورا کل حرم سوخت
تو حرم هرچی که بود دور وبرم سوخت
بخدا آتیش گرفت بال و پرم سوخت
دامنم پیراهنم تا معجرم سوخت
😭😭