eitaa logo
شهیدهادی_تورجی زاده_حججی_آرمان_حاج قاسم
36.2هزار دنبال‌کننده
14.2هزار عکس
11.9هزار ویدیو
114 فایل
♥️باهمه وجود دوستتون دارم #حضرت_زهرا_سلام_الله مادر همه ی شهیدان شده اید می شود #مادر ما هم بشوید❓ با دعوت #شهدا به این کانال اومدید پس لفت ندید. تاریخ تاسیس 1397/1/25
مشاهده در ایتا
دانلود
شهیدهادی_تورجی زاده_حججی_آرمان_حاج قاسم
📕رمان #سپر_سرخ 🔻قسمت بیست و یکم ▫️به خاطر تهمتی که عامر زده بود، هنوز از ابوزینب خجالت میکشیدم و
📕رمان 🔻قسمت بیست و دوم ▫️دلم می‌خواست کلامی بگوید که این سکوت سنگینش نفسم را بند آورده و ابوزینب دست دلم را گرفت:«ما همه مدیونت هستیم..» ولی اجازه نداد حرفش به انتها برسد و از تمام قصه تنها به منجی آن شب اشاره کرد:«هر چی بود لطف امام زمان بود.» ▪️نورالهدی اشاره می‌کرد حرفی بزنم و تا خواستم لب از لب باز کنم،با جدیت کلامش جانم را گرفت:«ما بریم مزاحم شما نباشیم.» ▫️از لحنش دلخوری می‌بارید و دیگر نمی‌خواست حتی لحظه‌ای اینجا بماند که بلافاصله دست ابوزینب را گرفت و او را هم دنبال خودش از چادر بیرون برد. ▪️خنده روی صورت نورالهدی ماسید و من نمی‌خواستم این فرصت از دستم برود که به سمت در فتم و همانجا صدایش را از پشت چادر شنیدم:«برای چی منو اوردی اینجا؟» ▫️از آنچه می‌شنیدم، قدم‌هایم متوقف شد و دیگر جرأت نکردم از چادر بیرون روم و او همچنان با صدایی آهسته ابوزینب را سرزنش می‌کرد:«نباید این کارو میکردی! این دختر از من خجالت میکشه! اون شب از اینکه فکر کرده بود..» ▪️نمیشد حرفش را ادامه دهد که کلافه شد:«چرا ما رو با هم روبرو کردی که بیشتر اذیت بشه؟» ▫️و نمیدانست این رنگ پریده و نفس بریدۀ من از دریای احساسی است که در دلم موج می‌زند و نمیتوانم حرفی بزنم که درمانده‌تر از من دلیل آورد: «نمی‌بینی بنده خدا چه حالی داشت؟‌از اینکه دوباره با من روبرو شده بود،حالش بد شد!» ▪️ابوزینب ساکت مانده و شاید خیال میکرد حق با اوست اما من می‌فهمیدم دست و دلم برای چه میلرزد و میدانستم اگر اینبار او برود، دیگر دیداری در کار نخواهد بود که دل به دریای جنون زدم و از چادر بیرون رفتم. ▫️چند قدم دورتر از چادر روبروی هم ایستاده و تا چشمش به من افتاد، ساکت ماند و من مردانه به میدان زدم:‌«من فقط می‌خواستم تشکر کنم.» ▪️از اینکه دوباره هم‌کلامش شده بودم، طوری به هم ریخت که دیگر نگاهش به زمین نیفتاد و سرگردان در آسمان پرستاره این شب رؤیایی می‌چرخید. ▫️اعتراف می‌کنم برای گفتن این جملات حتی نفسهایم می‌لرزید و قلب کلماتم از هیجان می‌تپید:«من این مدت همیشه به یاد محبتی که در حقم کردید بودم و همیشه دعاتون میکنم.» ▪️نورالهدی هم پشت سرم از چادر بیرون آمده بود و می‌دید دیگر نفسی برایم نمانده که به جای من ادامه داد:«خدا خیرتون بده،حاج قاسم و شما برادرهای ایرانی خیلی به ما کمک کردید.» ▫️چشمانم به انتظار یک نگاهش پلکی نمیزد و او انگار در هوایی دیگر نفس میکشید که در پاسخ نورالهدی با متانت تشکر کرد:«ما از شما ممنونیم که الان اومدید اینجا و دارید به مردم ایران کمک میکنید.» ▪️اما نورالهدی این بخش از نقشه را از من هم پنهان کرده بود و با یک جمله همۀ ما را غافلگیر کرد:«ابوزینب یه دقیقه بیا کارت دارم!» و بلافاصله خودش داخل چادر شد و ابوزینب هم رفت تا ما در پهنۀ این زمین‌های غرق آب و گِل تنها بمانیم. ▫️در تاریکی و نور ملایم لامپ مهتابی که مقابل چادر بهداری کشیده بودند، صورتش به خوبی پیدا بود و شاید در این تنهایی بهتر می‌توانست حرفش را بزند که دوباره نگاهش به زمین افتاد و زیر لب زمزمه کرد:«من امشب شرمندۀ شما شدم.اگه میدونستم ابوزینب داره منو کجا میاره،نمی‌اومدم..» ▪️از اینهمه مهربانی بی‌منتش، به وجد آمدم و معصومانه میان حرفش پریدم: «من خودم خواستم شما رو ببینم تا ازتون تشکر کنم.» ▫️همانطور که سرش پایین بود، لبخندی مردانه لب‌هایش را ربود و با لحنی دلنشین دلم را حواله به حضرت کرد:«من یادم نرفته اون لحظه‌ای که حضرت صاحب‌الزمان رو صدا زدید!طوری آقا رو صدا زدید که دل من لرزید!پس مطمئن باشید من کاری نکردم و فقط امام زمان (علیه‌السلام) شما رو نجات داده!» ▪️هر کلامی که میگفت نبض نفس‌هایم آرام‌تر می‌شد و تپش قلبم کمتر و حرفی که در تمام این سال‌ها در دلم مانده بود،سرانجام بر زبان آوردم: «دوست دارم یه کاری برای شما انجام بدم،میخوام یجوری جبران کنم!» ▫️انگار انتظار شنیدن چنین حرفی را نداشت که سرش را بالا گرفت؛قلب چشمانش شکست و عطر خنده از صورتش پرید. ▪️شاید برای نخستین بار بود که برای چند لحظه نگاهمان در هم نشست و او با لحنی مردد حرف دلش را زد:«برای حاجت دلم دعا کنید!» ▫️سر و صدای ماشینهایی که از صبح برای جمع کردن آب و گِل،بی‌وقفه کار میکردند در این ساعت از شب ساکت شده و همهمه مردم ساکن در چادرها هم آرام گرفته و در این سکوت و تاریکی، انگار صدای نفسهایش را هم میشنیدم و او با همین نفسهای غمگین از من تمنا کرد:«دخترم یک ماهشه! نارسایی قلبی داره،دعا کنید زنده بمونه!» ▪️آنچه در مورد بیماری سخت یک نوزاد یک ماهه می‌شنیدم بی‌نهایت غمگین بود و این غم کنج دلم کِز کرد که از همین جملاتش،جریان خون در رگهایم بند آمد و به سختی لب از لب گشودم:«شما..بچه..دارید؟» 📖 ادامه دارد...
♥️👏🏻 ماشاء‌الله به شیر پسر کرمانشاهی، یاسین خسروی که او هم در پرتاب وزنه با ثبت رکورد 15.96 متر، ضمن شکستن رکورد پارالمپیک، مدال طلا رو کسب کرد. دمت گرم پهلوون.🥇🏆 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
7.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 نماینده مجلس: نیاز به قوانینی برای حفاظت از پلیس داریم بیژن نوباوه: سردار رادان در کمیسیون فرهنگی تصاویری را نشان داد که نتوانستم تا انتها ببینم. پلیس به خانومی که عریان بود تذکر می‌دهد و طرف، چایی خود را به صورت پلیس پاشید. این افراد می‌خواهند نظام را بزنند، به پلیس حمله میکنند 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
11.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⚠️آقامیری میگه: اسرائیل رو نزنیم! ببخشیم، چون امیرالمومنین گفتند با دشمنت با فضل برخورد کن❗️ ✅ خیلی کوتاه و روان، سیاست خدا و انبیا رو در کیفیت انتقام گرفتن رو در کلیپ بالا ببینیم، جالبه😍 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
ما یاد گرفتیم که اگر سلاحت را در جنگ خونین بیرون نیاوری برده‌ای خواهی شد در بازار برده‌ فروشان که رحم و مروتی دیگر در آنجا نیست!! ...🌷🕊 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
🔴رئیس بنیاد شهید: همسر مستأجر است! ♦️ رئیس بنیاد شهید و امور ایثارگران می‌گوید: می‌خواستیم از همسر شهید رجایی اجازه بگیریم که برای قدردانی برویم خدمتشان. اما ایشان فرمودند: «چون خانه ما استیجاری است، رعایت مالک ساختمان را می‌کنیم و رفت‌ و آمدها را محدود نگه می‌داریم.» 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
اهل دل که باشی دو چیز را خوب یاد می‌گیری جدا شدن از زمین پریدن بـه آسمان... ...🌷🕊
از حضور تا ظهور.mp3
14.15M
بهترین راهکار برای اصلاح ارتباط میان خود و امام زمان علیه‌السلام چیست ؟چگونه می‌شود حضور حضرت را در زندگی خود درک کرد ؟ 🎧 در این پادکست به بررسی تخصصی این سوالات پرداخته ایم | ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
7.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 «یک ثانیه!» ♦️ ما نمیدانیم اگر یک لحظه ظهور عقب بیافتد چه برکاتی را از دست می‌دهیم..‌ 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
15.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♥️🍃 پرسش : وقتی با خانم های نامحرم احوالپرسی می کنم ، خانمم ناراحت می شود ؛ آیا این رفتار درست است ؟
13.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔸 باباش گفت: من به این وصیت نمیکنم. 😅😅😅 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌