فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 #ڪلیپ
⭕️ غاده جابر، همسر شهید، از شب شهادت دکتر چمران میگوید.✨
#چمران_مرد_خدا
شهادت #سی_ویڪ_خرداد
🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨
http://eitaa.com/joinchat/4043243523C8ee14b51dd
شهیدهادی_تورجی زاده_حججی_آرمان_حاج قاسم
🌹☘🌹☘🌹☘ 🔮قسمت چهل و ششم داستان #شهیدتورجی_زاده 🍇کربلای پنج راوی: اسماعیل صادقی ❤️دو هفته ا
🌹☘🌹☘🌹☘
🔮قسمت چهل و هفتم داستان
#شهیدتورجی_زاده
🍇دو برادر
راوی:
ابراهیم شاطری پور
💜هیچوقت از هم جدا نمی شدند. از دوران دبیرستان با هم بودند. این اواخر صیغه اخوت هم خواندند. با هم برادر شدند. 😎روزی نبود که یکدیگر را نبینند. همیشه کنار هم مشغول نماز می شدند. وقتی یکی زودتر بیدار می شد دیگری را برای نمازشب بیدار می کرد.
💚خیلی ها به رفاقت این دو حسرت می خوردند. محمد می گفت: بعد از شهید هدایت خدا رحمان را برای من فرستاد. سیدرحمان هاشمی را.
💖رحمان از دانشجویان گردان ما بود. همان سال 65 قبول شده بود. اما دانشگاه اصلی او جبهه بود. دانشگاهی برای آخرت.
💚تورجی معاون گردان شد. رحمان هم شد بی سیم چی او. البته این بهانه بود. بی سیم چی همیشه باید در کنار فرمانده باشد. می خواستند لحظه ای از هم جدا نشود.
آنها همدیگر را نصیحت می کردند. مشغول تهذیب نفس بودند.
💛اگر اشکالی در کار هم می دیدند تذکر می دادند. مواظب بودند معصیتی از آنها سر نزند. تا اینکه زمان فراق رسید!
💜مرحله اول کربلای پنج بود. قرار شد گردان به سمت کانال پرورش ماهی حرکت کنند. چند سر پل روی کانال بود. عبور از آخرین سرپل به گردان ما واگذار شده بود.
💖نیمه های شب بود. از لابه لای خاکریزها عبور کردیم. به نزدیکی آخرین سر پل کانال رسیدیم. کمی استراحت کردیم. برادر تورجی جلوتر از بقیه بود. سیصد نفر هم پشت سر او. بلند شدیم و از کنار جاده خاکی جلو رفتیم. در سکوت کامل.
❤️برای حمله آماده بودیم. پنجاه متر تا سنگر تیربار عراقی فاصله داشتیم. قرار شد با دستور فرماندهی همه سر پل ها با هم آزاد شود. در زیر نور منّور داخل سنگر عراقی ها را خوب نگاه کردم.
به جای تیربار پدافند چهارلوله ضد هوایی گذاشته بودند!
💜به کناره جاده چسبیده بودیم. برادر صادقیان از مسئولین گردان بود. رفته بود روی جاده. او ازبچه های قدیمی لشگر بود. وضعیت را بررسی می کرد. ایشان یک دستش را در عملیات قبلی تقدیم کرده بود. عراقی ها هر از چند گاه رگباری را به سمت مقابل می گرفتند.
💚یکدفعه رگباری به سمت ما بسته شد. گلولهای درست به گردن برادر صادقیان اصابت کرد. اوروی زمین افتاد. همان لحظه منّور شلیک شد. هیچ کاری نمی شد کرد. اگر دشمن بفهمد که چه خبر است همه تلاشها از بین می رود.
💜این را برادر صادقیان هم می دانست. با دست جلوی دهان خود را گرفته بود. پاهایش را به زمین می کشید. او در مقابل ما دست و پا می زد. صحنه دلخراشی بود. لحظاتی بعد دستور حمله صادر شد. چندین گلوله آرپی جی به سنگر دشمن شلیک شد. اما سنگر بتونی بود. شلیکها فایده ای نداشت.
💙بچه هایی که جلو بودند با هم به طرف سنگر دویدند. فاصله کم بود. سنگر پدافند سریع تصرف شد. اما با شلیک پدافند حدود سی نفر از بچه ها از جمله رحمان هاشمی روی زمین افتادند!
💚محمد تورجی سریع بچه ها را جلو برد. بقیه سنگرها یکی پس از دیگری تصرف شد. ما به کنار جاده رسیدیم. هدف از حمله تصرف پل ها و رسیدن به این جاده بود.
💙هوا روشن شده بود. شهدا و مجروحین را به عقب منتقل کردیم. سیدرحمان هاشمی در میان شهدا بود. ساعتی دیگر باید منتظر پاتک وسیع عراقی ها باشیم. این را همه می دانستند.
💛برادر صادقی فرمانده گردان نیروها را آرایش داد. سنگرهای جدا از هم در پشت جاده ایجاد کرد. بعد هم تعداد کمی نیروی ورزیده با تجهیزات کافی به آنجا فرستاد. بقیه نیروها را هم به سنگرهای عقب فرستاد. این کار او نشان از تجربه اش داشت.
💚عراقی ها پاتک سنگینی انجام دادند ولی با لطف خدا بی اثر بود. با کمترین تلفات جلوی حمله آنها گرفته شد. ساعتی بعد منطقه آرام شد. تورجی را دیدم. با چهره ای گرفته و عصبانی این طرف و آن طرف می دوید. تا من را دید گفت: رحمان رو ندیدی!
حقیقت را نگفتم. فقط گفتم: می دونم مجروح شده.
💜رنگش پریده بود. بالاخره رفت عقب. در کنار سنگر پدافند پیکر بی جان رحمان را دید. رحمان با آن چهره معصومانه اش. گویی به خواب عمیقی فرو رفته بود.😰
💜آن روز را فراموش نمی کنم. تورجی داد می زد. گریه می کرد و رحمان را صدا می کرد. می گفت: بی انصاف مگه قرار نبود ما با هم بریم! 😭مگه ...
💜تا چند روز حال محمد همینطور بود. هر وقت کاری نبود می رفت یک گوشه و بلندبلند در فراق رحمان گریه می کرد.😢 این گریه ها تا یک هفته ادامه داشت. تا اینکه یک روز دیدیم محمد خوشحال و بانشاط است. یکی از بچه ها رفت و از او سؤال کرد.
💖او هم گفت: دیشب خواب رحمان را دیدم. یقه اش را گرفتم وگفتم: مگه قرار نبود ما با هم بریم! پس چرا...
💚رحمان هم دستان من را رها کرد و گفت: محمد رفاقتهای این طرف با دنیا فرق داره! تو باید بیشتر تلاش کنی!
💜برادر تورجی تا همین جای خواب را تعریف کرد. اما باید چیزهای دیگری هم گفته باشد. چرا که او بی دلیل اینقدر خوشحال نبود.
#ادامه_دارد......
📕بر گرفته از کتاب #یازهرا
77300122.mp3
14.5M
⭕️ چرا اینقدر دیر کرد؟
چرا اینهمه سال، بعد از اینهمه دعا، بازم نیومد؟
چرا واقعاً⁉️
هیچ برای این سؤال، "فکرت" رو خرج کردی؟
🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨
http://eitaa.com/joinchat/4043243523C8ee14b51dd
🌸🎋🌸🎋🌸🎋🌸
🕊پیکر #مدافع_حرم #شهید_مهدی_ثامنی_راد پس از سه سال از شهادت کشف و شناسایی شد.
🌸🍃شهید ثامنی راد متولد ۲۲ بهمن سال ۶۱ و اهل شهرستان ورامین بود که در شب تولد خود در ۲۲ بهمن سال ۹۴ در منطقه تل هور سوریه به شهادت رسید اما پیکرش در منطقه ماند و شهید جاودالاثر لقب گرفت.
🍒😔در زمان شهادت این شهید سرافراز فرزندش تنها ۹ ماه داشت.
حال پس از چند سال انتظار قرار است پیکر این شهید به کشور بازگردد....
❣خوش اومدی برادر...❣
🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨
http://eitaa.com/joinchat/4043243523C8ee14b51dd
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️فتوکلیپ شهید مدافع حرم #شهید_مهدی_ثامنی_راد
🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨
http://eitaa.com/joinchat/4043243523C8ee14b51dd
AUD-20190623-WA0003.mp3
1.44M
⭕️نوحه زیبای #سید_مجید_بنی_فاطمی👌👌👌
پیشنهاد دانلود.
🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸
http://eitaa.com/joinchat/4043243523C8ee14b51dd
🌾🍃❣🌾🍃❣
❣🌾🍃❣
🍃❣
﷽ بسم الله الرحمن الرحیم ﷽
♦️ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺭﺳﻮﻝَ ﺍﻟﻠﻪ
💟ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺍﻣﯿﺮَﺍﻟﻤﺆﻣﻨﯿﻦ
♦️ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏِ ﯾﺎ ﻓﺎﻃﻤﺔُ ﺍﻟﺰﻫﺮﺍﺀ
💟ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺣﺴﻦَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﻥِ ﺍﻟﻤﺠﺘﺒﯽ
♦️ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺣﺴﯿﻦَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﺳﯿﺪَ ﺍﻟﺸﻬﺪﺍﺀ
💟ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻋﻠﯽَّ ﺑﻦَ ﺍﻟﺤﺴﯿﻦِ ﺯﯾﻦَ ﺍﻟﻌﺎﺑﺪﯾﻦ
♦️ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻣﺤﻤﺪَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﻥِ ﺍﻟﺒﺎﻗﺮ
💟ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺟﻌﻔﺮَ ﺑﻦَ ﻣﺤﻤﺪٍ ﻥِ ﺍﻟﺼﺎﺩﻕ
♦️ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻣﻮﺳﯽ ﺑﻦَ ﺟﻌﻔﺮٍ ﻥِ ﺍﻟﮑﺎﻇﻢُ
💟ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻋﻠﯽَّ ﺑﻦَ ﻣﻮﺳَﯽ الرضا
♦️ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻣﺤﻤﺪَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﻥِ ﺍﻟﺠﻮﺍﺩ
💟ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻋﻠﯽَّ ﺑﻦَ ﻣﺤﻤﺪٍ ﻥِ ﺍﻟﻬﺎﺩﯼ
♦️ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺣﺴﻦَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﻥِ ﺍﻟﻌﺴﮑﺮﯼ
💟ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَﯾﺎﺑﻘﯿﺔَ اﻟﻠﻪِورحمة الله وبرکاته
🍃❣
❣🌾🍃❣
🌾🍃❣🌾🍃❣
شهیدهادی_تورجی زاده_حججی_آرمان_حاج قاسم
💐زیارت نامه شهدا📜 ❇️اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم ی
زیارت نامه شهدا.👆👆👆
ودعای عهدرا که هر روز
می خوانیم ان شاء الله
💙🍃
✍🏻دانشمندی در بیابان به چوپانی رسید و به او گفت: چرا به جای تحصیل علم،چوپانی می کنی؟
✍🏻چوپان در جواب گفت :
آنچه خلاصه دانشهاست یاد گرفته ام.
دانشمند گفت :خلاصه دانشها چیست ؟
چوپان گفت :پنج چیز است:
•☜تا راست تمام نشده دروغ نگویم
•☜تامال حلال تمام نشده، حرام نخورم
•☜تاازعیب وگناه خودپاک نگردم،عیب مردم نگویم
•☜تاروزیِ خداتمام نشده،به درخانهٔ دیگری نروم.
•☜تا قدم به بهشت نگذاشته ام، از هوای نفس و شیطان، غافل نباشم
✍🏻دانشمند گفت : حقاً که تمام علوم را دریافته ای ،هر کس این پنج خصلت را داشته باشد از آب حقیقت علم و حکمت سیراب شده است
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ خاطره ای عجیب از زبان شهید تهرانی مقدم پدر موشکی ایران👌
🌸🍃استخاره کردیم و موشک را شلیک کردیم
🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨
http://eitaa.com/joinchat/4043243523C8ee14b51dd
اطرافیان بهش گفته بودند چطور میخواهی مادرت را تنهابذاری؟
بابک گفته بود
مادرهمه ماآنجا درسوریه است
من بروم سوریه که بی مادر نمیمانم
میروم پیش مادر اصلی مان حضرت زینب(س)
😢
#شهید_بابک_نوری
🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸
http://eitaa.com/joinchat/4043243523C8ee14b51dd
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️چرا بچههای خوب بد میشوند؟
🌸🍃نکتهای برای خوشبخت شدن فرزندان👌👌👌
🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨
http://eitaa.com/joinchat/4043243523C8ee14b51dd
شهیدهادی_تورجی زاده_حججی_آرمان_حاج قاسم
🌹☘🌹☘🌹☘ 🔮قسمت چهل و هفتم داستان #شهیدتورجی_زاده 🍇دو برادر راوی: ابراهیم شاطری پور 💜هیچوقت از ه
🌹☘🌹☘🌹☘
🔮قسمت چهل و هشتم داستان
#شهیدتورجی_زاده
🍇قرار گاه تیپ یازده
راوی:
اسماعیل صادقی
💚یک هفته از شروع عملیات گذشت. گردان ما آماده بود تا دوباره خط شکن لشگر شود. بار دیگر به اطراف نهر جاسم برگشتیم. شب قبل ،این منطقه را شناسایی کرده بودیم.
❤️در مقابل ما قرارگاه تیپ یازده عراق بود . این قرارگاه شبیه مربع و به دژ تسخیر ناپذیر تبدیل شده بود. اطراف این قرارگاه خاکریز بلندی قرار داشت . دو روز قبل به آنجا حمله شده بود اما با مقاومت دشمن این حمله بی نتیجه ماند.
💜حاج حسین خرازی در خط مقدم نبرد بود . با هم نقشه منطقه را مرور کردیم . از من پرسید: طرح شما برای حمله چیه؟
💙گفتم: دشمن با نیرو و تجهیزات زیاد از ضلع شرقی قرارگاه منتظر ماست . ما اگر بتوانیم از ضلع جنوبی جلو برویم و بعد به قرارگاه حمله کنیم بهتر است. حاج حسین هم طرح را پسندید.
💖ساعت11 شب بچه ها به خط رسیدند.ساعتی بعد من و حاج حسین خرازی در حال صحبت بودم.یکدفعه یک گلوله کاتیوشا در اطراف ما به زمین خورد.
💛موج انفجار حاج حسین را پرت کرد . من روی زمین افتادم.با ناراحتی از جا بلند شدم و به سمت حاج حسین رفتم. خدارا شکر اتفاقی برای حاجی نیفتاد. اما ترکش نسبتا بزرگی به پای من اصابت کرده بود!
💜من را داخل نفر بر فرماندهی بردند. حاج حسین اصرار می کرد که من به عقب بروم. گفتم :نه ، اجازه بده من از داخل نفر بر بچه ها را توجیه کنم.
💚حاجی گفت: تو برو عقب ، محمد تورجی هست. اون بچه ها را به جلو می بره.حاج حسین رفت پیش بچه های گردان.گفت: من فرمانده شما هستم. من با شما جلو می یام. اما محمد تورجی گفته بود: نه ، ما تا هستیم نمیشه شما جلو بیایی!
❤️خبر به گوش مسئولین قرارگاه هم رسیده بود .آنها شنیده بودند فرمانده و معاون گردان یا زهرا علیها السلام مجروح شده و قرار است محمد تورجی گردان را جلو ببرد.
💚حاج حسین همانجا برای بچه های گردان صحبت کرد. بعد در مورد نحوه کار آنها را توجیه کرد. بعد فرمود :
💖برادر تورجی افتخار گردان یازهرا علیها السلام است. قدر این فرمانده با اخلاص را بدانید. این فرماندهی که مداح هم هست . بعد هم به داخل نفر بر برگشت .
💚به حاج حسین گفتم: من این نقطه را شناسایی کردم .اما محمد در جریان نیست . اجازه بده از داخل نفر بر بچه ها را هدایت کنم.
💜با رضایت حاجی بیسیم را گرفتم و با محمد صحبت کردم.گفتم: از همین جا که الآن نشسته ای تا ضلع جنوبی قرارگاه دویست متر فاصله است. یعنی سیصد قدم. شما صد قدم هم جلو تر برو تا به ورودی ضلع جنوبی قرارگاه برسی. آن وقت شروع کن.
💙همینطور ذکر میگفتم. درد پایم را فراموش کرده بودم. تصرف این قرارگاه نقش مهمی در پیروزی های بعدی عملیات داشت . از این نیروها فقط من آنجا را شناسایی کرده بودم.
💚بیسیم محمد روشن بود . نفس در سینه ام حبس شده یود. ار پشت بی سیم حتی قدم های آنها را میشمردم ! محمد یکدفعه گفت: حاجی نیست! چهارصد قدم شد . اینجا قرارگاه ندارد!
💖گفتم خوبه دیگه جلو نرو! سمت راست شما خاکریز هست⁉️
💜گفت: آره یه خاکریز دیده میشه . گفتم: همینه ! یازهرا علیها السلام بگو و برو سمت راست.
💜دشمن محاصره شده بود . اصلا فکر نمیکرد از پشت به آنها حمله شود. تلفات آنها بسیار زیاد بود.
❤️تانک های دشمن به راحتی توسط بچه ها شکار میشد . قبل از روشن شدن هوا قرارگاه تیپ یازده عراق پاکسازی شد.😍
❤️من را به بیمارستان منتقل کردند. ساعت ده صبح دیدم محمد تورجی را هم آوردن! تیر به پایش خورده بود
💖عراق به شدت هرچه تمام تر قرارگاه را می زد. بچه ها می گفتند : برای اینکه تلفات ندهیم به دنبال جان پناه بودیم. در کنار قرارگاه یک راه پله به سمت پایین پیدا کردیم! بعد از طی حدود سی پله به یک محوطه بزرگ رسیدیم!
💚آنجا اتاقهای بزرگ با تمام تجهیزات قرار داشت. حتی فرشهای دست بافت ایرانی!😎
❤️بچه های گردان چند روز در این منطقه مستقر بودند. چهار روز بعد من به همراه محمد از بیمارستان مرخص شدیم.
💛ما به همراه بچه های گردان به عقب برگشتیم. حاج حسین خیلی از عملکرد محمد تورجی راضی بود. 👌
#ادامه_دارد......
📕بر گرفته از کتاب #یازهرا
💚 به کانال #شهیدهادی و #شهید_تورجی_زاده بپیوندید 👇👇
http://eitaa.com/joinchat/4043243523C8ee14b51dd
☘🌹☘🌹☘
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️گلایهی مادر شهید مدافع حرم، شهید علیاکبر شیرعلی، از بیمهریها و زخم زبانها مردم.....😔😔😔
🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨
http://eitaa.com/joinchat/4043243523C8ee14b51dd
🌹🌟🌹🌟🌹🌟🌹
💠 خاطره ای از دکتر چمران:
🔴 اوج عصبانیت شهید چمران
🌸🍃دکتر بعد از این که تیر خورد و عملش کردند دیگر نمیتوانست خط برود.
🌸🍃سربازی به نام "عسگری" او را با ماشین ستاد میآورد.
عسگری همیشه در آن جادههای پر از چاله با سرعت ۱۷۰ میرفت.
بالاخره همین سرعت زیاد کار دستش داد و یکبار تصادف کرد
و ماشین را درب و داغان کرد
و به همین دلیل سه روز فراری بود.
🌸🍃بچهها که بخاطر تذکرهای پی در پی به او برای سرعت زیادش عصبانی بودند بالاخره او را پیدا کردند و کشان کشان پیش دکتر آوردند.
حسابی ترسیده بود.
دکتر تا او را دید گفت:
🌸🍃«خودت طوری نشدی عزیز؟»
او که انتظار هر عکس العملی جز احوالپرسی را داشت جواب داد:
🌸🍃«نه؛ طوریم نشده.»
دکتر به او گفت:
🌸🍃«پس ببر ماشینو تعمیر کنند، دیگه هم تند نرو لطفاً.»
☀️ این اوج عصبانیت و خشم او بود!
❣ #صلواتی جهت شادی روح همه شهدای عزیزمان ❣
🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨
http://eitaa.com/joinchat/4043243523C8ee14b51dd
4_5848260270345945850.mp3
9.58M
⭕️وقتی دلت برای🌷 #شهدا تنگ می شود و در کارت گره می افتد، آنگاه تنها امیدت مدد #شهداست ..
📎 حاج مهدی رسولی
🔸دلتنگی برای #شهدا🌷
🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨
http://eitaa.com/joinchat/4043243523C8ee14b51dd
🌾🍃❣🌾🍃❣
❣🌾🍃❣
🍃❣
﷽ بسم الله الرحمن الرحیم ﷽
♦️ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺭﺳﻮﻝَ ﺍﻟﻠﻪ
💟ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺍﻣﯿﺮَﺍﻟﻤﺆﻣﻨﯿﻦ
♦️ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏِ ﯾﺎ ﻓﺎﻃﻤﺔُ ﺍﻟﺰﻫﺮﺍﺀ
💟ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺣﺴﻦَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﻥِ ﺍﻟﻤﺠﺘﺒﯽ
♦️ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺣﺴﯿﻦَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﺳﯿﺪَ ﺍﻟﺸﻬﺪﺍﺀ
💟ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻋﻠﯽَّ ﺑﻦَ ﺍﻟﺤﺴﯿﻦِ ﺯﯾﻦَ ﺍﻟﻌﺎﺑﺪﯾﻦ
♦️ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻣﺤﻤﺪَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﻥِ ﺍﻟﺒﺎﻗﺮ
💟ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺟﻌﻔﺮَ ﺑﻦَ ﻣﺤﻤﺪٍ ﻥِ ﺍﻟﺼﺎﺩﻕ
♦️ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻣﻮﺳﯽ ﺑﻦَ ﺟﻌﻔﺮٍ ﻥِ ﺍﻟﮑﺎﻇﻢُ
💟ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻋﻠﯽَّ ﺑﻦَ ﻣﻮﺳَﯽ الرضا
♦️ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻣﺤﻤﺪَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﻥِ ﺍﻟﺠﻮﺍﺩ
💟ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻋﻠﯽَّ ﺑﻦَ ﻣﺤﻤﺪٍ ﻥِ ﺍﻟﻬﺎﺩﯼ
♦️ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺣﺴﻦَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﻥِ ﺍﻟﻌﺴﮑﺮﯼ
💟ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَﯾﺎﺑﻘﯿﺔَ اﻟﻠﻪِورحمة الله وبرکاته
🍃❣
❣🌾🍃❣
🌾🍃❣🌾🍃❣
شهیدهادی_تورجی زاده_حججی_آرمان_حاج قاسم
💐زیارت نامه شهدا📜 ❇️اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم ی
زیارت نامه شهدا.👆👆👆
ودعای عهدرا که هر روز
می خوانیم ان شاء الله
!ostad raefipour-Mojeze shohada.mp3
16.5M
استاد رائفی پور(بسیار ویژه)
⭕️ #معجزه_شهدا
🌸🍃این فایل صوتی روحتما گوش بدین و انتشارش بدین تا به دست یه سری اقایون برسه که بدونن دارن پا روی خون چه کسایی میذارن
🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨
http://eitaa.com/joinchat/4043243523C8ee14b51dd
#قلبهای_صبور
#چشم_انتظارے
وصیت کردہ بود
روی قبرش ننویسیم «مادر شهید» ⛅
میگفت اگه پسرم بیاید و
ببیند مادرش این سی سال فکر میکردہ
پسرش شهید شدہ و منتظر رسیدنش نبوده،
دلگیر میشود ... 💔
سی سال
با یک قابِ عکس زندگی میکرد؛
سی سال، چشم به راه فرزندش بود ... 🌙🍃
♡ اینجا صحبت #عشق در میان است.
🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨
http://eitaa.com/joinchat/4043243523C8ee14b51dd