eitaa logo
شهیدهادی_تورجی زاده_حججی_آرمان_حاج قاسم
35.9هزار دنبال‌کننده
14.2هزار عکس
12هزار ویدیو
114 فایل
♥️باهمه وجود دوستتون دارم #حضرت_زهرا_سلام_الله مادر همه ی شهیدان شده اید می شود #مادر ما هم بشوید❓ با دعوت #شهدا به این کانال اومدید پس لفت ندید. تاریخ تاسیس 1397/1/25
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمن الرحیم 🌸السلام علیکَ یا رسولَ الله 💗السلام علیکَ یا امیرَالمؤمنین 🌸السلام علیکِ یا فاطمةُ الزهراءُ 💗السلام علیکَ یا حسنَ بنَ علیٍ نِ المجتبی 🌸السلام علیکَ یا حسینَ بنَ علیٍ سیدَ الشهداءِ 💗السلام علیکَ یا علیَّ بنَ الحسینِ زینَ العابدینَ 🌸السلام علیکَ یا محمدَ بنَ علیٍ نِ الباقرُ 💗السلام علیکَ یا جعفرَ بنَ محمدٍ نِ الصادقُ 🌸السلام علیکَ یا موسی بنَ جعفرٍ نِ الکاظمُ 💗السلام علیکَ یا علیَّ بنَ موسَی الرضَا المُرتضی 🌸السلام علیکَ یا محمدَ بنَ علیٍ نِ الجوادُ 💗السلام علیکَ یا علیَّ بنَ محمدٍ نِ الهادی 🌸السلام علیکَ یا حسنَ بنَ علیٍ نِ العسکری 💗السلام علیکَ یا بقیةَ اللهِ، یا صاحبَ الزمان 💕💕و رحمة الله و برکاته💕💕 ♥️ کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
بیانات حجت‌‌الاسلام علیرضا قربانی در مورد . 💢 ایشان در روزهایی که با همراهانشان در کانال کمیل در محاصره بودند نماز جماعت را اقامه می‌کرد و بعد از نماز صبح دعای عهد می‌خواند.👌 وی بزرگترین خصوصیت ایشان را اخلاص در کار و دستگیری از مردم دانست و گفت: میهمان‌نوازی شهیدهادی شهره عام و خاص بود.❗️ 💢 اگر روزی بود که شهید هادی برای کسی کاری انجام نمی‌داد خود را ملامت می‌کرد که امروز من چه گناهی کرده‌ام که خداوند توفیق خدمت‌رسانی را به دیگران از من گرفته است.😔 💢وی با بیان اینکه وقتی از شهید هادی سخن می‌گوییم اشک در چشم جوانان جمع می‌شود تصریح کرد: شهید هادی با وجود تمام موفقیت‌ها به ویژه در زمینه ورزش هرگز دنبال شهرت نبود، وقتی از ایشان در مورد «مشهور شدن» پرسیدند⁉️ گفت «شهرت ظرفیت می‌خواهد و مهمتر از مشهور شدن انسان شدن است». 💢بیاییم خودمان را در دام شهید هادی اسیر کنیم و مطمئن باشیم ضرر نخواهیم کرد 😍 💢چرا که حتی اسرای عراقی وقتی توسط شهید هادی اسیر شدند چون تحت تاثیر اخلاق ایشان قرار گرفته بودند.😍 وی در ادامه با بیان اینکه امروز دام‌های شیطان بسیار گسترده است افزود: تنها راه نجات ما این است که خود راه به شهدا وصل کنیم.😊 💢 بسیاری از شهدای مدافع حرم با الگوبرداری از شهید هادی به مسیر شهادت پا نهادند و به ایشان پیوستند.❤️ 💢وی شهدا را بهترین راهنما و چراغ هدایت در مسیر تاریکی‌های زمانه دانست و گفت: اگر می‌خواهیم زندگیمان را درست کنیم باید با شهدا طرح دوستی ریخته و آنها را به زندگی خود دعوت کنیم.😇 💢 با قدردانی از مادران شهدا پیمان می‌‌بندیم که راه فرزندان گمنامشان را ادامه دهیم. 💢 شهید هادی در گفتار و رفتارشان الگوی به تمام معنا برای همه جوانان هستند، ضمن اینکه در همه امور عمل‌گرا بودند. 💢شهید ابراهیم هادی از بنیانگذاران گروه چریکی شهید اندرزگو در جبهه گیلان غرب و ستاره ورزش کشتی کشورمان بود که اول اردیبهشت 1336 در تهران به دنیا آمد، او در عملیات والفجر مقدماتی پنج روز به همراه بچه‌های گردان کمیل و حنظله در کانال‌های فکه مقاومت کرد اما تسلیم نشد؛ 22 بهمن سال 61 بعد از فرستادن بچه‌های باقیمانده به عقب، تنهای تنها با خدا همراه شد و دیگر کسی او را ندید💔 ♥️ کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
دوستای عزیزم این نماز در روز یکشنبه های ماه ذیقعده خونده میشه. ( در مفاتیح هم موجود است. ) به همه اطلاع بدید ( کسانی که میتونن ان شاءالله امروز بخونن ) نماز مهمیه👌👌👌 ♥️ کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
شهیدهادی_تورجی زاده_حججی_آرمان_حاج قاسم
دوستای عزیزم این نماز در روز یکشنبه های ماه ذیقعده خونده میشه. ( در مفاتیح هم موجود است. ) به همه
این نماز معروف است به . شامل دو رکعت نماز دو رکعتی. 70 بار استغفار و دعای بعد از آن هم بعد از چهار رکعت باید خونده بشه. در مفاتیح کامل توضیح داده شده. ان شاءالله همگی اعضا موفق به خواندن نماز توبه بشوند.
سلام میشه خواهش کنم تو گروه اعلام کنید برای خواهر م حمد شفا بخونن خیلی جوان دکتر تشخیص سرطان داده. 👆👆👆 به نیت شفا و سلامتی این خواهر و شفا و سلامتی همه بیماران ؛ اعضا هر تعداد میتوانند برایشان بخوانند.
از شهدای مدافع حرم. خاطرات همسر شهید را با هم مرور میکنیم 👇
شهیدهادی_تورجی زاده_حججی_آرمان_حاج قاسم
💞🌟💞🌟💞🌟💞 💖#خاطرات_زیبای_همسر_شهید_امین_کریمی (شهدای مدافع حرم ) #قسمت_اول. 💞همسر شهید: امین به زیا
💞🌟💞🌟💞🌟💞 💖 (شهدای مدافع حرم ) . 💞حلقه‌های ازدواجمان را داده بود دو حرف روی آن حک شود &_A، اول اسم هردومان روی هر دو حلقه حک شد و به حالت شکسته. 😍خیلی از این کارش خوشم آمد و خوشحال شدم که چقدر اهل ظرافت است. برای خرید لباس هایمان هم هر کدام برای دیگری انتخاب می کرد و حتی این رفتار به شکل یک عادت برایمان شده بود. لباس عقد را که می خواستیم تهیه کنیم با دقت تمام لباس ها را بررسی می کرد و به خانم مزون دار گفت: چین ها باید بر روی یکدیگر قرار بگیرد و اصلا لباس خوب دوخته نشده.😍 برای عروسی که رفتیم لباس را تحویل بگیریم خانم مزون دار گفت: لباس آماده نشده چون شما آقا داماد خیلی حساس هستند من گل های لباس را نچسبانده ام تا پیش چشم خودشان این کار را انجام بدهم. امین گفت: اجازه بدهید خودم گل ها را وصل می کنم و ما هشت ساعت تمام در حال چسباندن گلهای لباس عروس بودیم. حتی نگین‌های کوچک وسط گل ها را هم خودش با دقت و حوصله فراوان چسباند.😍 در مراسم عروسی کیف کوچک من را نگه داشته بود. عادتش بود که این کار را بکند می گفت: سنگین است. در مراسم عروسی تمام مدت کیف من دستش بود. فیلم‌بردار عصبانی و ناراحت گفت: مثلا شما داماد هستی، لطفا کیف خانمتان را به خودش بدهید. گفت: کیفش سنگین است. فیلمبردار با عصبانیت و چشم غره گفت: این کیف که دیگر سنگینی ندارد...😡 💖یک مرتبه بعد از ازدواجمان گفتم: تو که اینقدر خوش تیپ و خوش لباس هستی چرا روز خواستگاری با آن لباس ساده آمده بودی⁉️ گفت: می خواستم من را به خاطر خودم انتخاب کنی نه تیپ و یا لباس‌هایم.😅 💞مدت زندگی مان هر چند کم بود، اما برای من انگار هزاران هزار سال بوده، عجیب و به طور خاص و ویژه امین را دوست داشتم. در اسارت محبت امین بودم و او هم در مهربانی هایش سیاست داشت. دوهفته ای یک مرتبه که هدیه گلم محفوظ پیش امین بود. هر تعدا عید و میلاد و مناسبت بر روی تقویم نقش بسته بود من یک هدیه از دستان پر از محبت امین می گرفتم.💞 در بین هدیه هایش یک چادر بحرینی بود. وقتی پوشیدم، پدرم گفت: به به چقدر خوش سلیقه، امین گفت: بله حاج‌ آقا، خوش سلیقه‌ام که چنین خانمی همسرم شده است. 😍 اولین هدیه کتاب حافظ بود. هرشب یک شعر می خواند و آن را توضیح می داد. هرچند من اهل شعر نبودم اما از شعر خوانی امین لذت می بردم. وقتی هم زیر یک سقف رفتیم همچنان هدیه خریدن امین ادامه داشت. گاهی که دست خالی می آمد به خانه می گفتم: امین برایم چیزی نخریده ای⁉️ می گفت: چی فکر کردی، مگر می شود یادم برود. برو کوله پشتی ام را بیاور، یک کتاب، مجسمه، پاپوش و یا یک هدیه کوچک برایم خریده بود. گاهی به مادرم می گفتم: خداکند همسر خواهرم هم شبیه همسر من باشد، من خیلی خوشبختم.💞 البته امین تک است و محال است کسی دیگر شبیه امین باشد. امین یک فرد بسیار با سلیقه بود.😊 تابلوهای منزلمان را میلی متری نصب می کرد تا دقیق و زیبا بر روی دیوار خودنمایی کند. لامپ داخل ویترین را سفید انتخاب کرد و می‌گفت شب ها نور سفید بر روی کریستال زیبایی خاص خودش را دارد. ☺️و بالای سینک ظرفشویی هم لامپ های کوچک ریسه ای نصب کرد و می گفت: با این لامپ ها موقع شستن ظرفها چشمانت ضعیف نمی شود. روزها که از اداره زنگ می زد می فهمید که کارهای خانه را انجام می دهم، می گفت: نمی خواهد انجام بدهی، بگذار کنار وقتی آمدیم با هم انجام میدهیم. حتی کارهای خیلی کوچک را هم می گفت انجام نده. مادرم همیشه می گفت: اینطور که شما پیش می روید زهرا حسابی تنبل می شود.😉 می گفت: حاج خانم زهرا که کلفت من نیست. زهرا رئیس من است.😍 به خانه که می آمد به احترام نظامی دستهایش را کنار سرش می گرفت و می گفت: سلام رئیس. 😍عادتم شده بود ناهار را منتظرش بمانم، صبحانه را دیرتر می‌خوردم... اوایل به امین نمی‌گفتم که ناهار نخوردم، ناراحت می‌شد. وقتی به خانه می‌آمد با هم ناهار می‌‌خوردیم. حدود 5-4 وقت ناهار ما بود. حتی ماه رمضان افطار نمی‌خوردم تا بیاید. امین هم روزه‌اش را باز نمی‌کرد تا خانه. پیش آمده بود که ساعت افطار خورده بودیم. در روزهای گرم تابستانی.💖 واقعا لذت‌بخش بود. حتی عادت داشتیم در یک بشقاب غذا بخوریم که تمام این مدت زندگی هیچ‌گاه ترک نشد حتی در میهمانی‌ها...💞 ...........
1_79406807.mp3
14.99M
🎵کبوترم هوایی شدم😭 🎤🎤 هلالی و حامد زمانی 🌺 موسیقی مناسبتی میلاد الله علیه ♥️ کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
شهیدهادی_تورجی زاده_حججی_آرمان_حاج قاسم
دوستای عزیزم این نماز در روز یکشنبه های ماه ذیقعده خونده میشه. ( در مفاتیح هم موجود است. ) به همه
سلام علیکم در مورد نماز توبه یکشنبه ها:👇👇 این نماز باید دو تا دورکعتی خوانده شود و منظور از معوذتین سوره های ناس و فلق هست و ذکر استغفار و لا حول..... و دعای یا عزیز یا غفار..... را باید بعد از تمام شدن نماز بخونید 👆 👆 👆 👆 👆 در هر گروه یا کانالی این نماز را گذاشتید توضیحی که الان نوشتم را هم لطفا بگذارید
22.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 🌹ﻭﻗﺘﻲ ﭘﻴﺮاﻫﻦ ﻳﻮﺳﻒ ﺑﻪ ﻣﺎﺩﺭ ﻣﻴﺮﺳﺪ ....😭 🔺علی آقا خوش اومدی سفر بخیر عزیزم ... 🌷
🔻 وسوم🔻 👈این داستان⇦《دلت می آید؟》 🍁نهار رسیدیم سبزوار ... کنار یه پارک ایستادیم ... کمک مادرم وسایل رو برای نهار از توی ماشین در آوردم ... وضو گرفتم و ایستادم به نماز ...🍃🌸 سر سفره نشسته بودیم ... که خانمی تقریبا هم سن و سال مادرم بهمون نزدیک شد ... پریشان احوال ... و با همون حال، تقاضاش رو مطرح کرد ...😕 - من یه دختر و پسر دارم ... و ... اگر ممکنه بهم کمکی کنید ... مخصوصا اگر لباس کهنه ای چیزی دارید که نمی خواید ...😟 پدرم دوباره حالت غر زدن به خودش گرفت ...😏 - آخه کی با لباس کهنه میره سفر؟😔 ... که اومدی میگی لباس کهنه دارید بدید ...☹️ سرش رو انداخت پایین که بره ... مادرم زیرچشمی ... نگاه تلخ معناداری به پدرم کرد ... و دنبال اون خانم بلند شد ... -😐 نگفتید بچه هاتون چند ساله ان؟ ... با شرمندگی سرش رو آورد بالا ... چهره اش از اون حال ناراحت خارج شد ... با خوشحالی گفت ...☺️ - دخترم از دخترتون بزرگ تره ... اما پسرم تقریبا هم قد و قواره پسر شماست ...😌 نگاهش روی من بود ... مادرم سرچرخوند سمت من ... سوئیچ ماشین رو برداشت و رفت سر ساک و پدرم همچنان غر می زد ... سعید خودش رو کشید کنار من ... - واقعا دلت میاد لباسی رو که خودت می پوشی بدی بره؟😏... تو مگه چند دست لباس داری که اونم بره؟ ... بابا رو هم که می شناسی ... همیشه تا مجبور نشه واست چیزی نمی خره😕 ... برو یه چیزی به مامان بگو ... بابا دوباره باهات لج می کنه ها ...🤔 ....🌸🌼