مداحی آنلاین - باز منو و بارون چشام حسین - یاسین اصغری.mp3
1.98M
🌴شب زیارتی امام حسین(ع)
🍃باز منو و بارون چشام حسین
🍃غم تو صدام حسین
🎤 #یاسین_اصغری
⏯ #استودیویی
🌷 #صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله
🌷 #شب_جمعه
💚 کانال #شهیدهادی و #شهیدتورجی_زاده 👇👇
@shahid_hadi124
💠بيست و پنجم #ذيقعده روز #دحوالارض
♦️ بیست و پنجم ذیقعده، هم زمان با دحوالارض یعنی گسترش یافتن زمین است.
💠#معنای #دحوالارض
«دَحو» به معنای گسترش است و برخی نیز آن را به معنای تکان دادن چیزی از محلِ اصلی اش تفسیر کردهاند، منظور از #«دحوالارض» (گسترده شدن زمین) این است که در آغاز، تمام سطح زمین را آبهای حاصل از باران های سیلابیِ نخستین فراگرفته بود، این آبها، به تدریج در گودالهای زمین جای گرفتند و خشکیها از زیر آب سر برآوردند و روز به روز گستردهتر شدند.
از سوی دیگر، زمین در آغاز به صورت پستیها و بلندیها یا شیبهای تند و غیرقابل سکونت بود، بعدها بارانهای سیلابی مداوم باریدند، ارتفاعات زمین را شستند و درهها گستردند، اندک اندک زمینهایِ مسطح و قابل استفاده برای زندگی انسان، کشت و زرع پدید آمد، مجموع این گسترده شدن، «دحو الارض» نامگذاری میشود.
🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
♦️از امیرالمومنین علیهالسلام روایت شده است که فرمودند:
«نخستین رحمتی که از آسمان به زمین نازل شد، در بیست وپنج ذی القعده بود. کسی که در این روز روزه بگیرد و شبش را به عبادت بایستد، عبادت صد سال را که روزش را روزه و شبش را عبادت کرده است خواهد داشت.»
♦️همچنین در برخی از روایات این روز به عنوان روز قیام امام زمان مهدی موعود(عج) معرفی شده و خاتم المحدثین، شیخ عباس قمی (ره) روز دحوالارض را از چهار روز معروفی ذکر کرده که روزه آن ثواب هفتاد سال عبادت را دارد.
♦️روز دحوالارض از روزهای پر برکت خدا برای بندگان سالک الی الله
♦️در کتاب شریف «المراقبات»ميرزا ملكي تبريري روایت است که امام رضا ـ علیه السلام ـ فرموده اند:
♦️در شب بیست و پنجم ماه ذى القعده حضرت ابراهیم (ع) و حضرت عیسى (ع) متولد شده اند.
♦️در این روز، رسول خدا ـ صلى الله علیه و آله ـ به قصد حجة الوداع از مدینه با یكصد و چهار هزار یا یكصد و بیست و چهار هزار و حضرت فاطمه (ع) و تمامى اهل بیت خود از راه شجره به مکه عزیمت نمودند.
♦️#توبه، استغفار، عبادت و شب زنده داری از اعمالی است که در شب
دحو الارض سفارش و تأکید بسیاری برای انجام دادن آنها شده است.
شب و روز دحوالارض نمازها و ادعیه مخصوصی دارد که کیفیت آنها در کتاب مفاتیح الجنان مرحوم شیخ عباس قمی (ره) آمده است.
🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
💠#دحوالارض_در_قرآن
♦️در قرآن کریم به دحوالارض اشاره شده است. خداوند در آیه 30 سوره نازعات می فرماید: «و زمین را پس از آن (آفرینش آسمان و زمین) گسترش داد». بر پایه نظر بیشتر مفسران، منظور از «دَحیها» در این آیه، همان دحوالارض است.
🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
💠#آداب و #اعمال روز وشب دحوالارض
ویژه ای دارد؛
از جمله:
1. #روزه داشتن که ثواب هفتاد سال عبادت را دارد.
2.# احیا و #شب_زنده داری شب دحوالارض که برابر با یک سال عبادت است.
3. #ذکر و #دعا.
4. انجام #غسل به نیت روزِ دحوالارض و نماز مخصوص آن.
5_زیارت حضرت امام رضا ـ علیه السلام ـ بهترین و با فضیلتترین عمل مستحبی این روز است.
💚 کانال #شهیدهادی و #شهیدتورجی_زاده 👇👇
@shahid_hadi124
Babolharam.mp3
6.52M
#مداحی
💔نگاهم کن با نگاه تو یه عمرِ زندگی کردم 😍
#شب_جمعه_ست_هوایت_نکنم_میمیرم😭😭
سلام
امشب. شب زیبایی هست و خاص
اصلا امشب باید رفت کریلا
با پا نشد با دل.، با دل نشد با فکر
با فکر نشد با زبان.... برید کربلا.....
بذار یه چیزی بگم براتون👇
کسی که از زیارت برمیگرده، دیدید
چه عزتی داره؟
مثلا رفیقتههاا!
کلیام باهم عَیاق هستید...
ولی الان که از زیارت اومده تا یه چند
روزی حس میکنی چقدر ازش کمتری...
سعی میکنی تا اونجا که امکان داره
حرمتش رو حفظ کنی...
آخه زائر کربلاست...
آقا جان!
دوست داشتنِ بقیه رو میخوایم چیکار؟!
شما منو قبول کنی برام بسه...
شما فقط منو بخواه...
شما منو بپذیر...
شما جواب سلامم را بده...
شما یه بار نگام کن........ 😭
ارباب............
اینو از خیلی از مسافرای اربعین شنیدم
میگن توی راه مریض شدیم و حالمون
خیلی بد شد،
اما همین که رسیدیم حرم.........
همین که رسیدیم به اربابم.......
همین که چشممون افتاد به ضریح ناز
حضرت ابوالفضل ع..................
دیگه هیچ دردی. را احساس نکردیم
جز دیدن و نگاه ارباب..............
الان هیچی حالمو خوب نمیکنه
جز تکیه دادن به دیوار حرم...
کاش بین الحرمین بودم و نگاه می کردم
به جمعیت وسرو صدای جمعیت و صدای
مداح های مختلفی که در جای جای بین
الحرمین می خوندن و افراد زیادی هم
دورش سیته می زدن و اشک می ریختن
یادم می آد که شبی تو بین الحرمین
مداحی با سوز صدای زیبایی می خوند
و. جوانای زیادی هم دورش جمع شده
بودن و سینه می زدن و گریه می کردن
چند تا جوون هم بینشون بودن که
سرو وضع خوبی نداشتن ولی اشک
بود که سرازیر می شد
من شنیدم حسین درهم می خره
ارباب امشب مارا هم درهم بخر
با خوبان بخر. و.......................
می بینید که امشب چه دلگیره
فقط هم دل هوای کربلا داره
امشب همه دلها یک دله شدن
و برای اربعین دارن له له می زنن
حسین دوستت دارم حسین اربابم 😭
التماس دعا
یا علی مدد
بسم الله الرحمن الرحیم
🌸السلام علیکَ یا رسولَ الله
💗السلام علیکَ یا امیرَالمؤمنین
🌸السلام علیکِ یا فاطمةُ الزهراءُ
💗السلام علیکَ یا حسنَ بنَ علیٍ نِ المجتبی
🌸السلام علیکَ یا حسینَ بنَ علیٍ سیدَ الشهداءِ
💗السلام علیکَ یا علیَّ بنَ الحسینِ زینَ العابدینَ
🌸السلام علیکَ یا محمدَ بنَ علیٍ نِ الباقرُ
💗السلام علیکَ یا جعفرَ بنَ محمدٍ نِ الصادقُ
🌸السلام علیکَ یا موسی بنَ جعفرٍ نِ الکاظمُ
💗السلام علیکَ یا علیَّ بنَ موسَی الرضَا المُرتضی
🌸السلام علیکَ یا محمدَ بنَ علیٍ نِ الجوادُ
💗السلام علیکَ یا علیَّ بنَ محمدٍ نِ الهادی
🌸السلام علیکَ یا حسنَ بنَ علیٍ نِ العسکری
💗السلام علیکَ یا بقیةَ اللهِ، یا صاحبَ الزمان
💕💕و رحمة الله و برکاته💕💕
#اول_صبح_سلامم_به_شما_میچسبد
#روزم_به_نام_شما_اختران_الهی
♥️ کانال #شهید_هادی و
#شهید_تورجی_زاده👇👇
@shahid_hadi124
اےرفتہ سفر
يوسف گمگشتہ کجايے؟
هیهات از اين
خونِ دل و دردِ جدايے
دنيا شده لبريز ز ظلم و
ستم و جور
اے كاش خــــدا
امرکند تا کہ بيايے
#السلام_علیک_یا_صاحب_الزمان
♥️ کانال #شهید_هادی و
#شهید_تورجی_زاده👇👇
@shahid_hadi124
روزی شهید میشوی که؛
دیگران، بیشتر از خودت برایت مهم باشند.
کسی که همه ی هدایت و سعادت و کرامت را برای خودش میخواهد...
کسی که درگیر دیده شدن و نمایش ایمان و فضیلت هایش به دیگران است، کوچه شهادت را گمـ میکند...
شک نکن...
♥️ کانال #شهید_هادی و
#شهید_تورجی_زاده👇👇
@shahid_hadi124
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ببینید
#ارمنی ها هم عاشق #شهدا هستند...
روايت #حاج_حسين_يكتا
از ماجراي تابوت #شهيد_گمنام
♥️ کانال #شهید_هادی و
#شهید_تورجی_زاده👇👇
@shahid_hadi124
شهیدهادی_تورجی زاده_حججی_آرمان_حاج قاسم
💠دعای ندبه 🎙فایل صوتی دعای ندبه با صدای استاد محسن فرهمند ♥️ کانال #شهید_هادی و #شهید_تورجی_زاده👇👇
سلام
صبح جمعه تون زیبا و مهدوی
دعای ندبه 👆👆👆
به نام خداوند مهربان
شهدا زنده هستند و نزد پروردگارشان
روزی می خورند..................... 🌹 🌹
👌👌 #شهیدی که قرض تفحص
کننده خود راداد👌👌👌👌
تلفن زنگ خورد و خبر دادند که دوپسرعمویش که از بازاری های تهران بودند برای کاری به اهواز آمده اند و مهمان آنان خواهند شد. آشوبی در دلش پیدا شد.حقوق بچه ها چند ماهی می شد که از تهران نرسیده بود و او این مدت را با نسیه گرفتن از بازار گذرانده بود... نمی خواست شرمنده ی اقوامش شود.
با همان حال به محل کارش رفت و با بچه ها عازم شلمچه شد.
بعد از زیارت عاشورا و توسل به شهدا کار را شروع کردند و بعد از ساعتی استخوان و پلاک شهیدی نمایان شد. شهید سید مرتضی دادگر. فرزند سید حسین. اعزامی از ساری...گروه غرق در شادی به ادامه ی کار پرداخت اما او..
استخوان های مطهر شهید را به معراج انتقال دادند و کارت شناسایی شهید به او سپرده شد تا برای استعلام از لشکر و خبر به خانواده ی شهید،به بنیاد شهید تحویل دهد.
قبل از حرکت با منزلش تماس گرفت و جویای آمدن مهمان ها شد و جواب شنید که مهمان ها هنوز نیامده اند اما همسرش وقتی برای خرید به بازار رفته مغازه هایی که از آنها نسیه خرید می کرده اند به علت بدهی زیاد، دیگر حاضر به نسیه دادن نبودند و همسرش هم رویش نشده اصرار کند...
با ناراحتی به معراج شهدا برگشت و در حسینیه با شهیدی که امروز تفحص شده بود به راز و نیاز پرداخت...
"این رسمش نیست با معرفت ها. ما به عشق شما از رفاهمان در تهران بریدیم. راضی نشوید به خاطر مسائل مادی شرمنده ی خانواده مان شویم...". گفت و گریست.
دو ساعت راه شلمچه تا اهواز را مدام با خودش زمزمه کرد: «شهدا! ببخشید. بی ادبی و جسارتم را ببخشید...»
وارد خانه که شد همسرش با خوشحالی به استقبال آمد و خبر داد که بعد از تماس او کسی در خانه را زده و خود را پسرعموی همسرش معرفی کرده و عنوان کرده که مبلغی پول به همسر او بدهکار بوده و حالا آمده که بدهی اش را بدهد. هر چه فکرکرد، یادش نیامد که به کدام پسرعمویش پول قرض داده است...با خود گفت هر که بوده به موقع پول را پس آورده.
لباسش را عوض کرد و با پول ها راهی بازار شد. به قصابی رفت. خواست بدهی اش را بپردازد که در جواب شنید:بدهی تان را امروز پسرعمویتان پرداخت کرده است. به میوه فروشی رفت...به همه ی مغازه هایی که به صاحبانشان بدهکار بود سر زد. جواب همان بود....بدهی تان را امروز پسرعمویتان پرداخت کرده است...
گیج گیج بود. مات مات. خرید کرد و به خانه بر گشت و در راه مدام به این فکر می کرد که چه کسی خبر بدهی هایش را به پسرعمویش داده است؟ آیا همسرش؟
وارد خانه شد و پیش از اینکه با دلخوری از همسرش بپرسد که چرا جریان بدهی ها را به کسی گفته ... با چشمان سرخ و گریان همسرش مواجه شد که روی پله های حیاط نشسته بود و زار زار می گریست...
جلو رفت و کارت شناسایی شهیدی را که امروز تفحص کرده بودند در دستان همسرش دید. اعتراض کرد که: چند بار بگویم تو که طاقت دیدنش را نداری چرا سراغ مدارک و کارت شناسایی شهدا می روی؟
همسرش هق هق کنان پاسخ داد: خودش بود. خودش بود.کسی که امروز خودش راپسرعمویت معرفی کرد صاحب این عکس بود. به خدا خودش بود.... گیج گیج بود.مات مات...
کارت شناسایی را برداشت و راهی بازار شد. مثل دیوانه ها شده بود. عکس را به صاحبان مغازه ها نشان می داد. می پرسید: آیا این عکس،عکس همان فردی است که امروز...؟
نمی دانست در مقابل جواب های مثبتی که شنیده چه بگوید...مثل دیوانه هاشده بود. به کارت شناسایی نگاه می کرد. شهید سید مرتضی دادگر. فرزند سید حسین. اعزامی از ساری...وسط بازار ازحال رفت
و #شهدااینطور هستند و هرکس براشون
کاری انجام بده یا واقعا بهشون متوسل
بشه شهدا بهش جواب رد نمی دن، فقط
ایمان ما به اندازه وسعت شناخت شهدا
نیست 😔
♥️ کانال #شهید_هادی و
#شهید_تورجی_زاده👇👇
@shahid_hadi124
شهیدهادی_تورجی زاده_حججی_آرمان_حاج قاسم
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته🔻 #قسمتــــ_شصـــت_و_ششم ۶۶ 👈این داستان⇦《 محمد مهدی 》 ـــــــــــــــ
داستان واقعی
قسمت 67 و 68
نسل سوخته 👇
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته🔻
#قسمتــــ_شصـــت_و_هفتم
👈این داستان⇦《 رقیب 》
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📎آقا محمدمهدی ... که همه آقا مهدی صداش می کردن ... از نوجوانی به شدت شیفته و علاقه مند به مادرم بوده ... یکی دو باری هم خاله کوچیکه با مادربزرگم صحبت کرده بوده ... دیپلم گرفتن مادرم و شهادت پدربزرگ ... و بعد خواستگاری پدرم ... و چرخش روزگار ...
وقتی خبر عقد مادرم رو به همه میگن ... محمدمهدی توی بیمارستان، مجروح بوده 🤕... و خاله کوچیکه هم جرات نمی کنه بهش خبر بده ... حالش که بهتر میشه ... با هزار سلام و صلوات بهش خبر میگن ... آسیه خانم عروس شد و عقد کرد 💍... و محمد مهدی دوباره کارش به بیمارستان می کشه ... اما این بار ... نه از جراحت و مجروحیت ... به خاطر تب 40 درجه ...🤒
❤️🌸داستان عشق آقا مهدی چیزی نبود که بعد از گذشت قریب به 20 سال ... برای پدرم تموم شده باشه ... و همین مساله باعث شده بود ... ما هرگز از وجود چنین شخصی توی فامیل خبر نداشته باشیم ...😔
نمی دونم آقا مهدی ... چطور پای تلفن☎️ با پدر حرف زده بود... آدمی که با احدی رودربایستی نداشت ... و بی پروا و بدون توجه به افراد و حرمت دیگران ... همیشه حرفش رو می زد و برخورد می کرد ... نتونسته بود محکم و مستقیم جواب رد بده ...🍃
💠اون شب حتی از خوشی فکر جنوب رفتن خوابم نمی برد ... چه برسه به اینکه واقعا برم ... اما...😔
از دعای ندبه که برگشتم ... تازه داشت صبحانه می خورد ... رفتم نشستم سر میز ... هر چند ته دلم غوغایی بود ...💓
اگر این بار آقا مهدی زنگ زد ... گوشی رو بدید به خودم ... خودم مودبانه بهشون جواب رد میدم ...☎️📞
🍃جدی؟ ... واقعا با مهدی نمیری جنوب؟ ... از تو بعیده ... یه جا اسم شهید بیاد و تو با سر نری اونجا ...😳😳
لبخند تلخی زدم ...😏
تا حالا از من دروغ شنیدید؟ ... شهدا بخوان ... خودشون، من رو می برن ...🕊🌹
۰۰۰┅═══(✼❉❉✼)═══┅۰۰۰
#ادامــــــہ_داردـ ـ ـ ✨💠✨
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته🔻
#قسمتــــ_شصـــت_و_هشتم
👈این داستان⇦《 یه الف بچه 》
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📎با حالت خاصی بهم نگاه کرد ...
چرا نمیری؟ ... توی مراسم مادربزرگت که خوب با محمد مهدی ... خاله خان باجی شده بودی ...
نمی دونستم چی باید بگم ... می خواستم حرمت پدرم رو حفظ کنم ... و از طرفی هم نمی خواستم بفهمه از ماجرا با خبر شدم ... با شرمندگی سرم رو انداختم پایین ...😔
جواب من رو بده ... این قیافه ها رو واسه کسی بگیر که خریدارش باشه ...😖
همون طور که سرم پایین بود ... گوشه لبم رو با دندون گرفتم...😔😔😑
خدایا ... حالا چی کار کنم ... من پا رو دلم گذاشتم به حرمت پدرم ... اما حالا ...
یهو حالت نگاهش عوض شد ...
- تو از ماجرای بین من و اون خبر داری ...😳
✨برق از سرم پرید ... سرم رو آوردم بالا و بهش نگاه 👀 کردم ...
من صد تای تو رو می خورم و استخوان شون رو تف می کنم ... فکر کردی توی یه الف بچه که مثل کف دستم می شناسمت .... می تونی چیزی رو از من مخفی کنی؟ ... اون محمد عوضی ... ماجرا رو بهت گفته❓...
🔸با شنیدن اسم دایی محمد ... یهو بهم ریختم ...
نه به خدا دایی محمد هیچی نگفت ... وقتی هم فهمید بقیه در موردش حرف می زنن دعواشون کرد ... که ماجرای ۲۰ سال پیش رو باز نکنید ... مخصوصا اگر به گوش خانم آقا محمد مهدی برسه ... خیلی ناراحت میشه ...😞😣
تا به خودم اومدم و حواسم جمع شد ... دیدم همه چیز رو لو دادم ... اعصابم حسابی خورد شد ... سرم رو انداختم پایین... چند برابر قبل، شرمنده شده بودم ...😞😔
هیچ وقت ... احدی نتونست از زیر زبونت حرف بکشه ... حالا ... الحق که هنوز بچه ای ...
🔹پاشو برو توی اتاقت ... لازم نکرده تو واسه من دل بسوزونی... ترجیح میدم بمیرم ولی از تو یکی، کمک نگیرم ...😳
۰۰۰┅═══(✼❉❉✼)═══┅۰۰۰
#ادامــــــہ_داردـ ـ ـ 🔹💠🔹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 کلیپ «چهرهی آشنا»
👤 استاد رائفی پور
❓ آیا میشود در عصر غیبت هم امام زمان را ملاقات کرد؟ امام زمان چند کارگزار دارند
#امام_زمان
♥️ کانال #شهید_هادی و
#شهید_تورجی_زاده👇👇
@shahid_hadi124
#علی_خلیلی
🌸 طلبه جوانی که به خاطر نهی از منکر در جریانی در 25 تیر سال 90 در یکی از محلات شرق تهران به وسیله سلاح سرد زخمی شده بود پس از 32 ماه تحمل جراحات وارده دعوت حق را لبیک گفتن و در قطعه 24 بهشت زهرا به خاک سپرده شد.
روایت ماجرای درگیری از زبان خود شهید👇👇👇
🌸 #علی_خلیلی، قبل از شهادتش در گفتگو با خبرگزاری فارس در مورد ماجرای منجر به زخمی شدنش در جریان امر به معروف و نهی از منکر گفته بود:👇👇👇
🌸 "نیمه شعبان دو سال پیش به نظرم ساعت دوازده شب بود که میخواستیم دو نفر از دوستانم را به خانهشان در خاک سفید برسانم که دیدیم پنج، شش نفر در حال اذیت #دو_خانم هستند و به زور میخواستند وی را سوار ماشین کنند.
🌸وی افزود: دوستان من به دلیل پایین بودن سنشان جلو نرفتند اما من به آن افراد تذکر دادم و گلاویز شدیم و یکباره چاقویی که نمیدانم از کدام سو، نثار ما شد.
🌸شهید خلیلی با بیان اینکه چاقو به ناحیه گردنم و شاهرگ خورده بود، اظهار کرد: من همان جا افتادم و آن افراد نیز فرار کردند اما یکی از همراهان من که موتور سواری بلد بود آنها را دنبال کرد و شماره پلاکشان را برداشت.
🌸وی میگوید: من نیم ساعت در خیابان افتاده بودم و ماشینی که دو سرنشین داشت و عازم شمال بود من رو سوار کردند و به اورژانس فلکه سوم تهرانپارس بردند؛ ساعت دوازده و نیم بود که پزشکان گفتند که اگر تا نیم ساعت دیگر مریضتان را به یک بیمارستان مجهز نرسانید وی جان به جان آفرین تسلیم میکند.
🌸«دوستان من را به بیست و شش بیمارستان دیگر هم بردند اما هیچ بیمارستانی من را به دلیل اینکه حالم وخیم بود پذیرش نمیکرد تا اینکه بالاخره ساعت پنج در بیمارستان عرفان عملم کردند».
🌸وی معتقد است که اسم کارش را امر به معروف نمیگذارد بلکه آن اقدام را دفاع از ناموس میداند و به گفته وی دفاع از ناموس بر هر مسلمانی واجب است.👌
🌸شهید خلیلی در پایان با تاکید بر اینکه جز خدا هیچ کسی پشت آدم نیست، خاطرنشان کرد: من آن موقع هم که رفتم با آن افراد درگیر شدم به کسی امید ندوخته بودم به خاطر لبخند آقا رفتم و دفاع کردم."
#علی_خلیلی بعد از تحمل دردهای فراوان به فیض شهادت نایل شدند
#صلواتی_جهت_شادی_روح
#شهید_علی_خلیلی
🌹فقط برای خدا
✍میخواستند عکس یادگاری بگیرند، حاج قاسم از ماشین پیاده شد، یک خانم با حجاب نامناسب خواست عکس بگیرد با او هم عکس گرفت. گفت: باور نمیکردم با من هم عکس بگیرید از امروز سعی میکنم حجابم را درست کنم...
#شهید_سلیمانی
💚 کانال #شهیدهادی و #شهیدتورجی_زاده 👇👇
@shahid_hadi124
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وداع سوزناک فرزند شهید جهادگر بسیجی جمال کریمی با پیکر مطهر پدرش
🔹شب گذشته تروریستهای مزدور دو بسیجی را در منطقه اورامان در حال توزیع بستههای کمک مومنانه برای مستمندان را به شهادت رساندند.
#شادی_روحش_صلوات
♥️ کانال #شهید_هادی و
#شهید_تورجی_زاده👇👇
@shahid_hadi124
⚡﷽⚡
💢بهم گفت: "زهرا. خانومم. بیا اینجا پیشم بشین."
رفتم کنارش نشستم. کوله اش را باز کرد.👀 دست کرد توی آن و یک عالمه #صدف بیرون آورد. گفت: "اینها را از سوریه برا تو آوردم خانم."😍
🔹️ دوباره دست کرد توی کوله. اینبار قطعه چوبی را درآورد.🤔دیدم روی آن چوب،یک قلب و یک شمع حکاکی کرده. خیلی ظریف و قشنگ.😌
پایینش هم نوشته: "همسر عزیزم دوستت دارم."😍👌🏻
🍂 قطعه چوب را به من داد و گفت: "زهرا، یه روز تو لاذقیه کنار دریا ایستاده بودم. دلم حسابی برات تنگ شده بود. دلم پر می زد برا اینکه یه ثانیه تورو ببینم.😔
♦️رفتم روی تخته سنگ ایستادم. نگاه کردم به دریا و شروع کردم باهات حرف زدن. باور می کنی؟"😇
😢 سرم را تکان دادم.
⚡دوباره گفت:" یه بار هم از تانک بیرون اومدم نشستم رو برجک تانک. اونقدر دلم برات تنگ شده بود که همین جور شروع کردم به گریه."😔
بعد نگاهی بهم کرد و گفت:"زهرا، یه چیزی را می دونستی؟"
گفتم: "چی؟" گفت: "اینکه تو از همه کس برام عزیزتری."آرام شدم. خیلی آرام. 😌💙
#زتدگینانه_شهید_حججی_به_روایت
#همسرش
♥️ کانال #شهید_هادی و
#شهید_تورجی_زاده👇👇
@shahid_hadi124
1_39056467.mp3
9.55M
🎵حتما گوش ڪنید #صوت_مهدوی
#امام_زمان_(عج ) :
ما یاد شما را فراموش نمے ڪنیم
#آقا_جان
یہ دستے هـم سر ما بڪش😔
#استاد_رائفی_پور
♥️ کانال #شهید_هادی و
#شهید_تورجی_زاده👇👇
@shahid_hadi124