eitaa logo
شهیدهادی_تورجی زاده_حججی_آرمان_حاج قاسم
36.9هزار دنبال‌کننده
13.6هزار عکس
11.4هزار ویدیو
112 فایل
♥️باهمه وجود دوستتون دارم #حضرت_زهرا_سلام_الله مادر همه ی شهیدان شده اید می شود #مادر ما هم بشوید❓ با دعوت #شهدا به این کانال اومدید پس لفت ندید. تاریخ تاسیس 1397/1/25
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمن الرحیم 🌸السلام علیکَ یا رسولَ الله 💗السلام علیکَ یا امیرَالمؤمنین 🌸السلام علیکِ یا فاطمةُ الزهراءُ 💗السلام علیکَ یا حسنَ بنَ علیٍ نِ المجتبی 🌸السلام علیکَ یا حسینَ بنَ علیٍ سیدَ الشهداءِ 💗السلام علیکَ یا علیَّ بنَ الحسینِ زینَ العابدینَ 🌸السلام علیکَ یا محمدَ بنَ علیٍ نِ الباقرُ 💗السلام علیکَ یا جعفرَ بنَ محمدٍ نِ الصادقُ 🌸السلام علیکَ یا موسی بنَ جعفرٍ نِ الکاظمُ 💗السلام علیکَ یا علیَّ بنَ موسَی الرضَا المُرتضی 🌸السلام علیکَ یا محمدَ بنَ علیٍ نِ الجوادُ 💗السلام علیکَ یا علیَّ بنَ محمدٍ نِ الهادی 🌸السلام علیکَ یا حسنَ بنَ علیٍ نِ العسکری 💗السلام علیکَ یا بقیةَ اللهِ، یا صاحبَ الزمان 💕💕و رحمة الله و برکاته💕💕 ♥️ کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
بسم رب الشهدا : 💕 هیهات مصیبتی است تنها ماندن.... 💕 هنگام رحیل همرهان جا ماندن..... 💕 سخت است زمان هجرت هم قفسان... 💕 مبهوت قفس شدن ز ره واماندن.... 💕 در چون و چرای حسرت هستی تا چند... 💕 تا چند اسیر خود سری ها ماندن... 💕 در حسرت پر کشیدن از دام وجود... 💕 ماندیم و نبودی در خور ما ماندن... 💕 مشتاق رحیل و بال و پر سوخته ایم... 💕 سخت است در این سرا خدایاماندن... 🕊 شاعر : 💝
4_5814562532467147688.mp3
1.4M
🎵خوبی‌های الکی! 😳کارهای خوبی که شیطان بهت پیشنهاد میده انجام بدی! 👌👌👌 ♥️ کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
سلام علیکم وقتتون بخیرشرمنده امکانش هست برای شفای روحی وجسمی یک بنده خدائی درگروه تون اعلام کنید 40نفر یابیشتر حدیث کساء بخونن وهدیه کنند به روح شهید ابراهیم تاان شاءا...به دعای این عزیزان وشهیدابراهیم بیمار منظور سریع تر شفا پیداکنند.باتشکروسپاس. 👆👆👆 ببخشید ميخواستم اگه امکان داره تو کانال اول برا فرج آقا بعد هم براشفا ی مریض ها دعا کنید.برا من حقیر هم مريض هستم دعا کنید 😭😭 👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️دعای همسر دارشدن🤵👰 برای جوانان مجرد 👇🏻 ✅امام علی ع : دو رکعت نماز و دعا : خدای به من همسری عطا کن با ۵ ویژگی 1⃣صالحه2⃣ ودود 3⃣ قنوع 4⃣ شکور 5⃣غیور 🔴 خدایا موانع اشتغال وازدواج جوانان را برطرف کن🙏 ♥️ کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
🔻 ۹۷ 👈این داستان⇦《 دنیای من 》 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📎دنیای من فرق کرده بود ... از هیچ چیز و هیچ کس نمی‌ترسیدم ... اما کوچک‌ترین گمان ... به اینکه ممکنه این کارم خدا رو برنجونه ... یا حق الناسی به گردنم بشه ... من رو از خود بی خود می‌کرد ...😔 🔸و می‌بخشیدم ... راحت‌تر از هر چیزی ... هر بار که پدرم لهم می‌کرد ... یا سعید همه وجودم رو به آتش🔥 می‌کشید... چند دقیقه بعد آرام می‌شدم ... و بدون اینکه ذره‌ای پشیمان باشم ... 🍃✨خدایا ... بندگانت رو به خودت بخشیدم ... تو، هم من رو ببخش ... و آرامش وجودم رو فرا می‌گرفت ... تازه می‌فهمیدم معنای اون سخن عزیز رو ...✨👌 🍃- به بندگانم بگو ... اگر یک قدم به سمت من بردارید ... من ده قدم به سمت شما میام ... 🔹و من این قدم‌ها و نزدیک‌تر شدن‌ها رو به چشم می‌دیدم... رحمت ... برکت ... و لطف خدا ... به بنده‌ای که کوچک‌تر از بیکران بخشش خدا بود ...🍃 🔻حالا که دیگه حق سر کار رفتن هم نداشتم ... تمام وقتم رو گذاشتم روی مطالعه ... حرف‌هایی که از آقا محمدمهدی شنیده بودم ... و اینکه دلـــ❤️ــم می‌خواست خدا را با همه وجود ... و همون طور که دیده بودم به همه نشون بدم ... دلم می‌خواست همه مثل من ... این عشق و محبت رو درک کنن... و این همه زیبایی رو ببینن ...😍😍 🔹کمد من پر شده بود از کتاب 📚... در جستجوی سوال‌های مختلفی که ذهنم رو مشغول کرده بود ... چرا خدا از زندگی‌ها حذف شده؟ ... چه عواملی فاصله انداخته؟ ... چرا❓ ... چرا❓ ... 🔶من می‌خوندم و فکر می‌کردم ... و خدا هم راه رو برام باز می‌کرد ... درست و غلط رو بهم نشون می‌داد ... پدری که به همه چیز من گیر می‌داد ... حالا دیگه فقط در برابر کتاب خریدن هام غر می‌زد😵 ... و دایی محمد ... هر بار که می‌اومد دست پر بود ... هر بار یا چند جلد کتاب📚 می‌آورد ... یا پولش رو بهم می‌داد ... یا همراهم می‌اومد تا من کتاب بخرم ...😊 🔸بی‌جایی و سرگردانی کتاب‌هام رو هم که ... از این کارتون به اون کارتون دید ... دستم رو گرفت و برد ... پدرم که از در اومد تو ... با دیدن اون دو تا کتابخونه ... زبونش بند اومد ... دایی با خنده خاصی بهش نگاه کرد ...😁 حمید آقا ... خیلی پذیرایی تون شیک شد ها ... اول، می‌خواستیم ببریمشون توی اتاق ... سعید نگذاشت ...😳 ۰۰۰┅═══(✼❉❉✼)═══┅۰۰۰ ـ ـ 👇👇👇
🔻 ۹۸ 👈این داستان⇦《 خفه ‌شو روانی 》 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📎زمان ثبت نام مدارس بود ... و اون سال تحصیلی به یکی از خاص‌ترین سال‌های عمرم تبدیل شد ...😍 🔻من، سوم دبیرستان ... سعید، اول ... اما حاضر نشد اسمش رو توی دبیرستانی که من می‌رفتم بنویسن ... برام چندان هم عجیب نبود ... پا گذاشته بود جای پای پدر ... و اون هم حسابی تشویقش می‌کرد و بهش پر و بال می‌داد ... تا جایی که حاضر نشد به من برای رفتن به کلاس زبان پول بده... اما سعید رو توی یه دوره خصوصی ثبت نام کرد ... اون زمان ... ترم ۳ ماهه ... ۴۰۰ هزار تومن ... با سعید، فقط ۶ نفر سر کلاس بودن ...✨ 🔸یه دبیرستان غیرانتفاعی ... با شهریه‌ی چند میلیونی 🔸... همه همکلاسی‌هاش بچه های پولداری بودن که تفریحشون اسکی کردن🏂 بود ... و با کوچک‌ترین تعطیلات چند روزه ای ... پرواز مستقیم اروپا ...✈️ 🔸سعی می‌کرد پا به پای اونها خرج کنه ... تا از ژست و کلاس اونها کم نیاره ... اما شدید احساس تحقیر و کمبود می‌کرد ... هر بار که برمی‌گشت ...سعی می‌کرد به هر طریقی که شده ... فشار روحی ای رو که روش بود رو تخلیه کنه ... الهام که جرات نزدیک شدن بهش رو نداشت ... و من... همچنان هم اتاقیش بودم ...😐 💠شاید مطالعاتم توی زمینه های روانشناسی و علوم اجتماعی ... تخصصی و حرفه‌ای نبود ... اما تشخیص حس خلأ و فشار درونی ای رو که تحمل می‌کرد ... و داشت تبدیل به عقده می‌شد ... چیزی نبود که فهمیدنش سخت باشه ... بیشتر از اینکه رفتارهاش ... و خالی کردن فشار روحیش سر من ... اذیتم کنه و ناراحت بشم ... دلم از این می‌سوخت که کاری از دستم براش بر نمی‌اومد ...😔😔 هر چند پدرم حاضر نشده بود ... من رو کلاس زبان ثبت نام کنه ... اما من، آدمی نبودم که شرایط سخت ... مانع از رسیدنم به هدف بشه ...✌️ این بار که دایی ازم پرسید کتاب چی می‌خوای؟ ... یه لیست کتاب انگلیسی در آوردم📕 ... با یه دیکشنری ... و از معلم زبان مون هم خواستم خوندن تلفظ ها رو از توی دیکشنری بهم یاد بده ... کتاب ها زودتر از چیزی که فکر می‌کردم تموم شد ... اما منتظر تماس بعدی دایی نشدم ... رفتم یه روزنامه به زبان انگلیسی خریدم ... 🔹از هر جمله ۱۰ کلمه‌ایش ... شیش‌تاش رو بلد نبودم ... پر از لغات سخت ... با جمله بندی‌های سخت‌تر از اون ... پیدا کردن تک تک کلمات ... خوندن و فهمیدن یک صفحه‌اش ... یک ماه و نیم طول کشید ... پوستم کنده شده بود ... ناخودآگاه از شدت خوشحالی پریدم بالا و داد زدم ...😲 جانم ... بالاخره تموم شد ...👌 خوشحالی‌ای که حتی با شنیدن ... خفه شو روانی ... هم خراب نشد ...😍😂 ۰۰۰┅═══(✼❉❉✼)═══┅۰۰۰ ـ ـ
غدیر باشیم 🌸 تبلیغ واجب است کسی که عید غدیر را گرامی بدارد، خداوند خطا های کوچک و بزرگ او را می بخشد و اگر از دنیا برود، در زمره ی شهداء خواهد بود. 📚 اقبال الاعمال/۱/۴۶۴ ♥️ کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
چرا غدیر.mp3
8.88M
◽️چرا غدیر، بزرگترین عید انسانیت است؟ ◽️چه کنیم که فلسفه‌ی غدیر را درک کنیم؟ ◽️چه کنیم که از پس پرده‌ی غدیر، به اوج سعادت برسیم؟ 💠اللَّهُـــم‌َّعَـــجِّل‌لِــوَلـِـیِّک‌َالــــفَــرَج💠 ♥️ کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
🌸روز عید قربان که مقام معظم رهبری آمده بودند در مسجد دانشگاه بالای سر پیکر شهیدان حادثه فالکون(شهدای عرفه)، سردار قاسم سلیمانی از ایشان یک انگشتر و عبا گرفت و به آقا گفتند یکی از انگشترهایی که با آن زیاد نماز شب خوانده‌ایید را بدهید. 🌸وقتی خواستیم بابا را خاک کنیم، سردار سلیمانی رفت داخل قبر. عبای آقا را پهن کرد. مقداری تربت کربلا آورده بود. آن را روی عبا پخش کرد. بعدش بابا را گذاشتند داخل قبر و آن انگشتر را هم گذاشتند زیر زبان بابا. 🌸من و سعید هم بالای قبر ایستاده بودیم. آنجا هم خیلی سعید بی تابی می‌کرد. رفت پایین توی قبر و به زور از بابا جدایش کردیم. سردار سلیمانی و دکتر قالیباف هم خیلی متأثر بودند. عبا را دور بابا پیچیدند و تمام شد. 🌸به ما اجازه ندادند بالای سر قبر بمانیم و ببینیم که دارند خاک می‌ریزند روی بابا😭 خاطرات فرزند سردار شهید حاج ♥️ کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
مداحی آنلاین - ساقی می بده - بنی فاطمه - کریمی.mp3
2.74M
🌸 💐ساقی مِی ای بده که مرا زیر و رو کند 💐بویش ز دور، کار هزاران سبو کند 🎤 🎤 👏 👌فوق زیبا ♥️ کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
بسم الله الرحمن الرحیم 🌸السلام علیکَ یا رسولَ الله 💗السلام علیکَ یا امیرَالمؤمنین 🌸السلام علیکِ یا فاطمةُ الزهراءُ 💗السلام علیکَ یا حسنَ بنَ علیٍ نِ المجتبی 🌸السلام علیکَ یا حسینَ بنَ علیٍ سیدَ الشهداءِ 💗السلام علیکَ یا علیَّ بنَ الحسینِ زینَ العابدینَ 🌸السلام علیکَ یا محمدَ بنَ علیٍ نِ الباقرُ 💗السلام علیکَ یا جعفرَ بنَ محمدٍ نِ الصادقُ 🌸السلام علیکَ یا موسی بنَ جعفرٍ نِ الکاظمُ 💗السلام علیکَ یا علیَّ بنَ موسَی الرضَا المُرتضی 🌸السلام علیکَ یا محمدَ بنَ علیٍ نِ الجوادُ 💗السلام علیکَ یا علیَّ بنَ محمدٍ نِ الهادی 🌸السلام علیکَ یا حسنَ بنَ علیٍ نِ العسکری 💗السلام علیکَ یا بقیةَ اللهِ، یا صاحبَ الزمان 💕💕و رحمة الله و برکاته💕💕 ♥️ کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
💚پیامبر خدا صلّی الله علیه و آله: 💎اِنّ علیاً و شیعتَهُ هُمُ الفائزونَ یومَ القیامةِ 💎على (علیه السلام) و او همان رستگارانِ در روز قیامت هستند. 📗میزان الحکمه، جلد۱ صفحه۲۹۶ اللهم عجل لولیک الفرج ♥️ کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
🔹امام صادق علیه السلام فرمـودند: 🔴گناهانی که دعا رو رد می‌کنند و رو تاریک می گردانند، از پدر ومادر و آنها است. 🕋 ♥️ کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمود : هرگاه در زندگیت دچار تنگی معیشت و کسادی شدی، حاجتت را به خدا عرضه کن و نماز را ترک نکن. نماز استغفار دو رکعت است و در هر دو رکعت، چنین عمل کن: 1⃣در هر رکعت، یک بار حمد، و یک بار سوره قدر را بخوان 2⃣بعد از خواندن این دو سوره، 15 بار فقط بگو: «أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ» 3⃣سپس در رکوع، 10 بار فقط بگو: «أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ» 4⃣بعد از بلند شدن از رکوع ، 10 بار بگو: «أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ» 5⃣در هر دو سجده، 10 بار فقط بگو: «أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ» 6⃣بعد از هر دو سجده، 10 بار بگو: «أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ» مکارم الاخلاق، ص328 ♥️ کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
🌹بسم رب الشهدا وصدیقین🌹 ❇️دلنوشته ای برای بزرگ مردی به نامِ "" گفتم از برادرم،آقا ابراهیم بنویسم راستش پای نوشتن که به میان آمد دیدم نه!کار خیلی سختی است...! ترسم از این است که درک اندک من وقصور واژه ها دست به دست هم بدهند وچنان که درخورِ بزرگی روح است،او را وصف نکنند!! اصلا از چه باید گفت؟! از کدامین صفت نیکویش؟ از کدامین رشادت ونیک مَنِشی اش؟ گاهی که به فکر فرو میروم باورش برایم سخت است! به راستی این سیرت زیبا،این مرام ومعرفت بی حد،این رشد وبزرگی وبسیاری ویژگی ناب دیگر در جوانی بیست وپنج ساله؟!! آقا ابراهیم،یا به قول معروف داداش ابرام! شما همه ی حساب وکتاب های عددی ذهن را بهم ریختی!! مثلا بزرگی وزیبایی روح هیچ ارتباطی با بزرگی عدد سن ندارد! خیلی مَردی داداش ابرام خیلی مَرد... میبینی حکمت خدا را... چقدر درگمنامی خلق خدا رایاری کردی،چقدر در گمنامی گره ها واکردی از مشکلات غریب وآشنا... حالا بیاببین!بیاببین که پروردگارت چگونه تورا به همگان شناخته! بیاببین چگونه عزیز دل ها شده ای! بیا ببین چگونه هادی دل ها شده ای! بیا برادر،بیا دل های ما راهم به راه و رسم خودت گره بزن!گره ای ناگسستنی...!
سلام شرمنده مزاحمتون شدم من از اعضا کانال هستم تو روخدا میشه لطف کنید تو گروه بگید برای شفای بابای من دعا کنن حالش خوب نیست من مادر ندارم و بابای همه زندگیمون هست توروخدا دعا کنید با دلهای پاکتون 👆👆👆 سلام وقت به خیر میشه لطف کنید تو گروه اعلام کنید برا شفای زن داداشم که پارسال اربعین از کربلا اومدنی تصادف کرده و دچار ضایع نخاعی شده دعا کنن تا سلامتی کاملش رو به دست بیاره 👆👆👆
🔻 ۹۹ 👈این داستان⇦《 داشتیم؟... 》 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📎مادرم روز به روز کم حوصله‌تر می‌شد ... اون آدم آرام، باوقار، خوش فکر و شیرین گفتار ... انگار ظرف وجودش پر شده بود ... زود خسته می‌شد ... گاهی کلافه گی و بی حوصلگی تو چهره‌اش دیده می‌شد ... و رفتارهای تند و بی‌پروای سعید هم بهش دامن می‌زد ...😔 🔹هر چند، با همه وجود سعی می‌کرد چیزی رو نشون نده ... اما من بهتر از هر شخص دیگه‌ای ... مادرم رو می‌شناختم... و خوب می‌دونستم ... این آدم، دیگه اون آدم قبل نیست ... و این مشغله جدید ذهنی من بود ... چراهای جدید ... و اینکه بیشتر از قبل مراقبش باشم ...🍃✨ دایی که سومین کتابخونه رو برام خرید ... پدرم بلافاصله فرداش برای سعید ... یه لب تاپ خرید 💻... و درخواست اینترنت داد ... امیدوار بودم حداقل کامپیوتر رو بدن به من ... اما سعید، همچنان مالکیتش رو روی اون حفظ کرد ... و من حق دست زدن بهش رو نداشتم ...😔 🔸نشسته بود پای لب‌تاپ به فیلم نگاه کردن ... با صدای بلند... تا خوابم می‌برد از خواب بیدار می‌شدم ... - حیف نیست هدستت🎧، آک بمونه❓... - مشکل داری بیرون بخواب ... 🔺آستانه تحملم بالاتر از این حرف‌ها شده بود که با این جملات عصبانی بشم ... هر چند واقعا جای یه تذکر رفتاری بود ... اما کو گوش شنوا؟ ... تذکر جایی ارزش داره که گوشی 👂هم برای شنیدنش باشه ... و الا ارزش خودت از بین میره ... اونم با سعید، که پدر در هر شرایطی پشتش رو می‌گرفت ...😐 🔹پتو و بالشتم رو برداشتم و اومدم توی حال ... به قول یکی از علما ... وقتی با آدم‌های این مدلی برخورد می‌کنی ... مصداق قالوا سلاما باش ...🍀 🔻کلی طول کشید تا دوباره خوابم برد ... مبل، برای قد من کوتاه بود ... جای تکان خوردن و چرخیدن هم نداشت ... برای نماز که پا شدم تمام بدنم درد می‌کرد ... و خستگی دیشب توی تنم مونده بود ... شاید، من توی ۲۴ ساعت ... فقط ۳ یا ۴ ساعت می خوابیدم ... اما انصافا همون رو باید می‌خوابیدم...💤💤 🔻با همون خماری و خستگی، راهی مدرسه شدم ... هوای خنک صبح، خواب آلودگی رو از سرم برد ... اما خستگی و بی‌حوصلگیش هنوز توی تنم بود ...😞 پام رو که گذاشتم داخل حیاط ... یهو فرامرز دوید سمتم و محکم دستش رو دور گردنم حلقه کرد ...🤔 خیلی نامردی مهران ... داشتیم؟ ... نه جان ما ... انصافا داشتیم❓❓ ... ۰۰۰┅═══(✼❉❉✼)═══┅۰۰۰ ـ ـ 👇👇👇
🔻 👈این داستان⇦《 لیست 》 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📎حسابی جا خوردم ... به زحمت خودم رو کشیدم بیرون ... 🔹- فرامرز ... به جان خودم خیلی خسته‌ام ... اذیت نکن ... اذیت رو تو می‌کنی ... مثلا دوستیم با هم ... کاندید شورا شدی یه کلمه به من چیزی نگفتی ...😳 خندیدم ... تو باز قرص‌هات💊 رو سر و ته خوردی؟ ... نزن زیرش ... اسمت توی لیسته ... 🔹چند تا از بچه ها پای تابلوی توی حیاط جمع شده بودن ... منم دنبال فرامرز راه افتادم ... کاندید شماره ۳ ... مهران فضلی ... باورم نمی‌شد ... رفتم سراغ ناظم ...👤 🔸آقای اعتمادی ... غیر از من، مهران فضلی دیگه‌ای هم توی مدرسه هست؟ ... خنده‌اش گرفت 😁... نه ... آقای مدیر گفت اسمت رو توی لیست📝 بنویسم ... 🔻- تو رو خدا اذیت نکنید ... خواهشا درش بیارید ... من، نه وقتش رو دارم ... نه روحیه‌ام به این کارها می‌خوره ... ▫️از من اصرار ... از مدرسه قبول نکردن ... فایده نداشت ... از دفتر اومدم بیرون و رفتم توی حیاط ... رای گیری اول صبح بود... بیخیال مهران ... آخه کی به تو رای میده‌❓ ... بقیه بچه ها کلی واسه خودشون تبلیغ کردن ... ⭕️اما دقیقا همه چیز بر خلاف چیزی که فکر می‌کردم پیش رفت ... مدیر از بلندگو ... شروع کرد به خوندن اسامی بچه‌هایی رو که رای آورده بودن ... نفر اول، آقای مهران فضلی با ۲۶۵ رای ... نفر دوم، آقای ... اسامی خونده شده بیان دفتر ... ⚡️⚡️برق از سرم پرید ... و بچه های کلاس ریختن سرم ... از افراد توی لیست ... من، اولین نفری بودم که وارد دفتر شدم ... تا چشم مدیر بهم افتاد با حالت خاصی بهم نگاه کرد 🤓... فکر می‌کردم رای بیاری ... اما نه اینطوری ... جز پیش‌ها که صبحگاه ندارن ... هر کی سر صف بوده بهت رای داده ... جز یه نفر ... خودت بودی‌❓ ... ۰۰۰┅═══(✼❉❉✼)═══┅۰۰۰ ـ ـ
🌸💫🌸💫🌸 💫🌸💫🌸 🌸💫🌸 💫🌸 🌸 در جاهایی که واقعا کم میاورد. متوسل میشد به آقا امام زمان عج. و به بچه های گردان خود میگفت. ما یک امام غائب داریم. که در سخترین شرایط به دادمان میرسد. و باید او را صدا بزنیم. یا صاحب الزمان ادرکنی. مطمئن باشید او به فریاد ما میرسد. یا خودش کمک میکند یا یکی از یاران خود را به کمک میرسد. واقعا این متوسل شدن به آقا امام زمان عج در مواقع سختی به کمک گردان او میآمد. و . ♥️ کانال و 👇👇 @shahid_hadi124