eitaa logo
شهیدهادی_تورجی زاده_حججی_آرمان_حاج قاسم
36.8هزار دنبال‌کننده
14.1هزار عکس
11.9هزار ویدیو
113 فایل
♥️باهمه وجود دوستتون دارم #حضرت_زهرا_سلام_الله مادر همه ی شهیدان شده اید می شود #مادر ما هم بشوید❓ با دعوت #شهدا به این کانال اومدید پس لفت ندید. تاریخ تاسیس 1397/1/25
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‼️ *گفت و گوی مجری تلویزیون افغانستان با یک کارشناس مذهبی* *ارزش شنیدن دارد چون این سوال خیلی از مردم ما است*(چرا کشورهای کفر پیشرفت می کنند ولی ما نه) *چه جواب حکیمانه ای !*👌😍
027.mp3
1.57M
🔶 صحبت های دکتر حبشی در مورد رابطه صحیح زن و شوهر در خانواده "بخش بیست و هفتم" ❇️ لطافت زنانه و جسارت مردانه دو بال یک زندگی عاااالی 💥 دکتر حمید ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
شهیدهادی_تورجی زاده_حججی_آرمان_حاج قاسم
🔶 صحبت های دکتر حبشی در مورد رابطه صحیح زن و شوهر در خانواده "بخش بیست و هفتم" ❇️ لطافت زنانه و جس
🔶👆🏼 این فایل خیلی زیبا و دقیق هست. حتما آقایون عزیز این مطالب رو با دقت گوش بدن تا شناخت بهتری نسبت به جنس زن داشته باشند. ریشه خیلی از مشکلاتی که مردها با همسرشون پیدا میکنند در همین نشناختن ویژگی های روحی خانم هاست...
شهیدهادی_تورجی زاده_حججی_آرمان_حاج قاسم
بسم رب الحسین (ع) #ختم_ترجمه_فارسی_قرآن #سوره_نساء بله، هرکه مرتکب هرگونه سهل‌انگاری شود، فقط به‌زی
بسم رب الحسین (ع) خدا این عقیده را که برایش شریکی قائل باشند، بی‌توبه نمی‌آمرزد؛ ولی ‌گناهان دیگر را برای هرکه ‌صلاح بداند، حتی بی‌توبه می‌بخشد! بله، آن‌هایی که برای خدا شریکی قرار بدهند، دچار گمراهیِ بی‌پایانی شده‌اند! (۱۱۶) آن‌ها به‌جای خدا فقط بت‌های بی‌خاصیت را می‌پرستند. در واقع، فقط شیطان سرکش را می‌پرستند. (۱۱۷) که خدا لعنتش کرده است. او با گستاخی گفته: «از میان بندگانت، سهم معیّنی را حتماً به‌فرمان خودم درمی‌آورم.(۱۱۸) به گمراهی می‌کشم، قطعاً با آرزوهای دورودراز سرگرمشان می‌کنم و صدالبته دستورشان می‌دهم به خرافات؛ مثلاً گوش حیوان چهارپا را بشکافند تا مقدس شود!و بی‌شک دستورشان می‌دهم تا آفرینش خدا را دست‌کاری کنند.» بله، آن‌هایی که زیر چتر دوستیِ شیطان بروند نه خدا، به ورشکستگیِ جبران‌ناپذیر افتاده‌اند. (۱۱۹) زیرا شیطان وعدۀ پوچ به آن‌ها می‌دهد و در دام آرزو گرفتارشان می‌کند؛ حال آنکه وعده‌هایش همه گول‌زننده است.(۱۲۰) 🌸🍃🌸🍃🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹🍃 در مجموعه"سلام بر ابراهیم": خیلی دوست دارم شهید بشم اما خوشگل‌ترین شهادت رو میخوام.. دلم میخواد جوری شهید بشم که یه وجب از خاک این مملکت رو اشغال نکنم حرفی ازم نباشه...گمنامِ گمنام.. 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸🍃 🌹تنها رفیق ؛ حسین ای مهربان‌تر از پدر و مادرم حسین 🌹 اینم از رزق امشبتون.👌👌 التماس دعای فرج🙏🌹
بسم الله الرحمن الرحیم سلام بزرگواران نائب الزیاره شما در کربلا و نجف و سامرا و کاظمین هستیم ان شا الله ار فردا هم پیاده روی را شروع خواهیم کرد برای تمامی زائرین دعا کنید امسال خیلی شلوغه خداراشکر عزیزان بازم تونستم خدمت می رسم اکنون شمارا به خدای بزرگ می سپارم یا علی مدد
وقتی برگشت پیغام داد می خواهد بیاید خواستگاری. باز قبول نکردم🚶‍♀ مثل قبل عصبانی نشدم، ولی زیر بار هم نرفتم خانم ابویی گفت: دو سه ساله این بندهٔ خدا رو معطل خودت کردی!😐طوری نمیشه که!بذار بیاد خواستگاری و حرفاش رو بزنه!🤨 گفتم: بیاد، ولی خوش بین نباشه که بله بشنوه!😒 شب میلاد حضرت زینب(س) مادرش زنگ زد برای قرار خواستگاری. نمی دانم پافشاری هایش باد کله ام را خواباند یا تقدیرم؟🤔شاید هم دعاهایش🤷‍♀به دلم نشسته بود😳 با همان ریش های بلند و تیپ سادهٔ همیشگی اش آمد🤭 از در حیاط که وارد خانه شد،با خاله ام از پنجره او را دیدیم. خاله ام خندید:مرجان،این پسره چقدر شبیه شهداست!😅 با خنده گفتم: خب شهدا یکی مثه خودشون رو فرستادن برام!😁 خانواده اش نشستند پیش مادر و پدرم. خانواده ها با چشم و ابرو به هم اشاره کردند که《این دوتا برن توی اتاق، حرفاشون رو بزنن!》 با آدمی که تادیروز مثل کارد و پنیر بودیم، حالا باید می نشستیم برای آینده مان حرف می زدیم🤦‍♀... ...
تا وارد شد،نگاهی انداخت به سرتاپای اتاقم و گفت: 《چقدر آینه!😲از بس خودتون رو می بینین این قدر اعتماد به نفستون رفته بالا دیگه!》 از بس هول کرده بودم ،فقط با ناخن هایم بازی می کردم. مثل گوشی در حال ویبره می لرزیدم😶 خیلی خوشحال بود. به وسایل اتاقم نگاه می کرد. خوب شدعروسک پشمالو و عکس هایم را جمع کرده بودم🤦‍♀فقط مانده بود قاب عکس چهارسالگی ام. اتاق را گز می کرد، انگار روی مغزم رژه می رفت😬 جلوی همان قاب عکس ایستاد و خندید. چه در ذهنش می چرخید نمی دانم!🤷‍♀🤔 نشست رو به رویم. خندید و گفت:‌《دیدید آخر به دلتون نشستم!😉》 زبانم بند امده بود. من که همیشه حاضر جواب بودم و پنج تا روی حرفش می گذاشتم و تحویلش می دادم حالا انگار لال شده بودم😬 ... ...