eitaa logo
شهیدهادی_تورجی زاده_حججی_آرمان_حاج قاسم
37.3هزار دنبال‌کننده
13.6هزار عکس
11.4هزار ویدیو
112 فایل
♥️باهمه وجود دوستتون دارم #حضرت_زهرا_سلام_الله مادر همه ی شهیدان شده اید می شود #مادر ما هم بشوید❓ با دعوت #شهدا به این کانال اومدید پس لفت ندید. تاریخ تاسیس 1397/1/25
مشاهده در ایتا
دانلود
بالاترین روضه همین در عالمین است از راه آمد زینب، اما بی حسین است   فریاد زد اُمُّ البنین گیسو سپیدم مادرنبودی عصر عاشورا چه دیدم از خیمه تا گودال با زحمت دویدم با دست خود از پهلویش نیزه کشیدم   اُمُّ البنین تاج سرم را سَر بریدند پیراهنش را از تَنَش بیرون کشیدند 💔🖤🕯💔🖤🕯💔🖤
سلام اگر مایل هستین وضو بگیریم و برای هیئت اماده بشیم 💚 💚
بسم رب الزهرا سلام الله روضه امشب راتقدیم می کنیم به همه مادران شهدای دنیا علی الخصوص مادران شهدایی که در کانال عضو هستن مادران شهدای گمنام ومادران شهدای مدافعان حرم مادران شهدای وطن و امنیت و مادران شهدای فاطمیون و مادران شهدای زینبیون وتمامی مادران شهدا و مادران اسمانی اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها و سرالمستودع فیها بعدد ما احاط به علمک اللهم کل ولیک الحجة ابن الحسن......
یابن الحسن امام زمانم اقاجان ببخش مارا به حرمت مادر عباس گناه دیدی و انگار ندیدی به رومون نیاور به حرمت مادر عباس
سلام اقا فدای تو باز دلمو اتیش زدی گفتی که یک جمعه می ایی جمعه شد و نیومدی من اومدم با اشک و آه خسته ام و مونده تو راه می‌خوام که رو سفید بشم شبیه اون غلام سیاه سلام اقا فدای تو یک شب بیا روضه ما درسته که مجازی هست ولی به لطف خود بیا
السَّلامُ عَلَیکِ یَا أُمَّ البُدُورِ السَّوَاطِع فَاطِمَةَ بِنت حزَام الکلابیّة سلام بر تو‌ای مادر ماه‌های درخشان‌ای فاطمه دختر حزام بن خالد از قبیله بنی کلاب
السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین السلام علیک یا قمر بنی هاشم سلام ما برلبهای خشکیده ات سلام ما برمشک پاره پاره ات سلام ما از این مکان به حرم باصفایت یا ابوالفضل العباس سلام ما به حرم با صفای ابا عبدالله َسلام ما به زائرای اون صحن و سرا
ای خدا ای خدا دلم می خواد برم کربلا از تو خیابون بین الحرمین رد بشم برم بسمت در خونه ای که باب الحوائج هست و همه عالم گدای در خونشن همین اول روضه می خوام دلت تکونی بخوره چون روضه امشب فرق داره امشب داری میری هم در خونه مادر هم در خونه پسر
ای اونایی که گرفتارین ای اونایی که مریض دارین ای اونایی که درد مندید ای حاجت دارا ای جوون دارا حالا که امشب دعوت شده ای دلت را ببر کنار نهر علقمه کنار کف العباس و وسط نخلهای بین الحرمین...... 😭 یک طرف حرم با صفای ارباب یک طرف حرم زیبای ابوالفضل خدا می شه دوباره قسمت شه 😭
امشبه را یه جوری خودتون را برسونید به دامن خانوم ام البنین... اگر خدای نکرده گناهی انجام میدین که رهاتون نمی کنه همین امشب برین در خونه ام البنین اخه مادره _ مادر به پسرش هرچی بگه قبول می کنه امشب گرفتاری برو یه جوری در خونه خانوم که دست مادرانه ای که بر سر حسن و حسینش می کشید بر سرت بکشه بازم بگم یا بلدی چطوری بری در خونه اش امشبه را راحت رد نشو ها
روایت هست وقتی بشیر خبر اورد عمه سادات دارن به مدینه می رسن بشیر میگه دیدم خانمی داره می اد همه کنار رفتن چنان باعظمت و هیبت قدم برمی داشت رسید به من صدا زد بشیر از حسینم چه خبر
بشیر میگه از مردم پرسیدم این کیه همه گفتن بشیر ایشون مادر عباس هست _خانم ام البنین چطور نمی شناسی بشیر میگه گفتم بی بی جان محمدت را کشتن گفت فدای سر حسینم گفتم بی بی جان جعفرت راهم کشتن صدا زد بشیر فدای سر پسر فاطمه س فدای حسینم بشیر به من بگو از اقام چه خبر از حسینم چه خبر
گفتم بی بی جان عباست را هم کشتن بشیر میگه تا اینو گفتم لحظه ای سکوت کرد یهو دیدم زانوهاش لرزید و افتاد زمین یه مدتی گریه کرد😭😭😭 وگفت عباس من هم فدای حسین بشیر فقط برام بگو چطوری عباسم را کشتن
گفتم بی بی جان درروز عاشورا بچه های حسین تشنه بودن عمو رفت تا برای بچه ها اب بیاره همچین که برمی گشت تیر به چشمش زدن گفت افرین عباسم گفتم بی بی جان همچین که بر می گشت دستهای عباست را جدا کردن گفت بارک الله عباسم گفتم بی بی جان به فرقش عمود اهن زدن😭😭😭😭 گفت بشیر به من بگو عباسم تونست برای بچه ها اب ببره یانه گفتم نه بی بی جان نتونست یهو ناله سر داد ای وای عباسم ای بیچاره عباسم شرمنده عباسم 😭
همچین که خانوم ام البنین ناله میزد ناگهان دید خانمی قد خمیده..... داره می اد سمتش دو نفر هم زیر بغلهاشو گرفتن اخه زینب نمی تونه کمر راست راه بره اخه دیگه کمر زینب خمیده اخه زینب مصیبت برادر دیده اخه زینب داغ علمدارو علی اکبرو اصغر دیده اومد پیش ام البنین که ارومش کنه صدا زد یا ام البنین حال گرفتار ندیدی دستان قلم _اشک علمدار ندیدی بر پیکر بی دست علمدار رشیدت آشفتگی سید و سالار ندیدی
ام البنین صدا زد زینب جان چقدر شکسته و پیر شدی مادر چی بر سرت اومده زیبنم برام بگو از بچه های کوچیک همه را اورده ای ؟ رقیه را اورده ای زینب با گریه صدا زد رقیه تو خرابه شام جان داد ام البنین صدا زد یتیم های امام مجتبی را اوردی زیبنم یا نه؟ زینب ناله اش بلند شد و فرمود ام البنین نبودی کربلا تا ببینی چه بر سرم اوردن هم علی اکبر و هم قاسم و هم عون و هم جعفر ندارم
گفت زینب جان تو عباسم را ندیدی چطور رفت 😭 هیچ ندیدی زینب جان 😭 زینب صدا زد ام البنین عباس را کنار نهر علقمه شهید کردند ام البنین نبودی تو کربلا_ولی در علقمه بوی مادرم پیچیده بود ام البنین یک عمر تو برای بچه های فاطمه مادری کردی تو برای حسینش مادری کردی مادرم تو علقمه تلافی کرد این دقایق اخر_ سر عباس تو دامن مادر بود😭
وقشته الان بری کربلا دلت را ببر به کربلا ای دلسوختگان کربلا ای جا ماندگان کربلا حضرت زهرا س داره میگه پسرم شبیه چشم من _دوتا چشات شده من بمیرم که سرت مثل سر بابا شده
تمام شهدا یه جورایی خانم فاطمه زهرا س را دیدن حالاکه عباس که لحظه اخرش رسیده این دقایق اخر لحظه های خوش سقاست یا اخا سرم اینجا رو دامن زهراست یا اخا چرا مادر دیدگان تر دارد مثل تو کنار من دست بر کمر دارد
ماه منفصل شد عمود تا ابرو پایین امد بخدا اینجای روضه خیلی سخته 😭😭😭😭 یا صاحب الزمان
قربون سر متلاشی شده ات میگن وقتی تیر به چشمش خورد هم چین عمود اهنین زدن عمود یه کاری کرد _ ماه منفصل شد😭 یا امام زمان مارا ببخش اقا
امام حسین اومد یه نگاه کرد اخ داداشم چی به روزت اوردن بیچاره ام کردن ادم وقتی می اد بالا سر داداشش اول دست می کشه به سرش کوچکترین پستی بلندی معلوم می شه گرفتی چی می خوام بگم😭
حسین زهرا دست کشیدبه سر ابوالفضل دید دیگه سری نمونده دیگه این سر جای سالمی نداره تو این دقایق اخر یه عده دارن کف می زنن یه عده هلهله می کنن . ولی تو خیمه ها چه خبره😭 عمه سادات داره معجرای بچه ها رامحکم می بنده تو خیمه ها همه دارن گریه می کنن😭
وقتی بار اول میری کریلا تعجب میکنی میگی همه‌ی شهدا یک جا هستند فقط حرم قمر بنی هاشم فاصله داره ‌‌.. وقتی با علما میشینی صحبت میکنی بهت میگن دوسه تا دلیل داره ... دلیل اول میگن شاید خودش گفت داداش بزار من همین جا بمونم ،منو طرف خیمه ها نبر .. دلیل دوم احتمالا همینه، انقدر بدن پاره پاره بود، هر گوشه بدن رو‌ میگرفت جدا میشد .. دلیل سوم اینه سر دو راهی موند حسین دید یه طرف دارن به خیمه‌ها حمله میکنن .. دیگه فرصت نکرد عباسُ ببره .. تا رفت طرف زنها خواست برگرده دیدن بالای نیزه سر بریده قمر بنی هاشم .. صدا بزن حسین ..
ناگه ام البنین دید خانمی تو افتاب ایستاده نزدیکتر رفت دید رباب هست صدا زد رباب چرا تو افتاب ایستادی. تو بچه کوچیک داری باید شیر بدی اینجور تو افتاب نمون یهو صدای گریه همه بلند شد و رباب صدا زد ام البنین دیگر من اصغری ندارم که بخوام شیر بدم