شاهرخ حر انقلاب 10.mp3
22.9M
_قسمت 0⃣1⃣
#کـتاب_صوتـی📚🎙
#شاهرخ_حر_انقلاب...🇮🇷
🔸گـوینده: مهدی_نجفی 🎙
🔹زمان: ۱۵:۴۴ ⏰
#شهید_شاهرخ_ضرغام
#خاطرات_شهدا
💚 کانال #شهیدهادی و
#شهیدتورجی_زاده 👇👇
@shahid_hadi124
شاهرخ حر انقلاب 11.mp3
24.72M
_قسمت 1⃣1⃣
#کـتاب_صوتـی📚🎙
#شاهرخ_حر_انقلاب...🇮🇷
🔸گـوینده: مهدی_نجفی 🎙
🔹زمان: ۱۷:۰۰ ⏰
#شهید_شاهرخ_ضرغام
#خاطرات_شهدا
💚 کانال #شهیدهادی و
#شهیدتورجی_زاده 👇👇
@shahid_hadi124
شاهرخ حر انقلاب 12.mp3
25.67M
_قسمت 2⃣1⃣
#کـتاب_صوتـی📚🎙
#شاهرخ_حر_انقلاب...🇮🇷
🔸گـوینده: مهدی_نجفی 🎙
🔹زمان: ۱۷:٣٩ ⏰
#شهید_شاهرخ_ضرغام
#خاطرات_شهدا
💚 کانال #شهیدهادی و
#شهیدتورجی_زاده 👇👇
@shahid_hadi124
شاهرخ حر انقلاب 13.mp3
23.28M
_قسمت 3⃣1⃣
#کـتاب_صوتـی📚🎙
#شاهرخ_حر_انقلاب...🇮🇷
🔸گـوینده: مهدی_نجفی 🎙
🔹زمان: ۱۶:۰۰ ⏰
#شهید_شاهرخ_ضرغام
#خاطرات_شهدا
#پایان
💚 کانال #شهیدهادی و
#شهیدتورجی_زاده 👇👇
@shahid_hadi124
.
#خاطرات_شهدا
🔮 لبخند شهید
امام جماعت يكي از مساجد شيراز مي گفت:
«در اولين روزهاي پس از فتح خرمشهر پيكر 28 تن از شهداي عمليات آزادسازي خرمشهر را به شيراز آورده بودند.
پس از اين كه خيل جمعيت حزب الله در قبرستان دارالرحمه ي شيراز بر اجساد مطهر و گلگون اين شهيدان نماز خواندند.😊
علماي شهر كه در مراسم حضور داشتند، مسئوليت تلقين شهدا را بر عهده گرفتند، از جمله خود من.
وقتي درون قبر رفتم و شروع به تلقين شهيدي كردم، با صحنه اي بس عجيب و تكان دهنده مواجه شدم،😳😳😳
تا جايي كه ناچار شدم به دليل انقلاب روحي، تلقين را نيمه كاره رها كنم و از قبر بيرون بيايم.🙄🙄
ماجرا اين بود كه هنگام قرائت نام مبارك ائمه در تلقين، تا به اسم مبارك حضرت صاحب الزمان (عج) رسيدم، مشاهده كردم كه شهيد انگار زنده است، لبخندي زد و سرش را تا نزديكي سينه به حالت احترام پايين آورد.»😭😭
🌹 شادی روح شهدا صلوات
💚 کانال #شهیدهادی و #شهیدتورجی_زاده 👇👇
@shahid_hadi124
#خاطرات_شهدا
🔮 عنایت حضرت زهرا س به آزادگان
در بین اسرا، “سید محمد” نامی بود اهل مشهد. ایشان خیلی به امام خمینی (ره) ارادت داشت و به هیچ وجه کوتاه نمی آمد.
عراقی او را به اتاق مرگ بردند و بعد از شکنجه های زیاد، در زندان انفرادی قرارش دادند؛ بدون اینکه آب و غذایش بدهند.😔😔
سه روز بعد که در اتاق را باز کردند سید محمد خندان و شادمان از اتاق بیرون آمد و با خوشحالی گفت: «در این سه روز مادرم زهرا برایم آب و غذا می آورد و هم اکنون از دست مبارک ایشان آب نوشیدم».😍😍
عراقی ها بعد از شنیدن این مطلب خیلی عصبانی شدند. سید محمد را دوباره به اتاق مرگ بردند و آن قدر شکنجه اش کردند تا به شهادت رسید.😭😭😭
🌹 شادی روح شهدا صلوات
💚 کانال #شهیدهادی و #شهیدتورجی_زاده 👇👇
@shahid_hadi124
#خاطرات_شهدا
🔮 عشق و ارادت شهدا به حضرت زهرا س
در سال ۱۳۷۲ در ارتفاعات ۱۱۲ فکه مشغول تفحص بودیم. اما چند وقت بود که هیچ شهیدی پیدا نمی کردیم.😔😔
به حدی ناراحت بودیم که وقتی شب به مقر می آمدیم حتی حال صحبت کردن با همدیگر را هم نداشتیم.
تنها کاری که از دستمان برمی آمد نوار روضه حضرت زهرا (س) را می گذاشتیم و اشک می ریختیم.😭
با خودم می گفتم: «یا زهرا؛ من به عشق مفقودین اینجا آمده ام. اگر ما را لایق می دانید مددی کنید تا شهدا به ما نظر کنند و اگر لایق نمی دانید که برگردیم تهران».
روز بعد هم بچه ها با توسل به حضرت زهرا (س) مشغول تفحص شدند.
در حین کار روبروی پاسگاه بند انگشتی نظرم را جلب کرد.😱😱
با احتیاط لازم اطراف آن را خالی کردیم و به بدن شهید رسیدیم.😍😍
در کنار آن شهید، شهیدی دیگر را نیز پیدا کردیم که جمجمه هایشان روبروی هم بود.
قمقمه آبی هم داشتند که برای تبرک همه از آن نوشیدیم.😊😊
وقتی که از داشتن پلاک مطمئن شدیم، با ذکر صلوات پیکرها را از روی زمین برداشتیم.
متوجه شدیم که هر دو شهید پشت پیراهن شان نوشته بودند: «می روم تا انتقام سیلی زهرا بگیرم».😭😭😭
راوی: مرتضی شادکام
کتاب تفحص؛ نوشته حمید داود آبادی
🌹 شادی روح شهدا صلوات
💚 کانال #شهیدهادی و #شهیدتورجی_زاده 👇👇
@shahid_hadi124
#خاطرات_شهدا 📚
باران شدیدی در تهران باریده بود.⛈
خیابان 17 شهریور را آب گرفته بود.
چند پیرمرد می خواستند به سمت دیگر
خیابان بروند مانده بودند چه کنند.همان
موقع ابراهیم از راه رسید.پاچه شلوار را
بالا زد و با کول کردن پیرمردها،آن ها را
به طرف دیگر خیابان برد.😍
ابراهیم از این کارها زیاد انجام می داد.✌️🏻
هدفی جزشکستن نفس خودش نداشت
مخصوصا زمانی که خیلی بین بچه ها مطرح بود!🥰
_ روایت دوستانِ #شهید
#ابراهیم_هادی...🌷🕊
💚 کانال #شهیدهادی و
#شهیدتورجی_زاده 👇👇
@shahid_hadi124
#خاطرات_شهدا
🔮خواب حضرت زهرا(س)
مجید قبل از اعزام خوابی دیده بود.
توی خواب حضرت زهرا (س) را دیدم که به من فرمودند: مجید! تو وقتی می آیی سوریه بعد از یک هفته پیش خودمی.😍😍😍
روی همین حساب بود که یک روز برای تشییع شهید محمد فرامزی رفته بودیم گلزا شهدای یافت آباد. آنجا بود که به عمه اش گفته بود: عمه جان! من هم عازم سوریه ام. دو هفته دیگر جای من هم همین جاست.😔😔
وقتی بردیمش سوریه، چون تک پسر بود نمی خواستم عملیات ببرمش. به مرتضی کریمی گفتم: مجید و یکی از بچه ها را می گذاریم نگهبان دم ساختمان ها و خط نمی بریم.
اما یک بار حرف آخر را زد. گفت: سید اگر من را بردی که هیچ . اگر نبردی شکایتت را به حضرت زهرا (س) می کنم. خودت می دانی و حضرت فاطمه (س).🤨🤨
روزی هم که می خواست با خواهرش عطیه خداحافظی کند، گفت: توی عملیات از بین دویست نفر، فقط دوازده سیزده نفر شهید می شوند. همین هم شد. از یک گردان ۱۸۰ نفره شهید چهارده نفر شهید شدند که یکی اش مجید بود.😔😔
راوی: پدر و مادر شهید و سید فرشید
🌹 شهید مدافع حرم مجید قربانخانی
💚 کانال #شهیدهادی و #شهیدتورجی_زاده 👇👇
@shahid_hadi124
#خاطرات_شهدا
🔮 خستگی ناپذیر
ازهمان روزهای ابتدایی جنگ کمتر ابراهیم به تدریس می رسید تا اینکه تماماً در جبهه بود.گروهی راه افتاده بود به نام گروه چریکی نامنظم شهید اندرزگو .رزمنده هایی پرتوان ومخلص که قرار بود عملیات شناسایی انجام دهند و فرمانده گروه ابراهیم.
از رفتارش با اسرا می گفتند که چگونه مراعات می کرد.
چنان می شد که مثلاً یکبار اتفاق افتاده بود از هجده اسیری که گرفته بودند ، داوطلبانه به مبارزه با رژیم صدام پرداخته بودند و دست آخر هر هجده نفر به شهادت رسیدند.
یکبار هم بچه های آموزش که نارنجک آموزشی ای اشتباه به سنگر ابراهیم انداخته بودند ، بعد از چند لحظه شاهد صحنه ای بودند که به باورشان نمی آمد. ابراهیم به روی نارنجک خوابیده بود.
این ماجرا بعدها زبان به زبان بین همه پیچید.
با آن همه زحماتی که می کشید و جان فشانی هایی که می کرد یکبار مصاحبه کرده بود و گفته بود :
ما فقط با اسم #یا_زهرا(سلام الله) راهپیمایی می کنیم .از مدیونی اش به مردم که برای جبهه همه چیز می فرستندهم گفته بود.
برادر شهیدم
#شهید_ابراهیم_هادی...🌷🕊
💚 کانال #شهیدهادی و #شهیدتورجی_زاده 👇👇
@shahid_hadi124
✍ بهش گفتم: از این سیدعلی تون که اینقدر سنگش رو به سینه میزنی، برام بگو.
راستش آن اوایل تا میدیدمش، مدام به رهبر، بد و بیراه میگفتم.
او هم سرش را میانداخت پایین و لام تا کام حرفی نمیزد.
آن روز گفت: گفتنی نیست، باید راهش رو بری تا بشناسیش!
چشم انداخت توی چشمم و بهم قول داد: اونوقت محسن نیستم اگه تو رو ننشونم جلوی آقا.
بعد از شهادتش، خواهرم زنگ زد گفت: داریم میریم دیدار رهبری ، گفتیم تو هم بیای.
پیش خودم گفتم: حتماً باید از پشت میله ها ببینمش. باورم نمیشد نمازم رو پشت سر رهبر بخوانم، نه از پشت میله ها، به فاصله یک و نیم متری.
عزت از این بالاتر که بروی دست مجروح رهبر را بگیری و ببوسی و دستت را در دست سالمش فشار بدهد و بگوید: عاقبت بخیر بشی!
همانجا به محسن گفتم: تو قول دادی و به قولت عمل کردی، منم عوض شدم؛ ولی هوام رو داشته باش عوضی نشم.
📕برگرفته از کتاب سربلند ؛ روایت
هایی از زندگی #شهیدمحسنحججی...🌷🕊
#شهیدمحسن_حججی.
#خاطرات_شهدا
💚 کانال #شهیدهادی و
#شهیدتورجی_زاده 👇👇
@shahid_hadi124
🔖#خاطرات_شهدا
✍شب ها با پای برهنه بر روی خارها راه می رفت و صدای ناله و زمزمه اش بلندد بود تا اینکه برهنگی پا برایش عادی شد. در تمام عملیات ها پا برهنه بود؛ چه تابستان که از شدت گرما، بخار از همه جا بلند بود و چه در سرمای زمستان که سایرین با پوتین هم سردشان بود.
هر وقت از پابرهنگی اش می پرسیدیم، بحث را عوض می کرد. می گفت: این طوری راحت ترم. اصرار که می کردیم، می گفت: دلم نمی آید در مناطقی که خون مطهر دوستانم ریخته با پوتین تردد کنم.
یک بار در کرخه نشسته بودیم و صحبت می کردیم. سید گفت: من هیچ آرزویی ندارم، جز اینکه یک گلوله مستقیم بیاید و به قلبم بنشیند و شهید شوم. این طوری از شر گناهانم راحت می شوم.
برخی او را بشر حافی جبهه ها می دانستند.
#شهید_سیدحمیدمیرافضلی...🌷🕊
💚 کانال #شهید_هادی و
#شهید_تورجی_زاده👇👇
@shahid_hadi124