زیارت قبر #شهید_عباس_نیلفروشان
به نیابت از تمام مخاطبین کانال
🔻ارسال شده از یکی از اعضا
💚 کانال #شهید_هادی و
#شهید_تورجی_زاده👇👇
@shahid_hadi124
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
انتشار فیلم شهید یحیی سنوار شبیه به لحظات شهادت محسن حججی با همان نتیجه است
صدرینیا مستندساز:
داعشیها تصور میکردند که یک نیروی ایرانی را ذلیل میکنند و این دستگیری برایشان خلق قدرت میکند ولی نگاه با صلابت #شهیدحججی او را تبدیل به قهرمانی کرد که همه دوست داشتند در مسیر او باشند.
.💚 کانال #شهید_هادی و
#شهید_تورجی_زاده👇👇
@shahid_hadi124
-میگفت:
گاهی اوقات با خدا خلوت کنید
نگویید که ما قابل نیستیم..
هر چه ناقابل تر باشیم خدا بیشتر اهمیت
میدهد.
خدا کسی نیست که فقط خوبها را
انتخاب کند🌱
#حاجاسماعیلدولابی ( معلم شهید ابراهیم هادی)
شهیدهادی_تورجی زاده_حججی_آرمان_حاج قاسم
📕رمان #سپر_سرخ 🔻قسمت شصت و چهارم ▫️به سمتش چرخیدم و در مقابل عشق پاشیده در چشمانش دلم از دست
📕رمان #سپر_سرخ
🔻قسمت شصت و پنجم
▫️اما دل من میلرزید و نه فقط از اسرائیل که به هوای تهدیدهای عامر حتی از سایۀ خودم میترسیدم و فردا با همین وحشت به همراه مهدی و زینب راهی راهپیمایی قدس شدیم.
▪️به حرمت دهها هزار شهید و در اعتراض به حمام خونی که رژیم صهیونیستی در غزه به راه انداخته بود، راهپیمایی قدس در بغداد از سالهای قبل شلوغتر شده و شور و شعارهای جمعیت در خیابان غوغا میکرد.
▫️زینب روی دوش مهدی میان مردان رفته بود و من در جمعیت بانوان بودم که آلارم پیامک گوشی دلم را لرزاند؛ انگار هر بار پیامی میآمد دلم از ترس عامر بیهوا میلرزید؛ بدبختانه حدسم درست بود و اینبار چه پیامی داده بود که قدم هایم سست شد و میان جمعیت از حرکت ماندم: «منو مسخره خودت کردی؟ من میگم یه قرار بذار همدیگه رو ببینیم، تو راه میفتی میری تظاهرات؟»
▫️هوا نسبتاً گرم بود اما به گمانم فشار من از ترس افتاده بود که انگشتانم از سرما یخ زده و او انگار کاری جز زجرکش کردن من نداشت که باز پیام داد: «من همین گوشه خیابون، زیر درختها کنار این کامیون بزرگه حمل کپسول گاز وایسادم. حالا که اون مرتیکه نیست، یه لحظه بیا ببینمت بعد برو هر جا دلت خواست!»
▪️از جزئیات دقیقی که میداد، باور کردم همینجا در کمینم نشسته و من درست زیر نظرش هستم که چشمانم وحشتزده دنبالش میچرخید و سرانجام چندقدم جلوتر از جایی که ایستاده بودم، کامیون را دیدم.
▫️چند مرد کنار کامیون ایستاده و یکی پشتش به خیابان بود، با شلوار جین و تیشرت مشکی و کلاه نقابدار؛ قد و قامتش شبیه عامر بود و حدس زدم خودش باشد که از ترس، موبایلم را خاموش کردم و با قدمهایی کُند عقب عقب میرفتم.
▪️میدیدم زنها با تعجب نگاهم میکنند و فقط باید فرار میکردم که به پشت سر چرخیدم و میان جمعیت در جهت مخالف میدویدم.
▫️ازدحام افراد در خیابان زیاد بود و از جهت مخالف حرکتم، همه اعتراض میکردند که خودم را کنار خیابان کشیدم تا سریعتر دور شوم و هزمان دستی چادرم را کشید و تقریباً فریاد زد: «کجا داری میری آمال؟»
▪️انگار فرشتۀ مرگ سراغم آمده باشد، وحشتزده چرخیدم و دیدم مهدی حیرتزده نگاهم میکند و نفسزنان پرسید: «بهت زنگ زدم گوشیت خاموش بود، الانم هر چی صدات میکنم اصلاً نمیشنوی، چی شده؟»
▫️در این کشاکش وحشت و فرارم، فقط چشمان مشکوک مهدی را کم داشتم؛ نمیفهمیدم چرا دنبالم آمده و تازه دیدم زینب در آغوشش گریه میکند و همزمان توضیح داد: «خیلی بیقراره میکنه، تو رو میخواد. هر چی بهت زنگ زدم جواب ندادی، مجبور شدم بیام!»
▪️نگاهش دنبال دلیلی برای اینهمه اضطراب و گیجی به صورتم بود و من باز هم ناچار شدم به عزیزترینم دروغ بگویم: «گرمم بود، نفسم گرفت خواستم بیام یه گوشه خلوت بشینم.»
▫️میترسیدم هزار خیال در مورد رابطه من و عامر به سرش بزند؛ حقیقت را نمیگفتم و خبر نداشتم در این گرداب هر لحظه بیشتر گرفتار میشوم اما به همین چند کلمه، دل مهربانش را نگران حالم کرده بودم که بلافاصله پیشنهاد داد: «همینجا وایسا، یه ماشین میگیرم سریع میریم خونه.»
▪️دیگر منتظر پاسخ من نماند و بلافاصله برای پیدا کردن ماشین به آن سوی خیابان رفت اما چشمان من هنوز وحشتزده به سمت کامیون میدوید مبادا عامر سراغم بیاید و با همین کام تلخ و حال خرابم، حقیقتاً طعم عشق و احساس مهدی چشیدنی بود.
▫️تا شب دیگر جرأت نکردم موبایلم را روشن کنم و فردا که مهدی از خانه رفت، با دنیایی از دلهره گوشی را روشن کردم؛ باورم نمیشد هیچ خبری از پیامهای عامر نباشد و انگار بنا بود از دستش نجات پیدا کنم که چند روز گذشت و هیچ پیامی نداد.
▪️میدانستم دلش هر روز هوس دختری را میکند و ظاهراً عشق دختر دیگری هواییاش کرده بود که دیگر دست از آزار من کشیده و خوشحال بودم به مهدی حرفی نزدم تا یک هفته بعد که یک روز صبح، شمارهای ناشناس با موبایلم تماس گرفت.
▫️دیگر حتی ترس عامر فراموشم شده بود؛ با خیال راحت تماس را پاسخ دادم و بلافاصله مردی مسن و غریبه با نگرانی شروع به صحبت کرد: «سلام خواهرم، ببخشید شمارۀ شما رو یه آقایی به من داده، گفت باهاتون تماس بگیرم.»
▪️از اضطراب لحن و ابهام حرفهایش نگران شدم و ظاهراً ادامۀ صحبتش به سادگی قابل گفتن نبود که به مِنمِن افتاد: «من راننده تاکسی هستم.. این بنده خدا رو از خونهشون رسوندم تا بیمارستان بغداد... حالش خوب نبود... فقط گفت اسمش عامر، یه بستهای داد به من، شماره شما رو هم داد و گفت هر جور شده این بسته رو برسونم به شما.»
▫️از شنیدن نام عامر و پیام این پیرمرد، مغزم از کار افتاده و او با حالتی خسته خواهش کرد: «خواهرم من الان روبروی بیمارستان آندلس هستم، تا بیشتر از این از کار و زندگیام نیفتادم، بیاید این امانتی رو از من بگیرید.»...
📖 ادامه دارد...
✉️ #توئیت استاد شجاعی در واکنش به شهادت «شهید رضا عباس عواضة» و «شهیده معصومه کرباسی» از مدیران بخش عربی رسانه منتظر :
▪️ هرچند شهادت دختر عزیز، شجاع و با معرفتم #شهیده_معصومه_کرباسی و همسر مجاهد و دلاورش فرمانده #شهید_رضا_عباس_عواضة قلب من و سایر همرزمانش را آزرده و غمگین کرد، ولی حماسه شهادتشان و عروج تا مقام «عند ربهم» افتخاری ابدی ایجاد کرد تا راه و چراغ جهاد و شهادت همیشه پر فروغ و پابرجا باشد.
✍به مناسبت سی ام مهرماه فرا رسیدن سالروز شهادت مسئول طرح عمليات لشكر ثارالله سردار شهید حاج مهدی کازرونی در عملیات والفجر ۴ که بر اثر اصابت مستقیم خمپاره بدنش به دو نیم شد و در حالی که ذکر به لب داشت به فیض شهادت رسید.
💢خاطره ای از شهید کازرونی به روایت سردار شهید حاج قاسم سلیمانی...
🔹خیلی پیشروی کرده بودیم چند نفر از جلو به طرفمان میآمدند و قد یکی از آنها حدود یک متر از بقیه بلندتر بود همین باعث شده بود که تا هر کدام از بچهها حدسی دربارهاش بزنند که کیست.
🔸جلوتر که آمدند حاج مهدی را شناختم که روی شانه یکی از عراقیها نشسته و اسلحهاش را به طرف بقیه گرفته بود با اینکه هر دو پایش زخمی شده بود اما پنج عراقی را اسیر کرده و روی شانه یکی سوار شده بود تا به خط خودی برسد.
🔹بعداً خودش تعریف کرد که فقط یک گلوله داشته و با همان یکی از عراقیها را که به طرفش حمله کرده بود میزند و بقیه را هم اسیر میکند.
🔸در همهی عملیات ها هر جا کار قفل میشد کازرونی کلید دست ما بود او کلید لشکر بود من به جرائت قسم می خورم ذرهای ترس در وجود شهید کازرونی راه نداشت.
#شهید_مهدی_کازرونی...🌷🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برخیز و پای حق بمان
خیره شده چشم جهان
به لشکر حیدر
مرگ بر اسرائیل✊
مرگ بر آمریکا✊
سید رضا نریمانی 🎙
#وعده_صادق
#یحیی_سنوار
#یحیی_السنوار
اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج
💚 کانال #شهید_هادی و
#شهید_تورجی_زاده👇👇
@shahid_hadi124
این عکس کاملا واقعی است،
و این پنج نفر آخرین نفراتی هستند که از روی پل خرمشهر عبور میکنند، تا نیروهای عراقی را معطل کنند، که در نتیجه مردم فرصت بیشتری داشته باشند تا شهر را خالی کنند، پنج نفری که هرگز برنگشتند، و ما نه نامشان را فهمیدیم و نه تصویرشان را داریم!
بغض عجیبی پشت این عکس هست، نبودیم اگر نبودن اگر نرفته بودن😭
اللهم صل علی محمد و آل محمد
و عجل فرجهم والعن اعداءهم
بحق القرآن العظیم 🌸
با ولایت تا پیروزی ویا شهادت فی سبیل الله
💚 کانال #شهید_هادی و
#شهید_تورجی_زاده👇👇
@shahid_hadi124
❌ هشدار #شهید_مالکوم_ایکس
رهبر فقید مسلمانان سیاه پوست در آمریکا
✍ اگر مراقب نباشید رسانه ها با شما کاری خواهند کرد که از مظلوم متنفر باشید و به ظالم عشق بورزید
💚 کانال #شهید_هادی و
#شهید_تورجی_زاده👇👇
@shahid_hadi124
Audio_367690.mp3
19.35M
#زبان 🗣
🔸 قسمت (اول )
🔸( زبان قدرتمند )
دو کار بیشتر نمیتوانیم بکنیم ❗️
#استاد_حاجیه_خانم_رستمی_فر
💚 کانال #شهید_هادی و
#شهید_تورجی_زاده👇👇
@shahid_hadi124
⭕️ پیامِ #شهید ابراهیمِ هادی
🔷اگر خانم ها حریم رابطه با نامحرم را حفظ کنند، خواهید دید که چقدر آرامش خانواده ها بیشتر می شود. صدای بلند در پیش نامحرم، مقدمه ی آلودگی و گناه را فراهم می کند. اگر حریم ها رعایت شود، نامحرم جرأت ندارد کاری انجام دهد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷"بسم رب شهدا و صدیقین"🌷
ســـلام بـر آنـان کـه اول
از ســیم خاردار نـفـــس گــذشـتـنـد
و بَـعْد از سیم خار دار دشــمـن...
#سلامبـــَرشُهَـدآ... ✋💔
یه سلام از راه دور به حضرت عشق..
به نیابت از #امام_زمان عجل الله
و همه شهدا ...🌷🕊
اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ
وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن
#صبحتون_شهدایی...☘
💚 کانال #شهیدهادی و
#شهیدتورجی_زاده 👇👇
@shahid_hadi124
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷 #شهید_حاج_عبدالله_رودکی که با آمدن نام حضرت زهرا سلام الله این گونه منقلب می شود
💚 کانال #شهید_هادی و
#شهید_تورجی_زاده👇👇
@shahid_hadi124
گفتم: سبب نامگذاری پادگان "دوکوهه" چیست؟
گفت: علتش را نمی دانم ولی "دو کوهش" را می شناسم ،
و این عکس را از جیبش بیرون آورد...
🌷حاج احمد متوسلیان
🌷حاج محمدابراهیم همت
#اللهم_عجـل_لولیـڪ_الفـرج
@ashgjanam_amamzamanam
🦋💞🦋💞🦋💞🦋💞🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💚چگونه برای ظهور امام مهدی علیهالسلام دعا کنیم که اجابت شود؟
#استاد_شجاعی
اَلْلَّٰھُمـَّـ ؏َـجِّڸْ لِوَلیِّٖــღــڪَ اَلْفَــــࢪَجْ بحق زینب کبری سلام الله علیها 🤍⃞🌸
💚 کانال #شهید_هادی و
#شهید_تورجی_زاده👇👇
@shahid_hadi124
Audio_828825.mp3
19.4M
#زبان 🗣
🔸 قسمت (دوم )
🔸( کلید هر خیر و شر )
سخنان هر کس باطن اوست
#استاد_حاجیه_خانم_رستمی_فر
💚 کانال #شهید_هادی و
#شهید_تورجی_زاده👇👇
@shahid_hadi124
شهیدهادی_تورجی زاده_حججی_آرمان_حاج قاسم
📕رمان #سپر_سرخ 🔻قسمت شصت و پنجم ▫️اما دل من میلرزید و نه فقط از اسرائیل که به هوای تهدیدهای
📕رمان #سپر_سرخ
🔻قسمت شصت و ششم
▫️نمیفهمیدم باید چه کنم و نمیدانستم چه بلایی سر عامر آمده که این روزها خبری از آزار و اذیتش نبود و حالا راضی شده بود امانتی را به این راننده تاکسی بسپارد و بلاخره دست از سر من بردارد.
▪️روبروی بیمارستان آندلس، خیابان شلوغی بود و ترسی نداشتم با غریبهای ملاقات کنم و مطمئن بودم اگر این امانتی را بگیرم، برای همیشه شرّ عامر از سرم کم میشود که زینب را آماده کردم و به مقصد بیمارستان، تاکسی گرفتم.
▫️از اینکه بیخبر از مهدی، به قصد گرفتن امانتی عامر از یک غریبه میرفتم، وجدانم ناراحت بود و تنها خیالی که خاطرم را خوش میکرد همین بود که عامر بلاخره از خیر ملاقاتم گذشته و امروز برای همیشه این قائله تمام خواهد شد.
▪️مقابل در بیمارستان تاکسی زرد رنگی ایستاده و پیرمردی با نگرانی اطراف را نگاه میکرد، با زینب به سمتش رفتم و همینکه چشمش به من افتاد، انگار دنیا را به او دادند: «برای امانتی اومدید خواهرم؟»
▫️قدمی به تاکسی نزدیکترشدم، هزار سؤال در ذهنم بود و فقط میخواستم امانتی را زودتر بگیرم که سرم را به نشانۀ پاسخ مثبت تکان دادم و او همینکه تأییدم را دید، با عجله به سمت ماشین رفت و با خوشحالی دعایم میکرد: «خدا پدر و مادرت رو بیامرزه، امروز از صبح از کاسبی افتادم...» و هنوز کلامش به آخر نرسیده، نالۀ زنی سرم را چرخاند.
▪️زنی با قدی خمیده، خودش را به سمت تاکسی میکشاند و انگار درد امانش را بریده بود که روی شکمش خم شده و جیغ میزد: «تو روخدا به دادم برسید... بچم داره از دستم میره...»
▫️از ضجههای او مثل اینکه زینب ترسیده باشد، به چادرم چنگ زد؛ پیرمرد به سمتش دوید و من نگران پرسیدم: «بارداری؟»
▪️دستش را به صندوق ماشین گرفت تا بتواند سرِ پا بماند و با نفسهایی بریده ناله زد: «چهارماهه باردارم... درد دارم، اومدم اینجا قبولم نمیکنن... میگن باید برم بیمارستان زنان...»
▫️سپس رو به من کرد و با گریه به التماس افتاد: «توروخدا به دادم برسید... بعد از ۱۳ سال باردار شدم... نذارید بچم از بین بره...»
▪️پیرمرد مستأصل مانده بود که رو به من تقاضا کرد: «خواهرم من دست تنها میترسم این زن حامله رو ببرم، شما که تا اینجا اومدید، همراه ما تا بیمارستان بیا، هم این بنده خدا رو برسونیم هم امانتیتون رو بدم، بعد هم خودم شما رو میرسونم خونهتون.»
▫️حتی اگر پرستار نبودم دلم نمیآمد با این وضعیت رهایش کنم که کمک کردم تا سوار شود. سپس خودم و زینب هم کنارش سوار شدیم و راننده همانطور که دعایم میکرد، پشت فرمان پرید و به سرعت به راه افتاد.
▪️با هر دو دستم شانههای زن را نوازش میکردم و میترسیدم با اینهمه درد، جنینش سقط شده باشد که فقط دعا میکردم فرزندش از دست نرود و زینب مضطرب به من چسبیده بود.
▫️جیغهایش دلم را آب کرده و راننده بیشتر ویراژ میداد تا زودتر برسد و همان لحظه نورالهدی تماس گرفت.
▪️در این وضعیت نمیخواستم جوابش را بدهم و حدس زدم تماسش درمورد عامر و ماجرای امانتی باشد که بلافاصله گوشی را وصل کردم تا خبر دهم عامر در بیمارستان آندلس است و همین که سلام کردم، هقهق گریههایش دلم را لرزاند.
▫️جیغهای زن بیچاره در گوشم بود و حالا نالۀ گریههای نورالهدی هم اضافه شده بود و پیش از آنکه چیزی بپرسم، با یک جمله نفسم را از شماره انداخت: «عامر مُرده!»
▪️باور نمیکردم عامر که صبح امانتی را به راننده تاکسی سپرده بود، در بیمارستان جان داده باشد که با خبر بعدی دنیا را روی سرم خراب کرد: «یک ماهه مُرده! یک ماه پیش جنازهاش رو تو آپارتمانش تو آمریکا پیدا کردن...»
▫️مثل اینکه گوشهایم کر شده باشد دیگر حتی ضجههای زن را نمیشنیدم و هر کلمۀ نورالهدی مثل پتک در سرم کوبیده میشد: «من از اون روز که گوشیاش خاموش بود، با هر کدوم از دوستاش میشناختم تماس گرفتم... امروز یکی از دوستاش بهم گفت...»
▪️انگار زمین و زمان برایم متوقف شده بود که عامر همین هفتۀ پیش به من پیام میداد و تهدیدم میکرد و همین امروز صبح آن امانتی لعنتی را به این راننده سپرده بود؛ نمیدانستم چه کسی پشت آن پیامها بوده و دیگر فرصت نشد از نورالهدی چیزی بپرسم که دیدم از شهر فاصله گرفتیم و پیرمرد در بزرگراه خروجی بغداد با سرعت میراند.
▫️نگاهم مات بیابانهای اطرافم مانده بود و با صدایی که از شوک خبر نورالهدی به سختی از گلویم بالا میآمد، پرسیدم: «حاجی کجا میری؟ بیمارستان زنان که از این طرف نیس...» که فشار جسمی را روی پهلویم حس کردم و همزمان راننده هر چهار در ماشین را از داخل قفل کرد.
▪️دیگر خبری از آه و نالۀ زن نبود که با یک دست اسلحهای را به پهلویم فرو کرده بود، با دست دیگر موبایل را از میان انگشتانم چنگ زد و زیر گوشم خرناس کشید: «مهدی الان کجاس؟»...
📖 ادامه دارد...
📸 ازدواج مایه آرامش
آیات متعددی از قرآن کریم مومنان را به ازدواج و تشکیل خانواده ترغیب مینماید. خداوند در آیه ۲۱ سوره روم میفرماید: و از نشانههای قدرت و ربوبیت او این است که برای شما از جنس خودتان همسرانی آفرید تا در کنارشان آرامش یابید و در میان شما دوستی و مهربانی قرار داد؛ یقینا در این کار شگفت انگیز نشانههایی است برای مردمی که میاندیشند.[۱]
برخلاف برخی ادیان از منظر اسلام، ازدواج عامل قرب به پروردگار و زمینه ساز دوری از شیطان و هوای نفس است. خداوند کریم ازدواج را مایه آرامش و مهربانی دانسته و الفت و مودت میان همسران، را نشانه لطف و قدرت خود میداند.
در منطق قرآن هدف اصلی از ازدواج، رسیدن به آرامش روحی است که منشا آن زنان هستند امام سجاد نیز میفرمایند: حق زن این است که بدانی خداوند متعال او را مایه آرامش و انس تو قرار داده است و بدانی که این نعمتی است که خداوند به تو داده؛ پس او را گرامی داری و با وی نرمخو باشی.[۲] همچنین ازدواج ایجاد زمینه برای بندگی بهتر خداوند است.
پینوشت:
[۱]. سوره روم، آیه۲۱
[۲]. من لا یحضره الفقیه، ج۲، ص۶۲۱، ح۳۲۱۴.
#ازدواج
#سبک_زندگی
💚 کانال #شهید_هادی و
#شهید_تورجی_زاده👇👇
@shahid_hadi124
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کمی_از_شهدا_برایم_بگو 🤍
تقوا یعنی:
اگه دوست و اشنا و فامیل گناه کردن
تو جوگیر نشی و کار درست رو انجام بدی💗🌱
#شهید_بابک_نوری_هریس...🌷🕊
💚 کانال #شهید_هادی و
#شهید_تورجی_زاده👇👇
@shahid_hadi124
🔴 امام زمان علیهالسلام دنبال این تیپ آدم هاست.
🔵 حاج عزت الله مومنی(ره):
🔹می خواهید رمز کار را به شما بگویم؟ برای خدا و در راه خدا کار "نسنجیده و بی توقع" انجام بده.
دست کسی رو بگیر
پول رهن کسی رو بده
به کسی محبتی بکن
خودت رو بشکن
غرور خود را زیر پا بگذار
اتاقی به کسی ، عروس و دامادی، خانواده نیازمندی، بده و پول نگیر یا نصف بگیر
غذایی بده
🔻ننشین زیر و روی کار را در بیار
نمی خواهد همه جوانب کار را بررسی کنی و نفع و ضررت را بسنجی
عمل کن
آره بابا جان، این رمز کار است.
🌕 اگر این طور آدمی باشی، خودشان به سراغ شما خواهند آمد. امام زمان علیه السلام دنبال این تیپ آدم هاست.
#امام_زمان
#وظایف_منتظران
💚 کانال #شهید_هادی و
#شهید_تورجی_زاده👇👇
@shahid_hadi124
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 زیباترین تعریف درباره شهادت که تا الان شنیدیم همین بیانات حضرت آقا بوده
🌍#انتشار_حداکثری_با_شما🇮🇷
💚 کانال #شهید_هادی و
#شهید_تورجی_زاده👇👇
@shahid_hadi124
Audio_828825.mp3
19.4M
#زبان 🗣
🔸 قسمت (دوم )
🔸( کلید هر خیر و شر )
سخنان هر کس باطن اوست
#استاد_حاجیه_خانم_رستمی_فر
💚 کانال #شهید_هادی و
#شهید_تورجی_زاده👇👇
@shahid_hadi124
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 آیا تاکنون ارزش کفشهای حضرت آقا را میدانستید!؟
#نکته_بصیرتی
💚 کانال #شهید_هادی و
#شهید_تورجی_زاده👇👇
@shahid_hadi124
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 رائفی : بارها عرض کردم بازهم عرض میکنم
#آمریکا به شیوه هالیوودی نابود خواهد شد😍
سنت های الهی میشناسم 🔥
🔶 جهت تعجیل در #فرج صلوات بفرستید
💚 کانال #شهید_هادی و
#شهید_تورجی_زاده👇👇
@shahid_hadi124