💠زیارت حضرت حجت (عجل الله)
در هر صبحگاه
«بسم الله الرحمن الرحیم»
اَللّـهُمَّ بَلِّغْ مَوْلاىَ صاحِبَ الزَّمانِ صَلَواتُ اللهِ عَلَيْهِ عَنْ جَميعِ الْمُؤْمِنينَ وَالْمُؤْمِناتِ في مَشارِقِ الاَْرْضِ وَمَغارِبِها، وَبَرِّها وَبَحْرِها وَسَهْلِها وَجَبَلِها، حَيِّهِمْ وَمَيِّتِهِمْ، وَعَنْ والِدِيَّ وَوَُلَْدي وَعَنّي مِنَ الصَّلَواتِ وَالتَّحِيّاتِ زِنَةَ عَرْشِ اللهِ وَمِدادَ كَلِماتِهِ، وَمُنْتَهى رِضاهُ وَعَدَدَ ما اَحْصاهُ كِتابُهُ وأحاط بِهِ عِلْمُهُ، اَللّـهُمَّ اِنّي اُجَدِّدُ لَهُ في هذَا الْيَوْمِ وَفي كُلِّ يَوْم عَهْداً وَعَقْداً وَبَيْعَةً في رَقَبَتي اَللّـهُمَّ كَما شَرَّفْتَني بِهذَا التَّشْريفِ وَفَضَّلْتَنى بِهذِهِ الْفَضيلَةِ وَخَصَصْتَنى بِهذِهِ النِّعْمَةِ، فَصَلِّ عَلى مَوْلايَ وَسَيِّدي صاحِبِ الزَّمانِ، وَاجْعَلْني مِنْ اَنْصارِهِ وأشياعه وَالذّابّينَ عَنْهُ، وَاجْعَلْني مِنَ الْمُسْتَشْهَدينَ بَيْنَ يَدَيْهِ طائِعاً غَيْرَ مُكْرَه فِي الصَّفِّ الَّذي نَعَتَّ اَهْلَهُ في كِتابِكَ فَقُلْتَ: (صَفّاً كَاَنَّهُمْ بُنْيانٌ مَرْصوُصٌ) عَلى طاعَتِكَ وَطاعَةِ رَسُولِكَ وَآلِهِ عليهم السلام، اَللّـهُمَّ هذِهِ بَيْعَةٌ لَهُ في عُنُقي اِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ.
@shahid_hadi124
ان شاء الله امروز هم
به نیابت از
#همه_شهدا
هدیه به
#حضرت زهرا(س)
صفحه 293 و. 294 و 295
را تلاوت می کنیم
#لطفا_دعای_عهد_را_هم_هر_صبح_بخونید
التماس دعای فرج
@shahid_hadi124
📸 محل قرارگرفتن اُسرای اهل بیت در مجلس یزید لعنة الله علیه.
#السلام_علیک_یا_ابا_عبدالله...
این تصویرخود به خود یک روضه هست 😭
#نشر_فقط_به_یک_شرط👇
یک شبانه روز بدون گناه
@shahid_hadi124
#امام_زمانم
هرطرفي در طلبت رو کردم
هر چه گل بود به عشق رخ تو بو کردم
آفتابا!
به سر شيعه دلخسته بتاب
تا نگويند که بيهوده هياهو کردم
#نشر_فقط_به_یک_شرط👇
یک شبانه روز بدون گناه
@shahid_hadi124
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 دعاچه اثری درزندگی مادارد...
🎤حجت الاسلام #دانشمند
#نشر_فقط_به_یک_شرط👇
یک شبانه روز بدون گناه
@shahid_hadi124
🌾❤️🌾
شبلی مرد عارفی بود که شاگردان زیادی داشت، وحتی مردم عامه هم مرید او بودند، وآوازه اش همه جا پیچیده بود،
روزی شبلی به شهر دیگری میره، شبلی میره دم در نانوایی وچون لباس درستی نپوشیده بود نانوا بهش نان نداد، مردی که آنجا بود، شبلی را شناخت، به نانوا گفت: این مرد را میشناسی، گفت: نه، گفت: این شبلی بود، نانوا گفت: من از مریدان اویم، دوید دنبال شبلی، که آقا من میخوام با شما باشم، شاگرد شما باشم، شبلی قبول نکرد، نانوا گفت:
اگر قبول کنی من امشب تمام آبادی را شام میدهم، شبلی قبول کرد، وقتی همه شام خوردند، نانوا گفت: یه سوال دارم، گفت بپرس، گفت دوزخ یعنی چه؟
شبلی جواب داد: دوزخ یعنی اینکه تو برای رضای خدا، یک نان به شبلی ندادی، ولی برای رضایت دل شبلی یک آبادی را شام دادی!
#نشر_فقط_به_یک_شرط👇👇
یک شبانه روز بدون گناه
@shahid_hadi124
سلام
روزتون منور به انوار الهی و قران و نگاه ائمه سپری شود
خیلی از اعضا پیام دادن که مطالب کانال برامون خیلی جالبه و اجازه دهید ما در جاهای مختلف استفاده کنیم
اجازه دست امام زمان(عج) وشهداست_ما چکاره ایم..
چون بعضی از مطالب کانال را استاد بزرگواری می نویسند بخاطر همین یک شرط برای کپی مطالب گذاشتن
هر کپی مطالب = یک روز بدون گناه
ان شاء الله همه شما هم استقبال کنید
وبرای ما هم دعا بفرمایید
التماس دعای فرج
یا علی مدد
کانال #شهید_هادی و
#شهید_تورجی_زاده
@shahid_hadi124
🔻 پیامهای اخلاقی عاشورا
#نشر_فقط_به_یک_شرط👇
یک شبانه روز بدون گناه
@shahid_hadi124
سلام
امشب هم مهمان شهید بزرگواری هستیم
لطفا #وضو بگیرید و #نیت کنید بغد بخونید
ان شاء الله دعای این شهید بدرقه راه وزندگیتان باشد
شادی روح بلندشان
#فاتحه_صلوات
🌸♦️🌸♦️🌸♦️🌸♦️🌸
_••••••_____••••••
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
#حتما_بخونید
#با_ذکر_پنج_صلوات_برای_بقیه_هم_بفرستید
🌷شهیدی که شفا می دهد #شهید_علی_یار_خسروی
✅عصر پنجشنبه، مادر «علی یار» ، به سنتِ هر هفته، نشسته است کنار مزارِ پسرش که زن همسایه بی تاب و پریشان خودش را می رساند به مزار علی یار و شروع می کند به پهنای صورت اشک ریختن.
مادرِ علی یار می پرسد : «چی شده؟ این چه حال و روزیه ؟ » و زن همسایه لابلای اشک هایی که قطره قطره، دارند روی مزار علی یار می بارند، با صدایی که گاه بغض، قطع و وصلش می کند و چانه ای که مدام می لرزد، این گونه پاسخ می دهد:
«پسرم مریضه! حالش خیلی بده! تو حالت احتضاره! نه حالش خوب میشه و نه تموم می کنه! یکی از همسایه ها بهم گفت: برو به علی یار متوسل بشو. اومدم این جا از پسرت بخوام برا بچه م دعا کنه!» و دوباره طوفان گریه های زن وزیدن می گیرد.
🍃🌹🌿🌹🍃
مادر علی یار چند بیسکویت و کمی آب می دهد دست زن همسایه و زن، از شدت آشفتگی و اضطراب ، بدون این که حتی فاتحه ای بخواند ، اشک ریزان برمی گردد.
صبح جمعه، یکی تند و تند درب خانه را می زند. انگار آن سوی در اتفاقی رخ داده باشد، امان نمی دهد. مادرِ علی یار می خواهد خودش را برساند به درِ خانه که بچه ها در را باز می کنند و زن همسایه گریه کنان خودش را می اندازد داخل حیاط. اول سجده می کند و زمین را می بوسد و بعد از آن، از درب خانه شروع می کند به بوسیدن تا زمین و پله ها را و خودش را می اندازد روی پاهای مادر علی یار و بوسه بارانش می کند.
مادرِ علی یار، با زحمت، شانه های زن همسایه را می گیرد و از زمین بلندش می کند. « بلند شو! چی شده آخه؟! چه اتفاقی افتاده؟
🍃🌹🌿🌹🍃
گریه امان حرف زدن نمی دهد به زن همسایه. شدیدتر از گریه های روی مزار علی یار، گریه می کند و شنیدن حرف هایش، لابلای آن همه بغض و آه و گریه، مشکل است:
«دیروز دلشکسته از شهیدآباد برگشتم خونه. کمی از آب رو که شما دادی، ریختم روی لبها و توی دهن پسرم. یک دفعه دیدم چشماشو باز کرد و دوباره بست. اول گمون کردم تموم کرد. حالم بد شد. به هم ریختم. شروع کردم گریه کردن که دیدم دوباره چشماشو باز کرد و گفت: مادر گرسنمه!! با تعجب اشکامو پاک کردم و همون بیسکویت ها رو دادم بهش خورد. الان حالش خوبه و نشسته توی خونه»
این جای داستان اشک های مادر علی یار و زن همسایه با هم می بارند، اما داستان به همین جا ختم نمی شود. زن همسایه از علی یار پیامی آورده است برای مادر:
«دیشب علی یار رو تو خواب دیدم. گفت برو به مادرم بگو جمعه ها سر مزار من نیاد. جمعه ها ما رو می برن زیارت امام حسین(ع) و اهل بیت(ع). همه ی رفیقام میرن زیارت ، اما من به احترام مادرم که میاد سر مزارم، می مونم پیشش و با بچه ها نمی رم زیارت. بهش بگو جمعه ها نیاد. . . »
سکوت، فضای خانه ی پدری «شهید علی یار خسروی» را فرا گرفته است. سکوتی که در امتزاج صدای گریه ی اهل خانه، چون موسیقی غریبی در عرش شنیده می شود.
#راوی_مادر_شهید
🍃🌹🌿
#نشر_فقط_به_یک_شرط👇
یک شبانه روز بدون گناه
@shahid_hadi124
🌸♦️🌸♦️🌸♦️🌸♦️🌸
#ادامه_دارد👇👇