eitaa logo
°نحوه آشنایی و عنایات شهید°
79 دنبال‌کننده
27 عکس
0 ویدیو
0 فایل
کانال اصلیمون: @shahid_hadi98
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از حضرت مهدی(عج)
🍃یک سال پیش(سال۱۳۹۸) پسرم کتاب های مربوط به شهید (کتاب سلام بر ابراهیم) را از دوستش امانت گرفته بود و به منزل آورده بود. 🍃پسرم به من گفت: مامان وقت کردی این دو جلد کتاب را بخوان خیلی قشنگ و آموزنده است. گفتم: باشه چشم ممنونم. 🍃من به خاطر گرفتاری های زندگی فرصت نمی کردم کتاب ها را بخوانم، فقط کتاب ها را در کمد کتاب ها گذاشته بودم. 🍃روی جلد کتاب که عکس شهید بود را طوری گذاشته بودم که هر وقت وارد اتاق می شدم ناخودآگاه سلام می کردم و می گفتم سلام بر چطوری برادر؟ خوبی؟ میگن شهیدان زنده اند و جواب سلام رو میدن درسته؟؟ و رد می شدم. 🍃گاهی وقت ها می گفتم: باز هم فرصت نکردم بخوانمت،. 🍃هر وقت وارد اتاق می شدم حتما سلام میکردم و با شهید دردودل می کردم. 🍃تا اینکه یک روز در خانه با پسرم در حال استراحت بودیم همه جای خانه را سکوت فرا گرفته بود. ناخودآگاه صدای بلندی از اتاقی که کمد کتاب ها در آن بود آمد مثل اینکه شی بزرگی با شیشه ی ملاقی اتاق برخورد کرده باشد. 🍃من و پسرم سراسمیه وارد اتاق شدیم و همه جای آن را نگاه کردیم هیچی نبود، نه روی شیشه ملاقی و نه جای دیگه.. 🍃تعجب کردیم. بعد به آشپزخانه رفتم دوباره به اتاق برگشتم که بخاری را کم کنم که یک دفعه چشمم به کتاب شهید که کنار بخاری افتاده بود افتاد. 🍃تعجب کردم آخه من خیلی مراقب بودم همیشه بالای قفسه کتاب خانه بود. 🍃از پسرم پرسیدم که چرا کتاب رو روی زمین انداختی؟ گفت: مامان من دست نزدم. 🍃کتاب را برداشتم به عکس نگاه کردم، گفتم: چطوری اینجا افتادی؟.. 🍃یاد صدایی که چند ساعت پیش شنیده بودیم و فکر می کردیم چیزی به شیشه ی ملاقی خورده است افتادم. با خودم گفتم: این چجوری از آن بالا اینجا کنار بخاری با این فاصله افتاده است بعید بود خودش خود به خود افتاده باشد. 🍃نگاهی به عکس شهید کردم و گفتم: نکنه خودت رو پرت کردی که بخونمت؟ نمی دونم چی شد دلم لرزید.. 🍃از اتاق بیرون آمدم و به پیش پسرم رفتم و قضیه را گفتم. پسرم گفت: مامان بعید نیست کار خود شهید باشه. بخونش، اگه بخونی میفهمی چی میگم. 🍃منم همان جا شروع کردم به خواندن کتاب کردم. پا به پای کتاب اشک ریختم و خندیدم. 🍃داستان های کتاب خیلی جالب و جذاب بود به نظرم از همه جالب تر آنجایی بود که یک دختر بچه ی کوچک وقتی هر روز به مدرسه می رفت به عکس شهید روی دیوار در مسیر مدرسه سلام می کرد و شهید در خواب به آن دختر بچه گفته بود که ما جواب سلام شما را می دهیم. 🍃با این داستان جواب سوالم که درباره ی نحوه ی افتادن کتاب در کنار بخاری را گرفتم چون من هم هر روز به ایشان سلام می کردم و می پرسیدم که جواب سلامم را می دهید؟ و به این ترتیب به لطف خدا با شهید آشنا شدم. 🍃با این توجه و عنایت شهید به خودم خیلی گریه کردم با ذوق و اشتیاق دو جلد کتاب سلام بر ابراهیم را خواندم. خیلی چیزها از آن یاد گرفتم و هنوزم که هنوزه کتاب های مربوط به شهید را در کتاب خانه ی اتاق طوری قرار دادم که هر روز به ایشان سلام کنم و صحبت کنم. 🍃چند تا از کتاب های دیگر هم که مربوط به شهید و دوستانش بود را خوندم و عکس تک تکشون رو کنار کتاب گذاشتم. 🍃 در این سال ها من خیلی چیزها از شهید یاد گرفتم و به لطف خدا هر وقت که بهشون متوسل شدم حاجتم را گرفتم. 🍃ما باید قدر این شهدای بزرگوار را که به خاطر امنیت و آسایش ما جانشان را فدا کردند را بدانیم. 🍃ما مدیون خون پاک شهدا هستیم، پس باید کاری نکنیم که شرمنده ی آنها باشیم و ادامه دهنده ی راهشان باشیم. 🍃خدا را شاکرم که میهن مان ایران چنین دلاورهایی را دارد. 🗣ارسالی از اعضا (۹۹/۵/۲۷) @Shahid_javidolasar_ebrahim_hadi
هدایت شده از حضرت مهدی(عج)
نحوه ی آشنایی یکی از اعضای کانال با شهید همیشه جاویدالاثر ابراهیم هادی ✅عکس باز شود. @Shahid_javidolasar_ebrahim_hadi
هدایت شده از حضرت مهدی(عج)
🍃من با شهید ابراهیم هادی از دبیرستان وقتی ۱۵ ساله بودم آشنا شدم‌. 🍃 در دبیرستان کنار کلاس مان یک قفسه کتاب خاک گرفته داشتیم هیچکس به اون قفسه نگاه نمی کرد. 🍃یه روز دوست صمیمی ام به مدرسه نیومده بود و خیلی حوصله ام سر رفته بود. 🍃من عاشق کتاب بودم برای همین با خودم گفتم حالا که وقت آزاد دارم یک نگاهی به قفسه ی کتاب ها بندازم. 🍃اولین کتاب را که از قفسه بیرون کشیدم عکس شهید ابراهیم هادی را دیدم انگار داشت به من لبخند می زد. همین لبخند باعث شد کتاب را با خودم به خانه ببرم. 🍃اسم کتابی که حس می کردم عکس شهید ابراهیم هادی به من لبخند می زد و به خانه بردم کتاب سلام بر ابراهیم۲ بود. 🍃من کتاب سلام بر ابراهیم۲ را خواندم و با این کتاب هم خندیدم هم گریه کردم. این کتاب من را به کلی هم از نظر اخلاقی و هم ظاهری تغییر داد. من باحجاب بودم ولی چادری نبودم. بعد خواندن کتاب چادر می پوشیدم. 🍃 وقتی کتاب را تمام کردم دلم نمی آمد آن رابه مدرسه برگردانم. برای همین به کتابفروشی رفتم و کتاب سلام بر ابراهیم ۱، کتاب سلام بر ابراهیم۲، کتاب خدای خوب ابراهیم، کتاب راز کانال کمیل و چند کتاب دیگه که در مورد دیگر شهدا بود را خریدم. 🍃دوست داشتم همه چیز را در مورد شهید ابراهیم هادی که دیگر انگار یک عضو جدید به خانواده ام اضافه شده بود را بدانم. 🍃اینگونه بود که شهید ابراهیم هادی رفیق من شد و الان یک سال از آن زمان میگذرد هنوز که هنوزه دلم نیامده کتاب هایی که مربوط به شهید ابراهیم هادی را در قفسه کنار بقیه کتاب ها بزارم. ارسالی از اعضا(۱۹ مرداد۱۳۹۹) @Shahid_javidolasar_ebrahim_hadi
هدایت شده از حضرت مهدی(عج)
🍃خیلی وقت هست که از خواندن کتاب سلام بر ابراهیم ک توسط زینب خانم بچه خواهرم ک توفیق شد پارسال به دستم رسید می گذرد. (نحوه آشنایی ایشان با شهید جاویدالاثر در روز ۲۶ اسفند سال۱۳۹۸ در کانال گذاشته شده است.) 🍃مدتی هست انسان فراموشکار شده ام و یکی از حرف های اخلاقی شهید را فراموش کرده بودم تا اینکه داشتم به آن کار اشتباه عادت کردم همچنان ادامه می دادم و توجیه شیطانی می کردم. 🍃چند روز پیش به کتابفروشی رفتم از بین سه کتاب شهید یک‌ کتاب را که درباره ی شهید حاج جعفر جنگروی که از دوستان شهید بود را انتخاب کردم. 🍃با خودم گفتم: چرا بین این سه تا کتاب فلان کتاب را خریدم. 🍃هر روز یک قسمت از کتاب را می خواندم تا اینکه دیشب توفیق شد (جمعه ۷ شهریور، شب تاسوعا) ادامه کتاب را خواندم. 🍃خیلی برایم جالب بود شهید به لطف خدا رفیقش را فرستاده بود تا دستم را بگیرد. 🍃خدا راشکر با خواندن این کتاب به خودم آمدم و قصد ترک اشتباه ام گرفتم. 🍃امیدوارم دوباره حرف های شهدا را که همان حرف خدا و اهل بیت علیه السلام هست فراموش نکنم. 🍃التماس دعا ارسالی از اعضا (۷شهریور۱۳۹۹) @Shahid_javidolasar_ebrahim_hadi
هدایت شده از حضرت مهدی(عج)
نحوه ی آشنایی یکی از اعضای کانال با شهید جاویدالاثر ابراهیم هادی ✅عکس باز شود. @Shahid_javidolasar_ebrahim_hadi
مدتیه‌کانال‌خالى‌مونده‍‌مارو‌باارسالیهاتون‌همراهى‌کنید‌ان‌شاالله‍🌿
خب... من کتابشو از بچگی داشتم سلام بر ابراهیم یک زیاد با کتاب شهدایی حال نمیکردم....تا اینکه بزرگ و بزرگتر شدم وقتی ۱۲ سالم شد یه اتفاقی برام افتاد که واقعا نیاز به کمک داشتم روم نمیشد از خدا بخوام ولی نمیتونستم همش دعا میکردم و از خدا میخواستم تا اینکه خواهرم گفت خوندیش گفتم نه گفت بخونش خوندم و جذبش شدم شیفته رفتار و کردار داداش شدم وقتی تموم شد و کسایی که از داداش کمک گرفتنو خوندم تصمیم گرفتم منم ایشونو واسطه قرار بدم کلی گریه کردم سر نماز و حرف زدم باهاش قسمش دادم به حضرت زهرا و بعد مدتی مشکلم حل شد....این اولین کاری بود که داداش در حق من کرد و از اون موقع من ایشونو برادر خودم دونستم کتابشونو میخوندم باز و به عکسشون نگاه میکردم تو خلوتم گاهی باهاشون حرف میزدم بعد یه سال من به دلیل یک بیماری به دگتر رفتم تا شرایطمو بگه واقعا استرس داشتم و دلم میخواس داروم قطع بشه یه لحظه تو دلم اول خدا رو صدا کردم بعدم داداش ابراهیمو قسم دادم کهوهمون لحظه گفتن حالم خوبه و داروم کمتر شد با این اتفاق واقعا اشک شوق میریختم و خداروشکر میکردم همیشه مدیون خدا و داداش و امداد های غیبیش بودم توی زندگیم خیلی عزیزن و جایگاه بالایی دارن و واقعا خوشحالم که باهاشون اشنا شدم الان که چند ساله میگذره هنوزم کمک ها و حضورشون رو حس میکنم ☺️♥️
-بسم‌رب‌ابراهیـــم‌هآدی"🌱 سلام‌به‍‌تمام‌محبان‌شهید‌بزرگوار⤵ ان‌‌‌شاءالله‌قصد‌داریم‌دراینجا درکنارهم‌‌آشنایی‌خودرا نسبت‌به‌شهیدابراهیم‌هادی‌بیشترکنیم✨ وافرادبیشتری‌روباشهیدعزیزآشناکنیم((: به‌معنایی‌اینجاباآشناکردن‌بقیه‌دراصل خادمی‌شهیدروکردیم😍🕊 -چون‌داریم‌باارسال‌پیام‌هامون‌بقیه‌رو‌ باشهیدابراهیم‌هادی‌آشنامیکنیم‌دیگه...! خب حالا‌شمامیتونیدپیام‌هاتون‌رو‌درقالب: برای‌مابفرستید🌿 تا‌ان‌شاءالله‌بقیه‌‌باخوندن‌پیام‌هاتون‌💖 شایدتحولی‌درشون‌ایجادبشه‍🤞🏼 °•بسم‌الله‌رفیق‌با‌یه‌یازهرا‌شروع‌کنید‌🌸 منتظر‌پیام‌هاتون‌هستم! ارسال متن هاتون بہ آیدے زیر: @Emam_reza313 کانال: @shahid_hadi314