eitaa logo
سَلـٰام‌بَـرابراهـیم❀.•
527 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
1هزار ویدیو
86 فایل
"﷽" رفیق‌من،آرزو‌نڪـن‌شھید‌بشۍ؛ آرزوڪن، مثل‌شھـدا‌زندگۍڪنۍ♡:) ڪانال‌ِدیگمون: #نحوه‌آشنایےوعنایاٺ‌شھید @shahidhadi_61 تبادل: @shahidhadi_tb1 ڪُپے‌ڪردۍ‌دعاۍ‌فرج‌بخون 🕊 مطالب‌‌رگباری‌ڪپے‌نشه‌دوست‌عزیز🚫
مشاهده در ایتا
دانلود
🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺 عید سعید فطر بر مومنان و روزه داران مبارک باد 💛❤️💛 @shahid_hadi99
سایت رسمی آیت الله العظمی سیستانی(حفظه الله)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امروز یکشنبه متعلق به بهترین و برترین زوج جهان بشریت حضرت علی و فاطمه سلام الله علیهما می‌باشد.
°🦋|•• • . •.❀به نیّت دوست شهیدم میخوانم . ••❦«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيم» . •.✾اِلـهي عَظُمَ الْبَلاءُ ، وَبَرِحَ الْخَفاءُ ، وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ ، وَانْقَطَعَ الرَّجاءُوَضاقَتِ الاْرْضُ ، وَمُنِعَتِ السَّماءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ ، وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى ، وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ ؛ اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد ، اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ ، وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ ؛يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيانِ وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ؛✨ . •.✾شایسته میباشد در قسمت پایانی دعا به احترام امام زمان (علیه آلافُ التحیةوالثناء)بایستیم و بخوانیم🌿.• . •.✾يا مَوْلاناياصاحِبَ الزَّمانِ ؛الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ ، اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني ، السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ ،الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل ؛يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ ، بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ.❧•` . ⇅♥️🌙🌱°^ 『 @shahid_hadi98.• 』
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠حدیث روز💠 🌸رَوَى جَابِر عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السّلام قَالَ: قَالَ النَّبِی [صلّى اللَّه علیه و آله] إِذَا كَانَ أَوَّلُ یوْمٍ مِنْ شَوَّالٍ نَادَى مُنَادٍ: یا أَیهَا الْمُۆْمِنُونَ اغْدُوا إِلَى جَوَائِزِكُمْ 🌸جابر از امام باقر علیه السّلام روایت كرده‏ كه آن حضرت فرمود: رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله فرمود: چون روز اول شوّال فرا مى ‏رسد منادیى ندا مى‏ كند: اى مۆمنان در این صبحگاه بشتابید براى جوائزتان .[كه به پاداش عبادات رمضان می‏دهند] 📚من لا یحضره الفقیه جلد‏1 صفحه511  حدیث1478 @shahid_hadi99
🕊 ↶ مهربانے‌ابراهیم ✧ از توے ڪوچه رد مےشد. بچه ها داشتند فوتبال بازے مےڪردند. يڪدفعه توپ را شوت ڪردند و محڪم به صورت ابراهيم خورد. آنچنان ضربه شديد بود ڪه صورتش سرخ شد. ابراهیم ڪمے نشست. بچه ها از ترس فرار ڪردند. ابراهيم دست ڪرد داخل ساڪ دستے و مقدارے خوراڪے بيرون آورد و گفت ڪجا رفتيد؟ بياييد! براتون خوراڪے آوردم! خوراڪے را ڪنار دروازه گذاشت و رفت. او مصداق ڪلام نوراني خداست ڪه مےفرمايد: ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ السَّيِّئَةَ ۚ نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَا يَصِفُونَ ✨ بدے را به بهترین راه و روش دفع ڪن (و پاسخ بدے را به نیڪے بده) ما به آنچه توصیف مى ڪنند داناتریم. (مؤمنون/96) ➣ @Shahid_hadi99
رفقای جان سلام علیڪم 🙃🌱 خوبین ڪه الحمدالله!؟ عیدتون مبرڪاااااا😍🌙 آخرین رمضان قــرن بود ، نماز و روزه هاتون قبول درگاه حق ان شاء الله امیدوارم توی این یڪ ماه توانسته باشیم به خوبی بندگی حضرت عشق رو ڪرده باشیم ان شاءالله و امیدوارم برنامه های ویژه رمضان خادمین باب میلتون بوده باشه🌿.• ↭عید آمد عید آمد صد شڪر ڪه این امد صد حیف ڪه آن رفت و در آخر ان شاءالله که آخرین رمضان عمرتون نبوده باشه به حق حجت بن الحسن 🤲🏻🥀 التماس دعا 💚 ✌️🏻
ڪلیڪ ڪن تا سوپرایز بشی 🌺 عیدڪــم مــبــروڪ 🎊🎉 http://goo.gl/etzE38 ✌️🏻
سلامٺےاوݩ‌آقایےڪه... ظهرٺوداݩشگاه‌پشٺ‌ڪفشاشوخم‌مےڪنه... وآستیݩاش‌باݪاوآب‌مےچڪه... جوراباشم‌ازجیباش‌آویزوݩه... مهم‌ݩیسٺ‌دخٺراےجفنگ‌ داݩشگاه‌مسخرش‌کنن‌مهم‌ زودرسیدݩ‌به‌حسیݩیه‌اسٺ... @Shahid_hadi99
عید سعید فطر 🎉 مــبــروڪ♥️ 👇🏻👇🏻
تاخاڪریز😉 اسیر شده بود! مأمور عراقے پرسید: اسمت چیه؟! - عباس اهل ڪجایے؟! - بندر عباس اسم پدرت چیه؟! - بهش میگن حاج عباس ڪجا اسیر شدے؟! - دشت عباس! افسر عراقے ڪه ڪم ڪم فهمیده بود طرف دستش انداخته و نمے خواهد حرف بزند محڪم به ساق پاے او زد و گفت: دروغ مے گویے! او ڪه خود را به مظلومیت زده بود گفت: - نه به حضرت عباس (ع) !!😂😂😂 ↯📿🌙 @shahid_hadi99
🔔 نوشته پشت یک اتوبوس در اروپا : چاقو اسماعیل را نکشت... آتش ابراهیم را نسوزاند... نهنگ یونس را نخورد... دریا موسی را نبلعید... با خدا باش تا نگهبانت باشد...💙 @Shahid_hadi99
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سَلـٰام‌بَـرابراهـیم❀.•
#یڪ_ورق_زندگے.• براے خداحافظے بر میگردمـ↻•° #پارت‌پانزدهم همان سال 1358با نورعلے رفتیم روستاۍ سید
.• براے خداحافظے بر میگردمـ↻•° ڪاپشن مشڪے‌اش را مےپوشید ڪه آقا جان‌علے پرسید: _کجا؟ _مےروم براۍ شام خرید ڪنم. آقا جان‌علے فرز از جا بلند شد: _من هم مےآیم. ناگهان صداۍ گریه معصومه بلند شد.آقا جام‌علے بغلش‌ ڪرد و نازش ڪشید اما ساڪت نشد.آقا جان‌علے گفت: _گریه نڪن دختر خوشگلم.اصلا من همراه عمو نمےروم.پیشت مےمانم معصومه بریده بریده بین حرف‌هایش گفت: _عمو!من مےخواهم همراه عمو بروم. آقا جان‌علے فهمید ڪه گریه معصومه بخاطر نورعلے است.گفت: _لباس بپوش بیا. و سه تایے از خانه بیرون رفتند. وقتے به خانه برگشتند دست‌هاۍ نورعلے پر بود.وسایل و خوراڪے ها را یڪے یڪے از دستش گرفتم و توۍ آشپزخانه گذاشتم.با تعجب پرسیدم: _تو ڪه مےگفتے پول ندارۍ.پس این‌همه‌ وسلیه از ڪجا آمد؟ _جان‌علے نگذاشت دست به جیب شوم مقدار نسبتا زیادۍ پول از جیبش بیرون آورد و ادامه داد: _تازه این پول ها را داد براۍ خرجے‌خانه. نمیدانستم بخندم یا از خوشحالے گریه ڪنم... -------------------- نورعلے درست در روزۍ ڪه عراق رسما به ایران حمله ڪرد توانست گواهے‌نامه پایه‌ۍ دوم رانندگے‌اش را بگیرد.گواهے نامه‌اش را به من نشان داد و گفت: _بفرما این گواهے‌نامه..فعلا خدمت شما باشد تا ماشین‌اش را بعدا تقدیم ڪنم! خندیدم و گفتم: _گو نخریه بادیه ره نقد ڪانده(گاو نخریده.بادیه را آماده مےڪنے) _خدا داداش را براۍ ما نگه دارد.گواهےاش با من،ماشین از داداش. البته قبل از داشتن گواهےنامه پشت رُل ماشین جان‌علے مےنشست،اما همیشه نگران بود و از تصادف مےترسید.اما از آن روز خیالش راحت شد و با خاطر جمعے ماشین جان‌علے را قرض مےگرفت و به ڪارهایش مےرسید. ادامھ‌دارد... |° کپی به شرط دعای خیر ↝•°@shahid_hadi99
سَلـٰام‌بَـرابراهـیم❀.•
#یڪ_ورق_زندگے.• براے خداحافظے بر میگردمـ↻•° #پارت‌شانزدهم ڪاپشن مشڪے‌اش را مےپوشید ڪه آقا جان‌عل
.• براے خداحافظے بر میگردمـ↻•° از خانه ماندن خسته شده‌ بودم.آمدن آقا جان‌علے و زن و بچه‌هایش بهانه‌ای بود تا خانه را به آن ها بسپریم و با نورعلے راهے سیدابوصالح شویم. هیچوقت نشده بود ڪه از نورعلے تقاضایے ڪنم و رویم را زمین بیاندازد.هر دو آماده شدیم و با آقا جان‌علے و خانمش"حجابه"خانم خداحافظے ڪردیم. معصومه ڪوچولو دختر آقا جان‌علے توۍ یڪے از اتاق ها مشغول بازۍ با عروسڪ‌هایش بود. با شنیدن صداۍ نورعلے عروسڪ‌اش را پرت ڪرد و دوید طرف ما: _عمو....عمو....! پاهاۍ نورعلے را با دو دست ڪوچڪ‌اش محڪم چسبید.خواهش و التماس از چشم‌هاۍ زلالش مےبارید. نورعلے خم شد.صورتش را بوسید و گفت: _تو پیش بابا و مامان باش.ما زود برمےگردیم. انگار ڪارد به جگر معصومه ڪشیده باشند.لب برچید و جیغ ڪشید و گریه ڪرد.مادرش بغلش ڪرد و براۍ اینڪه گریه نڪند او را با خودش به اتاق دیگر برد، اما وعده و وعید نتوانست جلوۍ گریه معصومه را بگیرد.لجبازۍ معصومه، مادرش را مجبور ڪرد دست‌هاۍ معصومه را ببندد به پایه‌ۍ ڪمد و از اتاق بیرون بیاید.گفت: _شما بروید.دست‌اش را بستم.دیگر نمےتواند بیاید.چند دقیقه‌ۍ دیگر آرام..... هنوز صحبت‌هایش تمام نشده‌ بود ڪه معصومه ڪوچولو با صورت خیس اشڪ از اتاق بیرون آمد و به سمت نورعلے دوید.مادرش با تعجب به معصومه نگاه ڪرد و گفت: _چه جورۍ دست‌هاش رو باز ڪرد؟ معصومه خودش را به نورعلے چسباند و یڪ ریز گریه مےڪرد.لا‌به‌لاۍ گریه‌هایش بریده بریده مےگفت: _عمو....عمو.....عمو....! دلم‌سوخت.بگذار با ما بیاید مَله. نورعلے با ڪف دست‌اش روی صورت معصومه ڪشید.بوس‌اش ڪرد و گفت: _باشد عمو جان!گریه نڪن.تو را هم مےبریم.بیا بغل عمو. گل از گل معصومه شڪفت.دست‌هاش را به گردن نورعلے گره زد.لب‌هایش را به لُپ نورعلے چسباند و ماچش ڪرد.صورت نورعلے هم از اشڪ و آب‌بینے معصومه خیش شد. ادامھ‌دارد... 📚بر اساس خاطراتے از سڪینھ عبدۍ همسر سردار شھید نورعلے‌ یونسے |° کپی به شرط دعای خیر ↝•°@shahid_hadi99
سَلـٰام‌بَـرابراهـیم❀.•
😉 ﹝⫷ رنج مقدس یک ⫸﹞ ِ❦ دنبال یڪ بے‌نهایت هستم؛ خسته شده‌ام از هرچیزے ڪه یڪ زمانے تمام مے‌شود. به هرڪدام از بودهاے دوروبرم ڪه دلبسته‌ام، بعد از مدتے ڪوچڪے‌شان افسرده و دل‌مرده‌ام ڪرده است. ❦ عالم و آدم نمے‌تواند دل‌خواهم بشود. بین گل سرهایم چشم مے‌چرخانم. بیشترشان را پدرِ همیشه‌غایبم خریده است. ❦ چقدر با هدیه‌هایش به دنیای دخترانه‌ام سرڪ مے‌ڪشید! گل سرها را یڪے‌یڪے بر مے‌دارم و نگاه‌شان مے‌ڪنم. چرا هر بار ڪنار هر هدیه‌اے ڪه مےخرید، حتماً یڪ گل سر هم بود؟! ❦ خنده‌ام مے‌گیرد از جواب‌هایے ڪه دارد به ذهنم مے‌رسد. بےخیال مے‌شوم و با آخرین گل سرےڪه آورده بود، موهایم را مے‌بندم. 📚نویسنده∶خانم نرجس شکوریان فرد ↯🌹🌙 @shahid_hadi99