eitaa logo
سَلـٰام‌بَـرابراهـیم❀.•
527 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
1هزار ویدیو
86 فایل
"﷽" رفیق‌من،آرزو‌نڪـن‌شھید‌بشۍ؛ آرزوڪن، مثل‌شھـدا‌زندگۍڪنۍ♡:) ڪانال‌ِدیگمون: #نحوه‌آشنایےوعنایاٺ‌شھید @shahidhadi_61 تبادل: @shahidhadi_tb1 ڪُپے‌ڪردۍ‌دعاۍ‌فرج‌بخون 🕊 مطالب‌‌رگباری‌ڪپے‌نشه‌دوست‌عزیز🚫
مشاهده در ایتا
دانلود
مداحی آنلاین - عمر من کوتاه و فاصله کوتاهه - بنی فاطمه.mp3
6.29M
🌸 (عج) 💐عمر من کوتاه و فاصله کوتاهه 💐وعده من با تو نیمه ی هر ماهه 🎤 👏 💛❤️💛 @shahid_hadi99
•‌.|👤آیت‌الله‌بهجت؛ . وقتے خدا را بیش از هرچیز دوست داشتے!😍 جشن بگیر شدنت را🎊 . .• .♥️•^ @shahid_hadi99↜.•
✨﷽✨ 💢نگرانی های امام مهدی علیه السلام از شیعیان ✍حجاب و عفت: ✅مرحوم آيت الله سيد محمدباقر مجتهد سيستاني (رحمه الله) پدر آيت الله سيد علي سيستاني تصميم مي گيرد براي تشرّف به محضر امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) چهل جمعه در مساجد شهر مشهد زيارت عاشورا بخواند. در يکي از جمعه هاي آخر، نوري را از خانه اي نزديک به مسجد مشاهده مي کند. به سوي خانه مي رود مي بيند حضرت ولي عصر امام زمان (علیه السلام) در يکي از اتاق هاي آن خانه تشريف دارند و در ميان اتاق جنازه اي قرار دارد که پارچه اي سفيد روي آن کشيده شده است. ايشان مي گويد هنگامي که وارد شدن اشک مي ريختم سلام کردم، حضرت به من فرمود: «چرا اينگونه به دنبال من مي گردي و اين رنج ها را متحمّل مي شوي؟! مثل اين باشيد- اشاره به آن جنازه کردند- تا من بدنبال شما بيايم!» بعد فرمودند: «اين بانويي است که در دوره کشف حجاب- در زمان رضا خان پهلوي- هفت سال از خانه بيرون نيامد تا چشم نامحرم به او نيفتد.» 📚 شیفتگان حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)،جلد۳،صفحه۱۵۸ @shahid_hadi99
⛔️ برپایی جشن و ایستگاه صلواتی در نیمه شعبان ممنوع شد کمیته امنیتی و انتظامی ستاد ملی مدیریت کرونا در اطلاعیه شماه 5 خود اعلام کرد: برگزاری اعیاد شعبانیه در قالب برپایی ایستگاه های صلواتی، برپایی مراسم، جشن های مولودی خوانی و نظائر آن ممنوع است. اجرای طرح کاهش زنجیره انتقال بیماری کرونا (فاصله گذاری اجتماعی) که از روز هشتم فروردین ماه آغاز شد تا پایان فروردین ماه سال جاری ادامه دارد. @shahid_hadi99
🍀راوےزینب🍀 وقتی رسیدیم خونه خیلی حالم بد بوود افتادم روی مبل.. صدای نامفهوم مامانو میشنیدم ولی نمیفهمیدم چی میگه بهار چادر و روسریمو باز کردوبلندم کرد _زینب پاشو این شربتو بخور یکم سرحال بشی _نمے.....تو...نم ب....ها...ر _پاشوببینم😠 یکم خوردم با کمک مامانم و بهار رفتم تواتاقم و افتادم روی تخت به دقایقی نرسید خوابم برد😴 《وارد یه باغ سرسبز شدم..کمی که رفتم جلوتر دیدم یه گروه از آقایون با لباس جلوی یه قسمت جمع شدن یه آقای داشت میرفت اون سمت پرسیدم : _برادر ببخشید اونطرف چه خبره؟ _ جمع شدن برای زیارت _ببخشید برادر شما حسین عطایی فرد میشناسین؟ _بله همینجاست چند ثانیه نشد حسینمو دیدم رفتم بغلش _داااااااادااااش😍واقعا خودتیییی😭 داداش: _زینب جانم گریه نکن عزیزم من همیشه همراهتم نا آرومی نکن✨ الانم باید برم. _داااااااااااااااااااداااااااششش😭نروووووووووووو😭😭 جلو چشمام گم شد جیییغ زدم دااااااااااداااآاآششش😭😭《. مامان: _ززززیییینببببب‌!.. پاشوو خواب بودی😢 _داداش کو؟😢😭😥 مامان بغلم کرد _خواب دیدی عزیزم😊 ادامه،دارد... نام نویسنده؛بانومینودری
بعد از اون خواب بطور معجزه آسایی شدم.. وقتی خواب رو برای بهار گفتم بهار گفت این مصداق همون است 《 نزد ما زنده اند و روزی میخورند..》 چه روزی بالاتر اززیارت سید وسالار شهیدان.. _بهار؟😒 بهار: جانم؟😊 _دلم میخواد بقیه شهدای صابرین رو بشناسم..دلم میخواد شهدای بیشتری رو بشناسم😢 بهار:عالیه.. یه تیم تشکیل بده شروع کن البته بعداز راهیان نور.. تو وخانواده مهمان اختصاصی ماهستید😊 _آه...اولین عید بعداز حسین.. چجوری میشه؟...😞 بهار: الله اکبر! بازم شروع کردی؟این سفر برای تو یه نفر واجبه😕 _همچین میگی واجبه انگار جنوب نرفتم.!!!😐 بهار: رفتی ولی انگار باورشون نداری نداری حسین زندس و پیشته چون جسمشو نمیبینی نفی میکنی زنده بودنش رو.. لعنت کن شیطان رو نزار همین بشه نفوذ شیطان😒 _هیچی ندارم بگم... میشه من یه نفر رو همراه خودم بیارم؟😞 بهار: کی؟😊 _عطیه😅 بهار: عالیه😉.. اتفاقا کانال کمیل تو برناممونم هست. ازمعراج الشهدا خارج شدم شماره عطیه رو گرفتم.. _الو سلام عطیه خوبی ؟ چیکلر میکنی؟ عطیه: ممنون توخوبی؟ خونم.داشتم مسائل فیزیک حل میکردم _عه! من هنوز حل نکردم واایی😬 عطیه: خخخ زینب حالا چیکار داشتی زنگ زدی؟😄 _آهان عید کجا میخواید برید؟ عطیه: مامان میگن شمال ولی من دلم یه جای میخواد... اصلا هست همچین جایی؟ _پس چمدونتو ببند دعوتت کردن😇جایی که قدم به قدمش جای پای ومتبرک به گوشت و خون شهداست... عطیه: زینب اینجا کجاست؟ _مناطق عملیاتی هشت سال دفاع مقدس.. ۲۴ اسفند میریم تا دوم فروردین.. خودمم میام اجازتو از مامانت میگیرم😊میشنوی عطیه چی میگم؟ عطیه: زینب!.. من چیکار کردم به دادم رسیدن😰😢؟ _تو شدی بخشیده شدی😊شهدا هم هوات رو دارن.. من برم کاری نداری؟ عطیه: مراقب خودت باش.. یاعلی سوار مترو شدم.. برای بهشت زهرا وارد که شدم دیدم حاج خانم میردوستی و عروسشون سر مزار آقا سیدهستن. مزاحم خلوتشون نشدم. به سمت قطعه سرداران بی پلاک رفتم ناخودآگاه سر یه مزار شهید نشستم شروع کردم به حرف زدن 《توهم مثل حسین من 😭 من باورتون دارم اما یه خواهرم دلم گاه و بیگاه حضور برادر شهیدمو میگیره😭 زود بود من ببینم😭 بشکنه دستی که ازم گرفت😔 حتی جنازشو بهم ندادن که نازش کنم😭 مثل بقیه خواهرای شهدا صورت نازشو ببوسم. سینه نازشو لمس کنم..😭》 مداحی گذاشتم باهاش گریه کردم😭 بازنگ گوشی یهو سرمو از مزار شهیدگمنام برداشتم هواتاریک بود.. مامان بود _الو مادر جان کجایی؟😨 _وای مامان😱بخدا متوجه گذر زمان نشدم بهشت زهرام قطعه سرداران بی پلاک💔 _گریه نکن مادر فدات بشه 😢همونجا بمون بابات میاد دنبالت.. یه ۴۵ دقیقه طول کشید تا بابا رسید تارسید منو بغل کرد. دونفری گریه کردیم😭😭 بابا: پدرت بمیره که شدی😭😔 -نگووو بابا.. نگووو😭من الان بجز شما کدوم مرد و دارم.. حسین رو شما بزدگ کرده بودی. شما عطر حسینی بابا: پس بخند تا منو مادرت بیشتر از این دق نکردیم وقتی رسیدیم خونه رفتم تو اتاقم نگاهم به تابلو حسین افتاد ✨ "إن الله یحب الصابرین"✨ رفتم دست و صورتم رو شستم ورفتم تو پذیرایی _آقا و خانم عطایی فرد بنده شمارو دعوت میکنم بریم پیتزا🍕بخوریم مهمون من مامان بابام تعجب کردن😳ولی همقدم شدن باهام گفتم تا بشم پایه خونه تا مامان و بابام بیشتر پیر نشن...☺️ ادامه دارد... نام نویسنده؛بانومینودری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 نماهنگ | جوشش اراده؛ علاج مشکلات 🔻 حضرت آیت‌الله خامنه‌ای: «آزمونهای سال ۹۸، آزمونهای دشواری بود امّا غلبه‌ی بر دشواری‌ها و عبور از دشواری‌ها با روحیه، این خود موجب قدرتمند شدن یک ملّت است. یک ملّت با راحت‌طلبی و رفاه‌جوییِ محض نخواهد [توانست] به جایی برسد؛ مواجهه‌ی با مشکلات و حفظ روحیه‌ی خود در مقابله‌ی با مشکلات و غلبه‌ی بر مشکلات -که ان‌شاء‌الله این غلبه را ملّت ایران کرده است و بعد از این هم خواهد کرد- است که به ملّتها اقتدار و اعتبار میدهد.» ۱۳۹۹/۰۱/۰۱
🚨بصورت زنده 🔰سخنرانی تلویزیونی رهبر انقلاب روز نیمه شعبان برگزار خواهد شد 🔻حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رهبر انقلاب اسلامی روز پنجشنبه، ۲۱ فروردین ۱۳۹۹ مصادف با نیمه‌ی شعبان، سالروز ولادت باسعادت قائم آل محمد (عجل الله تعالی فرجه الشریف) با ملت شریف ایران مستقیم سخن خواهند گفت. 🔸️سخنرانی تلویزیونی رهبر انقلاب ساعت ۱۱ صبح از شبکه‌های رسانه‌ی ملی و همچنین از پایگاه اطلاع‌رسانی KHAMENEI.IR و حسابهای اینستاگرام و توئیتر این پایگاه به زبان‌های مختلف و بصورت زنده پخش خواهد شد. 💛❤️💛 @shahid_hadi99
☆ 🖊مشخصات فردی شهید نام: عبدالله باقری🌹🕊 تاریخ ولادت: ۱۳۶۱ شهادت : ۱۳۹۴ محل شهادت : سوریه، حلب نحوه شهادت: اصابت تیر تک تیرانداز ☞♥↷ ⇝@shahid_hadii
♥بسم الله الرحمن الرحیم♥ 👇 عبدالله باقری نیارکی متولد ۲۹ فروردین سال ۱۳۶۱ در تهران است. خانواده باقری خانواده ای مقید و مذهبی بودند به طوری که در نمازهای جماعت و دیگر مراسمات مجلس محل حضور مستمر داشتند و عبدالله در چنین خانواده ای با عشق به اهل بیت پرورش یافت. عبدالله پس از اخذ مدرک دیپلم و در سال ۱۳۷۹ به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی مشغول خدمت شد و در آغاز خدمت عضو تیم رهایی گروگان بود اما از سال ۱۳۸۳ به سپاه انصار المهدی ملحق شد تا در تیم های حفاظت اشخاص انجام وظیفه کند و در همان سال هم بود که اولین فرزند ایشان به نام محدثه به دنیا آمد. 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🕊 ☞♥↷ ⇝@shahid_hadii
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 با انتخاب محمود احمدی نژاد به ریاست جمهوری عبدالله باقری به تیم حفاظت او پیوست و تا سال ۱۳۹۲ عضو تیم حفاظت رئیس جمهور بود اما با پایان دوران ریاست جمهوری احمدی نژاد بالاخره حاج عبدالله توانست موافقت فرماندهان برای اعزام به سوریه را جلب کند. از همان اوایل آغاز درگیری ها در سوریه عبدالله تلاش فراوانی برای سفر به سوریه داشت اما هر بار فرماندهان سپاه انصار با درخواست وی مخالفت میکردند تا این که اولین بار در اسفندماه سال ۱۳۹۳ برای یک ماموریت کوتاه سه روزه عازم شامات شد. 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🕊 ☞♥↷ ⇝@shahid_hadii
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 معرفی از زبان همسر شهید ✨ «فاطمه شانجانی» همسر شهید مدافع حرم«عبدالله باقری» هستم. هر دو در همین تهران زندگی می‌کردیم. با مادر آقا عبدالله در هیئت آشنا شدیم که من را به صورت سنتی از مادرم خواستگاری کردند و سال 82 ازدواج کردیم. روزخواستگاری گفت: هر اتفاقی پیش بیاید، برای دفاع میروم 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹? 🕊 ☞♥↷ ⇝@shahid_hadii
پیشنهاد پروفایل @shahid_hadi99
↺پست های امروز تقدیم بھ↶ شبتون فاطمے➿.• عشقتون حیـــ♥️ـــدرۍ مھرتون حسنے🌱•° ارزوتون هم حرم ارباب ان شاءالله💫°` یا زینب مدد... نمازشب و وضو یادتون نره🦋•• . التماس دعاۍفرج و شھادت☔️.•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
°🦋|•• • . •.❀به نیّت دوست شهیدم میخوانم . ••❦«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيم» . •.✾اِلـهي عَظُمَ الْبَلاءُ ، وَبَرِحَ الْخَفاءُ ، وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ ، وَانْقَطَعَ الرَّجاءُوَضاقَتِ الاْرْضُ ، وَمُنِعَتِ السَّماءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ ، وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى ، وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ ؛ اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد ، اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ ، وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ ؛يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيانِ وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ؛✨ . •.✾شایسته میباشد در قسمت پایانی دعا به احترام امام زمان (علیه آلافُ التحیةوالثناء)بایستیم و بخوانیم🌿.• . •.✾يا مَوْلاناياصاحِبَ الزَّمانِ ؛الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ ، اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني ، السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ ،الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل ؛يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ ، بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ.❧•` . ⇅♥️🌙🌱°^ 『 @shahid_hadi98.• 』
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠 حدیث روز 💠 💎قال امیر المومنین علیٌ علیه آلافُ التحیةوالثناء: 💐اِنتَظِروا الفَرَجَ وَلا تَیأسُوا مِن رَوحِ الله💚 💐همواره در انتظار (فرج و ظهور صاحب‌الزمان علیه‌السلام) باشید و یأس و ناامیدی از رحمت خدا به خود راه مدهید.💚 📚بحارالانوار جلد ١٥ صفحه ١٢٣ @shahid_hadi99
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حضرت آیت الله العظمی جوادی آملی: در به جمیع شئون وجود مبارک حضرت ما سلام نمیکنیم؟ سلام بر شما آن وقتی که مینشینید سلام بر شما آن وقتی که بر می‌خیزید،سلام بر شما آن وقتی که قرائت دارید،سلام بر شما آن وقتی که رکوع دارید، به جمیع حالات حضرت سلام می‌کنیم! اگر اوصانی بِالصلاةِ والزکاةِ ما دمتُ حیاً شد،والسلامُ علیه فی جمیعِ شئونِه درست است! برای اینکه او در جمیع شئون غرق در الهی است.اگر آن وجود مبارک در جمیع شئون بنده صالح خداست،بر آن وجود مبارک در جمیع شئون سلام است؛آن وقت معنای خاص خودش را پیدا می‌کند که ما به تک تک شئون وجود مبارک ولی عصر سلام می‌کنیم!آن وقتی که بر می‌خیزید،آن وقتی که قرائت دارید،آن وقتی که قنوت دارید،آن وقتی که رکوع دارید،آن وقتی که سجود دارید. ر.ک سوره مریم آیه۳۱ و الاحتجاج جلد۲ صفحه۴۹۳ درس خارج تفسیر قرآن کریم_قم ۱۳۸۸/۰۸/۰۶ @shahid_hadi99
یکی از این یاران و بزرگان شیعی علی ابن مهزیار اهوازی است که در قرن سوم هجری قمری زندگی می کرد و از فقها ، محدثان و دانشمندان معروف شیعه و از اصحاب امام رضا(علیه السلام) ، امام جواد(علیه السلام) ، امام هادی(ععلیه السلام) و امام حسن عسکری(علیه السلام) بوده و احکام دینی را نزد آنها فرا گرفته و در برخی از مناطق ، بخصوص در اهواز به عنوان نماینده ایشان بوده است . علی ابن مهزیار از مردم دورق (شادگان امروزی) بود که بعداً در اهواز ساکن شد . محل تولد ایشان منطقه هندیجان است، ولی با توجه به اینکه در قرن سوم هجری قمری هندیجان از توابع شهر دورق بود، لذا او را اهل دورق معرفی کرده اند . @shahid_hadi99
تشرف علی بن مهزیار خدمت امام زمان علیه السلام علی بن مهزیار نقل می‌کند: من بیست مرتبه به حج بیت‌الله الحرام مشرف شدم و در تمام این سفرها قصدم دیدن مولایم امام زمان(علیه السلام) بود، ولی در این سفرها هرچه بیشتر تفحص کردم کمتر موفق به اثریابی از آن حضرت گردیدم. بالاخره مأیوس شدم و تصمیم گرفتم که دیگر به مکه نروم. وقتی که دوستان عازم مکه بودند، به من گفتند مگر امسال به مکه مشرف نمی‌شوی؟ گفتم: نه، امسال گرفتاری‌هایی دارم و قصد رفتن به مکه را ندارم. شبی در عالم خواب شنیدم کسی می‌گوید: ای علی بن ابراهیم، خداوند به تو فرمان داده که امسال را نیز حج کنی. آن شب را هر طور بود به صبح آوردم، و با امیدی مهیای سفر شدم، وقتی رفقا مرا دیدند تعجب کردند، ولی به آنها از علت تغییر عقیده‌ام چیزی نگفتم. شب و روز مراقب موسم حج بودم تا آنکه موسم حج فرارسید و کارم را آماده کرده، با دوستان به آهنگ حج، رهسپار مدینه شدم. چون به سرزمین مدینه رسیدم از بازماندگان امام حسن عسکری(علیه السلام) جویا شدم، اثری از آنها نیافتم و خبری نگرفتم. در آنجا نیز پیوسته در این باره فکر می‌کردم تا آنکه به قصد مکه از مدینه خارج شدم. پس به سرزمین حجفه رسیدم و یک روز در آنجا ماندم. در مسجد جحفه نماز گزاردم، سپس صورت به خاک نهاده و برای تشرف خدمت اولاد امام یازدهم(علیه السلام) به درگاه خداوند متعال دعا و تضرع فراوان کردم. آنگاه به سمت عسفان و از آنجا به مکه رفتم و چند روزی در آنجا ماندم و به طواف خانة خدا و اعتکاف در مسجدالحرام پرداختم. پس از اعمال حج، دائماً در گوشة مسجدالحرام تنها می‌نشستم و فکر می‌کردم. گاهی با خودم می‌گفتم، آیا خوابم راست بوده یا خیالاتی بوده است که در خواب دیده‌ام. شبی در مطاف، جوان زیبا و خوش بویی را دیدم که به آرامی راه می‌رود و در اطراف خانه خدا طواف می‌کند. دلم متوجه او شد. برخاستم و به جانب او رفتم. تا متوجه من ‌شد، پرسید از مردم کجایی؟ گفتم: از اهل عراقم. پرسید: کدام عراق؟ گفتم: اهواز. پرسید: خصیب (ابن خصیب) را می‌شناسی؟ گفتم: خدا او را رحمت کند از دنیا رفت. گفت: خدا او را رحمت فرماید که شب‌ها را بیدار بود و بسیار به درگاه خداوند می‌نالید و اشکش پیوسته جاری بود. آنگاه پرسید: علی بن ابراهیم مهزیار را می‌شناسی؟ گفتم: بله خودم هستم. گفت: ای ابوالحسن! خدا تو را حفظ کند. علامتی را که میان تو و امام حسن عسکری(علیه السلام) بود چه کردی؟ گفتم: اینک نزد من است. گفت آن را بیرون آور. پس دست در جیب کردم و آنرا در آوردم. موقعی که آنرا دید نتوانست خودداری کند و دیدگانش پر از اشک شد و زار زار گریست، به طوری‌که لباس‌هایش از سیلاب اشک تر شد. آنگاه فرمود: ای پسر مهزیار خداوند به تو اذن می‌دهد، خداوند به تو اذن می‌دهد. به محل اقامت خود برگرد، و با رفقایت خداحافظی کن، و چون شب فرا رسید، به جانب شعب بنی عامر بیا که مرا در آنجا خواهی دید. من با خوشحالی فوق العاده‌ای به منزل رفتم، و وسائل سفر را جمع کردم و با رفقا خداحافظی نمودم و گفتم برایم کاری پیش آمده. که باید چند روزی به جایی بروم. پس چون شب شد، شتر خود را پیش کشیدم و جهاز آن را محکم بستم و لوازم خود را بار کردم و سوار شدم و به سرعت راندم تا به شعب بنی عامر رسیدم. دیدم همان جوان ایستاده و مرا صدا می‌زند: ای ابوالحسن! نزد من بیا. وقتی نزدیک وی رسیدم، به من گفت پیاده شو تا نماز شب بخوانیم. پس از نماز شب، امر فرمود سجده کنم و تعقیب بخوانم. سپس سوار شدیم و راه افتادیم تا طلوع فجر دمید، پیاده شدیم و نماز صبح را خواندیم. وقتی که نمازش را تمام کرد سوار شد و به من هم دستور داد سوار شوم. من هم سوار شدم و با وی حرکت نمودم تا آنکه قلّة کوه طائف پیدا شد. هوا قدری روشن شده بود. پرسید آیا چیزی می‌بینی؟ گفتم: آری تل‌ ریگی می‌بینم که خیمه‌ای بر بالای آن است و نور داخل آن تمام صحرا را روشن کرده است! گفت: بله درست است، منزل مقصود همان جاست، جایگاه مولا و محبوب ما، در همان جا قرار دارد. سپس گفت: بیا برویم. وقتی مسافتی از راه را رفتیم، گفت پیاده شود که در اینجا سرکشان ذلیل و جباران خاضع می‌گردند. گفتم شترها را چه بکنیم؟ گفت: اینجا حرم قائم آل محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) است. کسی جز افراد با ایمان بدین‌جا راه نمی‌یابد، و هیچ کس جز مؤمن از اینجا بیرون نمی‌رود. پس مهار شتر را رها کردم، و به من دستور داد تا در بیرون چادر توقف کنم. وقتی برگشت، گفت: داخل شو که در اینجا جز سلامتی چیزی نیست. بشارت باد به تو، اذن دخول صادر شد. وقتی وارد شده چشمم به جمال آقا افتاد، سلام کرده با شتاب به سویش رفته و خود را به دست و پای ایشان انداختم و صورت و دست و پای آن حضرت را بوسیدم. دیدم حضرت(علیه السلام) بر جایی نشسته‌اند، قدشان مانند چوبة درخت بان بود و پارچه‌ای بر روی لباس پوشیده که قسمتی از آن را روی دوش مبارک انداخته‌اند. اندامشان در ل
طافت مانند گل بابوبه و رنگ مبارکشان گندمگون و در سرخی همچون گل ارغوانی است، ولی در عین حال چندان سرخ نبود. قطراتی از عرق مثل شبنم بر آن نشسته بود، پاکیزه و پاک سرشت و نه بسیار بلندقد و نه چندان کوتاه بود. بلکه متوسط القامة، سر مبارکشان گرد، پیشانی گشاده، ابروانش بلند و کمانی، بینی کشیده و میان برآمده، صورت کم گوشت، و بر گونه راستشان خالی مانند پاره مشکی بر روی عنبر کوبیده شده بود. وقتی سلام کردم، جوابی از سلام خود بهتر شنیدم. فرمودند: ای ابوالحسن، ما شب و روز منتظر ورودت بودیم، چرا این قدر دیر نزد ما آمدی؟ عرض کردم: آقای من! تاکنون کسی را نیافته بودم که دلیل و راهنمای من به سوی شما باشد. فرمودند: آیا کسی را نیافتی که تو را دلالت کند؟!! بعد انگشت مبارک را به روی زمین کشیده، سپس فرمودند: نه لکن شماها اموالتان را فزونی بخشیدید، و بر بینوانان از مؤمنین سخت گرفته، آنان را سرگردان و بیچاره کردید، و رابطة خویشاوندی را در بین خود بریدید (صله رحم انجام ندادید) دیگر شما چه عذری دارید؟ گفتم: توبه، توبه، عذر می‌خواهم. ببخشید، نادیده بگیرید. سپس فرمودند: ای پسر مهزیار، اگر نبود که بعضی از شما برای بعضی دیگر استغفار می‌کنید، تمام کسانی که بر روی زمین هستند، نابود می‌شدند به جز خواص شیعه؛ همان‌هایی که گفتارشان با رفتارشان یکی است. سپس مرا مخاطب ساختند و احوال مردم عراق را پرسیدند. عرض کردم: آقا چرا شما از ما دور و آمدنتان به طول انجامیده است؟ فرمودند: پسر مهزیار، پدرم ـ ابومحمد(علیه السلام) ـ از من پیمان گرفته... و به من امر فرموده که جز در کوه‌های سخت و بیابان‌های هموار نمانم. به خدا قسم، مولای شما امام حسن عسکری(علیه السلام) خود رسم تقیه پیش گرفت و مرا نیز امر به تقیه فرمود. و اکنون من در تقیه به سر می‌برم تا روزی که خداوند به من اجازه دهد و قیام کنم. عرض کردم: آقا چه وقت قیام می‌فرمایید؟ فرمودند: موقعی که راه حج را بر روی شما بستند و خورشید و ماه در یک جا جمع شدند و نجوم و ستارگان در اطراف آن به گردش درآمدند. عرض کردم: یابن رسول‌الله این کجا خواهد بود؟ فرمودند: در فلان سال، دابةالارض، در بین صفا و مروه قیام کند در حالی‌که عصای موسی و انگشتر سلیمان با او باشد و مردم را به سوی شرّ سوق دهد... به سوی کوفه می‌آیم و مسجد آن را ویران می‌کنم و طبق ساختمان اول، آن را بنا می‌کنم و ساختمان‌هایی را که ستمگران ساخته‌اند خراب می‌نمایم. و به همراه مردم حجّ اسلامی را انجام می‌دهم و به مدینه می‌روم، حجره اطاق خاص حضرت رسول(صلی الله علیه و آله و سلم) را خراب کرده، آن دو تن را که در آنجا مدفون هستند، بیرون می‌آورم و دستور می‌دهم آنها را با بدن‌های تازه به کنار بقیع بیاورند. به دو شاخة خشکیده امر می‌کنم آنها را به دار بیاویزند و مردم به وسیلة آن دو آزمایش می‌شوند، امّا سخت‌تر از آزمایش اول. منادی از آسمان صدا می‌زند! ای آسمان! نابود کن. و ای زمین! بگیر. در آن روز بر روی زمین کسی باقی نمی‌ماند جز مؤمنی که قلبش خالص به ایمان باشد. عرض کردم: مولای من! بعد از آن چه می‌شود؟ فرمود: بازگشت، بازگشت، بعد این آیه را تلاوت فرمود:  ثمّ رددنا لکم الکرّة علیهم و أمددناکم بأموالٍ و بنینٍ و جعلناکم أکثر نفیراً پس (از چندی) دوباره شما را بر آنان چیره نمودیم و شما را با اموال و پسران یاری دادیم و [تعداد] نفرات شما را بیشتر کردیم. علی بن مهزیار گوید: چند روزی میهمان آن حضرت در آن خیمه بودم، و استفاده از انوار و علومش می‌کردم! تا آنکه خواستم به وطن برگردم. مبلغ پنجاه هزار درهم داشتم، خواستم به عنوان وجوهات تقدیم حضورش کنم. امام(علیه السلام) فرمودند: از قبول نکردنش ناراحت نشوی، این به علت آن است که تو راه دوری در پیش داری و این پول مورد احتیاج تو خواهد بود. پس خداحافظی کردم و به طرف اهواز به راه افتادم، و همیشه به یاد آن حضرت و محبت‌های ایشان هستم و آرزو دارم باز هم آن حضرت را ببینم 📚کمال الدین و تمام النعمة باب۴۳ @shahid_hadi99