#به_وقت_رمان♥️.•
.
#هادےدلـھـا
.
#پارتاول
.
جلوی آینه ایستاده بودم و با مقنعه ام سروکله میزدم
خدا جای همه چیز به من مو داده
مامان:"توسکاخانم مدرسه است نه خونه خاله!
.
_بله مامان میدونم حاضرم☺️🌱
.
مامان:صبحونه نخوردی که؟
.
_نمیخواد خدافظ
.
مامان:توسکا امروز سالگرد #شهیدمحمده 💔 من میرم کمڪ خالت توهم از مدرسه اومدی ناهار خوردی استراحت کردے حاضرشو بیا خونه خالت
.
_سالگرد😏
.
مامان:چرا قیافتو شبیه لوگوتلگرام میکنی؟
.
_من نمیدونم از این #محمد چارتااستخون و یه پلاکو یه چفیه به دست خاله نرسیده اونوقت هرسال هرسال جمع میکنه که چی بشه؟🤔
بابافهمیدیم شماخیلی #مردهپرستے!
.
مامان:"توسڪا بس میکنی یانه..😠دهنتو پر میکنی وهرکثافتی بیرون میاد ازش رو میگی.. باکارای دیگت هیچکاری ندارم میگم جوونی خامی هرغلطی دلت میخواد بکن. بالاخره سرت به سنگ میخوره.. اما حقشم نداری به شهدا💔توهین کنے.. شب هم مثل بچه آدم پامیشی میای خونه خالت اگه چرت و پرت هم بگی من میدونم و تو.. حالا هم گمشو برو مدرسه😠
.
ازخونه خارج شدم رفتم😖
°
•
.☔️
ادامہ دارد...
.
•.❀نامنویسندھ ↵ بانومینودرۍ🦋^•
.
#کپےباذکرآیدیڪانالونامنویسندهوگرنهحراماست
@shahid_hadi99