eitaa logo
سَلـٰام‌بَـرابراهـیم❀.•
513 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
1هزار ویدیو
86 فایل
"﷽" رفیق‌من،آرزو‌نڪـن‌شھید‌بشۍ؛ آرزوڪن، مثل‌شھـدا‌زندگۍڪنۍ♡:) ڪانال‌ِدیگمون: #نحوه‌آشنایےوعنایاٺ‌شھید @shahidhadi_61 تبادل: @shahidhadi_tb1 ڪُپے‌ڪردۍ‌دعاۍ‌فرج‌بخون 🕊 مطالب‌‌رگباری‌ڪپے‌نشه‌دوست‌عزیز🚫
مشاهده در ایتا
دانلود
🌈^^بہ‌نام‌خداونـدرنگین‌ڪمان خداوندمھدی‌صاحب‌زمان
Γ•.🕌| اول صبح سلامے بدهیم خدمت ارباب 🖤✋🏻 السلام علےٰ ساڪن ڪربلا ..... "السلام علے الحسین و علے ، علے بن الحسین و علے اولاد الحسین و علے اصحاب الحسین " 🕊^@shahid_hadi99••
「♥️ بہ نیت دوست شھیدم مےخوانـم」 . بِسمِ‌الله‌ِالرَّحمٰـن‌ِ‌الرَّحیـم اِلٰھی عَظُمَ البَلاء وَ بَرِحَ الخَفاء وَنڪَشَفَ الغِطاء وَ انقَطَعَ الرَجاء وَضٰاقَتِ الاَرضُ وَمُنِعَـتِ السَماء وَاَنتَ المُستَعٰـانُ وَاِلَیڪَ المُشتَڪٰی وَ عِلَیڪَ المُعَـوَلُ فیٖ شِدَةِ وَالرَخـاء اَللھُمَ صَـلِ عَلـٰی مُحَّمَد اولِی الاَمـرِ الَذیٖنَ فَرَضتَ عَلَینـٰا طاعَتھُم وَعَرَفتَنـٰا بِذٰلِڪَ مَنزِلَتَھُم فَفَــرِّج عَنـٰا بِحَقِھِم فَرَجاً عٰاجِلاً قَریبا ڪَلَمحِ البَصَر اَو هُـوَ اَقـرَب یـٰامُحَّمَدٌ یـٰاعَلی یـٰاعَلیٌ یـٰامُحَّمَد اِڪفیٰانی فَاِنَڪُمـٰا ڪافیٖان وَانصُرانی فَاِنَڪُمـٰا ناصِران یـٰامَولانٰا یـٰاصاحِبَ‌الزَّمان اَلغَوث اَلغَوث اَلغَوث اَدرِڪنیٖ اَدرِڪنیٖ اَدرِڪنیٖ اَلسـاعَة اَلسـاعَة اَلسـاعَة اَلعَجَل اَلعَجَل اَلعَجَل یـٰا اَرحَمَ الرّاحِمیـٖن بِحَقِّ مُحَّمَدِ وَآلـِهِ الطٰاهِرین . ๑🌻.⇝|@shahid_hadi99
فقط این بار می‌پرسم ، جوابش را نمی‌دانم «تو را من چشم در راهم» ، چرا آخر نمی‌آیی؟
1_382539457.mp3
13.3M
کتاب "سلام بر ابراهیم" حاوی زندگینامه و خاطرات پهلوان شهید بی مزار ابراهیم هادی است. ¹¹ @Shahid_hadi99
امیرالمومنین (ع): مهدے مردے از ماست از نسل فاطمہ. 📚کنز العمال ³⁹⁶⁷⁵ . ^•🌿 @shahid_hadi99
● • . نور‌تویـے؛ داشتہ‌باشمَت،‌راه‌گُم‌نخواهم‌کرد ' ﴿یـَابنَ‌الهُداةِ‌الـمَهدی﴾
- اللّٰھُم‌اعطنٰا‌فوقَ‌رحۡمتنا . .🌱 〖خداوندگار‌م؛ رحمتِ‌تو ، بیشتر‌از‌آرزوهایِ‌کوچکِ‌منھ!〗
سَلـٰام‌بَـرابراهـیم❀.•
📜|چندخط ازیک زندگی مهم <شهید زنده🍃> این اواخر وقتی از او عکس می گرفتم ،آن قدر به شهادتش یقین داشت
|📜چندخط ازیک زندگی مهم <رشته ٔتعلقات را باید بُرید🌱> درون خودش،با خودش کلنجار می رفت. برای کسی آشکار نمی کرد اما گاهی خصوصی که حرف می زدیم، حرفهای دلش به زبانش می‌آمد. هربار که از سوریه برمی‌گشت و می نشستیم به حرف زدن، حرف هایش بیشتر بوی رفتن می داد. اگر توی حرفهایش دقیق می شدی ،می توانستی بفهمی که انگار هر روز دارد قدمی را کامل می‌کند. آن اوایل یک بار که برگشته بود ،وسط حرف هایش خیلی محکم گفت:《 جان فشانی اصلاً آسان نیست.》 بعد توضیح داد که در نقطه‌ای باید فاصله ا‌ی چند متری را در تیر رس تکفیری ها می دویده و توی همین چند متر،دخترش آمده جلوی چشمش، بعد گفت:《 این طوری که ماها آسان دربارهٔ شهدا حرف می زنیم و میگوییم مثلاً فلانی جانش را کف دست گرفته بود یا فلانی جان فشانی کرد این قدرها هم آسان نیست،تعلقات مانع است 》ٔ من شاهد بودم که محمودرضا چطور در عرض یکی دو سال قبل از شهادتش برای بریدن رشتهٔ تعلقاتش تمرین می کرد .واقعاً روی خودش کار کرده بود ،اگر کسی حواسش نبود نمی توانست بفهمد که وقتی محمودرضا چیزی را به کسی به راحتی می‌بخشید داشت رشتهٔ تعلقاتش را می برید ،ولی من حواسم بود که چطور کار کرده بود و چطوربی تعلق شده بود. دارد 📚|برگرفته ازکتاب @shahid_hadi99