eitaa logo
سَلـٰام‌بَـرابراهـیم❀.•
527 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
1هزار ویدیو
86 فایل
"﷽" رفیق‌من،آرزو‌نڪـن‌شھید‌بشۍ؛ آرزوڪن، مثل‌شھـدا‌زندگۍڪنۍ♡:) ڪانال‌ِدیگمون: #نحوه‌آشنایےوعنایاٺ‌شھید @shahidhadi_61 تبادل: @shahidhadi_tb1 ڪُپے‌ڪردۍ‌دعاۍ‌فرج‌بخون 🕊 مطالب‌‌رگباری‌ڪپے‌نشه‌دوست‌عزیز🚫
مشاهده در ایتا
دانلود
سَلـٰام‌بَـرابراهـیم❀.•
🌹 امروز تولد شهید مدافع حرم شهید نوید صفری هست 🌷 شهیدی که علاقه به زیارت عاشورا داشت و طبق حرف خودش که گفته زیارت عاشورا رو از طرف من بخوانید و به امام حسين ع ابراز ارادت کنید 💜 و مهم تر یک حرفی زده که هرکس ۴۰ روز زیارت عاشورا بخواند و ثواب آن را هدیه بفرستد تمام تلاش خود را می‌کند تا حاجت او را بگیرد 😍 پس اگر حاجتی داری بسم الله از امروز نیت کن ۴۰ روز زیارت عاشورا به نیت این شهید بخونی تا این شهید هم واسطه شود و مشکلت رفع شود 😊 یادت نره شهدا حرف الکی نمیزنند هر حرفی و هر قولی بدند پاش وامیستند
Mohammad Hossein Hadadian - Gharar Nabood (128).mp3
8.5M
رزق شبانه🌘 قرار نبود که بین ما بیفته فاصله یه ذره تربتت برام شفای عاجله😔 🎙محمد حسین حدادیان
🌈^^بہ‌نام‌خداونـدرنگین‌ڪمان خداوندمھدی‌صاحب‌زمان
سَلـٰام‌بَـرابراهـیم❀.•
「♥️ بہ نیت دوست شھیدم مےخوانـم」 . بِسمِ‌الله‌ِالرَّحمٰـن‌ِ‌الرَّحیـم اِلٰھی عَظُمَ البَلاء وَ بَرِحَ الخَفاء وَنڪَشَفَ الغِطاء وَ انقَطَعَ الرَجاء وَضٰاقَتِ الاَرضُ وَمُنِعَـتِ السَماء وَاَنتَ المُستَعٰـانُ وَاِلَیڪَ المُشتَڪٰی وَ عِلَیڪَ المُعَـوَلُ فیٖ شِدَةِ وَالرَخـاء اَللھُمَ صَـلِ عَلـٰی مُحَّمَد و آلِ مُحَّمَد اولِی الاَمـرِ الَذیٖنَ فَرَضتَ عَلَینـٰا طاعَتھُم وَعَرَفتَنـٰا بِذٰلِڪَ مَنزِلَتَھُم فَفَــرِّج عَنـٰا بِحَقِھِم فَرَجاً عٰاجِلاً قَریبا ڪَلَمحِ البَصَر اَو هُـوَ اَقـرَب یـٰامُحَّمَدٌ یـٰاعَلی یـٰاعَلیٌ یـٰامُحَّمَد اِڪفیٰانی فَاِنَڪُمـٰا ڪافیٖان وَانصُرانی فَاِنَڪُمـٰا ناصِران یـٰامَولانٰا یـٰاصاحِبَ‌الزَّمان اَلغَوث اَلغَوث اَلغَوث اَدرِڪنیٖ اَدرِڪنیٖ اَدرِڪنیٖ اَلسـاعَة اَلسـاعَة اَلسـاعَة اَلعَجَل اَلعَجَل اَلعَجَل یـٰا اَرحَمَ الرّاحِمیـٖن بِحَقِّ مُحَّمَدِ وَآلـِهِ الطٰاهِرین . ๑🌻.⇝|@shahid_hadi99
✨﷽✨ قسمت نود و چهارم 🌷روی موتور حمید بلند بلند ذکر می گفت. صدای((حسین حسین)) گفتنش را دوست داشتم. به حمید گفتم: آرومتر ذکر بگو این وقت شب کسی میشنوه. گفت: 💐اشکال نداره بذار همه بگن حمید مجنون امام حسینه موتور سواری که یه کار مباح حساب میشه نه واجبه نه مکروه بذار با ذکر گفتن و ذکر شنیدن این کار ما مستحب بشه ثواب بنویسن برا جفتمون. خانه که رسیدم هر دو تا چادر را دستی شستم و روی بخاری خشک کردم. ❤️بعد هم چادر امانتی را اتو زدم و گذاشتم کنار وسایل حمید روی اوپن و گفتم: عزیزم فردا داری میری محل کار این چادر رو هم برسون به اقا میثم یه وقت خانمش نیازش میشه. صبح که بلند شدیم هوا بارانی بود مثل همیشه برایش صبحانه اماده کردم حمید سر سفره که نشست گفت: 🌺همکارا میگن خانما فقط سال اول عروسی صبحونه آماده می کنن سال اول که تموم بشه دیگه از صبحونه خبری نیست ولی تو فکر کنم خیلی توی این کار پشت کار داری. خندیدم و گفتم: 🌺تا روزی که من هستم تو بدون صبحونه از این خونه بیرون نمیری. حتی روز های یکشنبه و سه شنبه که میدونم دسته جمعی با همکارات میری کوه و بعدش بهتون صبحونه میدن بازم اول صبح باید صبحونه منزل رو میل کنی. به ساعت نگاه کردم حمید بر خلاف روز های قبل خیلی با ارامش صبحانه می خورد. گفتم: همش چند دقیقه وقت داریا الان سرویستون میره حمید حواست کجاست. گفت: 🌸حواسم هست خانوم امروز به خاطر این چادری که دادی ببرم به همکارم برسونم با سرویس سپاه نمیرم به‌اندازه‌سنگینی‌همین‌چادرهم‌نبایدکارشخصی‌باوسلیه‌واموال‌سپاه‌انجام‌بدیم! متعجب از این همه دقت نظر روی بیت المال سراغ درست کردن معجون اول صبح های حمید رفتم. به خاطر فعالیت زیادی که در باشگاه و حین ماموریت هایش داشت زانو درد گرفته بود هر روز صبح معجونی از آب ولرم و عسل و پودر سنجد و دارچین برایش درست می کردم. 🌹دستور این طور معجون ها را از جزوات طب سنتی خودم پیدا کرده بودم. از نوجوانی به خاطر علاقه ای که داشتم پیگیر طب سنتی و تغذیه اسلامی بودم با خوردن این معجون اوضاع زانو هایش هر روز بهتر از قبل می‌شد. ادامه دارد.... https://eitaa.com/shahid_hadi99
قسمت نود و پنجم 🍎موقع خداحافظی گفتم: حالا که با سرویس نمیری حداقل با خودت چتر ببر زیر بارون خیس نشی. گفت: تو خودت می خوای بری دانشگاه چتر رو تو ببر. من خیس بشم مشکلی نداره اما دوست ندارم تو زیربارون اذیت بشی. آن روز دفتر بسیج داشنگاه با اعضای شورا برای هماهنگی اردو های جهادی تابستان جلسه داشتیم. وقتی دیدم بحثمان به درازا کشیده به حمید پیام دادم که تا من برسم برای ناهار سالاد شیرازی درست کند. 🌻جلسه که تمام شد زود سوار تاکسی شدم که به خانه برسم حسابی ضعف کرده بودم ولی تا سالاد شیرازی که حمید درست کرده بود را دیدم همه اشتهایم کور شد. رنگ سالاد که کاملا زرد بود تمام خیار و گوجه ها هم وا رفته بود! 💐به حمید گفتم: من این سالاد رو نمی خورم!این چیزی که تو درست کردی به هر چیزی شبیه شده جز سالاد باید بگی چرا این شکلی شده. سابقه آشپزی هایش برایم روشن بود آشپز خوبی بود و غذا ها را خوب درست می کرد ولی قسمتی که از خودش ابتکار داشت گاهی اوقات ما را تا مرز مسمومیت پیش می برد. حمید وقتی دید به سالاد لب نمی زنم شروع کرد به تعریف کردن ماجرا گفت: 🌷اول سالاد نمک ریختم بعد برای امتحان دارچین و زرد چوبه و فلفل هم زدم می خواستم یه چیزی درست کنم که همه طعم ها رو با هم داشته باشه! خلاصه همه سرویس ادویه را داخل سالاد خالی کرده بود گفتم: این چیزایی که گفتی برای رنگ و مزه سالاد قبول اما خیار ها و گوجه ها چرا اینطوری شده؟چرا این همه وا رفتن؟ ❤️خودش را زد به مظلومیت و گفت: جونم برات بگه که بعدش رفتم سراغ آبلیمو و آبغوره از دستم در رفت آن قدر زیاد ریختم که خیار و گوجه توی آبلیمو و آبغوره گم شد وقتی دیدم این طوری شده همه سالاد رو ریختم داخل آبکش دو سه بار کامل شستم این که الان می بینی به زردی می زنه خیلی کم شده الان دیگه بی خطره! کاری کرده بود که خودش هم تمایلی به خوردن این سالاد نداشت منی که سالاد شیرازی خیلی دوست داشتم تا مدت ها نمی توانستم هیچ سالادی بخورم! 🌺اواخر بهار 93 اولین سالی بود که دور از خانواده ماه رمضان را تجربه می کردیم. ماه رمضان ها بیشتر بیدار می ماندیم به جای خواب گاهی تا ساعت دو شب کتاب دستمان بود و با هم صحبت می کردیم. 🌹 سحر اولین روز ماه مبارک حمید کتاب ((منتهی الامال))را از بین کتاب هایی که داشتیم انتخاب کرد. از همان روز شروع کردیم به خواندن این کتاب که درباره زندگی چهارده معصوم بود. هر روز داستان ها و سیره زندگی یکی از ائمه را می خواندیم روز چهاردهم کتاب را با خواندن زندگی امام زمان(عج) تمام کردیم. 🌸 این کتاب که تمام شد حمید از کتابخانه محل کارشان سی کتاب با حجم کم آورد. قرار گذاشتیم هر کدام کتابی را که خواندیم خلاصه اش را برای دیگری تعریف کند. بیشتر به کتاب های اعتقادی علاقه داشت دوست داشت اگر جایی مثل حلقه های دوستان یا هیئت بحثی می شد با اطلاعات به روز پاسخ بدهد. ادامه دارد... https://eitaa.com/shahid_hadi99
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یا صاحب الزمان(عجل الله تعالی فرجه) دنیای دلگیر 😔 حاج محمد علی قاسمی _دانلود 👌
@nasimintezar_نسیم_انتظار_حسن_کاتب_کربلایی_۲۰۲۲_۰۷_۰۷_۲۱_۲۸_۰۷_۷۴۲.mp3
4.08M
عرفه‌ رسید و نرسیدم به کربلا فوق‌العاده👌 کربلایی حسن کاتب الکربلایی
▪️امام صادق علیه السلام: وَ تَخَيَّرْ لِنَفْسِكَ مِنَ الدُّعَاءِ مَا أَحْبَبْتَ وَ اجْتَهِدْ فَإِنَّهُ يَوْمُ دُعَاءٍ وَ مَسْأَلَة " روز عرفه برای خودت هر دعایی دوست داشتی بکن و (در دعا) تلاش کن که عرفه، روز دعا و روز حاجت خواستن از خداست." 🤲 📚 الکافی ج4 ص464.
اعمال شب و روز عرفه التماس دعا 🤲🌹
تمام هفته گناه و غروب جمعه، دعا! کمی خجالت از این انتظار هم خوب است 😔😭
Javad Moghadam - Ghafele salar Dare Miad (128).mp3
6.25M
قافله سالار داره میاد خدا کنه برگرده...
🌈^^بہ‌نام‌خداونـدرنگین‌ڪمان خداوندمھدی‌صاحب‌زمان
سَلـٰام‌بَـرابراهـیم❀.•
「♥️ بہ نیت دوست شھیدم مےخوانـم」 . بِسمِ‌الله‌ِالرَّحمٰـن‌ِ‌الرَّحیـم اِلٰھی عَظُمَ البَلاء وَ بَرِحَ الخَفاء وَنڪَشَفَ الغِطاء وَ انقَطَعَ الرَجاء وَضٰاقَتِ الاَرضُ وَمُنِعَـتِ السَماء وَاَنتَ المُستَعٰـانُ وَاِلَیڪَ المُشتَڪٰی وَ عِلَیڪَ المُعَـوَلُ فیٖ شِدَةِ وَالرَخـاء اَللھُمَ صَـلِ عَلـٰی مُحَّمَد و آلِ مُحَّمَد اولِی الاَمـرِ الَذیٖنَ فَرَضتَ عَلَینـٰا طاعَتھُم وَعَرَفتَنـٰا بِذٰلِڪَ مَنزِلَتَھُم فَفَــرِّج عَنـٰا بِحَقِھِم فَرَجاً عٰاجِلاً قَریبا ڪَلَمحِ البَصَر اَو هُـوَ اَقـرَب یـٰامُحَّمَدٌ یـٰاعَلی یـٰاعَلیٌ یـٰامُحَّمَد اِڪفیٰانی فَاِنَڪُمـٰا ڪافیٖان وَانصُرانی فَاِنَڪُمـٰا ناصِران یـٰامَولانٰا یـٰاصاحِبَ‌الزَّمان اَلغَوث اَلغَوث اَلغَوث اَدرِڪنیٖ اَدرِڪنیٖ اَدرِڪنیٖ اَلسـاعَة اَلسـاعَة اَلسـاعَة اَلعَجَل اَلعَجَل اَلعَجَل یـٰا اَرحَمَ الرّاحِمیـٖن بِحَقِّ مُحَّمَدِ وَآلـِهِ الطٰاهِرین . ๑🌻.⇝|@shahid_hadi99
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨﷽✨ قسمت نود و ششم 🌸.ایام ماه رمضان حمید تا ساعت دو ونیم سرکار بود بعد که می آمد یکی دو ساعتی می خوابید. روز های زوج بعد از استراحت می رفت باشگاه روز هایی هم که خانه بود با هم کتاب می خواندیم. نظر می دادیم و بحث می کردیم گاهی بحث یمان چالشی می شد همیشه موافق نظر هم نبودیم درباره همه چیز صحبت می کردیم از مسائل روز گرفته تا بحث های اعتقادی. 🌹 بعد از خوردن افطار هم کتاب می خواندیم بعضی از اوقات کتاب هایی را می خواند که لغات خیلی سنگینی داشت از این طور کتاب ها لذت می برد. اگر لغتی هم بود که معنایش را نمی دانست می رفت دنبال لغت نامه. در حال خواندن یکی از همین کتاب های ثقیل بود که من داخل آشپزخانه مشغول آماده کردن سحری بودم وقتی دید درگیر آشپزی هستم شروع کرد با صدای بلند خواند تا من هم در جریان مطالب کتاب باشم. یکی دو صفحه که خواند به حمید گفتم: 🌹زحمت نکش عزیزم از چیزی که خوندی دو کلمه هم نفهمیدم چون همش لغاتی داره که معانشو متوجه نمی شم. جواب داد: همین که متوجه نمیشیم قشنگه چون باعث میشه بریم دنبال معنی کلمات این طور کتاب ها علاوه بر محتوا واطلاعاتی که به آدم اضافه می کنن باعث میشه دامنه لغاتمون بیشتر بشه. تقریبا بیشتر خوراک حمید در ماه رمضان هندوانه بود. نصف یک هندوانه را موقع افطار می خورد نصف دیگرش راموقع سحر .برای همین خیلی هندوانه می خرید. 💐روز دوازدهم ماه رمضان بود در خانه را که برایش باز کردم و به استقبالش رفتم دو تا هندوانه زیر بغلش بود. سلام داد و از کنارم رد شد رفت سمت آشپزخانه خواستم در را ببندم که گفت: صبر کن هنوز مونده! دوباره رفت بیرون باز با دو تا هندوانه دیگر آمد هاج و واج مانده بودم که چه خبر است. چند باری این کار تکرار شد نه یکی نه دوتا بیشتر از ده تا هندوانه خریده بود با تعجب گفتم: حمید این همه هندونه می خوایم چکار؟رفتی سر جالیز هر چی توسنتی بار زدی؟ 🌻خندید و گفت: هندونه که خراب نمیشه می ریزیم کف آشپزخونه یکی یکی میذاریم توی یخچال هر وقت خنک شد می خورد. ادامه دارد..... https://eitaa.com/shahid_hadi99
یادت_باشد نود و هشتم 🌷آشپزخانه ما کوچک بود پخت و پز که می کردم محیط آشپزخانه سریع گرم می شد. چند روزی از خرید هندوانه ها گذشته بود که دیدم بوی عجیبی از این هندوانه ها می آید. 💐 اول فکر کردم چون تعدادشان زیاد است این طوری بویشان داخل خونه می پیچد بعد از چند روز متوجه شدم که هندوانه ها از زیر کپک زده اند و خراب شده اند. تا چند ماه بوی هندوانه می آمد حالم بد می شد و دلم پیچ می خورد حمید هم رعایت می کرد و با همه علاقه ای که داشت تا مدت ها سمت هندوانه نرفت! برای افطار بعضی روز ها بیرون می رفتیم پاتوق اصلیمان مزار شهدا بود. حلیم هایی که از بیرون می گرفتیم را خیلی دوست داشت حلیم خانگی را نمی پسندید. 🌺 با رفقایش که می افتاد شکموتر هم می شد روز شنبه یک ساعت بعد از افطار با اقا بهرام دوست حمید و همسرش رفتیم که در شهر دوری بزنیم. تا حال و هوایمان عوض بشود زمان زیادی نگذشته بود که حمید و آقا بهرام راهشان را سمت ساندویچ پیتزا آب میوه دلستر کلی خودشان را تحویل گرفتند. ما خانم ها میلی نداشتیم و فقط با حیرت این دو نفر را نگاه می کردیم حمید و رفیقش حسابی خوردند. وسط خوردن حمید از من پرسید: شما هم می خوردید؟ تعارف نکنید چیزی میل دارید سفارش بدیم. من و همسر آقا بهرام با تعجب گفتم: 🍀یک ساعت بعد افطار ما این همه غذا یکجا بخوریم سنگ کوب می کنیم موندیم شما چطور دارید می خورید؟ روز ها و شب های ماه رمضان یکی پس از دیگری می گذشت با تمام وجود شور رسیدن به شب قدر در اولین سال زندگی مشترکمان را احساس می کردم. از لحظه ای که حاظر می شدیم برویم برای مراسم قرآن به سر گرفتن با کلی آرزو های خوب برای مسیری که قرار بود حمید همراهم باشد برای روزگاری که قرار بود کنارش بگذرانم و سرنوشت یک سالمان در این شب رقم بخورد. 🌸 شب های احیا چون حسینیه هیئت رزمندگان به خانه ما نزدیک بود با پای پیاده می رفتیم. آنجا سال قبل که نامزد بودیم حمید هیئت خودشان می رفت مراسم را داخل پارک ارکیده گرفته بودند تا آن هایی هم که پارک آمده اند بتوانند استفاده کنند. 🌻همیشه شب های احیا حال و هوای عجیبی داشت که دلم را می لرزاند احساس می کردم شبیه کسی که گمشده ای داشته باشددر این شب ها با گریه و توسل دنبال گمشده و آرزوی دیرینه خودش می گشت. می گفت: فرزانه حیفه این روزا و شبای با برکت رو به راحتی از دست بدیم هیچ کسی نمی دونه سال بعد ماه رمضون زنده است یا نه هر جایی که دلت شکست یاد من باش برام دعا کن به آرزوم برسم. هر وقت صحبت از آرزو می کرد یا می گفت برای من دعا کن یاد اولین روز عقدمان می افتادم که کنار قبور امامزاده اسماعیل باراجین به من گفت: منو می برن گلزار شهدا آرزوی من شهادته دعا کن همونطوری که به تو رسیدم به شهادت هم برسم! ادامه دارد... https://eitaa.com/shahid_hadi99
شهادت سفیر امام حسین علیه السلام حضرت مسلم بن عقیل علیه السلام را تسلیت عرض می نمایم امروز همان مرد تنها ، غریب و با چشمانی اشک بار و با دلی خون در غربت کوچه های سرد و تاریک کوفه سر به دیوار نهاده و بر روزهائی که در پیش خواهد آمد می گرید و زیر لب می گوید: کوفه میا حسین جان کوفه وفا ندارد ، کوفی بی مروت شرم و حیا ندارد
diffrent-madahan-shahadat-emam-javad-S17.mp3
15.59M
خبر داری دلم چه بی قراره ؟! داره میاد محرمت💔
اعمال شب و روز عید قربان 🌛🌞