#خنده_تا_خاڪریز
.
👨🏻⚕|°بار اولم بود ڪه مجروح مےشدم و زیاد بےتابے مےڪردم.
یڪے از برادران امدادگر بالاخره آمد بالاے سرم و با خونسردے گفت:
«چیه، چه خبره؟»تو ڪه چیزیت نشده بابا!
تو الان باید به بچههاے دیگر هم روحیه بدهے آن وقت دارے گریه مےڪنے؟!
تو فقط یڪ پایت قطع شده!
ببین بغل دستے است سر نداره هیچے هم نمے گه،
این را ڪه گفت بےاختیار برگشتم و چشمم افتاد به بنده خدایے ڪه شهید شده بود!
بعد توے همان حال ڪه...
درد مجال نفس ڪشیدن هم نمےداد؛ ڪلے خندیدم و با خودم گفتم:
عجب عتیقههایے هستند این امدادگرا.😂
.
↝°@shahid_hadi99
#بیوخاص
ɪꜰ ʏᴏᴜ ᴛʀʏ ᴀɴᴅ ꜰᴀɪʟ, ᴄᴏɴɢʀᴀᴛᴜʟᴀᴛɪᴏɴꜱ,
ʙᴇᴄᴀᴜꜱᴇ ᴍᴏꜱᴛ ᴘᴇᴏᴘʟᴇ ᴅᴏɴ'ᴛ ᴇᴠᴇɴ ᴛʀʏ .
اگہ تلاش ڪردى و شڪست خوردى بھت تبريڪ ميگم.
بيشتر آدمها حتى تلاش هم نميڪنند.
•.♥️⇝ @shahid_hadi99
#به_روز_باشیم 😉
[من پیش از تو ❁.•]
🦋|°رهبر گروه، قدمے به جلو برداشت، دو بار روے میز زد و سڪوتے فراگیر پخش شد. من سڪون را حس ڪردم، تالار ڪنفرانس سرزنده و منتظر شروع بود. سپس او چوبش را پایین آورد ناگهان صداے خالص شنیده شد.
صدا را مثل یڪ چیز فیزیڪے حس مےڪردم؛ فقط با گوشهایم صدا را نمےشنیدم. تمام وجودم را مے گرفت، اطرافم را پر مےڪرد.
تمام احساساتم را مرتعش مےڪرد. پوستم سوزن مےشد و دستهایم عرق ڪرده بود. ویل هیچ ڪدام از اینها را به من نگفته بود. فڪر مےڪردم ڪه از موسیقے خسته مےشوم. زیباترین چیزے بود ڪه تا به حال شنیدهام.
📚نویسنده∶ جوجو مویز«به ترجمه مریم فتاحے»
#معرفےڪتاب
|•@shahid_hadi99 •|
زیارت آنلاین
حـرم #اماحسین"ع"
http://app.imamhussain.org/tour/
بـزن روی فلشها
نزدیڪ ضریحِارباب شدید، زیارتنامه رو بخونید..
#التماسدعایخیر🌱.•
#زیارتقبول♥.•
سَلـٰامبَـرابراهـیم❀.•
#یڪ_ورق_زندگے.• براے خداحافظے بر میگردمـ↻•° #پارتسےوسوم نورعلے روزهایے ڪه به مرخصے مےآمد ڪمڪ حا
#یڪ_ورق_زندگے.•
براے خداحافظے بر میگردمـ↻•°
#پارتسےوچهارم
یڪے از روزهاۍ سال ۱۳۶۲ نورعلے به همراه یڪے از همڪارانش تعدادۍ از نیروهاۍ داوطلب را برای آموزش یڪ هفتهاۍ به جنگلهاۍ سارۍ بردند. چند روز از رفتناش گذشته بود.از بازار برمےگشتم ڪه یڪے از بچههاۍ سپاه را جلوۍ در دیدم.ساڪے توۍ دست داشت.بعد از احوال پرسے ساڪ را دستم داد و گفت:
_این ساڪ آقاۍ یونسے است.خواست تحویل شما بدهم.
ساڪ را برداشتم و در حالے ڪه زیپاش را تا نیمه باز مےڪردم پرسیدم:
_پس خودش ڪجاست؟
قبل از شنیدن جواب برق از ڪلهام پرید. لباسهاۍ نورعلے ڪه لڪههاۍ خون به همهجایش چسبیده بود. بغض ڪردم و دوباره پرسیدم:
_تو را به خدا جواب بدهید. اتفاقے برایش افتاده است؟؟
_براۍ آقاۍ یونسے اتفاقے نیوفتاده، یڪے از همڪارانش حین آموزش زخمے شدهاست. آقاۍ یونسے الان توۍ بیمارستان پیش دوستاش است..
ڪمے آرام شدم،اما تا نورعلے را نمےدیدم از سلامتےاش مطمئن نمےشدم..وسایل خرید را خانه گذاشتم..داشتم از در بیرون مےرفتم ڪه چشمام به نورعلے افتاد.چارچوب در را پر ڪرده بود و به من مےخندید:
_ڪجا با این عجله؟فڪر ڪردۍ شهید شدم؟
لبخند تلخے زدم و گفتم:
_خدا نڪند..تو سالمے؟اتفاقے برایت نیفتاده است؟
_مےخواهے هم چیز را از دم در بگویم؟
برگشتیم توۍ اتاق. ماجراۍ لباس خونے را گفت:
_حدود شصت هفتاد تا نیروۍ بسیجے از منطقهۍ بالاتجن قائمشهر به پادگان آموزشے اعزام شدند، تا براۍ حضور در جبهههاۍ غرب ڪشور آموزش چریڪے نامنظم ببینند. همهۍ نیروها را سازماندهے ڪردیم. سوار اتوبوسها شدیم و به طرف منطقهۍ ڪوهستانے ڪیاسر حرڪت ڪردیم. بعد از گذشتن از ڪیاسر به روستاۍ سرسبز لنگر رسیدیم ڪه دقیقا پاۍ قله بود..قلهاۍ بهنام شاهدژ ڪه ارتفاع آن نزدیڪ به سه هزار متر است و به دلیل داشتن عوارض طبیعے مختلف،فضاۍ مناسبے براۍ آموزش چریڪے است. من و سایر مربیان براۍ رصد ڪردن منطقهۍ مانور، در ارتفاعات گشت زدیم و پایگاههایے در بخشهاۍ مختلف قله ایجاد ڪردیم. هدف آموزشے ما در این مانور، فتح قله و فتح این پایگاه ها بود. در روستاۍ لنگر نیروها را تجهیز ڪردیم. همه چیز براۍ مانور آموزشے آماده بود. تنها چیزۍ ڪه باید انجام مےشد آماده ڪردن منطقهۍ انفجارۍ بود ڪه مسئولیت این ڪار بر روۍ دوش آقاۍ حسن گلمحمدۍ گذاشتیم. او باید مواد منفجره را در محلهاۍ از پیش تعیین شده جاسازۍ مےڪرد و آمادهۍ دستور مےشد.
حسن وقتے داشت مواد منفجره را براۍ عملیات آماده مےڪرد به دلیل نامعلومے مواد توۍ دستهاش عمل مےڪند و منفحر مےشود. به محض شنیدن صداۍ ناله و فریاد حسن، خیلے زود خودم را بالاۍ ڪوه رساندم. خون زیادۍ از دستش مےرفت و تن عرق ڪردهاش غرق خون بود. دستاش از مچ آویزان بود. حسن فقط چند جملهۍ نامفهوم گفت و از هوش رفت. فورا زیرپوشام را در آوردم.
ادامھدارد...
📚بر اساس خاطراتے از سڪینھ عبدۍ همسر سردار شھید نورعلے یونسے
|° کپی به شرط دعای خیر
↝•°@shahid_hadi99
سَلـٰامبَـرابراهـیم❀.•
#یڪ_ورق_زندگے.• براے خداحافظے بر میگردمـ↻•° #پارتسےوچهارم یڪے از روزهاۍ سال ۱۳۶۲ نورعلے به همرا
#یڪ_ورق_زندگے.•
براے خداحافظے بر میگردمـ↻•°
#پارتسےوپنجم
و آن را پاره ڪردم و محڪم دور بازوۍ دست مجروحاش بستم. او را روۍ دوشم گرفتم و از قله به طرف پایین سرازیر شدم. شیب ڪوه آنقدر زیاد بود ڪه خدا خدا مےڪردم دوتایےمان از آنجا پرت نشویم پایین..ڪمے از قله پایین آمدیم،بیسیم چے خودش را به ما رساند. از او خواستم لباساش را در بیاورد. لباس را به اسلحهمان پیچیدیم و برانڪارد درست ڪردیم. حسن را روۍ آن خواباندیم.
یڪ ساعت و نیم طول ڪشید تا پاۍ ڪوه برسیم. در این مدت حسن چند بار به هوش آمد و دوباره از هوش رفت..هروقت به هوش مےآمد از من تقاضاۍ آب مےڪرد اما خونریزۍ اش شدید بود و آب برایش ضرر داشت. تنهاڪارۍ ڪه نتوانستم انجام بدهم این بود ڪه پارچهاۍ را با آب قمقمه خیس ڪنم و روۍ لبهایش بڪشم. بالاخره سوار ماشین شدیم و ساعت پنج صبح به بیمارستان بوعلے سارۍ رسیدیم.وقتے دڪتر حسن را با آن وضعیت دید. با نا امیدۍ گفت:
_فقط یڪ راه وجود دارد.آن هم قطع دست مجروح!
من در جواب گفتم:
_اگر تنها راه زندهماندنش این است پس معطل نڪنید.
نورعلے ناگهان ساڪت شد و با ناراحتے آه ڪشید.گفتم:
_به خانوادهاش اطلاع دادۍ؟الان حالشون چطور است؟
_آره حالش بهتر است.خانواده اش ڪه رسیدند من هم آمدم پیش شما.با خودم گفتم الان با دیدن لباس خونےام پس مےافتے!
------------------
بیمارستان ولےعصر انگار از من دورتر مےشد.بالاخره به بیمارستان رسیدم.از اطلاعات بیمارستان سراغ نورعلے را گرفتم..توۍ یڪے از اتاق ها دراز به دراز روۍ تخت افتاده بود..همه جاۍ سینه و شڪماش پانسمان بود، اما خداروشڪر چشمهایش باز بود و مثل همیشه داشت به من لبخند مےزد.پرسیدم:
_چےشده؟؟حالت چطور است؟؟
برایم گفت:
_توۍ پادگان شیرگاه به بچهها آموزش ڪار با نارنجڪ مےدادم.یڪے از نارنڪ ها را ڪشیدم پرتاب ڪردم و خیلے سریع خیز رفتم اما اتفاقے نیوفتاد نارنجڪ منفجر نشد.بعد از یڪ دقیقه بلند شدم، با خودم گفتم شاید خرج نداشته یا خرجش نم برداشته. با احتیاط به طرفش رفتم. یڪ قدم با نارنجڪ فاصله داشتم ڪه صداۍ انفجار بلند شد...دیگر چیزۍ نفهمیدم.
خیلے از نیروهاۍ بسیج و سپاه توۍ مادگان آموزشے شیرگاه زیر نظر او آموزش دیدند. به پاس همین تلاشها بود ڪه سردار شهید بلباسے و برادر سیفے در نام گذارۍ پادگان آموزشے شیرگاه به پادگان آموزشے شهید نورعلےیونسے همت زیادۍ ڪردند.
ادامھدارد...
📚بر اساس خاطراتے از سڪینھ عبدۍ همسر سردار شھید نورعلے یونسے
|° کپی به شرط دعای خیر
↝•°@shahid_hadi99
°🦋°
•
.
↺متن دعای عهد↯❦.•
.
••❦«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيم»
.
اَللّهُمَّ رَبَّ النُّورِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْکُرْسِىِّ الرَّفیعِ، وَ رَبَّ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ، وَ مُنْزِلَ التَّوْراةِ وَالْإِنْجیلِ وَالزَّبُورِ، وَ رَبَّ الظِّلِّ وَالْحَرُورِ، وَ مُنْزِلَ الْقُرْآنِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْمَلائِکَةِ الْمُقَرَّبینَ، وَالْأَنْبِیاءِ وَالْمُرْسَلینَ اَللّهُمَّ إِنّى أَسْأَلُکَ بوَجْهِکَ الْکَریمِ، وَ بِنُورِ وَجْهِکَ الْمُنیرِ، وَ مُلْکِکَ الْقَدیمِ، یا حَىُّ یا قَیُّومُ، أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذى أَشْرَقَتْ بِهِ السَّمواتُ وَالْأَرَضُونَ، وَ بِاسْمِکَ الَّذى یَصْلَحُ بِهِ الْأَوَّلُونَ وَالْآخِرُونَ، یا حَیّاً قَبْلَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً بَعْدَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً حینَ لا حَىَّ، یا مُحْیِىَ الْمَوْتى، وَ مُمیتَ الْأَحْیاءِ، یا حَىُّ لا إِلهَ إِلّا أَنْتَ.
.
اَللّهُمَّ بَلِّغْ مَوْلانَا الْإِمامَ الْهادِىَ الْمَهْدِىَّ الْقائِمَ بِأَمْرِکَ، صَلَواتُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ الطّاهِرینَ، عَنْ جَمیعِ الْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ فى مَشارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغارِبِها، سَهْلِها وَ جَبَلِها، وَ بَرِّها وَ بَحْرِها، وَ عَنّى وَ عَنْ والِدَىَّ مِنَ الصَّلَواتِ زِنَةَ عَرْشِ اللَّهِ، وَ مِدادَ کَلِماتِهِ، وَ ما أَحْصاهُ عِلْمُهُ، وَ أَحاطَ بِهِ کِتابُهُ. أَللّهُمِّ إِنّى أُجَدِّدُ لَهُ فى صَبیحَةِ یَوْمى هذا، وَ ما عِشْتُ مِنْ أَیّامى عَهْداً وَ عَقْداً وَ بَیْعَةً لَهُ فى عُنُقى، لا أَحُولُ عَنْها، وَ لا أَزُولُ أَبَداً. اَللّهُمَّ اجْعَلْنى مِنْ أَنْصارِهِ وَ أَعَوانِهِ، وَالذّابّینَ عَنْهُ، وَالْمُسارِعینَ إِلَیْهِ فى قَضاءِ حَوائِجِهِ، وَالْمُمْتَثِلینَ لِأَوامِرِهِ، وَالْمُحامینَ عَنْهُ، وَالسّابِقینَ إِلى إِرادَتِهِ، وَالْمُسْتَشْهَدینَ بَیْنَ یَدَیْهِ.
.
اَللّهُمَّ إِنْ حالَ بَیْنى وَ بَیْنَهُ الْمَوْتُ الَّذى جَعَلْتَهُ عَلى عِبادِکَ حَتْماً مَقْضِیّاً، فَأَخْرِجْنى مِنْ قَبْرى مُؤْتَزِراً کَفَنى، شاهِراً سَیْفى، مُجَرِّداً قَناتى، مُلَبِّیاً دَعْوَةَ الدّاعى فِى الْحاضِرِ وَالْبادى. اَللّهُمَّ أَرِنِى الطَّلْعَةَ الرَّشیدَةَ وَالْغُرَّةَ الْحَمیدَةَ، وَاکْحَُلْ ناظِرى بِنَظْرَةٍ مِنّى إِلَیْهِ، وَ عَجِّلْ فَرَجَهُ، وَ سَهِّلْ مَخْرَجَهُ، وَ أَوْسِعْ مَنْهَجَهُ، وَاسْلُکْ بى مَحَجَّتَهُ، وَ أَنْفِذْ أَمْرَهُ، وَاشْدُدْ أَزْرَهُ، وَاعْمُرِ اللّهُمَّ بِهِ بِلادَکَ ، وَ أَحْىِ بِهِ عِبادَکَ، فَإِنَّکَ قُلْتَ وَ قَوْلُکَ الْحَقُّ: ظَهَرَ الْفَسادُ فِى الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِى النّاسِ، فَأَظْهِرِ اللّهُمَّ لَنا وَلِیَّکَ وَابْنَ بِنْتِ نَبِیِّکَ الْمُسَمّى بِاسْمِ رَسُولِکَ
.
حَتّى لا یَظْفَرَ بِشَىْءٍ مِنَ الْباطِلِ إِلّا مَزَّقَهُ، وَ یُحِقَّ الْحَقَّ وَ یُحَقِّقَهُ، وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مَفْزَعاً لِمَظْلُومِ عِبادِکَ وَ ناصِراً لِمَنْ لا یَجِدُ لَهُ ناصِراً غَیْرَکَ، وَ مُجَدِّداً لِما عُطِّلَ مِنْ أَحْکامِ کِتابِکَ، وَ مُشَیِّداً لِما وَرَدَ مِنْ أَعْلامِ دینِکَ، وَ سُنَنِ نَبِیِّکَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ، وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مِمَّنْ حَصَّنْتَهُ مِنْ بَأْسِ الْمُعْتَدینَ، اَللّهُمَّ وَ سُرَّ نَبِیَّکَ مُحَمَّداً صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ بِرُؤْیَتِهِ، وَ مَنْ تَبِعَهُ عَلى دَعْوَتِهِ، وَارْحَمِ اسْتِکانَتَنا بَعْدَهُ ، اللّهُمَّ اکْشِفْ هذِهِ الْغُمَّةَ عَنْ هذِهِ الْأُمَّةِ بِحُضُورِهِ، وَ عَجِّلْ لَنا ظُهُورَهُ، إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعیداً وَ نَراهُ قَریباً، بِرَحْمَتِکَ یا أَرْحَمَ الرّاحِمینَ.
.
اَلْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ
.
اَلْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ
.
اَلْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمان
.
∞| ♡ʝσiŋ🌱↷
『 @shahid_hadi99