°🦋|••
•
.
•.❀به نیّت دوست شهیدم میخوانم
.
••❦«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيم»
.
•.✾اِلـهي عَظُمَ الْبَلاءُ ، وَبَرِحَ الْخَفاءُ ، وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ ، وَانْقَطَعَ الرَّجاءُوَضاقَتِ الاْرْضُ ، وَمُنِعَتِ السَّماءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ ، وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى ، وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ ؛ اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد ، اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ ، وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ ؛يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيانِ وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ؛✨
.
•.✾شایسته میباشد در قسمت پایانی دعا به احترام امام زمان (علیه آلافُ التحیةوالثناء)بایستیم و بخوانیم🌿.•
.
•.✾يا مَوْلاناياصاحِبَ الزَّمانِ ؛الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ ، اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني ، السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ ،الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل ؛يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ ، بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ.❧•`
.
⇅♥️🌙🌱°^
@shahid_hadi99
💠حدیث روز💠
💎قال الهادی علیه آلافُ التحیةوالثناء:
🌹اَلْمِراءُ يُفْسِدُ الصَّداقَةَ الْقَديمةَ وَ يُحِلُّ الْعُقْدَةَ الْوَ ثيقَةَ وَ اَقَلُّ مافيهِ اَنْتَـكونَ فيهِ الْمُغالَبَةُ وَ الْمُغالَبَةُ أمتَنُ اَسْبابِ الْقَطيعَةِ؛
🌹بگو مگو، دوستى طولانى را از بين مىبَرد و رابطه محكم را به جدايى مىكشاند وكمترين اثر بگو مگو اين است كه هر كدام از دو طرف، مىخواهد بر ديگرى پيروز شود و همين در پى پيروزى بودن، مهمترين عامل قطع رابطه است.
📚 نزهةالناظر، صفحه ۱۳۹، حدیث ۱۱
@shahid_hadi99
Γ♥️.•
دڪٺر ݩوار قلـب مرا باوضـو بگیـر؛ دندانہهاۍ سیݩِحسین علیھالسلـام اسٺ ایݩ خطـوط.. :)
.
#انامجݩـوݧالحسیـݩ🌱°
♡^•| @Shahid_hadi99
حجاب شما اݫ خۅݩ ما ڪہ دࢪ جبہ ميࢪيزد
ڪۅبݩده ٺࢪ اسٺ...
شہید محمد محمۅدۍ
#مدافع حریم
@shahid_hadi99
جاده-پرواز.mp3
627.4K
〖🌱جاده پرۈاز (:〗
تو جبهه اگر چیزی به شهدا دادن،
از حواس جمعے دادند....
#به_گوش_باشیـــم
#حاج_حسین_یڪتا
@shahid_hadi99
سلام و دورود خوبین الحمدلله 😍🖐
بعضے از دوستان مےفرمان که من از کانالھای دیگه کپی میکنم داخل کانالم میزارم و میزنم کپے ممنوع !
یا میگن متن های خودمون نیست!
عزیزان ادمین های بنده کلی میگردن و پیدا میکنن این پست ها رو و کلی وقت میذارن (:
متنا رو هم از کتاب هایی که در مورد شهید هادی هست مینویسیم
ینی کپی نمیکنم!
اصلا به نظرم کپی کردن خیلی کار مسخره ای هست!
میدونید چیه به نظرم زود قضاوت نکنید هیچ وقت. وقتی مطلبے تکراری میبینید به زمان های ارسال دقت کنید 😐✋🏻
چند روز پیش بود داشتم مطالب یه کانالےرو میخوندم.. دیدم تقریبا همه مطلب های ما رو به همون ترتیبی که ما گذاشتیم داخل کانال گذاشته دقیقا کااملا از کانال ما کپی کرده !
.
در مورد کپے از کانالمون باید بگم استفاده داخل استوری.. پست اینستا.. استفاده شخصی.. ارسال به دوستاتون.. هیچ اشکالی نداره !
البته نه اینکه یه پیج یا کانال به این اسم بزنید و همه مطالبشو کپی کنیدا ! این اشکال داره.. راضی نیستم!
و اما استفاده داخل کانالتون توی هر پیام رسانی کپی مشکل داره ! اگه از مطلبے خوشتون میاد خب فورواردش کنین 😍
یا لینک ما رو زیرش بزنید !
لینک کامل :
https://eitaa.com/joinchat/4017553451C42d467d3c2
یه چیز دیگه بگم؟
از اونجایے کہ نشر دین و.. خیلے مھمہ از این پس زیر پست های مذهبیمون زیر بعضیاش میزنیم هشتگ کپےآزاد (:
خب اینم از این !
و خطاب به دوستانی که میگن کانالای نامناسب کپی شونو آزاد میکنن ک مطالب زشت و.. رو رواج بدن اما مذهبیا کپیشونو حرام میکنن! عزیز جان همونطور که بالا گفتم بعضیی دقت کنید بعضی پست ها که زیرش این هشتکو بزنیم کپیشمشکلی نداره
اما به قول ادمین جانمون
# ها نشر دین نیست😐😂
و البتهه پست های مذهبی هم اگر واقعا قصدتون از گذاشتن داخل کانالتون کار خیر و نشر دین باشه فکر نمیکنم اینکه لینک ما رو زیر مطلب بذارید مشکلی پیش بیاد ! :/
خب اگه انقد اصرار داری کانال مفیدی داریم و میخای کپی کنی دین نشر پیدا کنه.. بجاش لینکمونو بزن ! یا فوروارد کن ! یا اصن کانالمونو معرفی کن خبب ! 🦋
سَلـٰامبَـرابراهـیم❀.•
سلام و دورود خوبین الحمدلله 😍🖐 بعضے از دوستان مےفرمان که من از کانالھای دیگه کپی میکنم داخل کانالم
قرار بر این شد در مورد کپی صحبت کنم
حلال کنید طولانی شد✋🏻
ولی بی زحمت وقت بزارید بخونید که مشکلی پیش نیاد☺️
التماس دعا ♥️
#خنده_تا_خاڪریز
نیروے غیبے
🦋|°یڪے از رزمنده هاے تازه وارد از بچه هاے قدیمے پرسید:" این قضیه امداد هاے غیبے چیه؟با هر ڪس حرف مے زنیم راجع به امدادهاے غیبے مے گوید. مدتهاست مے خواستم این مسئله را بپرسم" رزمده قدیمے گفت:" تا آنجا ڪه من مے دونم شبها ڪامیون نیرو مے آورند و صبح غیبشان مے زند ، جوان با تعجب گفت:" یعنے اینڪه همه شهید و مجروح و اسیر مے شوند." رزمنده پاسخ داد :" اے یڪ همچین چیزے."😂😂
↝°@shahid_hadi99
#سبڪ_عاشقے
🌷|°قرار بود صبح زود با هم به جايے برويم. مے دانستم ڪار مهمے دارد. اما ابراهيم از من خواست به منزل يڪے از سادات محل برويم.
تا ظهر وقت ما گرفته شد. نمے دانستم چرا ابراهيم به اين پيرمرد سيد التماس مے ڪند! ماجرا از اين قرار بود ڪه پسر او، سيگار ڪشيده بود و پدر او را از خانه بيرون ڪرده بود. حالا ابراهيم آمده بود تا اين خانواده مومن را آشتے دهد. سرانجام توانست دل پدر را نرم ڪند. او براے تمام مردم محل اينگونه بود. ياد ڪلام نورانے خداے ابراهيم افتادم:
وَاخْفِضْ جَنَاحَكَ لِلْمُؤْمِنِينَ. پر و بال (عطوفت) خود را براى مؤمنین فرود آر. (حجر/88)
📚برگرفته از ڪتاب خداے خوب ابراهيم
↝•°@shahid_hadi99
|^°👤حـاجاسماعیلدولابے
گریستݧ از سـرشوق و معرفٺبـراۍ سیدالشھدا "عـ" موجـبطھارت و معرفت باطݧمیشود
•.📚طـوباۍڪربلـا ، صـ۱۴۹
🌸°↷ @Shahid_hadi99
🏴پرچم سیاه عزاداری
درڪربلا بدون حضور زائران برافراشته خواهد شد.😭😭😭😔
#دستمارابهمحرمبرسانیدفقط🖤
#هےعلےالعزا
🥀^@shahid_hadi99••
🔸فضیلت و اعمال روز مباهله
🔹جمعه 24 مرداد و 24 ذیالحجه مصادف با روز مباهله است.
🔻فضیلت؛
🔹مفسران و محدثان شیعه و سنی تصریح کردهاند که آیه مباهله (آیه 61 آلعمران) در حق اهلبیت پیامبر(ص) نازل شده است و پیامبر کسانی را که همراه خود به میعادگاه برد، فرزندانش (حسن و حسین) و دخترش (فاطمه) و علی علیهمالسلام بودند.
🔹در این روز حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام در حال رکوع انگشتر خود را به سائل داد و آیه «إِنَّمٰا وَلِیُّکُمُ اللّٰهُ وَ رَسُولُهُ..» در شأن آن حضرت نازل شد.
🔻اعمال؛
🔹اوّل: غسل
🔹دوّم: روزه گرفتن
🔹سوّم: خواندن دو رکعت نماز که در وقت و کیفیت و ثواب مانند «نماز روز عید غدیر» است و اینکه «آیتالکرسی» در نماز مباهله باید تا «هُمْ فِیهٰا خٰالِدُونَ» خوانده شود.
🔹چهارم: خواندن دعای مباهله
🔹پنجم:دعایی که شیخ طوسی و سید ابن طاووس پس از دو رکعت نماز و «هفتاد مرتبه» استغفار
.
@Shahid_hadi99
ثواب دعای توسل امروز هدیه به:
شهید والا مقام ✨احمد مکیان✨
🗓سے و سومین روز چله در تاریخ 99/5/23
🌹حاجت روا باشید ان شاء الله 🌹
🍃🎀
#عارفانه
#به وقت رمان📚
#قسمت_سـی_و_یـکـم
از همانجا با آنها رفیق می شد و...
بعد ازبازی گفتم:احمد اقا،شما کجا،اینجا کجا؟!
گفت:یار نداشتند به من گفتند بیا بازی،من هم قبول کردم..
بعد ادامه داد :
فوتبال وسیله خوبیه برای جذب بچه ها به سوی مسجد.
بعد از بازی چنتا از بچه های مسجد به من گفتند:
ما نمیدونستیم که احمد اقا اینقدر خوب بازی میکنه؟!
گفتم :
من قبلاً بازی احمد اقا رو دیده بودم.
خیلی حرفهای بازی میکنه.
تازه برادرش هم که شهید شد بازیکن جوانان استقلال بوده.
بعد به اون ها گفتم :
قدر این مربی را بدانید احمد اقا تو همه چیز استاده...
یکی دیگر از برنامههای فرهنگی که احمد اقا خیلی به آن توجه میکرد اردو بود.
یکبار بچههای مسجد را برای برنامه مشهد انتخاب کرد.
آن موقع امکانات مثل حالا نبود.
بچه ها هم خیلی شیطنت می کردند.
خیلی برای این سفر اذیت شد،اما بعد از آن سفر شنیدم که میگفت:بسیار زیارت بابرکتی بود.
گفتم :
برای شما که فقط اذیت و ناراحتی و...بود.
اما احمد اقا فقط از برکات این سفر و زیارت امام رضا(ع)می گفت.
ما نمیدانستیم که احمد اقا
در این سفر چه دیده
چرا انقدر از این سفر تعریف میکند.
اما بعد ها در دفترچه خاطراتی که از او جا مانده بود ماجرای عجیبی را درباره این سفر خواندیم :
...وقتی در حرم مطهر بودم
(به خاطر بدحجابی ها و...)خیلی ناراحت شدم.
تصمیم گرفتم که وارد حرم نشوم.
به خاطر ترس از نگاه کردن به نامحرم.
که آقا به ما فهماندند که مشرف شوید به داخل حرم....
در جایی دیگر درباره همین سفر نوشته بود:
در روز سه شنبه 8/13 در حرم مطهر بودم.
از ساعت نه و سی دقیقه الی یازده حال بسیار خوبی بود.الحمدلله..
از دیگر برنامههای احمد اقا برای بچه ها،زیارت مزار شهدا در بهشت زهرا (س)بود.
تقریبا هر هفته با سختی راهی بهشت زهرا(س) میشدیم وزیارت بسیار معنوی و خوبی داشتیم.
#ادامــہدارد
بہ قلــم🖊:
گروهفرهنگےشهیدابراهیمهادے
#ڪپےبدونذڪرمبنعشرعاحــــراماست☺️
#تایپڪتابهادرمجازےباڪسباجازه
#ازانتشاراتومولفبلامانعاست
••@shahid_hadi99 ••
🍃🎀
🍃🎀
#عارفانه
#به وقت رمان📚
#قسمت_سـی_و_دوم
(بچه های مسجد)
"من یقین دارم اینکہ خدا بہ احمـد آقا این قدر لطف کرد بہ خاطر تحمل سختی و
صبری بود کہ در راه تربیت بچہ های مـسـجد از خــود نشــان داد"
این جـملہ را یکی از بزرگان محل
می گفت.
مدارا با بـچہ ها در سـنین نوجوانی، همراهی با آن ها و عدم تنبیه، از اصول اولیه تـربـیت است.
احمدآقا کہ از شانزده سالگی قدم بہ وادی تربیت نہاد او بدون استاد تمام این اصول را بہ خوبی رعایت میکرد.
اما درباره ی بچہ های مسجد بـایـد گفت کہ نوجـوان های مـسجد
امین الدوله با دیگر محله ها و مساجد فرق داشتـند.
آن ها بـسـیـار اهــل شــیـطنت و.... بودند.
شاید بتوان گفت :
هـیچ کدام از نوجوانان و جوانان آنجا مثل احمد آقـا اهـل سـکـوت و معنویت نبودند. نوع شـیطنت های آنها هم عجیب بود!
درمـسجد خادمی داشـتیم بـہ نام
مـیـرزا ابو القاسم رضایی کہ بـسـیار انـسان وارسـتہ و سـاده ای بود.
او بینایی چـشمش ضعیف بود.
بـرای همین بار ها دیده بودم کہ احمد آقا در نـظافت مسـد کمکش می کرد.
امــا بچہ ها تا
می توانستند او را اذیت می کردند!
یکبار بچہ ها رفـته بودند به سراغ انباری مـسجـد، دیدند در آنجا یک تابوت وجود دارد.
یکی از هـمان بچہ های مسجد گفت :
من می خوابم تـوی تابوت و یک پارچہ می اندازم روی بدنم.
شـما بروید خادم مسجد را بیاورید و بگویید انـبـاری مـسـجـد "جن و روح داره!
بچہ ها رفتند سراغ خادم مـسجد و او را بہ انـبـاری آردنـد.
حـسـابی هـم او را ترساندند کہ مراقب باش اینجا...
وقـتی مـیـرزا ابـوالـقـاسـم بـا بچہ ها بـہ جلوی انباری رسید آن پسرک کہ داخل تابوت بود شـروع کرد
بہ تکان دادن پارچہ اولین نفری کہ فرار کرد خادم مسجد بـود.
خلاصہ بچہ ها حسابی مـسجد را ریختند بہ هم!
یا اینکہ یکی دیگر از بـچہ ها سـوسک را توی دست می گرفـت و با دیگران دست می داد و ســوسک را در دست طـرف رها می کرد و...
چقدر مردم بہ خاطر کارهای بچہ ها بہ احمد آقا گلہ می کردند.
او با صبر و تحمل با بچہ ها صحبت می کرد.
#ادامــہدارد
بہ قلــم🖊:
گروهفرهنگےشهیدابراهیمهادے
#ڪپےبدونذڪرمبنعشرعاحــــراماست☺️
#تایپڪتابهادرمجازےباڪسباجازه
#ازانتشاراتومولفبلامانعاست
••@shahid_hadi99 ••
🍃🎀
🍃🎀
#عارفانه
#به وقت رمان📚
#قسمت_سـی_و_چـهـارم
آیت الحق
برای اینکه از احمدآقا بگوییم باید استاد گران قدر ایشان را بهتر بشناسیم.
کسی که احمدآقا در محضر او شاگردی کرد و مطیع کامل فرمایشات ایشان بود.
آیت الله حاج میرزا عبدالکریم حق شناس تهرانی در سال ۱۲۹۸ شمسی در خانواده ای متدین در تهران متولد شدند.
نام او کریم و نام خانوادگی ایشان صفاکیش بود.
پدرشان در فرمانداری آن روز تهران صاحب منصب بود و به همین جهت به «علی خان» شهرت داشت.
او سه فرزند به نام های ولی ، کریم و رحیم داشت.
منزل پدری ایشان در خیابان ایران قرار داشت که جزء محلات مهم تهران حساب می شد.
پدر در ایامی که فرزندانش کوچک بودند از دنیا رفت.
مادرشان هم تا زمانی که ایشان به سن پانزده سالگی رسید در قید حیات بود.
ایشان از مادرِ بزرگوارشان به نیکی یاد می کردند.
می فرمودند : « مادرم سواد نوشتن و خواندن نداشت. اما به خوبی قرآن و مفاتیح را می خواندو حتی آیات مبارکه ی قرآن را در میان کلمات دیگر تشخیص می داد!
او این فهم و شناخت را به خوابی که از امام علی (علیه السلام) دیده بود ، مربوط می دانست.
در آن رؤیا ایشان دو قرص نان از حضرت می گیرند. یکی از آن ها را شیطان می رباید؛ اما او موفق می شود که دیگری را حفظ کرده و بخورد.
بعد از اینکه صبح از خواب برخاسته بود
می توانست آیات قرآن را بشناسد و بخواند!
با وفات مادر، دایی بزرگ حاج میرزا علی پیش قدم شده و گفته بود : (( از میان بچه ها کریم به منزل ما بیاید. او فرزند ما باشد.))
بدین ترتیب دو سه سالی در منزل دایی به سر بردند. در این دوره به دبیرستان دارالفنون رفتند.
حاج دایی می خواست ایشان بعد از دوره ی درس به بازار برود
و به کسب و کار بپردازد.
رسم روزگار همین بود. دارالفنون هم دانشگاه و هم ادارات دولتی را نوید می داد.
راهی که برادران ایشان رفتند، و در وزارت خارجه به مقامات رسیدند.
اما تقدیر خدای کریم چیز دیگری بود. ایشان در اواخر دوره ی دبیرستان به چیز دیگری دل بسته شد.
#ادامــہدارد
بہ قلــم🖊:
گروهفرهنگےشهیدابراهیمهادے
#ڪپےبدونذڪرمبنعشرعاحــــراماست☺️
#تایپڪتابهادرمجازےباڪسباجازه
#ازانتشاراتومولفبلامانعاست
••@shahid_hadi99 ••
🍃🎀
🍃🎀
#عارفانه
#به وقت رمان📚
#قسمت_سـی_و_سـوم
درست در همان زمان که احمد آقا از مسائل معنوی می گفت برخی از بچــہ ها بہ فڪر شیطنتـــ های دوران بچگی خودشــان بودند.
می رفتند مُهـــرهای مسجـد را می گذاشتند روی بخـاری!
مُهرها حســــابی داغ مے شد. بعد نگاه مے ڪردند ڪہ مثلا فلانـــے در حاݪ نماز استـــ به محــض اینڪہ می خواست به سجده برود می رفتند مهرش را عوض مے ڪردند و ...
یــا اینڪہ به یاد دارݥ برخے بچـــہ ها با خودشــان ترقــہ می آوردند. وقتی حواس ........ بود می انداختند توے بخاری و سریع می رفتند بیـرون!
احمدآقا در چنین محیطے مشغول تربیتـــ بود.
بچــہ ها و سختــے ڪار را تحمل می ڪرد و الحمدلله نتیجہ گرفت. بہ جرئت می گویم آن تعداد شاگرد ایشــان همگے به درجاتــ بالای علم و معرفت رسیدند.
یڪ شب بہ یاد دارم ؛ یڪی از بچه ها رفته بود پیش خادم مسجد و گفت : میـرزا، ببین مسح ڪشیدن من درستہ؟
بعد مسح سر را ڪشیده بود و همین طور دستش را ڪشیده بود تا روے بدن و پا و تا نوڪ انگشتاݩ پــا ادامہ داد!
میـــرزا ڪه باطن پاکی داشت عصبانی شد گفت : چی ڪار می کنی؟ اشتباهه
اما آن پسر شروع ڪرد سر به سر خادم گذاشتن : اشڪالے نداره من بعد مســـح سر مســـح پا رو ڪشیدم و... این قدر ادامـــہ می داد تا خادم عصبـــانے بشه.
یڪے از بچـــہ ها ڪه قد بلندے داشتـــ رفت یڪ عبا و عمامہ برداشت!
بعد خیلے جدی پوشید و بعد از نماز وقتی همہ رفته بودند وارد مسجـد شد.
فقط ما نوجوان ها توے مسجد بودیم. احمدآقا هم نبود. میرزا ابوالقاسم ڪه ذاتا قلب بسیار مهربــان و پاڪے داشت رفتـــ به استقبال ایشان و گفتـــ : حاج آقا از قم آمدید؟
او هم گفت : بلہ!
بنده ے خدا چشمانــــش درستـــ نمی دید. بعد گفت : بیایید یہ خورده این بچہ ها رو نصیحتـــ ڪنید.
بعد رو به ما ڪرد و گفتــ : بیایید جݪو از حاج آقا استفاده ڪنید.
حاج آقا هم خیلے جدے آمد در بین بچه ها و روے صندلـــے نشست!
بعد بسم الله را گفت و شروع به صحبتـــ ڪرد!
میرزا ابوالقاسم هم جݪویش نشست و به حرف هایش گوش می داد.
همـــہ ی ما چند نفر مرده بودیم از خنده ، اما به سختی جلوے خودمان را گرفتہ بودیم. او خیلے جدے ما را نصیحتـــ کرد. حرف های احمدآقا را براے ما تڪرار می کرد، تا اینڪہ در آخـر بحث رفت سراغ موضـــوع تیلہ بازے و...
میـــرزا یڪ دفعہ از جا بلنــد شد. با چشمان ضعیفش به چهره ے آن شخـــص خیره شد. بعد گفتـــ : تو.....نیستـــے؟!
خدا می داند بعد از هر شیطنتـــ بچه ها ، چقدر موج حمݪات ڪلامی اهݪ مسجد بہ سمتـــ احمدآقا زیاد می شد.
شاید هیچ چیز در مسجد سخت تر از این نبود ڪہ در جݪسات بسیــج و امنــاے مسجد ، احمدآقا را بہ خاطر شیطنتـــ شاگردانــش محڪوم مے ڪردند. اما او با لبخندے بر لبـــ همہ این تلخ ڪامی ها را بہ جـــان می خرید. می دانستــ ڪہ پیامبرگرامی اسلام به امیرالمؤمنین فرمودند :
یاعلــــے ، اگر یڪ نفر به واسطہ ی تو هدایت شود، برتر است از آنچه آفتاب برآن می تابد.
ثمرات زحمات او حالا مشخص می شود. از میان همان جمع اندڪ شاگردان ایشان چندین پزشڪ ، مهندس ، روحانی ، مدیر و انسان وارستہ تربیتــ شد ڪه همگی آن ها رشد معنوے خود را مدیون تݪاش هاے احمدآقا می دانند.
آن ها هنوز هم در مسیــــرے که احمدآقا برایــشاݩ هموارد کرد قدم بر می دارند.
به قول یڪی از شاگرداݩ ایشان زحمتے ڪه احمدآقا برای ما ڪشید اگر براے درختــ چنـــار ڪشیده بود میوه می داد!
#ادامــہدارد
بہ قلــم🖊:
گروهفرهنگےشهیدابراهیمهادے
#ڪپےبدونذڪرمبنعشرعاحــــراماست☺️
#تایپڪتابهادرمجازےباڪسباجازه
#ازانتشاراتومولفبلامانعاست
••@shahid_hadi99 ••
🍃🎀
🍃🎀
#عارفانه
#به وقت رمان📚
#قسمت_ســی_و_پـنـجـم
ایشان به درک محضر عالم عامل، شیخ محمد حسین زاهد، موفق می شوند.
شیخ زاهد رحمهالله تحصیلات زیادی نداشت.
اما آنچه را که خوانده بود به خوبی عمل می کرد. بسیار وارسته و از دنیا گذشته و زاهد بود. ایشان شاگردان بسیاری داشت که بعضی از آنها بعدها به مقامات عالی رسیدند.
با راهنمایی استاد از خانهی دایی خارج شده و در یکی از حجره های مسجد جامع تهران ساکن میشوند.
ایشان در دورهی دارالفنون به ریاضیات جدید و زبان فرانسه به خوبی مسلط میشوند.
برای همین حسابدار یکی از بازاریان شدند و به اوگفتند:
من حقوق بسیار کمتری میگیرم به شرط آنکه موقع نماز اول وقت بتوانم به مسجد بروم و عصرها درسهایم را بخوانم.
ایشان سالها در درس استاد شیخ محمدحسین زاهد رفتند و از محضر ایشان استفاده کردند.
بعد از مدتی به دنبال استاد بالاتر بودند. تا اینکه آیت الله سید علی حائری رحمهالله معروف به مفسر را مییابند.
میفرمودند: شب قبل از اینکه ما به محضر ایشان برسیم، در عالم رؤیا سید بزرگواری را به من نشان دادند که بر منبری نشسته بود، و گفتند: او باید تربیت شما را بر عهده گیرد. فردا وقتی به محضر آیت الله مفسر رسیدیم، همان بود که دیشب دیده بودم!
حاج آقای حقشناس چندین بار میفرمودند:«در اوایل دوران درس و تحصیل، به ناراحتی سینه دچار شده بودم، حتی گاه از سینهام خون میآمد. سل، مرض خطرناک آن دوران بود. و بیماری من احتمال سل داشت. دکتر ودارو هم تأثیر نمیکرد.
یک روز تمام پس انداز خود را که از کار برایم باقی مانده بود صدقه دادم. شبهنگام در عالم رؤیا حضرت ولی عصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف) را زیارت کردم، و به ایشان متوسل شدم.
ایشان دست مبارک را بر سینهام کشید و فرمودند :
این مریضے چیزے نیست، مهم مرض هاے اخلاقے آدم است،
و اشاره به قلب فرمودند. خلاصہ مریضے برطرف شد.
جریان سربازے پیش آید.
ایشان بایستی بہ سربازے می رفتند. و این چیزے نبود ڪہ در روزگار رضاخان ڪسے به آن رضایت دهد.
به همین جهت با ڪمڪ بعضی از آشنایان، شناسنامہ را تغییر می دهند، و ڪریم به عبدالڪریم و صفاڪیش بہ حق شناس تبدیل می شود.
سن هم ده، دوازده سال یا حتے بیشتر افزایش می یابد.
لذا تولد ایشان در شناسنامه ۱۲۸۵ شمسی است.
ایشان می فرمودند : به محل آزمایشات پزشڪی رفتم تا تکلیف سربازی من مشخص شود.
وقتی از پله ها بالا رفتم، قلبم به سرعت به تپیدن در آمد. به خودم گفتم : من ڪه نمی ترسم پس چرا قلبم این چنین به تپش در آمده!؟
در محل معاینه، پزشکان ارتش قلبم را معاینه کردند.
معاینه کننده به دیگری گفت : زودتر معافیت این را بنویس برود ؛ چون این جوان دو روز بیشتر زنده نیست!
در هر صورت معافیت صادر شد و من بیرون آمدم.
پایین پله ها ضربان قلب به حال عادی بازگشت!
ایشان محضر بسیاری از علمای تهران نظیر آیت الله شاه آبادی و دیگران را درک می کنند و بعدها به قم می روند.
ایشان مدتی شاگرد آیت الله حجت و امام خمینی بودند. بعدها که آیت الله العظمی بروجردی به قم آمدند شب و روز در خدمت ایشان بودند.
آیت الله حق شناس در تمام درس های فقه و اصول آیت الله بروجردی شرکت کرد. ایشان همه را نوشت و امروز این تقریرات در شمار میراث علمی ایشان باقی است.
ایشان از چهار نفر از علمای مهم آن روزگار اجازه ی اجتهاد کسب می کنند و به درس و بحث خود ادامه می دهند.
سال ۱۳۳۱ شمسی شیخ محمد حسین زاهد، امام جماعت مسجد امین الدوله، در بازار مولوی تهران از دنیا رفت.
ایشان وصیت کرده بود که....
#ادامــہدارد
بہ قلــم🖊:
گروهفرهنگےشهیدابراهیمهادے
#ڪپےبدونذڪرمبنعشرعاحــــراماست☺️
#تایپڪتابهادرمجازےباڪسباجازه
#ازانتشاراتومولفبلامانعاست
••@shahid_hadi99 ••
🍃🎀
🍃🎀
#عارفانه
#به وقت رمان📚
#قسمت_سـی_و_شـشـم
ایشان وصیت کرده بود که برای اداره و امامت نماز مسجدشان، آیت الله حق شناس را دعوت کنند و فرموده بود که « ایشان علماً و عملاً از من جلوتر است. »
بزرگان محل و سرشناسان اهل مسجد به قم می روند و به محضر آیت الله بروجردی رحمة الله علیه می رسند.
از ایشان درخواست می کنند که حاج آقای حق شناس را برای امامت مسجد امین الدوله مأمور کنند.
آیت الله بروجردی طبق نقل کسانی که در این جمع به محضرشان رفته بودند،
فرمودند : «شما فکر نکنید ، یک طلبه است که به تهران می آید، شما من را به همراه خود به تهران می برید.»
آیت الله حق شناس می فرمودند : « بازگشت به تهران برای من بسیار گران بود.
قم برای من محل پیشرفت و ترقی علمی و عملی بود و به هیچ وجه میل به آمدن به تهران را نداشتم. »
روزهای سختی برایشان گذشت. برای مشورت به خدمت یار قدیمی خود حضرت امام خمینی رحمة الله علیه می روند، امام می فرمایند : « وظیفه است، باید بروید. »
عرض می کنند : « شما چرا نمی روید؟ امام می فرمایند : « به جدم قسم اگر گفته بودند، روح الله بیاید، من می رفتم. »
ایشان به هر نحو بود به تهران می آیند و شاگردان مرحوم آقای زاهد رحمة الله علیه به ایشان روی می آورند.
طلاب تهران برای دروس حوزوی به نزد ایشان می آیند.
ایشان اوایل جوانی دستور یافته بودند که به عنوان بخشی از راه و رسم سلوک، سه کار را به هیچ وجه رها نکنند :
« نماز جماعت و اول وقت، نماز شب، درس و بحث »
ایشان در اوایل دهه چهل، جوانان مسجد امین الدوله را که شاگردان مرحوم آقای زاهد بودند، برای تقلید به حضرت امام رحمة الله علیه ارجاع دادند.
آن ها هم مقلد امام شدند.
آن مجموعه، هسته ی مرکزی حزب موتلفه اسلامی و اولین یاران و همراهان مخلص امام رحمة الله علیه بودند که بخشی از جریان نهضت و انقلاب اسلامی را تشکیل دادند.
خصوصیات ممتاز آیت الله حق شناس زیاد است، ما به چند خصوصیت بارز در آن میان نظر می اندازیم :
صبر در بلا و مریضی های سخت، به طوری که بسیار در مریضی های طولانی اهل صبر بودند.
رسیدگی به حاجات مردم و رفع گرفتاری از آن ها ؛
در تمام دوران سخت جنگ، یعنی بمباران و موشک باران شهرها، با اینکه تهران خالی شده بود، تهران را ترک نکرده و به مسجد می آمدند، و دائما نگران مردم بودند.
چندین بار برای رفع این بلاها، یک چله ی تمام زیارت عاشورا خواندند.
خصوصیت سوم، احترام خاصی بود که ایشان نسبت به همسرشان رعایت می کردند،
یا به دیگران سفارش می کردند و اگر می دانستند کسی نسبت به همسرش بدرفتار می کند، بسیار خشم می گرفتند.
ایشان می فرمودند : « من کمال خود را در خدمت به خانم می دانم، و خود را موظف می دانم که آنچه ایشان می خواهد فراهم کنم. »
خصوصیت چهارم این بود که ایشان نسبت به گناه غیبت سخت حساس بودند.
البته این خصوصیت همه ی علمای اخلاق و اهل سیر و سلوک است.
ایشان مدتی نیز ریاست مدرسه ی فیلسوف الدوله و سپهسالار را بر عهده داشت و در آن به تدریس می پرداخت.
کرامات و حکایات این مرد الهی آن قدر فراوان است که ده ها کتاب در فضیلت ایشان نگاشته شده.
سرانجام این استاد وارسته در سن ۸۸ سالگی، در دوم مردادماه سال ۱۳۸۶ ، درگذشت پیکر ایشان پس از اقامه ی نماز توسط آیت الله مهدوی کنی به سوی حرم حضرت عبدالعظیم تشییع و در آنجا به خاک سپرده شد.
#ادامــہدارد
بہ قلــم🖊:
گروهفرهنگےشهیدابراهیمهادے
#ڪپےبدونذڪرمبنعشرعاحــــراماست☺️
#تایپڪتابهادرمجازےباڪسباجازه
#ازانتشاراتومولفبلامانعاست
••@shahid_hadi99 ••
🍃🎀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مݧ نمڪ گیـرٺو واجدادو اولـٰادٺوام، ٺازچاۍ روضہاٺ یڪ اسٺکاݧ دادۍحسیـݧ..♥️
.
#شبجمعھاسٺهوایٺنکنممےمیـرم.•
.
🦋🎧°.•↷
@Shahid_hadi99
#نیمهِپنهانِماہ
احمد مڪیان
تاریخ تولد: 1374
محل تولد: ماهشهر
تاریخ شهادت: 1395/03/18
محل شهادت: سوریه
طول مدت حیات: 21 سال
مزار شهید: بهشت معصومه "س" قطعه31مدافعان حرم-قم
زندگینامه
احمد مڪیان یڪے از روحانیون و ورزشڪاران جوان خوزستانے بود ڪه سال 1374 در شهرڪ طالقانے ماهشهر دیده به جهان گشود و سپس در خانوادهاے مذهبے و روحانے در آبادان تربیت یافت، پدر ش از روحانیون معروف آبادان به شمار میرود.
احمد براے گذراندن دروس دینے به قم و بندر امام خمینی(ره) رفت. او در قم به حفظ قرآن ڪریم پرداخت ڪه پدرش مشوق وے بود.
احمد بسیجے بود اما از طریق سپاه نمے توانست به سوریه برود به مشهد رفت و به طریقے در لشڪر فاطمیون نامنویسی ڪرد.
این جوان خوزستانے از چندے پیش به دفاع از حریم حرم در سوریه به این ڪشور اعزام شد و پس از نبرد با تڪفیریها سرانجام فدایے حضرت زینب ڪبرے(س) و حضرت رقیه(س) شد و نامش به عنوان یڪے از شهداے مدافع حرم آبادان و ماهشهر به ثبت رسید.
مڪیان یڪے از حافظان قرآن ڪریم خوزستانے و طلبه مدرسه علمیه امام رضا(ع) قم بود ڪه در سن ۲۱ سالگے و بعد از تحمل ۵ روز جراحت در روز سهشنبه ۱۸ خرداد ماه سال 1395 برابر با اول ماه مبارڪ رمضان در سوریه به فیض عظیم شهادت نائل گردید.
مڪیان از رزمندگان لشڪر فاطمیون بود و به همین خاطر وصیت ڪرده در ڪنار همرزمان افغانستانے خود در قطعه ۳۱ مدافعان حرم بهشت معصومه(س) به خاڪ سپرده شود.
↝•°@shahid_hadi99
سَلـٰامبَـرابراهـیم❀.•
لینک ناشناس برای درد و دلاتون منتظرماا همتوننننن نظراتتون بگید دردو دل کنید بیایین یکم حرف بزنیم😍
📮منتظر نظرات و حرفای قشنگتون هستیم ☺️