eitaa logo
سَلـٰام‌بَـرابراهـیم❀.•
526 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
1هزار ویدیو
86 فایل
"﷽" رفیق‌من،آرزو‌نڪـن‌شھید‌بشۍ؛ آرزوڪن، مثل‌شھـدا‌زندگۍڪنۍ♡:) ڪانال‌ِدیگمون: #نحوه‌آشنایےوعنایاٺ‌شھید @shahidhadi_61 تبادل: @shahidhadi_tb1 ڪُپے‌ڪردۍ‌دعاۍ‌فرج‌بخون 🕊 مطالب‌‌رگباری‌ڪپے‌نشه‌دوست‌عزیز🚫
مشاهده در ایتا
دانلود
سلـام‌رفقاۍجان☺️ امیدوارم حـال دل‌هاتون خوب باشه ان شاءالله 🌿 اگه اربـاب و حضرٺ مادر اجـازه بدن امشب محفـل داریـم..... ↵ قرارمـون ساعٺ ²³ همینجا یاعلےمدد
لـازم نیسٺ کہ انسـان در پےاین باشــد کہ‌بہ خدمت حضـرت ولیعصـر{عج} تشـرف حاصل ڪند... بلکہ شایـد خواندن دو رکعت‌نمـاز، سپـس توسـل به ائـمه{ع} بھتر از تشـرف باشد..♥️✨ °° °° 🌸^°| @Shahid_hadi99
قرارعاشقی
ثواب دعای توسل امروز هدیه به: شهید والا مقام ✨غلام حسین عارف✨ 🗓سے و ششمین روز چله در تاریخ 99/5/26 🌹حاجت روا باشید ان شاء الله 🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🎀 وقت رمان📚 نماز صبح را در مسجد امین الدوله خواندیم. من دیدم که احمد آقا بعد از نماز به محل بسیج رفت و مشغول استراحت شد. من بارها از خود ایشان شنیده بودم که خوابیدن در بین الطلوعین مکروه است. پس چرا احمدآقا... بعد از نماز مغرب از ایشان همین موضوع را سوال کردم. گفت : من دیشب به خاطر برنامه های بسیج کم خوابیده بودم. ترسیدم به خاطر خستگی و کسالت ، در طی روز دچار لغزش یا برخورد تند با دیگران شوم. برای همین استراحت کردم. کارها و اعمال عرفانی احمداقا برای همه ی شاگردان و دوستان درس عبرت بود. هرکس به فراخور وجود خود از خرمن ویژگی های ایشان بهره میبرد و استفاده میکرد. ایشان هیچ گاه گِرد گناه نچرخید. یک بار در نامه ای نوشته بود : ((مؤمن سنگینی معصیت را چون کوه اُحد بر روی شانه های خود حس میکند.)) همیشه توصیه میکرد گناه را کوچک نشمارید و از انجام کار های نیک نهراسید. در نامه ای که از جبهه برای یکی از دوستانش نوشته بود آورده : امام صادق (ع) فرمودند : در توصیه های شیطان به یارانش آمده است که سه خصلت در بنی آدم بگذارید تا من خیالم راحت شود. 1_ کارهای پُرمعصیت را نزد آن ها کوچک جلوه دهید. 2_ کارهای پسندیده و خوب را نزد آن ها سخت( و بزرگ)جلوه دهید(تا انجام ندهند.) 3_ تکبر وخود پسندی را نزد آن ها به وجود آورید. برداران محترم ؛ نکند خدای نکرده در این سه دام شیطان که در آن غوطه ور هستیم بیشتر آلوده شویم. مؤمن واقعی اگر یک معصیتی انجام دهد،سنگینی آن را مانند کوه احد بر شانه اش حس میکند. اما منافق اگر معصیتی انجام دهد،مانندکسی است که مگسی را از روی صورتش بلند کند. «دیدار یار» [جمعی از دوستان شهید] بزرگان دین ما بر این عقیده اند که راه دیدار با مولا و صاحب و امام عصر(عج) باز است. حتی برخی از بزرگان راه وصول و ملاقات با حضرت را برای مخاطبان خود بیان می دارند. اما همین علما می گویند : اگر کسی مدعی دیدار با چهره ی دلربای حضرت شد و این را وسیله ای برای کسب شهرت و...قرار داد او را تکذیب کنید. کما اینکه در این دوران، مدعیان دروغین ملاقات با حضرت زیاد هستند و دکان این افراد مشتری های زیادی دارد. اما باید گفت انسانی که در اوج بندگی خدا قراردارد. جوانی که با گناه معصیت میانه ای ندارد. وشخصی که به خاطر خدا از لذات دنیا گذشته است ، یقیناً مراتب کمال را یکی پس از دیگری طی خواهد کرد. کسی که صبح هر روز بعد از نماز جماعت دعای عهد را ترک نمی کند. هرجمعه با مشقت بسیار دعای ندبه را برگزار میکند ، کسی که به خاطر جشن نیمه شعبان بسیار تلاش میکند همیشه برای نوجوانان از مولایش وامام زمان می گوید این شخص با بقیه حسابش فرق دارد. او اگر برای ما از باطن عالم و حقیقت اعمالمان می گفت بلافاصله ادامه می داد : این ها را می گویم که شما،هم بالا بیایید. نه اینکه به این دنیای ظلمانی دل خوش کنید وخود را از فیض بزرگ عالم محروم کنید. احمد آقا در سنین جوانی و نوجوانی به جایی رسیده بود که راه های آسمان را بهتر از راه های زمین میشناخت. یکبار خیلی به او اصرار کردیم که احمد آقا شما امام زمان(عج)را دیده اید؟ مثل همیشه خیلی زیرکانه از پاسخ به این سؤال شانه خالی کرد. او با جواب های سطحی و اینکه همه باید مطیع دستورات آقا باشیم و مشاهده ی حضرت نشانه ی کمال نیست و... به ما پاسخ داد. از طرفی شاید سن ما برای شنیدن و چنین مطلبی زود بود. یکبار با احمد آقا و بچه های مسجد امین الدوله به زیارت قم و جمکران رفتیم. در مسجد جمکران پس از اقامه ی نماز به سمت اتوبوس برگشتیم. ایشان هم مثل ما خیلی عادی برگشت. راننده گفت اگر می خواهید سوهان بخرید یا جایی بروید و... یک ساعت وقت دارید. ماهم راه افتادیم به سمت مغازه ها ، یک دفعه دیدم احمد آقا از سمت پشت مسجد به سمت بیابان شروع به حرکت کرد! یکی از رفقایم را صدا کردم. گفتم : به نظرت احمد آقا کجا میره؟! دنبالش راه افتادیم. آهسته شروع به تعقیب او کردیم! بہ قلــم🖊: گروه‌فرهنگےشهیدابراهیم‌هادے ☺️ ••@shahid_hadi99 •• 🍃🎀
🍃🎀 وقت رمان📚 هیچ سر و صدایی از سمت ما نمی آمد. یڪ دفعہ احمد آقا برگشت و گفت: چرا دنبال من می آیید!؟ جا خوردیم. گفتم: شما پشت سرت رو می بینی؟ چطور متوجہ ما شدے؟ احمد آقا گفت: کار خوبی نکردید. برگردید. گفتیم: نمی شه، ما با شما رفیقیم. هر جا برے ما هم می یایم، در ثانی اینجا تاریک و خطرناکہ، یک وقت کسی، حیوانی، چیزی به شما حمله می کنہ... گفت: خواهش می کنم برگردید. ما هم گفتیم: نه، تا نگی کجا می ری ما برنمی گردیم! دوباره اصرار کرد و ما هم جواب قبلی... سرش را انداخت پایین. با خودم گفتم: حتماً تو دلش داره ما رو دعا می کنه! بعد نگاهش را در آن تاریکی به صورت ما انداخت و گفت: طاقتش رو دارید؟ می تونید با من بیایید؟! ما هم که از همه ی احوالات احمد آقا بی خبر بودیم گفتیم : طاقت چی رو، مگه کجا می خوای بری؟! نَفسی کشید و گفت: دارم میرم، دست بوسی مولا. باور کنید تا این حرف را زد زانوهای ما شُل شد. ترسیده بودیم. من بدنم لرزید. احمد این را گفت و برگشت و به راهش ادامه داد. همین طور که از ما دور می شد گفت: اگه دوست دارید بیاید بسم الله نمی دانید چه حالی بود. شاید الان با خودم می گویم ای کاش می رفتی اما آن لحظه وحشت وجود ما را گرفته بود. با ترس و لرز برگشتیم. ساعتی بعد دیدیم احمد آقا از دور به سمت اتوبوس می آید. چهره اش بر افروخته بود. با کسی حرف نزد و سر جایش نشست. از آن روز سعی می کردم بیشتر مراقب اعمالم باشم. بار دیگر شبیه این ماجرا در حرم حضرت عبدالعظیم پیش آمد. یکی از برنامه های همیشگی و هر هفته ی ما زیارت مزار شهدا در بهشت زهرا( السلام علیها) بود. همراه احمد آقا مےرفتیم و چقدر استفاده می کردیم. خاطرم هست که یکی از هفته ها تعداد بچه ها کم بود. برای ما از ارادت شهدا به معصومین و مقام شهادت و... می گفت. در لا به لای صحبت های احمد آقا به سر مزار شهیدی رسیدیم که او را نمی شناختم. همانجا نشستیم. فاتحه ای خواندیم. اما احمد آقا گویی مزار برادرش را یافته حال عجیبی پیدا کرد! در مسیر برگشت آهسته سؤال کردم: احمد آقا آن شهید را می شناختی؟ پاسخ داد: نه! پرسیدم: پس برای چه سر مزار او آمدیم؟ اما جوابی نداد. فهمیدم حتماً یک ماجرایی دارد! اصرار کردم. وقتی پافشاری من را دید آهسته به من گفت: اینجا بوی امام زمان(عج) را می داد. مولای ما قبلاً به کنار مزار این شهید آمده بودند. البته چند بار برای من گفت: اگر این حرف ها را می زنم فقط برای این است که یقین شما زیاد شود و به برخی مسائل اطمینان پیدا کنی. و تا زنده ام نباید جایی نقل کنی. احمد آقا در دفترچه یادداشت و سررسید آخرین سال خود نیز از این دست ماجراها نقل کرده است. بہ قلــم🖊: گروه‌فرهنگےشهیدابراهیم‌هادے ☺️ ••@shahid_hadi99 •• 🍃🎀
تشکر نظر لطف شماست ☺️✋🏻 ان شاءالله ••@shahid_hadi99••
ان شاء الله ڪه اینطور هست ☺️ و ان شاء الله ڪه داداش ابراهیم به همه مون ڪمڪ ڪنند😢💛 ••@shahid_hadi99••
و علیکم السلام تشکر نظر لطف شماست ☺️✋🏻 کاری نکردیم که وظیفه اس 🤩 ان شاءالله ••@shahid_hadi99••
علیکم السلام چشم حتما محتاج دعای خوبان😇 ان شاءالله که هرچه صلاح خدا هست براتون رقم بخوره☺️ ••@shahid_hadi99••
شهید حامد جوانے (حمزه) تاریخ تولد : 1369/08/26 محل تولد : تبریز تاریخ شهادت : 1394/04/04 محل شهادت : ادلب - سوریه وضعیت تاهل : مجرد محل مزار شهید : تبریز - وادے رحمت - گلزار شهدا - قطعه مدافعان حرم ↝•°@shahid_hadi99
هدایت شده از 『خادمـ العباس』
4_5879883023624701731.mp3
8.84M
[ صدا صدای قدم های کاروانه این کاروانی که خورشید آسمونه💔| @shahid_hadi99
⟮داستانِ‌عاشقۍ‌شروع‌‌شد :) ⟯💔
شال‌ولباس‌مشکۍ‌مارابیاورید :)
[ افتادنِ‌تو ؛ ‌خاموشۍ‌ماه‌اسٺ :) ]
شاه‌اسٺ‌حسین پادشاه‌اسٺ‌حسین
و‌حسین‌ ؛ بهترین‌معلم‌این‌ڪیهان‌اسٺ ؛
سَلـٰام‌بَـرابراهـیم❀.•
و‌حسین‌ ؛ بهترین‌معلم‌این‌ڪیهان‌اسٺ ؛
نازم‌آن‌آموزگارۍ‌ر‌اڪہ‌دریڪ‌نصف‌روز دانش‌آموزانِ‌عالم‌را‌همہ‌داناڪند
قانون‌آزادۍ‌نوشٺ… و‌باخون‌‌هفتاددویاس؛امضایش‌ڪرد و‌چہ‌امضاۍ‌ماندگارۍ
مرواریدچشمانٺ ‌رابراۍ‌آقاۍ‌ڪربلا‌بریز
استشمام‌کن :) بوۍ‌خون‌مۍ‌آید
میدانۍ اصلامارا‌برای‌عشق‌حسین‌آفریده‌اند
خیمہ‌ۍ‌ماهِ‌محرم‌؛زده‌شدبردل‌ِما
اَلایا‌اَهل‌العالم اَین‌الطّالِب‌بدَم‌المقتول‌بِڪربَلا قَتل‌الحُسین‌بِڪربلاعَطشانا