eitaa logo
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
211 دنبال‌کننده
5.1هزار عکس
1.6هزار ویدیو
6 فایل
حاج اصغر : ت ۱۳۵۸.۰۶.۳۱، ش ۱۳۹۸.۱۱.۱۳ - حلب رجعت پیکر حاج اصغر به تهران: ۱۳۹۸.۱۲.۰۴ حاج محمد (همسر خواهر حاج اصغر) : ت ۱۳۵۶.۰۶.۱۵، ش ۱۳۹۵.۰۶.۳۱، مسمومیت بر اثر زهر دشمنان 🕊ساکن قطعه ۴۰ بهشت زهرا (س) تهران
مشاهده در ایتا
دانلود
نشر به مناسبت ایام سالگرد شهادت و آغاز سال تحصیلی حوزه، مدارس و دانشگاه آرمان دعامون کن.... @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
نشر به مناسبت ایام سالگرد شهادت #شهید_آرمان_علی_وردی و آغاز سال تحصیلی حوزه، مدارس و دانشگاه آرمان
: من فکرهام رو کردم. هیچ راهی بهتر از طلبگی و نوکری امام زمان‌(عج) نیست. هر کس هرچی می‌خواد بگه، بگه. حالا که خدا دستم رو گرفته و اجازه داده طلبه بشم، من هم کم نمی‌ذارم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹 💠 محاصره و اشغال شهر بوکان توسط نیروهای ضدانقلاب دموکرات در تاریخ تیر ماه سال ۶۱، و مجر
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹 💠 محاصره و اشغال شهر بوکان توسط نیروهای ضدانقلاب دموکرات در تاریخ تیر ماه سال ۶۱، و مجروحیت جناب نویدی مقدم خرپشت پشت بام هر لحظه مورد اصابت تیر و گلوله قرار داشت گویا ضدانقلابیون میدانستند ما آنجا هستیم. 🔸 سمت راست جایی که بودیم زمین خالی بود که سردار شجاع و دلاور همراه چهل تا پنجاه نفر در حال عبور بودند، گویا قصد داشتند با خطر انداختن خود حلقه محاصره ضدانقلابیون رو تنگ‌تر کنند و این حرکت تاکتیکی در جنگ بسیار مؤثر است. 🔻 به ما اشاره کردند زمانی که آنها به هدف رسیدند ما هم چندین خانه به جلو پیش‌روی کنیم، البته ما فقط دو نفر نبودیم بلکه حدود بیست نفری بودیم. زمانی که نیروهای تحت امر سردار شهید قمی به نقطه مورد نظر رسیدند، ضد انقلابها فهمیدن و فشار خود رو بر ما زیاد کردند که بتوانند با عقب راندن ما از فشار محاصره کم کنند. 😥 لحظات بسیار دشواری بود دشمن تا حد توان بر ما چند نفر فشار آورده بودند. 👥 من و برادر امجدیان چند خانه‌ای با توجه به آن حجم آتش پیش رفتیم از راه پله خانه‌ای بالا رفتیم. وقتی به درب ورودی پشت بام رسیدیم کاملا با آن همه سر و صدای تیر اندازی و انفجارات صدا و گفتگوی آنها رو که با بیسیم تقاضای کمک میکردند واضح میشنیدیم... ✍رزمنده و گرامی جناب آقای @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊 🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹
2.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 دروغگو طبق معمول‌‌... 🔻ظریف : من تنها عضو دولت چهاردهم هستم که خودم و همسرم اجازه ورود به آمریکا رو نداریم! پ.ن: گل پسر پس اونجا چیکار میکردی؟ توی چمدون بردنت؟ دیدمت نیویورک ها‌‌.... داداش دو قلو داری؟ آخه خنده هاشم شبیه بودا....😉😉 @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
ایلان ماسک ثروتمندترین مرد جهان ۱۱مین بچه‌اش به دنیا اومد و گفت : "فقط افراد باهوش فرزندان زیادی دارند." ایلان ماسک یهودی با تبلیغات و... به همراه دیگر یهودی ها ، به دنبال عدم فرزندآوری مسلمانان به ویژه شیعیان می باشد اما خود یهودیان به دنبال ازدیاد جمعیتشان هستند.... تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل مقام معظم رهبری : فرزندآوری جهاد است. @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠 تشرف محضر امام زمان(عج)/همراه ما باش؛ روایت خادمی مخلص داماد علامه امینی صاحب کتاب الغدیر می گويد: در اوایل طلبگی در حجره ی مدرسه، مشغول ریاضت هایی بودم به خاطر همین نیمه شب ها از خواب بیدار می شدم و به شب زنده داری می پرداختم. مدرسه ی ما خادمی داشت که در خدمت گذاری به طلاب از هیچ کمکی مضایقه نمی کرد، علاوه بر تمیز کردن مدرسه که وظیفه اش بود حجره های طلبه ها را هم تمیز می کرد، برایشان نان می گرفت آب می آورد و اگر اجازه می دادند لباس هایشان را هم می شست، بسیار کم حرف و پر کار بود. شب چهارشنبه وقتی نیمه شب برای عبادت بیدار شدم نوری در اتاق خادم توجه ام را جلب کرد می خواستم به سمت آن نور بروم که دیدم قدرت رفتن ندارم! فهمیدم مصلحتی در این امر است. ایستادم صدای صحبت کردن خادم را با کسی می شنیدم، ولی صدای کسی که خادم با او صحبت می کرد به گوشم نمی رسید. بعد از مدتی نور رفت، در زدم بعد از باز کردن و سلام و احوالپرسی، پرسیدم این نور چیست؟ رنگ از رخسارش پرید! می خواست جواب ندهد ولی من ول کن اش نبودم تا آخر مرا قسم داد که می گویم ولی تا روز جمعه به کسی از این جریان چیزی نگو. قبول کردم او هم جریان را برایم گفت که وجود مقدس امام زمان(عج) تشریف آورده بودند در اتاق من، و از خصوصيت یارانشان برایم صحبت کردند و فرموند که آماده شوم جمعه می آیند سراغم تا من هم به کار گزاران و خادمانشان ملحق شوم. با حسرت به چهره خادم نگاهی انداختم و از این که تا حالا برایم کارهایی انجام داده بود احساس شرمندگی نمودم. روز جمعه شد چشم از خادم برنداشتم تا لحظه ی بردنش را ببینم. نزدیک ظهر، خادم کنار لبه حوض نشسته بود، یک لحظه حواس من به چیزی پرت شد تا برگشتم دیدم اثری از خادم نیست او رفت و دیگر هیچ یک از طلبه ها او را ندیدند. ✍نقل از آیت الله فاطمی نیا @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
بســ🌺ــم رب الشـ🕊ـهدا و الصدیـ🍃ـقین
. از نام حسین است اگر عزت این دل یا رب تو فزونی بده بر قیمت این دل @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊