eitaa logo
کانال رسمی « ‌‌شهید حامد جوانی »
239 دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
186 ویدیو
4 فایل
#شهید ابوالفضلی مدافع حرم حضرت زینب سلام الله زیر نظر خانواده معظم شهید نام جهادی : حـمـــزه متولد:1369/8/26 شهادت:1394/4/4 آرمیده در گلزار شهدای تبریز .قطعه مدافعان حرم
مشاهده در ایتا
دانلود
•[﷽]• 『🌱❤️』 •|ذڪر روز دوشنـبه: «یـا قاضـیَ الـحاجات» •|شهید حـامـد جـوانـی •ااَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفرَج ┏⊰✾🌻✾⊱━━━━━━━━━┓ @shahid_hamed_javani313 ┗━━━━━━━━━⊰✾🌻✾⊱┛
🔻|ڪلام_بزرگـان یکے از فواید این است که به برکت امام زمان عج نمازهای ما مقبول می‌شود چون امام زمان عــــج اول وقت نماز می خوانند و نـــماز ما با نـــماز حضـــرت بالا مےرود.🌱 👤|آیت‌الله‌مجتھدی ʝסíꪀ➘ @shahid_hamed_javani313
📚|شبـیه خـودش 🔖|پـارتــ بیست و پنجـم حامد ممکن نبود گوشی اش را زمین بگذارد.پدرش که شاکی می شد.گوشی را می کرد توی جیب شلوارش و پیامک هایش را آنجا می نوشت که جلوی چشم نباشد و اوقات پدرش تلخ نشود،ولی ممکن نبود گوشی اش را پشت فرمان بگذارد زمین. حالا آن روز چه شده بود که نه خبری از گوشی در دست حامد بود و نه خبری از تند تند دنده عوض کردن ها و لایی کشیدن هایش.حالا دیگر مادرش هم بوهایی برده بود.حامد،حامد شوخ و شنگول هر روز نبود.انگار که اصلا آرام بودن به حامد نمی آمد. معلوم بود چیزی ته دلش سنگینی می کند و حرفی دارد که نمی زند.مادر می خواست یک طوری زیر زبانش را بکشد که نطق حامد باز شد و بی آنکه صغرا و کبراهایی را که از ظهر زد به جلو و آرام و شمرده گفت: مادر جان،می خوام چیزی ازت بخوام که نه نیاری توش.امروز نامه اومده که هر کی می خواد اسمش رو بنویسه اعزامش کنن سوریه.منم اسمم رو نوشتم.میخوام برم! مادرش خندید.گفت:همین؟یعنی سر سوریه رفتن بود که از ظهر اخمات توی همه؟حالا کی عازمی به امید خدا؟حامد که انگار بار سنگینی را زمین گذاشته باشد،دست های گرم مادرش را گرفت و به چشم هایش زل زد:یعنی شما راضی هستین؟ مادرش لبخند کم رنگی زد و گفت:یادته روز اولی که رخت پاسداری تنت کردی،گفتم که قدر لباست رو بدون؟یادته گفتم لباس پاسداری رو به این نیت بپوش که راه امام حسین علیه السلام رو بری؟من اگه ده تای دیگه مثل تو رو هم داشتم،به هیچ کدوم تون نمی گفتم نرین;یعنی نمی تونستم. لباسی که تنت کردی،نمی گذاره مانع رفتنت بشم!و صورتش را برگرداند تا حامد چشم های سرخ مادرش را نبیند که یک تکان مانده بود تا ریختن اشک هایش.حامد که حالا مصمم تر شده بود،دست های مادرش را فشرد و گفت: مادر جان.باید یه قول سخت به من بدی.قول بدی که اگه شهید شدم یا اگه مجروح شدم یا حتی اگه برنگشتم،مثه همین حالا،نذاری کسی اشکت رو ببینه! 🌷|ادامــه دارد… 🌹|راهـت پــر رهــرو باد ┈┈┈•┈┈••✾••✾••┈┈•┈┈ @shahid_hamed_javani313 ┈┈┈•┈┈••✾••✾••┈┈•┈┈
•[﷽]• 「‌📚|」 💬|امـام رضـا علیـه السـلام: چـون مـاه محـرم فرا مـیرسـید، ڪسی پدرم را خنــدان نمی دید. 🔻|بحارالانوار،ج۴۴،ص۲۸۴ ʝסíꪀ➘ @shahid_hamed_javani313
•[﷽]• 『🌱❤️』 •|ذڪر روز سـه شنبه: «یـا أَرْحَـمَ الرَّاحِمِـین» •|شهید حـامـد جـوانـی •ااَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفرَج ┏⊰✾🌻✾⊱━━━━━━━━━┓ @shahid_hamed_javani313 ┗━━━━━━━━━⊰✾🌻✾⊱┛
❥ بهشت ارزانے‌ خوبان عالم! 🥀 بھشتِ من تماشای حسین است 「 」 ʝסíꪀ➘ @shahid_hamed_javani313
🍀 مصـطفـی دوره‌ی ڪامل کتاب های شهید مطهـری رو خوانده بود.به من هم توصیه میکرد که کتاب های شهید مطهری رو بخونم،می گفت: بنیان اعتقادی آدم با این کتاب ها محکم می شه.😍 خیلی به تمیزی اهمیت می داد،هر روز می رفت حمام،به نظرم یکی از اهدافش برای هر روز حمام رفتن،غسل شهادت بود.😳 به یکی از دوستانش گفته بود:من هفت ساله توی بیابون های سایت دنبال شهادت میگردم🥀 شهیـد دانشمنـد مصطفـی احمـدی روشـن🕊 به روایت همســر ʝסíꪀ➘ @shahid_hamed_javani313
📚|شبیــه خـودش 🔖|پـارتــ بیسـت و شـشم دی ماه سال۱۳۹۳بود که برگه‌ی اعزام به دست حامد رسید.از قرارگاه سوریه به او زنگ زدند:داری می آی،یک سری از ملزومات و قطعات توپخانه رو هم با خودت بیار!قطعات یدکی بعضی توپ ها را می خواستند که در سوریه لنگ نمانند. نتوانست،یعنی رفت دنبال شان،ولی نتوانست مجوز بردن شان را بگیرد و بالاخره،روز اعزام دست خالی رفت سوریه.در فرودگاه دمشق که از هواپیما پیاده شدند،مسئول هماهنگی نیروها به سراغش آمد.سر فهرست بچه‌هایی که از تبریز اعزام شده بودند،حامد بود و فهرست اعزام نیرو را باید با او بررسی می کردند. پاسدار جوان بعد از آنکه فهرستش را با تعداد نفراتی که با حامد آمده بودند تطبیق داد،سراغ قطعاتی را گرفت که خواسته بودند.حامد گفت:خیلی تلاش کردم،ولی جور نشد بیارن شون.عوضش دوتا چشم تیز بین و نفر اول میدان تیر توپخانه‌ی نیروی زمینی سپاه آوردم که چند برابر آن قطعات،کار ازش بر می آد! خودش را می گفت.راست هم می گفت.در دیده بانی کسی حریف او نبود،در سرعت عمل محاسبه‌ی گرای هدف و بستن قبضه هم. شب رفتند زیارت حضرت زینب(س).حال خوبی بود.حرم حضرت زینب(س)و پرچم سرخی که روی گنبدش بود،حامد را برد به روضه‌های عاشورا و خرابه‌ی شام و خطبه‌های غرایی که پیروزی و شهادت در آن موج می زد. 🌷|ادامــه دارد… 🌹|راهـت پـر رهــرو بـاد ┈┈┈•┈┈••✾••✾••┈┈•┈┈ @shahid_hamed_javani313 ┈┈┈•┈┈••✾••✾••┈┈•┈┈
روضه دوا میده چای روضه شفا میده نمکِ روضه ها دلُ جلا میده...‌ ‌ آقا حامد!‌ الان که پیش اربابی‌ این شب ها پیش ارباب برای دل های ما هم دعا کن... بیقراریم، دلتنگیم و دلشکسته💔 ‌ ┈┈┈•┈┈••✾••✾••┈┈•┈┈ @shahid_hamed_javani313 ┈┈┈•┈┈••✾••✾••┈┈•┈┈
•[﷽]• 『🌱❤️』 •|ذڪر روز چـهار شنبه: «یـا حَـیُّ یا قَیّـومُ» •|شهید حـامـد جـوانـی •ااَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفرَج ┏⊰✾🌻✾⊱━━━━━━━━━┓ @shahid_hamed_javani313 ┗━━━━━━━━━⊰✾🌻✾⊱┛
عالم همہ در طوافِ عشق است و دایره‌دارِ این طواف حسین(؏) است…♥️ ʝסíꪀ➘ @shahid_hamed_javani313