|شهید مدافع حرم جواد محمدی|
#بسم_الله ﴿وَكُنْ مِنَ الشَّاكِرِينَ﴾ چیزای خوبی که داری بشمار و بگو متشکرم.
#بسم_الله
ای انسان! یقیناً تو با کوشش و تلاشی سخت
به سوی پروردگارت در حرکتی،
پس او را دیدار می کنی.
عاشورا فانی.mp3
28.44M
💔
یادآوری #روز_دوازدهم 🥀
چله زیارت عاشورا
هدیه به #شهید_جواد_محمدی
به نیت ظهور امام زمان و انتخاب اصلح
کسی مثل شهید رییسی
#انتخابات
پُشت کردند به دنیا ...
و این آغازی شد برای رسیدن به حیاتی جاودان ...
... و متنعم به نعمت های پروردگار
🌴 براستی که آنان عاقبت بخیر شدند
💕 خوشا به حال آنان که با #شهادت رفتند 🕊🕊
سالروز آسمونی شدنت
دست ما زمینیا رو بگیر...
تنها کانال رسمی #شهید_جواد_محمدی᯽ ⃟ ⃟
┄•୫❥ @shahid_javad_mohammadii
32.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#استوری
اگه راه داره
اگه میشه برگرد!!؟
عزیـــــــــــــزم بــرگــَرد😭❤️🩹
#سالگرد_شهادت🥀
تنها کانال رسمی #شهید_جواد_محمدی᯽ ⃟ ⃟
┄•୫❥ @shahid_javad_mohammadii
پدر از آسمان چه خبر ؛
مهمانی خدا تمام نشد برگردی؟!
#بوقت_دلتنگی 💔
تنها کانال رسمی #شهید_جواد_محمدی᯽ ⃟ ⃟
┄•୫❥ @shahid_javad_mohammadii
|شهید مدافع حرم جواد محمدی|
پدر از آسمان چه خبر ؛ مهمانی خدا تمام نشد برگردی؟! #بوقت_دلتنگی 💔 تنها کانال رسمی #شهید_جواد_محمدی
رفتنشان با خودشان بود
برگشتشان با خدا ..!
#مردان_بی_ادعا
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴مراسم روضه هفتگی به مناسبت شهادت امام جواد علیهالسلام و سالروز شهادت شهید مدافع حرم جواد محمدی
📚 #دخترهاباباییاند
🖋به قلم بهزاددانشگر
#پارت_104
« خواهر»
شبی که جواد شهید شده بود مهمان داشتیم هیچ کداممان نمی دانستیم جواد شهید شده.
از ساعت ۱۱ شب بدن لرزه شدید گرفتم نمیتوانستم آرام و قرار بگیرم .
دل شوره داشتم. هر چه همسرم میپرسید چه شده میگفتم نمیدانم گریه میکردم و دلیل این اضطراب را نمیدانستم تا اذان صبح خوابم نبرد.
اصلاً سحری هم نتوانستم بخورم و بدون سحری روزه گرفتم.
بعد از نماز صبح خوابیدم و ساعت ۹:۳۰ بیدار شدم همسرم رفت جلسه؛ اما خیلی زود آمد و گفت وسایلت را جمع کن برویم خانه مادرت گفتم مگر نگفتی اذان ظهر میرویم؟ گفت نه الان برویم.
من که لباسها ،را جمع میکردم گفت
یک دقیقه میروم بیرون و میآیم.
وقتی برگشت رنگ و رویش پریده بود گفتم چیزی شده؟ گفت نه.
چیزی نمیگفت و من از این حرف نزدنش میترسیدم. الان هم که دوباره یادش میفتم بدنم میلرزد.
سر کوچه خانه مادرم که رسیدیم عمویم را دیدم که توی ماشینش است.
گفتم من دیگر تحمل ندارم دست گذاشتم روی زانوهایم و گفتم انگار زانوهایم از اینجا قطع شده.
تو را به خدا بگو چه شده .
گفت چیزی نشده .گفتم پس چرا عمو اینجا ایستاده؟
گفت همین طوری به خانه که رسیدیم مادرم مسجد بود به شوهرم گفتم مگر نمی خواستی بروی مسجد ؟ گفت نه.
نمیروم گفتم پس چرا این قدر عجله کردی؟ من لباس برنداشتم .گفت لباس میخواهی چه کار؟ گفتم چه شده؟ ربطی به جواد دارد؟ گفت نه ، جواد سالم است.
گوشی همسرم زنگ خورد گفت دایی و من دایی گفتنش را شنیدم.
رفت داخل حیاط تا صحبت کنند وقتی برگشت گفتم دایی باهات
چه کار داشت؟ گفت میخواست حال واحوال کند.
لباسهایش را پوشید، محمد را برداشت و رفت بیرون.
انگار از حرف زدن با من فرار میکرد. میگویند به آدم یک چیزهایی الهام میشود.
من هم همین طور شده بودم داشتم گریه میکردم. مادرم آمد و گفت چه
شده؟ گفتم چیزی نشده پدرم که آمد، انگار همه چیز را میدانست .
وقتی پرسیدیم چه شده و عمو چرا سر کوچه ایستاده، گفت هیچی، می خواهیم برویم عیادت یکی از اقواممان که جانباز است.
این حرفهای پدرم هم آرامم نکرد چند دقیقه بعد، داییام هم آمد . من همان جا گوشهی هال افتادم روی زمین به مادرم گفتم دایی آمد. گفت خب دایی آمد که آمد !
گفتم نمیدانم چرا دل شوره دارم .
وقتی دایی آرام آرام گفت که قرار است حاج آقا مجتبی بیاید اینجا، تا آخرش را فهمیدیم.
فهمیدیم که جواد شهید شده و قرار است خبر شهادتش را حاج آقا مجتبی بدهد.
تنها کانال رسمی #شهید_جواد_محمدی᯽ ⃟ ⃟
┄•୫❥ @shahid_javad_mohammadii
#ارسالی🙏🏻🌹
سلام در سالروز شهادت اقا جواد در حرم امام رضا نایب الزیاره هستم