eitaa logo
كتابخانه ديجيتال (مجمع خادمين شهدا)
40 دنبال‌کننده
18 عکس
2 ویدیو
4 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمن الرحیم خاطرات سراسر عشق،سردار شهید کتاب؛مهتاب خین قسمت(140) شد و چند ماه بعد،ناصر کاظمی مسئولیت معاونت عملیات سپاه پاوه را به او واگذار کرد. سایر فرماندهان شاخص مناطق سپاه در جبهه غرب که در آن جلسات ادواری سپاه کرمانشاه شرکت میکردند،عبارت بودند از آقایان:محمد کوثری،فرمانده سپاه شهرستان سومار،طهماسبی مسئول محور دالاهو و ریجاب و آقای حسین الله کرم فرمانده سپاه گیلان غرب. احمد متوسلیان را دیگر کمتر در آن جلسات میدیدیم.چون سپاه مریوان در حوزه سازمانی سپاه کردستان قرار داشت.احمد با ناصر کاظمی از زمستان 1358 در پاوه دوست و رفیق بود،لذا طبیعی بود که بیشتر به سنندج آمد و رفت داشته باشد،ما با آقای کرم الله ارتباط بیشتری داشتیم. -کل مدت حضورتان در همدان دو هفته شد؟ -نه،کمتر از دو هفته بود. -بعد از آن که مجددا مسئولیت فرماندهی محور میانی جبهه ی سرپل ذهاب را شما به عهده گرفتید چه کسی به جانشینی شما تعیین شد. -معاونت بنده را علی رضا حاجی بابایی عهده دار شد،مسئولیت معاونت عملیاتی محور میانی جبهه ی سر پل ذهاب را به برادرمان حبیب الله مظاهری محول کردیم.در ضمن برای عملیاتی که قصد داشتیم مجددا در منطقه اجرا کنیم،فرماندهی محور را هم به حبیب واگذار کردیم. -یعنی بعد از فائق آمدن بر لطمات روحی و عاطفی ناشی از ناکامی حمله ی یازدهم شهریور،به جبهه برگشتید و آستین ها را بالا زدید برای نبردی دیگر؟ -بله به محض مراجعت ما از همدان به منطقه،جلسه ای با حضورفرماندهان محورهای عملیاتی جبهه غرب در محل پادگان ابوذر برگزار شد،حضار آن جلسه عبارت بودند از: غلامعلی پیچک مسئول عملیات سپاه غرب کشور،جانشین ایشان،محسن حاجی بابا،بنده،سرهنگ محمود بدری،فرمانده تیپ 3 سرپل ذهاب لشکر81 زرهی ارتش و عده ای دیگر. -این اولین جلسه فرماندهان منطقه در پادگان ابوذر،بعد از ناکامی عملیات یازده شهریور بود؟ -خیر،تا آن زمان پیچک و سایر فرماندهان در غیاب ما،چند جلسه در پادگان ابوذر برگزار کرده بودند،منتها چون ما برای حل و فصل مسائل حاشیه ای مربوط به عملیات یازده شهریور به همدان رفته بودیم،در آن نشست ها حضور نداشتیم. خاطرات سراسر عشق , شهیدحاج حسین همدانی :مهتاب خین کتابخانه (مجمع جهانی خادمین شهدا) http://eitaa.com/joinchat/1518075916C941fff5a2b صفحه217
بسم الله الرحمن الرحیم خاطرات سراسر عشق ،سردارشهید کتاب؛مهتاب خین قسمت(141) -این که مجموعه ای 200 نفری از نیروهای مردمی با عنوان مشخص بسیجی برای اولین بار به سر پل ذهاب اعزام میشد برای شما لابد خیلی قابل توجه بوده،بله؟ -صد در صد البته بازهم باید متذکر این معنا بشوم که ما از محبت حضور نیروهای داوطلب مردمی در جبهه ی سرپل ذهاب،پیش تر هم برخوردار بودیم،درست است که ما به آنها میگفتیم پاسداران ذخیره،اما در واقع امر اینها همان بسیجی های استان همدان بودند.این اصطلاح پاسداران ذخیره را ما برای بسیجی های سپاه همدان باب کرده بودیم چه اینکه عمده نیروهای شرکت کننده در همان عملیات یازدهم شهریور،از بسیجی های استان بودند.به عنوان مثال شهید سید علی خوانساری که در همین عملیات حضور داشت و تصاویر جالبی هم با دوربین خودش از منطقه گرفت و در همین حمله هم به شهادت رسید.یکی از نیروهای بسیجی ما در سپاه همدان بود. -خوانساری فیلمبردار بود؟ -بله فیلم بردار بود و با دوربین سوپر8 فیلمبرداری میکرد.ما برای بسیجی هایمان که کارت شناسایی و عضویت صادر میکردیم،در آن کارت ها به جای بسیجی مینوشتیم پاسدار ذخیره. این لقب را ما رایج کرده بودیم.ولی این بچه ها از لحاظ ماهوی،واقعا بسیجی بودند.منتها چون در عملیات یازده شهریور حدود 500 نفر از نیروهای پاسدار ذخیره ما شهید شده بودند و الباقی نیروهای موجود در خط ما به علت استقرار چند ماهه در جبهه و شرکت در عملیات خسته و فرسوده شده بودند،لازم بود آنها را به عقب بکشیم و به مرخصی بفرستیم. طبعا همین جا بحث جایگزینی نیروهای فرسوده با نیروهای تازه نفس مطرح میشد. -پس میشود گفت آن 200بسیجی روستایی تازه نفس،نخستین نیروهای اعزامی به خط سرپل ذهاب بعد از عملیات یازدهم شهریور بودند؟ -نه!قبل از آن،در عملیات یازده شهریور درست در گرماگرم پیشروی ما در جاده قصر شیرین اتفاقی رخ داد که باعث شد جمعی از نیروهای مردمی،به صورت خودجوش خودشان را برسانند به منطقه،روز یازدهم شهریور،آقای فخرالدین حجازی برای سخنرانی به مسجدجامع همدان آمد.در اثناء سخنرانی یادداشتی به دست ایشان داده شد به این مضمون: خاطرات سراسر عشق , شهیدحاج حسین همدانی :مهتاب خین کتابخانه (مجمع جهانی خادمین شهدا) http://eitaa.com/joinchat/1518075916C941fff5a2b صفحه218
بسم الله الرحمن الرحیم خاطرات سراسر عشق،سردارشهید کتاب ؛مهتاب خین قسمت(142) آقای حجازی بچه ها در جبهه ی غرب عملیات خودشان را آغاز کرده اند و دارند به سمت قصرشیرین اشغالی پیشروی میکنند. ایشان به محض قرائت این یادداشت،با همان جوش و خروش خاص خودش،حضار را مخاطب قرار میدهد و میگوید:ای مردم همدان!بچه های شما رفته اند که قصر شیرین را از نیروهای ارتش بعث کافر پس بگیرند.چه نشسته اید؟حالا که جای نشستن نیست!سریع خودتان را به غرب برسانید که بچه های شما نیرو لازم دارند! آقا،مردم را میگویی؟غوغا کردند!...[میخندد].... با هر وسیله ای که گیرشان آمد همان روز خودشان را به جبهه سرپل ذهاب رساندند.هیچ وقت فراموش نمیکنم،قاطی آنها،آقایی را دیدم که یک نان سنگک دستش گرفته دارد از اتوبوس پیاده میشود،رفتم جلو و از او پرسیدم این نان دیگر چیست شما با خودت آوردی؟ جواب داد رفته بودم مغازه نانوایی،تا برای نهار خانواده نان بگیرم که از مردم شنیدم عملیات شده و نیرو کم است،این بود که هول شدم و با همین نان پریدم توی اتوبوس در حال حرکت.آمدم این جا! بله آقا جان،ما به اتکای چنین مردمی بود که میجنگیدیم.همین نیروهای مردمی،با آمدنشان در آن شرایط دشوارجبهه،خیلی به ما کمک کردند....اما آن 200 نفر نیروی بسیجی که آمدند،ما توانستیم نیروهای خسته و فرسوده مان را آزاد کنیم و برای تجدید قوا به مرخصی بفرستیم. -پس معضل کمبود نیروی شما،نسبتا برطرف شده بود.می ماند بحث تجهیز و تسلیح این نیروها.در جلسات قبل،شما ضمن اشاره به شرایط وخیم لجستیکی جبهه غرب،اشاره داشتید به این که به هر سه نفر رزمنده،یک قبضه تفنگ میرسید،در آستانه رسیدن یکمین سالروز آغاز تهاجم دشمن،از حیث لجستیک و تسلیحات سبک در چه سطحی قرار داشتید؟ -وضعمان مقداری بهتر شده بود،ما در سپاه از بدو پیروزی انقلاب تا ماه های اول جنگ،از تفنگ ژ-3استفاده میکردیم. این اسلحه با ماهیت مأموریت های رزمی سپاه که عمدتا مبتنی بر شیوه های جنگ چریکی تعریف شده بود،سازگارخ نبود.بماند که اصولا تفنگ آلمانی ژ-3 ‌اسلحه خوش دستی نیست.علاوه بر سنگینی و ظرفیت کمتر خشاب آن نسبت به کلاشینکف،مدام نیاز به مراقبت و تنظیم دارد و الا بعد از شلیک سه چهار گلوله گیر میکند.باز و بست کردن آن هم خیلی وقت میگیرد. خاطرات سراسر عشق , شهیدحاج حسین همدانی :مهتاب خین کتابخانه (مجمع جهانی خادمین شهدا) http://eitaa.com/joinchat/1518075916C941fff5a2b صفحه219
بسم الله الرحمن الرحیم خاطرات سراسر عشق،سردارشهید کتاب؛مهتاب خین قسمت(143) در عوض تفنگ هجومی آ.کا.47 معروف به کلاشینکف اسلحه مطلوب و مناسبی برای ما محسوب میشد.سلاحی که در قیاس با ژ-3 به مراتب سبک تر و خوش دست تر است و با ظرفیت متغیر خشاب -از 30 و 40 تا 72 گلوله- در هر شرایط آب و هوایی به سهولت اجرای آتش میکند.اصولا گیر نمیکند و باز و بست کردن و تنظیف آن خیلی آسان است.در اواخر تابستان سال 1360 دیگر این تفنگ وارد سازمان رزم سپاه شده بود.البته نه نوع روسی و مرغوب آن،بلکه مدل تولید شده در کره شمالی ،که در قیاس با مدل روسی از کیفیت به مراتب نازل تری برخوردار بود. به عنوان مثال در مدل دارای قنداق ثابت روسی،قنداق،قبضه و روکش های فوقانی و تحتانی اسلحه از جنس چوب است.اما از نوع کره ای که خریداری شده بود،تمام این اجزا از جنس "باکالیت" و بسیار شکننده بود.طوری که بچه های ما به آن میگفتند اسلحه پلاستیکی....[میخندد].... در هر صورت دیگر کلاشینکف جای خودش را در سازمان رزم سپاه باز کرد.در قیاس با ژ-3 های بد قلق و مستعمل ما این تفنگ های آکبند که نایلون پیچ شده و در جعبه های چوبی،در خط مقدم تحویل میگرفتیم،موهبتی بودند.از لحاظ تیربار هم وضعمان بهتر شد.تیربارهای خوش دست گرینوف خریداری شده از کره شمالی،تیربارچی های بسیجی ما را نونوار کردند.در جبهه ی میانی سرپل،واحد خمپاره انداز معروفمان دیگر سازمان یافته بود.مسئولیت این سازمان را برادر شهیدمان پرویز اسماعیلی عزت به عهده داشت که به اتفاق سایر دوستان،ادوات جبهه ما را اداره میکردند. -واحد ادوات شما کلاً چند نفر نیرو داشت؟ -در حدود سی نفر نیروی ثابت داشت. -این بچه ها را خودتان آموزش داده بودید؟ -تعدادی را خودم آموزش داده بودم،و سایرین را فرستاده بودیم پیش بچه های ارتش در پادگان ابوذر،دوره ی کار با انواع قبضه های خمپاره اند از،طرز کار با پلاتین برد و زاویه یاب ودیده بانی خمپاره انداز را دیده بودند. طوری شد،که در مناطق شاه نشین قراویز و جلوی تپه شهرک المهدی (عج) خاطرات سراسر عشق , شهیدحاج حسین همدانی :مهتاب خین کتابخانه (مجمع جهانی خادمین شهدا) http://eitaa.com/joinchat/1518075916C941fff5a2b صفحه 220
بسم الله الرحمن الرحیم خاطرات سراسر عشق،سردار شهید کتاب؛مهتاب خین قسمت(144) در کنار هر دیدبان ارتشی، یک دیدبان سپاهی داشتیم . چهره های شاخص این دیدبان ها عبارت بودند از :شهید علی رضا ترکمان و شهیدمحمد منوچهری با منوچهری که در بحث و گفت و گو خیلی آدم کنجکاوی بود خودمانی بودیم. خیلی بچه شجاع و زحمتکش و خوبی بود معروف ترین دیدبان جبهه غرب هم که قبلا از او یاد کردم ،حجت الاسلام محمد علی غفاری بود که طی عملیات یازدهم شهریور۱۳۶۰ در جبهه ی چپ سر پل ذهاب به شهادت رسید.بعد از ماجرای آن دیدبان نفوذی منافقین در دیدگاه بچه های ارتش،عملا دیدبانی منطقه را بچه های ما به عهده گرفتند. ⚪️یعنی عناصر دیدبانی ارتش دیگر به کارگیری نمی شدند؟ ◽️چرا!ولی دیگر از سرباز معمولی استفاده نمی کردند این بار دیدبان ها را از فیلترهای حفاظتی می گذراندند معمولا عناصر دیدبان ارتش از بین افسران وظیفه انتخاب و به کارگیری می شدند.این ها می آمدند در کنار دیدبان های ما .اسم کار به نام آن ها بود،دوربین از آن ها بود ولی بچه های ما دیدبانی می کردند. ⚪️از حیث تأمين مهمات هم چنین گشایشی در کارتان بوجود آمد؟ ◽️بله .دیگر مهمات مورد نیاز مان را بدون دردسر دریافت می کردیم . از لحاظ تأمين مهمات _برخلاف دوران تلخ حاکمیت بین صدر _ دیگر محدودیت نداشتیم. ⚪️از بابت اقلام مخابراتی چطور؟ خصوصاً بی سیم های سبک پی. آر_ ۷۷ و بی سیم فرماندهی محور وی .آر. سی _ ۴۶ و تلفن های قورباغه ای تأمين بودید؟ ◽️عرض می کنم: از حیث بی سیم مادر متکی بودیم به واحد مخابرات گردان. ۲۱۱ تیپ ۳ لشکر ۸۱ زرهی کرمانشاه به فرماندهی جناب سرگرد قبادی. یعنی خدمات بی سیم برد بلند و برقراری تماس با پادگان ابوذر را بچه های مخابرات گردان تحت فرماندهی آقای قبادی برای مان تأمين می کردند. عمده ی ارتباط های بی سیمی گروه های رزمی ما در منطقه متکی به بی سیم های پی. آر. سی _۷۷ بود که تعداد مکفی از این بی سیم ها در اختیار داشتیم. تلفن قورباغه ای هم به قدر کافی موجود بود. مسؤول این واحد ،مصطفی جوادی شعار بود. در حاشیه این _______________________________________________________________ خاطرات سراسر عشق , شهیدحاج حسین همدانی :مهتاب خین کتابخانه (مجمع جهانی خادمین شهدا) http://eitaa.com/joinchat/1518075916C941fff5a2b صفحه221
بسم الله الرحمن الرحیم خاطرات سراسر عشق،سردارشهید کتاب ؛مهتاب خین قسمت(145) نکته را هم باید عرض کنم که آن روزها براساس تدابیر محمود شهبازی روال رایج در سپاه استان همدان این بود که در بحث تدارکات و لجستیک اولویت با جبهه ی سر پل ذهاب بود برادرمان آقای امیر چلویی که عهده دار مسؤوليت واحد تدارکات سپاه همدان شد ملزومات لجستیکی ما را در ارتباط مستقیم با مسؤول واحد تدارکات کل سپاه آقای رفیق دوست تأمين می کرد و به جبهه می فرستاد. ⚪️نیروهای اعزامی سپاه همدان به جبهه را در کجا آموزش می دادید؟ ◻️در پادگان آموزشی ابوذر شهر همدان نیرو ها را در آن جا آموزش می دادند. البته با توجه به روابط خوبی که با کادرهای انقلابی تیپ ۳ لشکر ۱۶ زرهی ارتش در همدان از قبل از انقلاب داشتیم شماری از نیروهای ما در پادگان ارتش هم آموزش می دیدند طوری شد که وقتی در سال ۱۳۶۱ آمدیم و تیپ ۳۲ انصار الحسین را برای سپاه همدان راه اندازی کردیم بچه های زرهی این تیپ از قبل در پادگان ارتش دوره کار با تانک آمریکایی ام -۶۰ و نفر بر روسی بی . ام . پی را کاملاً فرا گرفته بودند . ⚪️واحد موتوری شما هم شکل گرفته بود دیگر ، بله؟ ◻️بله. آقای اکبر غمخوار.... ⚪️همین مدیر عامل سابق باشگاه ورزشی پرسپولیس را می گویید؟ ◻️بله. ایشان در آن روزها مسؤول واحد تدارکات سپاه منطقه هفت بود. خیلی به ما کمک کرد انواع جیپ ، تویوتا استیشن را دراختیارمان گذاشت. تا قبل از آن در بحث موتوری ، ما متکی بودیم به آن وانت سیمرغ که روز اول جنگ با آن به جبهه آمدیم و وانت مزدایی که آن بچه های آملی به سرپل ذهاب آوردند به علاوه ی یک دستگاه وانت سیمرغ که از طرف اداره ی کل کشاورزی استان همدان برایمان ماست اهدایی آورده بود. آن روزها به قدری از لحاظ خودرویی در مضیقه بودیم که وانت اداره کشاورزی را در منطقه نگه داشتیم و رسیدی هم به راننده اش دادیم ببرد برای مسؤولين اداره کشاورزی استان زا این مضمون: به علت نیاز شدید به خودرو در منطقه با کمال شرمندگی وانت شما را برای استفاده در جبهه های نبرد حق علیه باطل موقتاً ضبط کردیم. ان شا ءلله در اسرع وقت ، به ____________________________________ خاطرات سراسر عشق , شهیدحاج حسین همدانی :مهتاب خین کتابخانه (مجمع جهانی خادمین شهدا) http://eitaa.com/joinchat/1518075916C941fff5a2b صفحه222
بسم الله الرحمن الرحیم خاطرات سراسر عشق،سردار شهید کتاب؛مهتاب خین قسمت(146) محض برطرف شدن این نیاز، آن را عودت خواهیم داد! یک دستگاه وانت نیسان جونیور ۲۰۰۰ هم داشتیم. البته در اواخر تابستان سال ۱۳۶۰ با کمک آقای غمخوار به تدریج خودروهای مورد نیاز تأمين شد. مسؤول واحد موتوری ما هم شهید علی درویشی مروت بود. ⚪️جیپ هم تحویل گرفتید؟ ◽️بله، دو دستگاه جیپ برای حمل تفنگ ۱۰۶ تحویل گرفتیم. ⚪️از نوع جیپ آمریکایی میول بودند یا جیپ های مونتاژ ایران معروف به شهباز؟ ◽️جیپ شهباز. مسؤول قبضه های ۱۰۶ ماهم برادر غلام علی درویشی داراب بود. در آن روزها، در ادوات جبهه ی ما خمپاره اند از مسؤول جداگانه داشت، ۱۰۶ هم همین طور. برکنار از واحد موتوری، یک واحد قاطرچی!هم ایجاد شد. آمدند مسؤوليت پدافند در تپه ی ابوذر را هم به محور ما محول کردند. لذا به علت ناهمواری منطقه و عدم وجود جاده، برای انتقال آب ،غذا و مهمات و تردد نیروها در تپه ی ابوذر، ناچار شدیم از قاطر استفاده کنیم. ⚪️به قول معروف یک واحد قاطریزه بر وزن مکانیزه هم تشکیل دادید! ◽️[می خندد].... بله، مسؤوليت این واحد قاطریزه! را هم سپردیم به برادرمان جعفر.....- نام فامیلی اش را به خاطر ندارم. از آن جا که در منطقه کسی حاضر نبود مسؤوليت نگهداری از آن قاطرهای چموش را بپذیرد ، مانده بودیم با این قاطرها چکار کنیم. یادم هست این برادرمان پا پیش گذاشت و گفت: آقا جان ، ما برای خدمت به جبهه آمدیم، چه فرقی دارد آدم در جبهه ی اسلام تیر بارچی باشد یا قاطرچی؟ مهم خدمت است. بنده این مسؤوليت را قبول می کنم. از سربند همین ماجرا بود که بچه های بازیگوش و شوخ طبع خط، به او لقب دادند برادر قاطرچی! البته گفته باشم که جعفر، از آن بچه های مخلص جنگ بود. نفس خدمت و ادای تکلیف برابش مهم بود. زیاد توجهی به مطبوع بودن یا نبودن کاری که به او محول می شد نداشت. در واقع با این کار خودش، درس بزرگی به بچه ها داد: خودشکنی کردن، در حرف، زیاد مدعی داشت، اما در عمل، آدم هایی از این طراز کن بودند. ‌‌‌‌‌‌این رسم همیشه تاریخ بشریت است. جعفر بچه باسوادی بود. روحیه لطیف و عارفانه ای هم داشت. با این حال قلندرانه پا پیش گذاشت و این وظیفه _______________________________ خاطرات سراسر عشق , شهیدحاج حسین همدانی :مهتاب خین کتابخانه (مجمع جهانی خادمین شهدا) http://eitaa.com/joinchat/1518075916C941fff5a2b صفحه223
بسم الله الرحمن الرحیم خاطرات سراسر عشق،سردار شهید کتاب؛مهتاب خین قسمت(147) پردردسر و فاقد وجاهت را در جبهه به عهده گرفت. خیلی دلسوزانه کارش را انجام می داد. خودش بدن قاطرها را قشو می کشید، آن ها را نوازش می کرد، مدام نعل هایشان را وارسی می کرد گه اگر لق شده باشند ، آن ها را تعویض کند. حتی گاهی می دیدیم دارد با دست با آن ها علوفه می دهد. او هم با قاطرهایش درخط پدافندی سر پل ذهاب عالمی داشت. ⚪️خب بهتر است بپردازیم به یک سوال شکمی![خنده حضار].... وضعیت تعذیه بچه های شما به چه صورت بود؟ متکی به کمپوت و کنسروهای اهدایی بودید یا از غذای گرم هم استفاده می شد؟ اگر جواب مثبت است،آشپزخانه ثابت داشتید یا صحرایی؟! ◽️خدا خیرتان بدهد که این سؤال زیر بنایی! را پرسیدید....[می خندد]. اوایل که خورد و خوراک بچه ها عبارت بود از کنسرو و صیفی جات: مثل هندوانه و خربزه و گرمک و نان خشک. بعد که برادرمان غلام علی پیچک مسؤوليت واحد عملیات سپاه غرب کشور را به عهده گرفت، با مساعدت ایشان، وضعیت تغذیه نیروهای رزمنده بهبود چشمگیری پیدا کرد. ⚪️چطور؟ ◽️بعد از آن که پیچک یک بلوک ساختمانی کامل از پادگان ابوذر را به ما تحویل داد تا از آن به عنوان عقبه خودمان استفاده کنیم، با پیگیری پیچک چند باب آشپزخانه و حمام هم تحویل گرفتیم. مسؤوليت اداره ی حمام ما در پادگان ابوذر را، رزمنده ی مخلص ، برادرمان محمود تیماچی عهده دار بود. محمود بسیجی زحمتکشی بود که از روز اول جنگ به جبهه آمد و تا پایان دفاع ۸ ساله ، در جبهه ها ماند . از محروم ترین اقشار جامعه همدان برخاسته و به جبهه آمده بود. خیلی صبور ماند و زحمت کشید و کمترین منتی هم بر سر کسی نگذاشت. ⚪️آشپزخانه تان هم فعال شده بود دیگر؟ ◽️بله. بچه های این آشپزخانه معمولاً روزی یک وعده غذای گرم و یک وعده هم غذای حاضری تهیه می کردند که آن ها را با استفاده از وانت نیسان به شهرک المهدی( عج) می رساندند و بین بچه ها ی ما توزیع می شد. در هر وعده به طور میانگین برای حدود ۳۰۰ رزمنده، حاضر در جبهه ی میانی سر پل ذهاب، تدارک طبخ غذا را می دیدند. این تعداد را جمع بزنید به حدود شصت ، هفتاد نفری که معمولاً در خود پادگان ابوذر داشتیم. نیروهایی که برای استراحت ، استحمام و تجدید قوا به _______________________________ خاطرات سراسر عشق , شهیدحاج حسین همدانی :مهتاب خین کتابخانه (مجمع جهانی خادمین شهدا) http://eitaa.com/joinchat/1518075916C941fff5a2b صفحه224
✳️به مناسبت نهم دي ماه_ روزبصيرت 🔴خاطرات کف خیابان ستادبزن وبرقص توی ستاد موسوی (شهرما)شبها شلوغ می کردند،من هم می خواستم ببینم اوضاع چه خبره می رفتم انجا سرمی زدم، به انها می گفتم من هوادار موسوی هستم، یکی دوشب انجا ساکت وارام بود،فقط بزن وبرقص بود، اوضاع اخلاقی خیلی بی ریخت بود، ادم خجالت می کشید هفته اخر که درگیری ها شروع شد یک شب اونجا ایستاده بودم، دیدم یک پژو امد جلوستاد ایستاد خانم باحجابی بود بادخترش، شیشه ها بالا بود،یک دفعه بچه های ستاد موسوی ریختن بیرون، وشروع به فحش دادن به این خانم پژویی، خانم راننده شیشه را داد پایین، گفت، چرافحش می دیدید؟ رشته، کراهت داره،شما جوانید،بچه مسلمانید! انها باز ناسزا گفتن، درخترش هم شیشه را اورد پایین، که چیزی بگوبید، با مشت زدن توچشمش، من دیگه حقیقا ناراحت شدم،ازکروه دررفتم، وضارب را گرفتم ومحکم زدم، اعضا ستاد امدن چرا می زنی؟ نکنه از انقلابی ها هستید؟ گفتم نه بابا من خودم طرف دار موسوی ام! یک شال سبز هم بسته بودم کمرم، مال "کربلا "بود،نشانشان دادم وگفتم ببینید،ودوباره چند تا چک زدم توی گوش ضارب انها گفتن این خانمها حقشان است،کتک بخورند! گفتم یعنی چی حقشان هست! مردم همه جزماهستن فرقی نمی کند شبها اکثرا چون درگیری بود من می رفتم میدان راه اهن ومانع درگیری، می شدم، ولی انها نمی دانستند هدف من چیست! راوی:ن.ا.ث کتاب خرابکار اجاره ای، ص ۱۲ 📕كتابخانه ديجيتال جبهه فرهنگي انقلاب اسلامي(حيدريون) _مجمع جهاني خادمين شهدا https://eitaa.com/shahid_ketab110 ____________________ eitaa.com/joinchat/shahid_110
🔴به مناسبت نهم دي ماه_روز بصيرت 📩خاطرات کف خیابان، 🚩صحنه ای کوچک از عاشورا، با همه بی لیاقتی که من دارم همیشه از خدا خواسته بودم، که خدایا اگر می شود صحنه کوچکی از واقعه را یا درخواب،یادربیداری،به من نشان بدهد سرظهر عاشورا،میدان انقلاب بودم تک وتنها فضای تهران انقدر غم زده بود،ودود وغبار گرفته بودکه حد وحساب نداشت، من انجام یک لحظه یا خواسته ام افتادم،انقدر می امد طرف بچه های نیرو انتظامی وبسیج که نگو، هئیت ها همه مشغول عزاداری بودن، از انجایی که می گویند گذشت زمان تکرار تاریخ است، واقعا همین بود،همه توی هئیت ها عزاداری می کردن سرظهر نماز می خواندند انوقت اینها(فتنه گران)مثل لشگر عمرسعد وشمر، عاشورا را سنگ باران می کردند،هلهله وشادی می کردند پای کوبی می کردند،،، ولی در نهایت حضرت اقا مثل همیشه حرف زیبا وقشنگی فرمود، قضایا واغتشاشات ۸۸انقلاب را کرد، حضرت امام (ره)چند تا پیش بینی داشت،بالای بیست تارا من خودم برای خودم مرور کردم،که تمام انها به واقعیت پیوست، حضرت اقا هم همینطور، اقا هم فرمود، از ان حزب اللهی هاست، ان شاالله، راوی:ر،ر 📗برگرفته از کتاب خرابکار اجاره ای،ص،۱۱۹ ✳️كتابخانه ديجيتال جبهه فرهنگي انقلاب اسلامي (حيدريون) مجمع جهاني خادمين شهدا https://eitaa.com/shahid_ketab110 __________________________ eitaa.com/joinchat/shahid_110
🔴به مناسبت نهم دي ماه_روز بصيرت 📩خاطرات کف خیابان، 🏴عزاداران حسيني را زدند!! روز عاشورا ، سر پل هوايي كريم خان درگيري شد . همان روز توي خيابان وليعصر ، روي پل را دود غليظي گرفته بود . اينها امدند يك بسيجي را هل دادند و از روي پل انداختند پايين!ريشش بلند بود ، از روي همان ريش شناسايي اش كردند و گفتند اين اقا بسيجيه!! پرتش كردن پايين ! اما شديدترين درگيري ، روز عاشورا ، ساعت ده صبح بود؛ در خيابان طالقاني. ما ساعت هشت و نيم _ نه بود رسيديم تهران . با قمه امده بودند ، اتش زده بودند و شلوغ كرده بودند.تو خيابان طالقاني جلو هيئت عزاداري درگيري ايجاد كرده بودند هيئت را بهم ريختن و حسينه را اتش زدند. همان وقت يك جمعيت هزار نفره موتوري ، از بچه هاي بسيج امدند.درگيري روز عاشورا تا ساعت چهار طول كشيد .خورده درگيري بود اما اوج درگيري ها همان صبح بود .... ان طور كه من امار داشتم ، فقط سه تا هيئت را در تهران اتش زدن ،پرچم و اين ها كه خيلي زياد اتش زدند . يك دسته عزاداري رفته بود وسط اغتشاش ،به اين نيت كه ما از كنارشان رد مي شويم . اما اشوبگرها عزاداران حسيني را هم زدند!! پ،ن_:قابل توجه برخي از عزيزان كه تحت تاثير القائات غلط دشمنان قرار گرفته و فكر مي كردند كه اينها معترض هستند و شعار راي من كو حقيقت دارد، اما غافل از اينكه دشمن فرهنگ عاشورايي را هدف گرفته است . ايا مطالبه گر و معترض بر اعتقادات ديگران تعرض مي كند؟؟ كجاي دنيا چنين رفتاري مرسوم است؟؟ 📕برگرفته از كتاب خرابكار اجاره اي. راوي : ج ق ✳️كتابخانه ديجيتال جبهه فرهنگي انقلاب اسلامي (حيدريون) مجمع جهاني خادمين شهدا https://eitaa.com/shahid_ketab110 __________________________ eitaa.com/joinchat/shahid_110
🔴 به مناسبت نهم دی ماه_ روز بصیرت 📩 خاطرات کف خیابان 🚩حیله پیرمرد یک روز توی پارک بودیم پیرمردی امد یک لیوان اب به من داد وگفت: اب بخورتشنه ای، خسته شدی! بچه ها گفتند:نخور شاید اب مسموم باشد! نخوردم،دو-سه دقیقه بعد همان ادم امد گفت:بیا از این طرف برو پشت خرابکارها انجا هستند،انها را (خفت کن)😊 ما امدیم پیچیدیم بریم دیدم جمعیت انبوهی ایستاده، از حرکات این پیرمردی،فهمیدم کاسه ای زیر نیم کاسه هست، با این حیله بچه های بسیجی رو می کشید سمت ارازل ،وتحویل انها می داد! گفتم بلایی سرت بیارم که عبرتی برای دیگران بشه، به قول خودت می خوای من وخفت کنی، پشت دیوار ایستادم، منتظر ماندم تا امد نقشه رو برای کسی دیگه اجرا کنه، یک کابل نثارش کردم، گفت:ای نه نه سوختم" گفتم برو دیگه از این کارها نکن، بعد از یک ساعت فهمیدیم همان شخص از سرکردگان اوباش هست، وان اب هم مسموم بوده! راوی:(ن،ا،ث) کتاب خرابکار اجاره ای ✍اگر دین ندارید حداقل مرد باشید، تک تیر انداز رزمنده ما بهترین شلیک موفق را رها می کند، تا تکفیری جانی اب بنوشد، این قوم ظالم با اب رزمنده امنیت را مسموم می کند، ادعای حقوق بشر وروشنفکریشان هم گوش عالم را کر می کند، 📗برگرفته از کتاب خرابکار اجاره ای،ص،۱۱۹ ✳️كتابخانه ديجيتال جبهه فرهنگي انقلاب اسلامي (حيدريون) مجمع جهاني خادمين شهدا https://eitaa.com/shahid_ketab110 __________________________ eitaa.com/joinchat/shahid_110