سلام مصطفی جان امروز می خوام دو تا تبریک به شما بگم
یکی برای تولد زمینی
یکی هم برای تولد آسمانی
۲۷ مرداد تولد زمینی که تا پنجاه و یک سالگی دنیایی بود و اطرافیان با بودنت حال دلشون خوب میشد
و اولین روز ماه صفر تولد آسمانی، ششمین صبح ماه صفر که همراه میوه دلم مسعود سالگرد آسمونیتونو تبریک میگم
برادر ولایی من شهادت نوش جانتون
برادرم مثل همیشه محتاج نگاه مهربونتم هستم
#تولد_زمینی #شهادت
#مدافعان_حرم
#شهید_مصطفی_نبی_لو
#شهید_مسعود_عسگری
#دایی_و_خواهر_زاده
#این_محرم_و_صفر_است_که_اسلام_را_زنده_نگه_داشته_است
@shahid_masoud_asgari
🌸🕊••
خواهر شهید مصطفی نبیلو : عاشق جبهه و جنگ بود. آخرین بار که همدیگر را شب تولد مسعود در خانه خواهرم دیدیم به من گفت:« به ما نگویید مدافعان حرم. چون جنگ سوریه و عراق که تمام شود به ما میگویند حالا که حرمی در خطر نیست. حالا اینها چه کار میکنند؟ ما مدافعان حرم نیستیم.
ما زمینهساز ظهور هستیم. ما تا ظهور آقا امام زمان(عج) به مبارزه ادامه میدهیم. حالا میخواهد سوریه و عراق باشد و یا جنگ با خود اسرائیل در فلسطین اشغالی باشد. هر جا ندای مظلومی بلند شود ما آنجاییم. هر جا که برای زمینهسازی ظهور آقا احتیاجی به ما باشد ما آنجاییم. پس از همین حالا یاد بگیرید فقط نگویید مدافعان حرم. چون شکر خدا امروز حرمها در امنیت است. ما زمینه ساز ظهوریم. این را به همه بگو.»🍃
#سالروزتولدشهیدمصطفینبیلو
#داییِشهیدمسعودعسگری🦋
تولدت مبارک زمینه ساز ظهور✨
@shahid_masoud_asgari
📜 اعمال اول ماه #صفر
1️⃣ صدقه
2️⃣ روزه
3️⃣ حزن و اندوه بر سیدالشهدا و مصائب اهل بیتش
4️⃣ خواندن هفت مرتبه سوره «حمد»
5️⃣ دعایی که مستحب است در ایام ماه صفر خوانده شود
نقل شده که مستحب است در ایام ماه صفر هر روز ۱۰ مرتبه قرائت شود و آن دعا این است: «یا شَدیدَ الْقُوی وَیا شَدیدَ الْمِحالِ یا عَزیزُ یا عَزیزُ یا عَزیزُ ذَلَّتْ بِعَظَمَتِکَ جَمیعُ خَلْقِکَ فَاکْفِنی شَرَّ خَلْقِکَ یا مُحْسِنُ یا مُجْمِلُ یا مُنْعِمُ یا مُفْضِلُ یا لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ سُبْحانَکَ اِنّی کُنْتُ مِنَ الظّالِمینَ فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَنَجَّیْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَکَذلِکَ نُنْجِی الْمُؤْمِنینَ وَصَلَّی اللّهُ عَلی مُحَمَّدٍ وَ الِهِ الطَّیِّبینَ الطّاهِرین
6️⃣ نماز روز اول ماه: که آن دو رکعت است، در رکعت اول بعد از حمد سی مرتبه سوره توحید و در رکعت دوم بعد از حمد سی مرتبه سوره قدر بخواند و بعد از نماز صدقه ای در راه خدا بدهد، هر کس چنین کند، سلامت خود را در آن ماه از خداوند متعال گرفته است.
@shahid_masoud_asgari
هدایت شده از کانال رسمی میثم مطیعی
Shab03Moharram1395[02].mp3
13.84M
▪️کیفیت ورود اسرای کربلا به شام و مجلس یزید (مقتل)
🎙 بانوای : حاج میثم مطیعی
🏴 انتشار ویژه روز اول ماه صفر ، ورود اسرای کربلا به شام
👈 مشاهده متن :
Meysammotiee.ir/post/1189
☑️ @MeysamMotiee
20.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بسم رب الشهداء
یکی دو سال پیش با یکی از دوستانم برای زیارت شهدا رفته بودیم گلزار شهدا
تو قطعه شهدای مدافع حرم مشغول زیارت بودم که رسیدم سر مزار مطهر شهید مسعود عسگری، دیدم جوونی نشسته پایین مزار، سرم پایین بود و در حال عرض ارادت به شهید بودم که اون جوون پرسید« ببخشید خانوم، شما این شهید و میشناسید یا نسبتی دارید با ایشون؟»
گفتم بله تا حدودی این شهیدو
می شناسم، در حدی که می دونم شهید مدافع حرم هست و شهید تحصیل کرده ای بوده ولی خانوادش و نمیشناسم.
جوون گفت :«من به این شهید خیلی علاقمندم!!»
گفتم من و این خانوم همراهم از راویان شهدا هستیم، اگر مایلید دلیل این علاقمندیتونو به ما بگید.
گفت: « الحمدالله که من امروز شما رو دیدم تا این تحولی که این شهید تو زندگی من ایجاد کرد رو برای شما تعریف کنم و شما هم به گوش دیگران برسونید»
ایشون در حالیکه بغض داشت ادامه داد ...
که:« من اهل شیرازم، به دلایلی درسم و رها کرده بودم و دنبال کار بودم و خیلی گرفتار ...یکی از جاهایی که آرزو داشتم استخدام بشم، سپاه پاسداران بود. رفته بودم فرم پر کرده بودم و اینا..ولی خیلی امیدی نداشتم قبولم کنن.
شنیده بودم شهدا حاجت میدن، تو اینترنت دنبال شهدای مدافع حرم می گشتم، دلیلشم این بود که اونا از نسل خودم بودن و انگار بهتر می تونستم باهاشون ارتباط بگیرم . همینطوری که
می گشتم تصویر شهید مسعود عسگری رو دیدم، احساس کردم این خودشه، گمشدمو پیدا کردم!! گشتم آدرسش و پیدا کردم، تهران، گلزار بهشت زهرا قطعه ۲۶..
اون روز یکشنبه بود و من خیلی دلم گرفته بود و مستعصل!! گشتم تو رزرو بلیت هواپیما و یه چارتری پیدا کردم و خلاصه همون روز آمدم تهران و مستقیم آمدم گلزار شهدا، قطعه ۲۶ سر مزار این شهید!!
چون وسط هفته بود گلزار خلوت بود ومن اومدم همینجا نشستم، شروع کردم به درد دل با آقا مسعود، گفتم و گفتم و گفتم..
فک کنم سه چهار ساعتی نشسته بودم و احساس میکردم واقعا روبروم نشسته و داره حرفام و گوش میکنه!!! دلم گرم شده و امیدوار...قسمش دادم، گفتم نمی رم تاجوابمو بدی، گفتم اولین مشکل کارم، بعدش درسم و بعدش ازدواجم(آخه دختر خانوم شیعه ای که دست بر قضا پدر و برادراش سنی بودن رو خیلی می خواستم، دختر خانوم هم منو می خواست، ولی خانوادش گفته بودن اگر بیخیال دخترمون نشی ممکنه حتی بکشیمت...مونده بودم چیکار کنم؟!)
همین و که گفتم یه دفعه گوشیم زنگ خورد، شماره ناشناس بود! جواب دادم، شاید باورتون نشه!!!
از سپاه شیراز با من تماس گرفته بودن و گفتن شما تو استخدام سپاه انتخاب شدید، تشریف بیارید برای مصاحبه...
با کمال ناباوری نشسته بودم و بغض راه گلومو کاملاً بسته بود ، زدم زیر گریه و با صدای بلند گریه کردم و ازش تشکر کردم.
چون اون روز رویایی آشنایی من با شهید یکشنبه بود تصمیم گرفتم هر وقت خواستم بیام زیارتش، ترجیحاً یکشنبه باشه!
بعد از اون یه یکشنبه دیگه اومدم و باز شدن گره های تحصیلم و ادامه تحصیلو ازش خواستم...همون شد!!! تونستم با موفقیت تا مقطع ارشد رو پیش برم.
تو همون ایام تو یکی از یکشنبه های قرارمون ازش همون دخترو خواستم ، یجور باور نکردنی خانواده دختر با این ازدواج با میل و رغبت موافقت کردن.»
من و دوستم حسابی غرق تو داستانش شده بودیم
یه دفعه همونطوری که نگاش میکردم، انگار یه فکری تو ذهنم، مثل برق رد شد، بهش گفتم: امروزم یکشنبه س که!!
برای گرفتن کدوم حاجت اومدی؟!!!
نکنه ازش شهادت می خوای؟!!
با تعجب نگام کرد وگفت: « از کجا فهمیدی؟! راستش از موقعه ای که عظمت مقام این شهیدو فهمیدم، آرزوی شهادت تمام وجودمو گرفته!!»
گریه م گرفت بهش گفتم، ان شالله به این آرزوتم می رسی ولی نه الان، بمون و خدمت کن و رهبرمونو یاری کن, آخر آخر مرگت با شهادت باشه.
الان ما به جوونای مثل شما خیلی احتیاج داریم.
شمارشو گرفتم
دوستمم بهش گفت می تونه شماره مادر شهید عسگری براش پیدا کنه .
گفت: « شاید حکمت ملاقات امروز من با شما اینه که این روایت به گوش اهلش
برسونید»
وچقدر این دنیا کوچیکه و خدا بزرگ!!!
قسمت شد ،این روایتو برای مادرش❤️، بی واسطه تعریف کنم.
فقط می تونم بگم خدایا خیلی شکرت😔
وااای خانم عسگری !!!! نمی دونستم
سالگردشهادتش هست!!!❤️
به خدا که هیچ چیزی اتفاقی نیست
جسارتم ببخشید ولی اگر دوست دارید همین امروز خاطره شهید و بزارید
از خدا براتون صبری جمیل و اجری عظیم و خواستارم