eitaa logo
شهید مسعود عسگری
970 دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
4.7هزار ویدیو
40 فایل
مدافع حرم حضرت زینب س فدایی سید علی تولد:69/6/8 شهادت: 94/8/21 بهشت زهرا س قطعه 26 ردیف 79 شماره 19 خواهر زاده شهيد مدافع حرم مصطفی نبی لو ارتباط با ادمین👇 @masoud1394
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨﷽✨ ✍استاد فاطمي نيا: يكي ازاولياءخدا قضيه اي نقل ميكرد: شبي مشغول خواندن قرآن بودم تارسيدم به آيه ي "إنّه يراكم هو وقبيله من حيث لا ترونهم" "هماناشيطان وبستگانش شما راميبينند ازجايي كه شماآنهارانميبينيد" باخودگفتم معناي ظاهري آيه معلوم است كه بالاخره شيطان از جنّ است وجن درلغت به معناي پوشيده است؛ اما گويا معناي باطني آيه رامتوجه نميشوم !درهمين افكار بودم كه عالَمي برايم پيش آمد وشيطان ظاهرشد وگفت: آمده ام باتوبحث كنم،پاشو بيا! ديدم همين قدم اول بايدبااومخالفت كنم،گفتم نمي آيم، توبيا! شيطان باهمه تكبرش آمد! يك ساعت بحث عالي فلسفه وكلام كرديم ودر آخر مغلوبش كردم وپيروز بحث شدم! به شيطان گفتم: با اين همه اسم ورسمت، مغلوب شدي! شيطان خنده اي كردوگفت: آقا سيد! فقط خواستم يك ساعت ازعمرت را تلف كنم! آن صحنه تمام شد! معناي آيه را فهميدم؛ يعني شيطان به هركس از يك جا ضربه ميزند !
🔴 من هم مقصرم... روایت میدانی (۱) روز چهارشنبه ٣٠ شهریور است، صبح زود است که راهی صدا و سیما می‌شوم، حراست ورودی کارت ملی می‌خواهد، تقدیم می‌کنم، بعد بررسی سیستمی، می‌گوید ساختمان معاونت سیما را بلد هستی؟ می‌گویم نه. آدرس می‌دهد و بعد می گوید: لطفا حقیقت را بگو! لحظه‌ای به فکر فرو می‌روم که یعنی چی که بوق ماشین عقبی بسمت جلو هلم می‌دهد. به استودیو ١١ میرسم، هماهنگی با مجری و ارکان دیگر برنامه انجام می‌شود و ٧:٣٠ روی آنتن. از همان اول فضای بحث متفاوت است و مجری محترم مشخص است که نمودارهای ذهنی‌اش بهم ریخته، اما همراهی می‌کند و جایگاه دفاع مقدس را در جامعه امروز و نحوه رجوع به آن را می‌گویم و ثقل بحث اینجاست که : "برای برداشتن گام‌های درست در آینده باید گذشته را به درستی شناخت وگرنه آینده مورد تهدیدهای ناشناخته قرار می‌گیرد" برنامه تمام می شود، راهی محل کار می‌شوم، به کارهای پیشرفت منطقه‌ای و... می‌پردازم، خبر شلوغی‌ها بالا گرفته است، عصر شده و به سرم می‌زند بروم کف میدان شاید بشود با این دهه هشتادی‌ها که می‌گویند آتش بیار معرکه شده‌اند صحبت کرد، تجربه ٨٨ تا ٩٨ هست، آنجایی که وقت می‌گذاشتیم قبل از شلوغ شدن و تاریکی بعضی‌ها رها می‌کردند و برمی‌گشتند! می روم خ.حجاب و به سمت کشاورز قدم می‌زنم، تیپ ضایع پیراهن دوجیب با شلوار کتان جلب توجه می‌کند و همان اول مقداری متلک چیزدار نصیبم می‌شود، همین اول می‌فهمم این‌ها کلماتشان هم متفاوت است. کشاورز را رد می‌کنم، به تقاطع وصال-ایتالیا می‌رسم، جمعیتی که شعار می‌دهند در حال بیشتر شدن هستند، سراغ یک گروه مشترک دختر و پسر می روم، به شانه یکی از پسرها می‌زنم، برمی‌گردد: - یا علی ریشو؟ - محمد هستم و دست دراز می کنم. - دست می دهد، ارسلان هستم. - کجا بسلامتی؟ - مأموری؟ اسلحه داری؟ دست‌بند؟ - نه هیچکدام. می‌خوام باهاتون بیام - ما داریم میریم انتقام بگیریم، به قیافت نمیاد - چرا اتفاقاً منم میخوام انتقام بگیرم - دختر بدون روسری با رنگ سبز فانتزی: بابا حاجی به قیافت نمیاد ما رو اسکل نکن - نه به جان مسیح علینژاد، منم دنبال انتقامم؟ -ععع ایول مسیح رو میشناشی؟ حالا دیگر همراهشان شده‌ام. من بینشان هستم. این اولین بار است که اینگونه بین دختر و پسرها هستم. - آره، می‌شناسم، ولی به من یکی دیگه گفته بیام برای انتقام؟ - کی؟ - - کیه؟ - از مسیح باحال‌تره؟ اصلاً مسیح فقط زر میزنه؟ - درست حرف بزن! مسیح خط قرمز ماست! - یکی‌شان سریع دارد در گوگل سرچ می‌کند و با دو تا فحش رکیک به مسئولان می‌گوید: قطعه لامصب ببینم حسین علم الهدی کیه؟ - گفتم که باحالتره!اصلا حسین ما آدم کشته و بدجوری انتقام گرفته! - دمش گرم از حکومتی‌ها زده؟ - آره از اون بالایی‌ها؟ - حاجی عکسش رو نداری؟ - محمد هستم - ما بگیم ممد؟ - بفرما ادامه دارد ... 🔴 من هم مقصرم... روایت میدانی (۲) - یه خانم می‌آید جلویم، گوشی بدست، از حسین که حکومتی زده بگو، میخوام با صدایت پادکست درست کنم برای مبارزه! - اینطوری نمیشه بیایید یه گوشه. می‌پیچیم تو یه فرعی کنار جوب می‌شینیم! به چشم ١٠ نفر میشن، خیلی مهربون و توی هم نشستن و هنوز ننشسته سیگارها تعارف می‌شود، به من هم تعارف می‌کنند، میگم تو ترکم، می‌خندن - ارسلان: بگو می‌خوایم بریم - شروع می‌کنم و خاطرات مبارزه و کشتن ساواکی‌ها در کرمان و... را برایشان می‌گویم، آرام آرام چهره‌ها متفاوت می‌شود، یکی‌شان بلند می‌شود و دوتا فحش خاردار می‌دهد و می‌رود. اما بقیه نشسته‌اند و من داغ‌تر حرف می‌زنم تا شهادت حسین علم الهدی زیر شنی‌های تانک. - یکی از دخترها شالش را سرش می‌کند، پسری دارد با ته سیگارش با زمین بازی می‌کند که ناگهان چند نفر دنبال چند زن و مرد هستن که مشخص است حرفه‌ای هستند هر دوطرف، با صدای این اتفاق همه حساس می‌شویم. - یکی از دنبال‌کننده‌ها که با لباس عملیات مشکی s313 هست تا ما را می‌بیند جلو می‌آید، چه غلطی می‌کنید اینجا؟ سرم را بلند می‌کنم : من مسئولشان هستم. - شما؟ - دوست شما! - پاشید متفرق شید بزن بزن شروع شده - دختر و پسرها و من بلند می‌شویم، یکی‌شان جلو می‌آید خیلی نزدیک، لباس s313 کنار من است، ممد آقا اینو رد کن بره وگرنه درگیر میشیم - دست برادر s313 را می‌گیرم، کنارش می‌کشم، حرف می‌زنم و میگم دنبال چی هستم! دنبال اینکه قبل شدت گرفتن درگیری‌ها و تاریکی ولو یک نفر شده را رد کنم برود خانه! - به من نگاه می‌کند: بخدا تازه از اربعین و موکب داری آمده‌ام، خسته و داغان، خدا خیرت بدهد، هر گلی زدی به سر خودت زدی... و میرود - برمی‌گردم، از جمعیت ١٠ نفره دختر و پسرها، ٧ نفر مانده‌اند. - می‌گویم: نمی‌خواید برید تظاهرات مگه؟ - با مدل مسیح بریم یا حسین؟ -انتخاب با خودتان؟ - سر دوراهی گیر افتاده‌اند! دخترها بیشتر تو فکر هستن - یه جمله میگم و خداحافظی می‌کنم: حسین قبل اینکه شما بی
ایید خودش رو براتون فدا کرده و جون داده اما مسیح اون طرف نشسته و من و شما رو انداخته به جون هم - یکی از پسرها: بس که این مسیح فلان فلانه... خداحافظی می‌کنم که بروم، سه نفرشان با من می‌آیند، نزدیک فسلطین هستیم، دیگر حریف سوال‌هایشان در مورد حسین علم الهدی نیستم، مسیر را می‌برم سمت کتابفروشی سر میدان فلسطین، سه جلد"سفر سرخ"می‌خرم، یکی برای دختر خانم، دوتا برای پسرها می گویم: این شما و این حسین ... - می‌زنیم بیرون، می‌خواهم جدا بشوم، دختر خانم جلو می‌آید: - اسمم فاطمه است، تو گروه مینا صدایم می‌کنند. - عکس فاطمه خودم را نشان می‌دهم که منم یک فاطمه دارم. - بغضش می‌ترکد، خوشبحال فاطمه که بابایی مثل تو دارد... می‌خواهد حرف بزند، نمی‌تواند. پسرها سرشان پایین است... - دیگر وقت گذشته و هوا دم تاریکی است، میگم چه می‌کنید؟ - هر سه می‌گویند برمی‌گردیم خانه حسین بخوانیم. اما فاطمه یا همان مینا حالش فرق می‌کند. شماره می‌خواهند، می‌دهم ... - خداحافظی می‌کنیم، حالا اول طالقانی بسمت ایرانشهر هستم، اشک‌هایم می‌ریزد که چقدر کم‌کاری کرده‌ام برای این دهه هشتادی‌ها، حرف فاطمه (مینا) مثل پتک در مغزم کوبش دارد ... یک جواب دارم فعلا: در کنار همه دشمنان و ... من هم مقصرم ... و یک جمع‌بندی: فردا زودتر بیایم شاید بتوانم بیشتر اثرگذار باشم ... روایت از محمد علیان
شهید مسعود عسگری
🔴 من هم مقصرم... روایت میدانی (۱) روز چهارشنبه ٣٠ شهریور است، صبح زود است که راهی صدا و سیما می‌شوم
یک متن بسیار خوب ولی بلند (دو بخشی) روایت یکی از کسانی است که در روزهای ابتدایی اغتشاشات در میان جوانان رفته و با آن‌ها صحبت کرده ... توصیه میکنم و بخوانید👆👆👆👆
5.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 انتشار ویدیوی پدر مهسا امینی در کنار پیکر فرزندش که تایید می‌کند ضربه‌ای به سر او نخورده و قبلا عمل جراحی داشته
بهادری جهرمی: اغتشاشات اخیر سازماندهی‌شده بود سخنگوی دولت: 🔹اغتشاشات اخیر سازماندهی‌شده و تروریستی بود. 🔹وزارت کشور مسئول تهیه پیشنهاد برای برگزاری بهتر تجمعات اعتراضی شده است. 🔹کارخانه نساجی مازندران فعال شد و بیش از ۴ هزار کارگر به کار برگشتند و برخی اوقات فعالیت سه شیفته انجام می‌شود. 🔹وزیر پیشنهادی کار به زودی معرفی می‌شود؛ همچنین مطابق اذن رهبری، زاهدی‌وفا تا تعیین وزیر بعدی سرپرست وزارتخانه است. tn.ai/2786478 @TasnimNews
13.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 | سه شوخی معترضان! ♨️ پاسخ به ۳شبهه اصلی معترضین 🔸 شنیدن این ۵دقیقه برای همه است 💢 در جمهوری اسلامی ⁉️ رتبه یک دنیا در برابری حق تحصیل دختر و پسر کدام کشور است؟ ⁉️ رشد ۱۲ برابری در زمینه پزشکی! ♨️ چه کسانی در کشور ندارند؟ ⁉️ چه کسی صنعت هسته‌ای ایران را لو داد؟ ⁉️ کدام استاد دانشگاه هم از دانشگاه آزاد حقوق می‌گرفت و هم سراسری؟ ⁉️ برخورد زیبای کشورهای آزاد با معترضان خود! ⁉️ در کدام کشور پوشش اجباری وجود ندارد‌؟ ⁉️ یکبار برای همیشه؛ آیا در ایران وجود دارد؟ _________________ 🔹برشی از سخنرانی بعد از تجمع اعتراضی در مشهد ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
هدایت شده از زندگی با زندگی شهدا
شهید بزرگوار تمام وقت نوجوانی و جوانی خودش را صرف فراگیری تخصص هایی کرد که آنها را برای اسلام و کشورش خرج کند‌.... آموزش هایی‌ چون چتر بازی و خلبانی‌، امور فنی(تعمیر‌ موتور قایق‌ و ...) و ... شهید بزرگوار بسیار دوست داشتنی و اهل سخاوت‌ و ... بود‌ *راستی ماها چه چیزی برای کمک به کشور و اسلام فرا گرفتیم‌؟ *تصویر ارسالی از یکی از اعضای محترم کانال‌ زندگی با زندگی شهدا @zendagibazendagishohada
بانوی من ✅ چادری که بر سر توست، دور گردن دشمن است! پس محکم‌تر بگیر... 🔸تنهامسیری شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/63963136Ca672116ed5
12.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مادرسارینا: هرچه در گزارش اینترنشنال اومده دروغه، اصلا دخترم اون ساعت بیرون نبود، تماس‌های نیروهای امنیتی که اینترنشنال درباره دخترم و دفنش میگه دروغه، خدا لعنتشون کنه، دخترم از ارتفاع سقوط کرد و همسایه‌ها حضور داشتند.