اوايل فصل پاییز بود وما سركار ، خواب بوديم.
از قبل ، برنامه کوهنوردی رو كه روی بورد زده بودند ديده بوديم ،اما کسی توجه نکرده بود... مثل هر روز ، صبح بعد از شیفت کاری، مى خواستيم به خونه بریم.
آماده شدیم که با موتور پالس آبی مسعود بریم خونه ،
که گفتند برادرا ممنوع الخروج هستید و بايد همتون برید کوه...
قبول کردیم و آماده شدیم بریم كوه... رفتیم و رسیدیم پای کوه دارآباد
يه جايى توى مسير كه خسته شده بودم ، مسعود منو کول کرد تا از بچه ها عقب نمونم.
توى مسير با موبایل مسعود عکس می گرفتیم. .
در مسیر رودخانه چاله بزرگی بود که از آب پر شده بود
مسعود گفت بچه ها یه آبی به تن بزنیم!
. هوا سرد بود گفتیم مسعود ول کن سرده .
همین و که گفتیم
مسعود لباسشو در آورد با شلوار پرید تو آب بعد دست منو گرفت کشید تو آب
بعد شروع کرد
بقیه بچه هارو خیس کرد تقریبا همه اومدن تو آب ...
اون روز خیلی به ما خوش گذشت توفیق اجباری بود که بریم کوه ...
مسعود سرما نخورد اما ۷ یا ۸ تا از بچه ها سرما خوردن...
وخاطرات مسعود است که با ما مانده و مرور میکنیم شاید که نظری از سوی شهدا به ما شود
@shahid_masoud_asgari
#اشك_هاى_مسعود
#اللهم_رب_شهر_رمضان_الذى_انزلت_فيه_القرآن
حاج مسعود سعى مى كرد همه شب هاى ماه مبارك رمضان، مجلس حاج منصور حضور داشته باشه..
يادم نميره حاج منصور كه شروع مى كرد : اللهم رب شهر رمضان... مسعود اشك از چشماى قشنگش جارى مى شد...
مسعود واقعاً يك سال منتظر مى موند تا ماه رمضان برسه...
التماس دعا حاجى
#خاطره_از_دوست_شهيد
#مادر_به_فداى_اشك_چشمهات
کانال شهید مسعود عسگری
@shahid_masoud_asgari
https://www.tasnimnews.com/fa/news/1398/03/07/2020779/%D8%B1%D9%88%D8%A7%DB%8C%D8%AA%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%D8%B4%D8%A8-%D9%82%D8%AF%D8%B1-%D8%AE%D8%A7%D9%86%D9%88%D8%A7%D8%AF%D9%87-%D8%B4%D9%87%D8%AF%D8%A7%DB%8C-%D9%85%D8%AF%D8%A7%D9%81%D8%B9-%D8%AD%D8%B1%D9%85-%DB%8C%DA%AF%D8%A7%D9%86-%D9%88%DB%8C%DA%98%D9%87-%D9%81%D8%A7%D8%AA%D8%AD%DB%8C%D9%86
گزارشی از مراسم شب احیا بیست و یکم ماه مبارک در #گردان_خط_شکن_حیدر_کرار و مصاحبه با مادران #شهید_عبدالله_باقری و #شهید_مسعود_عسگری
@shahid_masoud_asgari
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گزارش خبری پخش شده از #شهید_مسعود_عسگری در اخبار شبانگاهی شبکه سه صدا و سیما
۹۸/۰۱/۳۰
#معرفی_شهید
@shahid_masoud_asgari
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دلنوشته مادر گرامی #شهید_مسعود_عسگری
بسم رب الشهداء و الصديقين
ديروز از #تنهايى استفاده كردم ،
بعد از سه سال، پنج ساعتى كه تنها بودم، فيلم هاى قبل و بعد از شهادت مسعودو نگاه كردم
از فيلم هاى قبل شهادت كه خيلى هم كمه شروع كردم
با لبخندهاى مسعود، لبخند مى زدم و با خندهاش ،مى خنديدم.
رسيدم به مراسم هاى بعد شهادت
#معراج_شهدا #شب_وداع
#تلقين #خاكسپارى
#آخرين_بوسه_ها #خدا_حافظىِ خانواده و دوستان
هر جا چشمم به پيكر پاك ، صورت زخمى و چشمِ تخليه شده مسعود مى افتاد ، قربون صدقش مى رفتم
نه غمى داشتم نه غصه اى و نه اشكى
چون ميدونستم خدا خودش خريدار حاصل عمرم شده
چه عاقبتى بهتر از شهادت در راه خدا
چه جايگاهى بهتر از بهشت ابدى..
توى فيلمِ شبِ وداع، اشك محسن پشت در آمبولانس وقتى منتظر بود تابوت برادرشو بيرون بيارن ، اشكمو در آورد.
با ديدن اشك محسن و دوستاى مسعود دلم به درد اومد...
فيلم فرداى اون شب حضور دوستان و همرزمان توى كوچه ...
توى مراسم تشييع و تدفين چقدر مراسمو باشكوه كرده بود .
باورم نميشه چه زود دوستاى مسعود ، شدن مسعودهاى من !!!
جوونايى كه نزديك چهار ساله با خوشحاليشون خوشحال ميشم و با ناراحتيشون ناراحت.
حضورشون هميشه قوت قلبون بوده و خواهد بود.
حالا #گردان_حيدر_كرار شده ، محل تجمع #مسعودهاى_من ...
منم همونطور كه براى مسعودم دعا مى كردم،
براى خوشبختى و عاقبت بخيرى اين جوون ها دعا مى كنم...
از خدا مى خوام
هميشه به نظام جمهورى اسلامى وفادار باشن
پشتيبان ولايت فقيه و زمينه سازان ظهور و در نهايت سربازهاى خاص امام زمان ( عج) بشن.
ان شاءالله
@shahid_masoud_asgari
https://www.tasnimnews.com/fa/news/1398/05/08/2065298/%D8%A8%D8%B1%DA%AF%D8%B2%D8%A7%D8%B1%DB%8C-%D8%AF%D9%88%D9%85%DB%8C%D9%86-%DB%8C%D8%A7%D8%AF%D9%88%D8%A7%D8%B1%D9%87-%D8%B4%D9%87%D8%AF%D8%A7%DB%8C-%DA%AF%D8%B1%D8%AF%D8%A7%D9%86-%D8%AD%DB%8C%D8%AF%D8%B1-%DA%A9%D8%B1%D8%A7%D8%B1-%D9%81%D8%A7%D8%AA%D8%AD%DB%8C%D9%86-%D8%AA%DB%8C%D8%B2%D8%B1
یادواره شهدای مدافع حرم #گردان_حيدر_كرار
جمعه ۹۸/۰۵/۱۱ مصادف با شهادت امام جواد (ع) همزمان با نماز مغرب و عشا
#کهف_الشهدای تهران
با سخنرانی و بیان خاطرات توسط مادران والا مقام شهیدان #مسعود_عسگری و #محمدرضا_دهقان
همه شما دعوتید
#لطفا_رسانه_باشید
@shahid_masoud_asgari
https://www.tasnimnews.com/fa/news/1398/05/12/2067813/%D8%AF%D9%88%D9%85%DB%8C%D9%86-%DB%8C%D8%A7%D8%AF%D9%88%D8%A7%D8%B1%D9%87-%D8%B4%D9%87%D8%AF%D8%A7%DB%8C-%DA%AF%D8%B1%D8%AF%D8%A7%D9%86-%D8%AD%DB%8C%D8%AF%D8%B1-%DA%A9%D8%B1%D8%A7%D8%B1/photo/1
گزارش خبری یادواره شهدای #گردان_حيدر_كرار
@shahid_masoud_asgari
🖋 نقل خاطره از #شهید_مسعود_عسگری
#نماز
خیلی قشنگ و دلنشین #نماز میخوند...
تو گردان که کار میکردیم، وقتی میرفتیم برای نماز و ناهار و خستگی در کردن . #وضو میگرفت و وقتی رو به قبله وایمیستاد، اول لباس و موهاشو و مرتب میکرد، بعداً تکبیره الاحرام می گفت.
انگار #ارتباطش_با_دنیا_قطع_میشد. سَرشو مینداخت پایین با صوت و لحنی شبیه حضرت #آقا با #خضوع و #خشوع خاصی #نماز میخوند. خیلی صداشو دوست داشتمو دارم . بعضی وقتهاهم که یه مداحی و شعری رو زمزمه میکرد بهش میگفتم صدات خوبه بخون😊
میگفت: ول کن بابا، منم میگفتم توام خودتو مسخره کردیا😕🙄صدات خوبه، بخون دیگه😩، ولی نمیخوند میگفت نه یعنی نه...😡 😂
آخرشم نمیخوند...☹️😅☹️
هیچ وقت صداش از یادم نمیره
هنوز صداش تو گوشمه ...
مسعود مسعود مسعود...😔
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ(۱)
همانا مومنان رستگار شدند
الَّذِينَ هُمْ فِي صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ(۲)
آنها کسانی هستند که در نمازشان #خاشع_اند
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
جنبش هر ذره به اصل خود است
هر چه بود ميل کسي ، آن شود
کافر صد ساله چو بيند تو را
سجده کند زود مسلمان شود
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
#نقل_از_دوست_و_همرزم_شهید
#بدرالدین
#شهید_مسعود_عسگری
@shahid_masoud_asgari
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
#نقل_خاطره
#چتربازی_در_۲۲_بهمن
انجام پرش تو مراسم ٢٢بهمن از جمله آروزهاي تك تك چتر بازهاي ايرانه،
اين پرش از اهميت بالايي برخورداره،چون تو يه مراسم باشكوه ملي، جلو هزاران نفر و صدها عكاس و خبرنگار انجام ميشه.
از يه طرف ديگه محل نشستن روي زمين معمولا ضلع جنوب غربي ميدان آزادي هست كه روز مراسم پر از جمعيت،ميله هاي پرچم و كلي سيم و كابله كه هر كدومشون به تنهايي يك دنيا خطر محسوب ميشه.
و شخص پرنده نياز به مهارت كافي در نشستن و اجراي صحيح و دقيق ترافيك پرواز داره.
همه اينا يك طرف موضوعه.
طرف ديگه اين پرش اينه كه تعداد افراد چترباز در سپاه،ارتش،نيروي انتظامي و بسيج بسيار زياده
به سختي و به ندرت قرعه به نام فرد درمياد.
.
آقا مسعود از مهارت بالايي برخوردار بود و مثل همه جزو آرزوهاش پرش تو اين مراسم بود.
چند روز قبل از مراسم ،خبري رسيد كه انتخاب شده براي پرش در روز ٢٢بهمن...
ادامه در کانال👇
@shahid_masoud_asgari
#نقل_خاطره از #شهید_مسعود_عسگری
#چتر_بازی_در۲۲_بهمن
انجام پرش تو مراسم ٢٢بهمن از جمله آروزهاي تك تك چتر بازهاي ايرانه،
اين پرش از اهميت بالايي برخورداره،چون تو يه مراسم باشكوه ملي، جلو هزاران نفر و صدها عكاس و خبرنگار انجام ميشه.
از يه طرف ديگه محل نشستن روي زمين معمولا ضلع جنوب غربي ميدان آزادي هست كه روز مراسم پر از جمعيت،ميله هاي پرچم و كلي سيم و كابله كه هر كدومشون به تنهايي يك دنيا خطر محسوب ميشه.
و شخص پرنده نياز به مهارت كافي در نشستن و اجراي صحيح و دقيق ترافيك پرواز داره.
همه اينا يك طرف موضوعه.
طرف ديگه اين پرش اينه كه تعداد افراد چترباز در سپاه،ارتش،نيروي انتظامي و بسيج بسيار زياده
به سختي و به ندرت قرعه به نام فرد درمياد.
.
آقا مسعود از مهارت بالايي برخوردار بود و مثل همه جزو آرزوهاش پرش تو اين مراسم بود.
چند روز قبل از مراسم ،خبري رسيد كه انتخاب شده براي پرش در روز ٢٢بهمن،بعد از گذروندن تستها با موفقيت، آماده پرش شده بود.
روز قبلش آخرين وضعيت باد و هواي فردا رو چك كرديم،يه سري به محل لند(نشستن) زديم ، موانع و الگوي ترافيك رو هم بررسي كرديم.
رفتيم سراغ لوازم. چترها رو بستيم،همه لوازم رو آماده كرديم و از جمله دوربين هاي روي سر و دست.
يه دفعه به مسعود گفتم بيا دوربينت رو آپديت كنم،
گفت: نيازي نداره.
گفتم: عملكردش بهتر ميشه .
خلاصه با گير دادن من، آپديت كرديم.
صبح آقا مسعود رو تا دم هليكوپتر بدرقه كردم، وسيله بلند شد و تو ارتفاع مناسب همه پرنده ها پريدند،
هر كسي بسته به توانش تو آسمون حركات نمايشي انجام ميداد،مسعود هم نذاشت يه موقع چتر، شرمندش بشه و هر كاري ميشد رو هوا انجام داد تا به زمين رسيد،خوشحال و خندون همديگرو بغل كرديم و كلي عكس يادگاري گرفتيم كه...
اون وسط چشمم به دوربين رو سرش افتاد كه رو مانيتورش نوشه بود
"cam error"
چيزي نگفتم.
اومديم و اومديم تا رسيديم به پاي لپ تاپ و دوربين وصل كرد...
خدا خدا ميكردم كه فيلم گرفته باشه.
يه فيلم روي رم ضبط شده بود.
خيالم راحت شد.
با خوشحالي فيلم رو پخش كرد.
فيلم از لحظه سوار شدن به هليكوپتر تا چند ثانيه قبل پريدن بود و هيچي از پرش نگرفته بود و دوربين از همون لحظه هنگ كرده بود.
مسعود به من نگاه ميكرد و منم سوت ميزدم، حرفي نميزد، ولي من صداي داد و فريادش رو حس ميكردم.
گفت : آپديت كردي؟عملكردش بهتر شد؟
گفتم:فكر كنم ناقص انجام شده.
ديگه چيزي نگفت و تا صبح دنبالم كرد و تا جا داشت با كتك هاي دوستانه اش،بابت آپديت ازم تشكر و قدرداني كرد.
خاطره از دوست #شهيد_مسعود_عسگري
٢٢بهمن٩٣،درحال آماده شدن جهت پرش.
.
.
#خاطره_دوست_و_همرزم_شهید_مسعود_عسگری
#چتر_بازی
#دوربین
@shahid_masoud_asgari
انشای زیبا و قابل تأمل، حسین نبی لو برادر زاده شهید مصطفی نبی لو و پسر دایی شهید مسعود عسگری
.
.
متن انشا👇
.
بسم الله قاصم الجبارین
من دوست دارم در آینده فرمانده سپاه قدس جمهوری انقلاب اسلامی
و به مردم خدمت کنم
آرزوی من شهادت است
دوست دارم مثل سردار حاج قاسم سلیمانی، مسعود عسگری، مصطفی نبی لو، محمد ایاسه به شهادت برسم تا در قیامت اگر از من پرسیدند چه کار کردی؟
بتوانم بگویم جهاد در راه خدا را انجام دادم و به بهشت راه پیدا کنم
در زمان قدیم چون اسطوره ای مثل حاج قاسم نداشتیم،
استورههای خیالی مثل رستم در داستان ها می آوردند
.
در سپاه می توان چیزی یاد گرفت، چیزی به درد بخور
.
اگر امام خامنهای اجازه دهند با جان و دل آماده جهادیم
و ان شاء الله آمریکا را از بین می بریم و
قدس را آزاد می کنیم
من در گذشته مثل مردم عادی پی زندگی بودم تا اینکه پسر عمه ی من به شهادت رسید و زندگی را متحول کرد و تغییر کوچکی گرفتم
بعد عمویم به شهادت رسید و من علاقه به شهادت پیدا کردم.
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
#شهيد_مصطفى_نبى_لو
#شهید_مسعود_عسگری
#شهید_محمد_ایاسه
@shahid_masoud_asgari
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#اولین_دیدار
صبح شنبه بيست و سوم آبان نودو چهار
براى ديدن پيكر مسعود به معراج شهدا رفتيم
از نحوه شهادت مسعود و جراحت هاش هيچ اطلاعى نداشتم
تابوت مسعودو زمين گذاشتن
وقتى پرچم رو كنار زدن
من سمت زخمى صورت مسعود نشسته بودم
اولين چيزى كه به چشمم خورد، صورت پر از زخم و چشم تخليه شده پاره تنم بود
لحظه اول با ديدنش يه شوك ريز بهم وارد شد يه لحظه از درون لرزيدم ،طورى كه اطرافيان متوجه نشدن
به صورت ماهش نگاه كردم چشم ديگش سالم و نيمه باز بود و نگاهم مى كرد
با ديدن نگاه مهربونش آرامش گرفتم
اون روز با اون يك چشم با هم صحبت كرديم
.
صبح روز شهادت از شدت دلتنگى مسعودو صدا ميزدم و ازش مى خواستم بياد ببينمش
هيچ چيز جز ديدن روى ماهش نمى تونست آرومم كنه
.
حالا پيكر پاك مسعود جلوى روم بود
و چشم نيمه بازى كه براى دلِ تنگِ مادرش نگه داشته بود...
به نقل از #مادر_شهید
#معراج_شهدا
#من_و_پسرم
#شهید_مسعود_عسگری
@shahid_masoud_asgari
نقل خاطره کوتاه
#شهید_مسعود_عسگری
موضوع: میلاد امام حسین(ع) و سفر حج
با #مسعود و بچه های دیگه خیلی خوشحال بودیم که داریم میریم سفر حج و بیشتر از همه بخاطر اینکه در ماه شعبان این سفر معنوی قسمت ما شده بود .
روز قبل از میلاد #امام_حسین(ع) سوار هواپیما شدیم و خوشحال از اینکه روز میلاد #امام_حسین(ع) زائر حرم نبوی و بقیع هستیم. وقتی رسیدیم مدینه متوجه شدیم که سوم شعبان در عربستان دیروز بوده😳.
با #مسعود و بچه ها کلی بحث کردیم که بالآخره ما تولد #امام_حسین(ع) کجا بودیم؟
آخر سر بعد از کلی بحث های فلسفی و سنگین و بی نتیجه ،همگی متفق القول نتیجه گرفتیم که ما اصلا سوم شعبان روی زمین نبودیم و تو آسمون بودیم😂😂😂
#نقل_از_دوست_شهید
آشنایی با حال و هوای زندگی #شهید_حاج_مسعود_عسگری در پیام رسان:
#ایتا
https://eitaa.com/shahid_masoud_asgari
#سروش
https://sapp.ir/shahid_masoud_asgari
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🦋🦋🦋
🦋🦋
🦋
فیلم خداحافظی شهید مصطفی نبی لو
در آخرین اعزامشون به سوریه
ماجرای نامه ای که در جیب شهید بود، به روایت همسربزرگوار شهید 👇
در اخرین اعزام یه نامه نوشته بودند ایشون همیشه با پیامک از همکارها خداحافظی میکردند ولی بار اخر اصرار داشتند که زودتر راه بیافتیم تا من برم اداره از همکارها خداحافظی کنم و این نامه رو باید برسونم دست همکارم ما فکر کردیم نامه اداریه بعد از شهادت همکارشون نامه رو اوردند و گفتند شهید این نامه رو به ما داد و گفت که اگر خدا خواست و تو این سفر شهید شدم این رو برسونید دست همسرم
#شهید_مصطفی_نبی_لو دایی #شهید_مسعود_عسگری
@shahid_masoud_asgari
🦋
🦋🦋
🦋🦋🦋
«آرزوی قلبی #شهیدمسعودعسگری»
ماه رمضان وعده دیدار ما مسجد ارگ روبروی دادگستری،روی چمن های کنار پارک بود.
شوق و اشتیاق برای رسیدن به مناجات های حاج منصور بچه ها رو از همه جا کنار هم جمع میکرد.
من تازه ازدواج کرده بودم و اون شب به اتفاق خانمم رفتیم مراسم در محل قرار همیشگی زیر انداز رو پهن کردم و نشستیم.
طولی نکشید که مسعود اومد وبا تبسم و شوخ طبعی که داشت گفت مجردها هم میتونن اینجا بشینن،
یه نگاهی کردم و گفتم بفرما بشین آقا مسعود توام بزودی باید متاهل بشی و اون هم سمت چپ من نشست،
نیمه ماه مبارک رمضان بود حال و هوای عجیبی داشت چند وقتی بود که از سوریه برگشته بود،
اواسط #دعای_ابوحمزه_ثمالی بود که حاج منصور شروع کرد به مناجات و...
ادامه 👇در کانال #شهیدمسعودعسگری
لینک کانال #شهید_مسعود_عسگری 👇
@shahid_masoud_asgari
شهید مسعود عسگری
«آرزوی قلبی #شهیدمسعودعسگری» ماه رمضان وعده دیدار ما مسجد ارگ روبروی دادگستری،روی چمن های کنار پارک
«آرزوی قلبی #شهیدمسعودعسگری»
ماه رمضان وعده دیدار ما مسجد ارگ روبروی دادگستری،روی چمن های کنار پارک بود.
شوق و اشتیاق برای رسیدن به مناجات های حاج منصور بچه ها رو از همه جا کنار هم جمع میکرد.
من تازه ازدواج کرده بودم و اون شب به اتفاق خانمم رفتیم مراسم در محل قرار همیشگی زیر انداز رو پهن کردم و نشستیم.
طولی نکشید که مسعود اومد وبا تبسم و شوخ طبعی که داشت گفت مجردها هم میتونن اینجا بشینن،
یه نگاهی کردم و گفتم بفرما بشین آقا مسعود توام بزودی باید متاهل بشی و اون هم سمت چپ من نشست،
نیمه ماه مبارک رمضان بود حال و هوای عجیبی داشت چند وقتی بود که از سوریه برگشته بود،
اواسط #دعای_ابوحمزه_ثمالی بود که حاج منصور شروع کرد به مناجات و راز و نیاز با خدا،حرف دل مارو میزد،همه تو حال خودشون بودن،صدای گریه و هق هق اطرافیان فضای معنوی و آرامش بخشی به مراسم داده بود.
اونوقت حاجی گفت که همه چشم هارو ببندند هرکس یک آرزویی بکنه و حاجتش رو از خدا بخواد و برای حوائج کسانی که کنارتون نشستن دعا کنید،
بنظرم اون شب خیلیا به #آرزوهاشون رسیدن،
ماه رمضان ماه مقدر شدن #حوائج یکسال آدمهاست و به دست امام زمان«عج»رقم میخوره.
وقتی چشم هارو باز کردیم رو کردم به مسعود و بهش گفتم که مسعود دعا میکردی سال بعد ماه رمضان با خانمت بیای اینجا،
مسعود یه نگاهی کرد و خیلی جدی گفت من یه آرزوی دیگه کردم و دعا کردم که تا سال بعد این موقع شهید شده باشم...
چند ماه بعد، مسعود به #آرزوی_قلبی خودش رسید.
«ما مدعیان صف اول بودیم»
«از آخر مجلس شهدا را چیدند»
#خاطره_دوست_شهید_مسعود_عسگری
@shahid_masoud_asgari
چند ساعت از شهادت شهدای اربعه حلب گذشته بود،
هنوز ما از شهادت مسعود خبر نداشتیم آخر شب جایی نشسته بودیم با دوستان ،من داشتم با گوشی موبایلم این عکس رو مثل عکس شهدا با اسم (شهید)حاج مسعود عسگری درست میکردم ک مسعود اومد بهش نشون بدم و بگم اگر شهید میشدی عکساتو اینجوری میزدیم.
تو همین حال و هوا بودیم که حاج مهدی از راه رسید و بعد سلام و احوالپرسی گفت که چهار تا از بچهها تو حلب به شهادت رسیدن من همونجا دلم هری ریخت
ب عکسی ک تو دستم بود نگاه کردم به رفیقم که کنارم نشسته بود گفتم باور کن یکی از شهدا خود مسعوده.
اره یکی از اون چهارتا شهیدحاج مسعود بود،
ولی حاج مهدی چون می دونست من با مسعود رفیقم اونجا بهم نگفتن که مسعود هم شهید شده.
«ما مدعیان صف اول بودیم»
«از آخر مجلس شهدا را چیدند»
🌷بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ🌷
وَ الَّذينَ جاهَدُوا فينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنينَ
و کسانى که در آنچه مربوط به ماست، با تمام وجود تلاش کرده و هیچ گاه از ایمان و اطاعت باز نمانده اند، قطعاً آنان را به راه هایى که به ما منتهى مى شود، راهنمایى مى کنیم، و به راستى که خداوند با نیکوکاران است و رحمت و عنایت خود را بر آنان مى گستراند.
«عنکبوت ۶۹»
#خاطره_از_دوست_شهید
#شهید_مسعود_عسگری
#شهیدمسعودعسگری #مدافعان_حريم_ولايت #مدافعان_حرم #زمينه_سازان_ظهور
#شهيد_محمد_رضا_دهقان
#شهید_احمد_اعطایی
#شهید_سید_مصطفی_موسوی
لینک کانال #شهید_مسعود_عسگری در پیام رسان های ایتا و سروش 👇
@shahid_masoud_asgari
#اشك_هاى_مسعود
#اللهم_رب_شهر_رمضان_الذى_انزلت_فيه_القرآن
.
حاج مسعود سعى مى كرد همه شب هاى ماه مبارك رمضان، مجلس حاج منصور حضور داشته باشه..
.
يادم نميره حاج منصور كه شروع مى كرد : اللهم رب شهر رمضان... مسعود اشك از چشماى قشنگش جارى مى شد...
.
مسعود واقعاً يك سال منتظر مى موند تا ماه رمضان برسه...
التماس دعا حاجى
..
#خاطره_از_دوست_شهيد
#شب_هاى_ماه_مبارك_رمضان
#حاج_منصور
#شب_هاى_عاشقى
#مدافعان_حرم_حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#مدافعین_حرم
#مدافعان_حريم_ولايت
#شهيد_مسعود_عسگرى
#شهيد_مصطفى_نبى_لو
لینک کانال #شهید_مسعود_عسگری 👇
@shahid_masoud_asgari
هدایت شده از باب الرضا (ع) و مجموعه شهید عسگری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صحبت های سرکار خانم نبی لو،مادر بزرگوار شهید مدافع حرم مسعود عسگری به مناسبت یادواره مجازی شهدا
جشنواره ترنم وحی - رمضان سال 1399
#رمضان_ماه_رحمت
#ترنم_وحی
#مجموعه_شهید_عسگری
#موسسه_امام_رضا_ع
🌱🌷🌱
🔸 https://eitaa.com/alreza72
🔹 https://sapp.ir/alreza72
🔸 https://t.me/Alreza72
🔹 https://chat.whatsapp.com/FbTVW1YSmm77GSy0wIo8Be
خاطره رضایت گرفتن از همسر و نحوه اعزام #شهيد_مصطفى_نبى_لو به روایت همسر بزرگوارشان👇 🌹
#شهید_مسعود_عسگری
https://eitaa.com/shahid_masoud_asgari
https://sapp.ir/shahid_masoud_asgari
شهید مسعود عسگری
خاطره رضایت گرفتن از همسر و نحوه اعزام #شهيد_مصطفى_نبى_لو به روایت همسر بزرگوارشان👇 🌹 #شهید_مسعود_
🌹خاطرات #شهید_مصطفی_نبی_لو به روایت #همسر بزرگوارشان🌹
[چگونگی اقدام و اعزام به سوریه]
ایشون بعد از شهادت خواهر زاده شون #شهید_مسعود_عسگری که دوسال قبل از شهید نبی لو به شهادت رسیدند کاملا متحول شدند
یک شب بعد از چهلم شهید مسعود با هم صحبت میکردیم
شهید نبی لو گفتند یه سوال برام پیش اومده که فکرم رو مشغول کرده گفتم چیه؟!
ایشون گفتند تواین زمانه که همه غرق #زندگی و #تجملات امروزی هستیم باورت میشه جنگی باشه و امثال مسعودها برند و بجنگند؟
حالا من به مسعود کار ندارم چون مجردی دروه خاصی داره
ولی فکرم رو #شهید_اعطایی( یکی از شهدایی که با مسعود شهید شده بود) مشغول کرده که چطور تونسته به همسرش بگه من میخوام برم #سوریه با اینکه دو تا بچه داشته
من گفتم چرا؟!
همسر شهید اعطایی باید به خودش بباله که خدا چنین همسری رو روزیش کرده
سریع گفتند یعنی الان من بگم دوست دارم برم شما مخالفت نمیکنی !؟
با خنده گفتم معلومه که نه،
ساکت رو میبندم و میگم خوش اومدی
شاید به قول خواهر شوهرم مادر شهید عسگری اون شب #مصطفی خودش هم نمیدونست انتخاب شده
ایشون چون نیروی #نظامی نبودند و از وقتی که برای زندگی به قم آمده بودیم تو هیچ پایگاه #بسیجی هم فعالیت نداشتند
شغلشون کارمند #کمیته_امداد بودند
۷ الی ۸ ماه پیگیری کردند چون #قم خیلی با قسمتهای نظامی اشنا نبودند هفته ای چندبار #تهران میرفتن و پیگیر بودند ولی هر بار با مخالفت برادران #سپاه روبرو میشدند.😔
ایشون هم اعزام و هم شهادتشون رو از #حضرت_معصومه هدیه گرفتند😍
بعد از چند ماه تلاش برای اعزام و ناامیدی یک شب که از شیفت حرم برمیگشتیم برگشتند و گفتند امروز با خانم اتمام حجت کردم
گفتم یعنی چی؟
گفتند: به حضرت گفتم من لیاقت ندارم! دیگه به هیچکس برای اعزام زنگ نمیزنم و پیگیری نمیکنم اگر لایق بودم حتما انتخاب میشدم😭
باور کردنی نبود کسی که اینهمه پیگیر بود، کاملا موضوع رو فراموش کنه بعد از ۱۰ الی ۱۲ روز از سپاه با شهید تماس گرفتند و گفتند شما که گفته بودی سابقه جنگ داری ما نیروی نظامی نیاز نداریم ولی نیروی #خط_شکن راننده لودر و بلدزر نیازه اگر این رسته رو بلدید فردا ساعت ۸ صبح با این مدارک تهران باشید ساعت ۹ اعزام هستید😍
همه میپرسند شما چه حسی داشتید!؟ اولین بار که میخواستند اعزام بشن ما اون شب از ذوقمون نخوابیدیم خودمون رو انتخاب شده میدونستیم و حاجت روا
مدام میگفت خدا رو شکر حضرت صدای من رو شنید و واسطه شد برای من😍
بین اولین اعزام تا شهادت یکسال و نیم زمان برد در این مدت ۴ بار اعزام شدند که بار چهارم به آرزوی دیرینه خودشون رسیدند
من اعتقاد دارم خدا این زمان رو به ما داد تا من و بچه ها برای شهادت ایشون آمادگی پیدا کنیم
این اواخر به قدری از شهادت صحبت میکردند و همه کارها رو جوری انجام میدادن و میگفتن بعد شهادتم شماها اذیت نشید، ما همه را به شوخی گرفته بودیم
طوری که پسرم ایشون رو دیگه بابا صدا نمیزد و ایشون رو شهید جان خطاب میکرد ما به خیال خودمان شوخی میکردیم ولی غافل همه چیز حساب شده بوده...
لینک کانال #شهید_مسعود_عسگری در پیام رسان های ایتا و سروش 👇
@shahid_masoud_asgari
شهید مدافع حرم مصطفی نبی لو:
حفاظت از حضرت آقا که
محافظ اصلی حرم اهل بیت(ع) هستند از اوجب واجبات است و حفاظت از ایشان حفاظت از همه ی حرم ها است
#شهيد_مصطفى_نبى_لو
#مدافعان_حريم_ولايت
#مدافعان_حرم
#شهید_مسعود_عسگری
@shahid_masoud_asgari
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#شهید_مسعود_عسگری
تا مهر تو، تو دل منه
قلبم به عشق تو میزنه
آرامش دلتنگیامی
@shahid_masoud_asgari
یه روز با مسعود و يكى از دوستان رفته بودیم یه منطقه رو براى كار آموزشى شناسایی کنیم
اینقدر اين طرف، اون طرف رفتیم
تا آخرش نفهمیدیم کجاییم
چطوری باید برگردیم
دوستى كه همراهمون بود پرسید
حالا از کدوم طرف باید برگردیم
مسعود به شوخی انگشتشو کرد تو دهنش
بعد گرفت سمت باد
و گفت از این طرف بايد برگرديم
درست مارو برگردوند سر جای اولمون.
#خاطره_دوست_شهید
#شهید_مسعود_عسگری
#خلبان_شهيد_مسعود_عسگرى
@shahid_masoud_asgari
خیلیا دوست دارن تصویر یا صدایی از شهیدی که تا حالا ندیدنش ببینن و بدونن رفتار و حرکاتش چجوری بوده برای کسانی که تا حالا ندیدن خیلی جذاب و تاتیر گذاره ولی برای خانواده و مخصوصا دوستان و همرزمان کوله باری از دلتنگی و بغض همراش داره لحظات باهم بودن مثل فیلم میاد جلو چشمای آدم حرفایی که زده شده خاطراتی که بود سختیها کنار هم بودنا توعالم رفاقت قهر و آشتیا تو میدون جنگ و جهاد برای هم جون دادنا و نگران بودنا شاید کسی باورش نشه که تو منطقه عملیات یه روز شد که حجم آتیش و خمپاره به حدی رسید که بیشتر بچه ها بخاطر موج انفجار سردرد گرفتن و با تشخیص فرمانده دم غروب بود که به عقبه برگشتن مسعود و چند نفر دیگه بازم مثل همیشه گوی سبقت و ربودن و از خود گذشتگی کردن و شب تو منطقه موندن که خط و حفظ کنن و تا عصر فردا طول کشید ما برگشته بودیم عقب تو این یه روز بقدری دلتنگ و نگران بودیم که داشتیم دق میکردیم وقتی فردای اون روز دوباره برگشتیم منطقه عملیات باورتون نمیشه انقدر از دیدن هم ذوق کردیم همدیگرو بغل میکردیم بعضی وقتا بغض هم میکردیم همینجوری خونه به خونه دنبال بچه ها و دیدنشون: مسعود کجاست؟ سید مصطفی؟ یه نفر میگفت خونه بالایی هستن حسن و علی کجان؟ میگفت خونه دومی احمد و محمد رضا و صباح کجان میگفت دارن میان پایین، بعد گفتن منطقه تثبیت شده و همه برگردید عقب و تحویل فاطمیون بدید دوباره جمع شدیم دورهم خیلی خوشحال بودیم و خدارو شکر میکردیم. ما که طاقت یه روز که هیچ یه مدت کوتاهی دوری هم و نداشتیم حالا نمیدونم چطور طاقت آوردیم دوری شونو تحمل کنیم، ولی قطعا بخاطر فلسفه شهادته...
@shahid_masoud_asgari