eitaa logo
شهید حسین معز غلامے⁦³¹⁵
2.4هزار دنبال‌کننده
15هزار عکس
3.4هزار ویدیو
191 فایل
شهید حسین معز غلامے: هرڪجا گره به ڪارت افتاد بگو الهے به رقیه (س)💚 ولادت🎂:1373/1/6 شهادت🕊️:1396/1/4 محل‌شهادت:حماه سوریه ذاکراهل‌بیت‌🎤 🌱مزار:بهشت زهراقطعه 50ردیف 116 کانال دوم: @deeldadeh_shohada 📱ادمین تبادل: @z_mht213 #باحضورجمعی‌ازخانواده‌شهدا
مشاهده در ایتا
دانلود
💌| خدایا! با تمام وجود به تو امیدوارم ... 👤 ┄┅─✵💝✵─┅┄ @SHAHID_MOEZEGHOLAMI ┄┅─✵💝✵─┅┄
🌈💙 ممنون از اینکه با حرفاتون خوشحالمون میکنید🌸 ┄┅─✵💝✵─┅┄ @SHAHID_MOEZEGHOLAMI ┄┅─✵💝✵─┅┄
♥️📿| توصیه های رهبر معظم انقلاب به خواندن نماز یکشنبه های ماه ذی القعده ┄┅─✵💝✵─┅┄ @SHAHID_MOEZEGHOLAMI ┄┅─✵💝✵─┅┄
شهید حسین معز غلامے⁦³¹⁵
#ختم‌صلوات🍃🌼🌸 به مناسبت ولادت بانو حضرت معصومه(س) و روز دختر☺️🌺 و به نیت‌های : تعجیل در ظهور اما
خداروشڪر با مشارڪت شما عزیزان تعداد 0⃣1⃣6⃣2⃣1⃣ صلوات ثبت شد🍃🌸 ان‌شاءالله ذخیره‌ای برای قبر و قیامت باشه🌹 و حضرت معصومه(س) شفیع همه‌ی ما باشن
شهید حسین معز غلامے⁦³¹⁵
🌿 زیارت شهدا و حاج حسین♥️ ممنون که به یادمون بودید:) زیارتتون قبول حق🤲
📚 زندگینامه و خاطرات عارفِ شهید، احمدعلی نیری 📔 عارفانه ؛ ۱۲۰ صفحه قطع پالتویی ❌ قیمت باتخفیف؛ ۱۱۰۰۰ تومان 📱هماهنگی سفارش کتاب: @abai1376
⭕️ #فریاد_فطرت 🔖برتراند راسل،فیلسوف انگلیسی:   " بدیهے است وقتے اجازه دادیم هر ڪاری آزاد باشد، آزار جنسے، مزاحمت‌ها و تجاوز به عنف هم افزایش پیدا مےڪند، جامعه‌اے ڪه علیه شرم و حیا اعلام جنگ کرده، دشمن زنان است." 📗فمنيست در آمريڪا تا سال ٢٠٠٣، ص ٢٠٠ #پویش_حجاب_فاطمے
چ جمله‌ی قابل تأملے!!!🧐
شهید حسین معز غلامے⁦³¹⁵
چ جمله‌ی قابل تأملے!!!🧐
🐾 /افراد خاص و موفق، چ موفق در امور مادے /و چ موفق در امور معنوے روزهاشون مثل /بقیہ نمیگذره!!... /میدونے که....🌵🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ 🌙(فوق العاده قشنگ) 《سپاه پاسداران》 خانواده و دوستان شهید اواخر سال۱۳۶۱بود. احمد در مدرسه ای مروی مشغول به تحصیل در رشته ی ریاضی بود. یک روز از مدرسه تماس گرفتند و گفتند: احمد چند روز است به مدرسه نیامده❓ آن شب، بعد از نماز که به خانه آمد با سوالات متعدد ما مواجه شد: احمد، چرا مدرسه نمیری❓ احمد این چند روز کجا بودی❓ اوهم خیلی قاطع و با صراحت پاسخ داد: من دنبال علم هستم، اما مدرسه دیگر نمی تواند نیاز من را برطرف کند. تاحالا مدرسه برای من خوب بود اما آنجا الان برای من چیزی ندارد! من چند روز است که در کنار طلبه ها از جلسات و کلاس های حاج آقا حق شناس استفاده میکنم. به این ترتیب احمد دوران تحصیل رسمی را در دبیرستان رها کرد و به جمع شاگردان مکتب امام صادق(علیه السلام) و طلاب علوم دینی پیوست. احمد آقا طی دورانی که رشته ریاضی را در دبیرستان می خواند نیز در کنار درس مشغول مطالعه ی کتب حوزوی بود، اما حالا تمام وقت مطالعه خود را به این امر اختصاص داده. او طلبه رسمی، به این صورت که همه ی کتاب های رسمی حوزه را بخواند📚 نبود بلکه در محضر استاد بزرگوار خودش شاگردی می کرد. برای همین آیت الله حق شناس و دیگر بزرگان حوزه های علمیه امین الدوله کتاب های مختلفی📚 را به او معرفی می کرد تا بخواند. او سیر مطالعاتی خاصی داشت. در کنار آن بارها دیده بودم که کتاب های علمی می خواند. هیچ وقت اورا نمی دیدیم. برای وقت خودش برنامه داشت. مقدار معینی استراحت می کرد. بعد از آن مطالعه و کارهای مسجد و رسیدگی به کارهای فرهنگی و پذیرش بسیج و... چندبار در همان سنین شانزده سالگی تصمیم به حضور در جبهه گرفت. اما به دلیل اینکه یکی از برادرانش شده بود و...موافقت نشد. تااینکه سال ۱۳۶۲ تصمیم خود را گرفت. برای کمک به اهداف انقلاب و اینکه بتواند حداقل کاری انجام داده باشد وارد سپاه پاسداران شد. احمد آقا بلافاصلہ جذب واحد سیاسی وابسته به دفتر نمایندگی ولی فقیه در سپاه شد. به یاد دارم که می گفت: ما در مجموعه ای قرار داریم که زیر نظر آیت الله محلاتی است و از ایشان برای ما هم تعریف می کرد. احمد آقا در دفتر آقای محمدی عراقی مشغول فعالیت شد. شنیده بودم در واحد سیاسی سپاه مشغول فعالیت است شماره تلفن محل کار ایشان را داشتم. تماس گرفتم☎️ و شروع کردم سر به سر احمد آقا گذاشتن. وقتی فهمید من هستم خندید و گفت: اینجا وقت من در اختیار سپاه است. اگر کاری داشتی شب توی مسجد صحبت می کنیم. شب هم توی مسجد به سراغ احمد آقا رفتم. می دانستم نیروهای واحد سیاسی اطلاعات مهمی در اختیار دارند. گفتم: احمد آقا چندتا از خبرهای دست اول را به من بگو! نگاهی به من کرد و برای اینکه دل من را نرنجاند چند خبر مهم همان روز که همه ی مردم از اخبار شنیده بودند را بیان کرد! احمد آقا دو سال در واحد سیاسی سپاه حضور داشت. دراین مدت به او اجازه حضور در جبهه را نمی دادند. تا اینکه توانست موافقت مسئولان را برای حضور در جبهه بگیر و به صورت بسیجی راهی شد. ✨✨✨ شهیدهادی با کسب اجازه از انتشارات ومولف برای تایپ. ❌تایپ کتاب هادر فضای مجازی حتما بایدبا کسب اجازه از انتشارات ومولف باشد.
قسمت 6⃣4⃣👇🏻
✨بسم الله الرحمن الرحیم ✨ 🌙(فوق العاده قشنگ) یک دستگاه موتور سیکلت تریل ۲۵۰ از طریق سپاه پاسداران در اختیار احمد آقا بود.🌿 نامہ ای✉️ از سپاه براع معرفی به راهنمایی رانندگی دریافت کرد و مشکل گواهینامه را برطرف کرد. از مسئولین سپاه اختیار کامل موتور را گرفته بود،یعنی اجازه داشت در امور مختلف شخصی وکارهای مسجد از آن استفاده کند و همه ی هزینه های موتور را خودش پرداخت کند. این موتور خیلی بزرگ بود. به طوری که وقتی توقف می کرد پای احمد آقا به سختی روی زمین می رسید. یک روز سراغ ایشان رفتم وگفتم : برای یکی از کارهای مسجد دوساعت موتور را لازم داریم.ساعت دوعصر موتور را تحویل داد وما هم حسابی مشغول شدیم❗️ خیلی حال میداد. دوساعت ما،تاغروب فردا ادامه پیدا کرد❗️ باهزار خجالت و ناراحتی رفتم درب خانه ی احمد آقا. برادر ایشان دم در آمد. گفتم : میشه احمد آقارا صدا کنید.می خواهم موتور را تحویل بدهم.برادرشان رفت و برگشت و گفت: بدهید به من. آن شب وقتی احمد آقا به مسجد آمد خیلی خجالت زده بودم.اما خیلی عادی با ما صحبت کرد. او اصلا از ماجرای موتور حرفی نزد. بعداً فهمیدیم که از بدقولی ما حسابی ناراحت بوده. برای همین خودش برای گرفتن موتور پشت در نیامد. تا ناراحتی و عصبانیتش از بین برود. موتور احمد آقا کاملاً در اختیار کارهای مسجد بود. از عدسی گرفتن🍲 برای دعای ندبه تا... یک روز به همراه احمدآقا به دنبال یکی از کار های مسجد رفتیم. باید سریع برمی گشتیم.برای همین سرعت موتور را کمی زیاد کرد. خب خیابان هم خلوت بود. موتور تریل ۲۵۰ هم کمی شتاب بگیرد دیگر کنترلش سخت است. با سرعت از خیابان در حال عبور بودیم. یکدفعه خودرویی 🚘 که در سمت چپ ما قرار داشت بدون توجه به ما به سمت راست چرخید❗️ در سمت راست ما هم یک خودروی دیگر🚖 در حال حرکت بود. زاویه عبور ما کاملا بسته شد. من در یک لحظه گفتم : تمام شد. الان تصادف می کنیم. از ترس چشمم رابستم و منتظر حادثه بودم❗️ لحظاتی بعد چشمم را باز کردم دیدم احمد آقا به حرکت خود ادامه میدهد❗️ من حتی یک درصد هم احتمال نمی دادم که سالم از آن صحنه عبور کرده باشیم. با رنگ پریده وبدن لرزان گفتم : چی شد؟ ما زنده ایم⁉️ احمد آقا گفت:خدا را شکر. بعد ها وقتی در باره ی آن لحظه صحبت کردم به من گفت : خدا مارا عبور داد ما باید آنجا تصادف می کردیم. اما فقط خدا بود که مارا نجات داد. من در آخرین لحظه کنترل موتور را از دست دادم و فقط گفتم: . بعد دیدم که از میان این دو خودرو به راحتی عبور کردیم❗️ ✨✨✨ شهیدهادی با کسب اجازه از انتشارات ومولف برای تایپ. ❌تایپ کتاب هادر فضای مجازی حتما بایدبا کسب اجازه از انتشارات ومولف باشد.
شهید حسین معزغلامی: این دعای عظم البلا را زیاد بخوانید.... ...•🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•.... @SHAHID_MOEZEGHOLAMI ....•🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💎| ...°•| قَلِیلاً مَّا تَشْکُرُونَ ┄┅─✵💝✵─┅┄ @SHAHID_MOEZEGHOLAMI ┄┅─✵💝✵─┅┄
درستش ڪن خراب ڪردم.شهید حسین معزغلامے..mp3
5.38M
مداحی با نوای گرم 🎤 •°| یه کاری کن که قلبم یه ذره آروم بشه ...|•♥️° 🌹 ┄┅─✵💝✵─┅┄ @SHAHID_MOEZEGHOLAMI ┄┅─✵💝✵─┅┄
و باز یڪ دیگه😍😌 ممنون از نظر و پیشنهاد خوبتون🌼•°• ┄┅─✵💝✵─┅┄ @SHAHID_MOEZEGHOLAMI ┄┅─✵💝✵─┅┄
💢 خدا نمیگوید: تا حالا کجا بودی؟ : درقاموس خدا و اهل بيت (ع) ، "تاحالا كجابودي؟" وجودندارد! هر زمان كنيم و بازگرديم، ما را راه ميدهند. پيغمبراكرم (ص) سوگندے يادكرده است كه اين در منطقه اسم اعظم است؛ هرموقع عبارت " الله لا اله الا هو" آمد، يعني منطقه ے است، اگر مطلب به اين سادگي بود كه حضرت به اين بزرگے نميخوردند! پيامبراكرم(ص) فرمودند: ولله الذے لا اله الا هو، هر بنده اي كه را به خدا نيكو كند، خداوند طبق همان گمان با او رفتار ميكند." داشته باشيد به خدا! يقين بدانيد وقتے ميكنيد، خداوند شما را مےبخشد. منبع عکس : خبرگزاری تسنیم Tasnimnews.com