eitaa logo
شهید حسین معز غلامے⁦³¹⁵
2.4هزار دنبال‌کننده
15هزار عکس
3.4هزار ویدیو
191 فایل
شهید حسین معز غلامے: هرڪجا گره به ڪارت افتاد بگو الهے به رقیه (س)💚 ولادت🎂:1373/1/6 شهادت🕊️:1396/1/4 محل‌شهادت:حماه سوریه ذاکراهل‌بیت‌🎤 🌱مزار:بهشت زهراقطعه 50ردیف 116 کانال دوم: @deeldadeh_shohada 📱ادمین تبادل: @z_mht213 #باحضورجمعی‌ازخانواده‌شهدا
مشاهده در ایتا
دانلود
چ جمله‌ی قابل تأملے!!!🧐
شهید حسین معز غلامے⁦³¹⁵
چ جمله‌ی قابل تأملے!!!🧐
🐾 /افراد خاص و موفق، چ موفق در امور مادے /و چ موفق در امور معنوے روزهاشون مثل /بقیہ نمیگذره!!... /میدونے که....🌵🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ 🌙(فوق العاده قشنگ) 《سپاه پاسداران》 خانواده و دوستان شهید اواخر سال۱۳۶۱بود. احمد در مدرسه ای مروی مشغول به تحصیل در رشته ی ریاضی بود. یک روز از مدرسه تماس گرفتند و گفتند: احمد چند روز است به مدرسه نیامده❓ آن شب، بعد از نماز که به خانه آمد با سوالات متعدد ما مواجه شد: احمد، چرا مدرسه نمیری❓ احمد این چند روز کجا بودی❓ اوهم خیلی قاطع و با صراحت پاسخ داد: من دنبال علم هستم، اما مدرسه دیگر نمی تواند نیاز من را برطرف کند. تاحالا مدرسه برای من خوب بود اما آنجا الان برای من چیزی ندارد! من چند روز است که در کنار طلبه ها از جلسات و کلاس های حاج آقا حق شناس استفاده میکنم. به این ترتیب احمد دوران تحصیل رسمی را در دبیرستان رها کرد و به جمع شاگردان مکتب امام صادق(علیه السلام) و طلاب علوم دینی پیوست. احمد آقا طی دورانی که رشته ریاضی را در دبیرستان می خواند نیز در کنار درس مشغول مطالعه ی کتب حوزوی بود، اما حالا تمام وقت مطالعه خود را به این امر اختصاص داده. او طلبه رسمی، به این صورت که همه ی کتاب های رسمی حوزه را بخواند📚 نبود بلکه در محضر استاد بزرگوار خودش شاگردی می کرد. برای همین آیت الله حق شناس و دیگر بزرگان حوزه های علمیه امین الدوله کتاب های مختلفی📚 را به او معرفی می کرد تا بخواند. او سیر مطالعاتی خاصی داشت. در کنار آن بارها دیده بودم که کتاب های علمی می خواند. هیچ وقت اورا نمی دیدیم. برای وقت خودش برنامه داشت. مقدار معینی استراحت می کرد. بعد از آن مطالعه و کارهای مسجد و رسیدگی به کارهای فرهنگی و پذیرش بسیج و... چندبار در همان سنین شانزده سالگی تصمیم به حضور در جبهه گرفت. اما به دلیل اینکه یکی از برادرانش شده بود و...موافقت نشد. تااینکه سال ۱۳۶۲ تصمیم خود را گرفت. برای کمک به اهداف انقلاب و اینکه بتواند حداقل کاری انجام داده باشد وارد سپاه پاسداران شد. احمد آقا بلافاصلہ جذب واحد سیاسی وابسته به دفتر نمایندگی ولی فقیه در سپاه شد. به یاد دارم که می گفت: ما در مجموعه ای قرار داریم که زیر نظر آیت الله محلاتی است و از ایشان برای ما هم تعریف می کرد. احمد آقا در دفتر آقای محمدی عراقی مشغول فعالیت شد. شنیده بودم در واحد سیاسی سپاه مشغول فعالیت است شماره تلفن محل کار ایشان را داشتم. تماس گرفتم☎️ و شروع کردم سر به سر احمد آقا گذاشتن. وقتی فهمید من هستم خندید و گفت: اینجا وقت من در اختیار سپاه است. اگر کاری داشتی شب توی مسجد صحبت می کنیم. شب هم توی مسجد به سراغ احمد آقا رفتم. می دانستم نیروهای واحد سیاسی اطلاعات مهمی در اختیار دارند. گفتم: احمد آقا چندتا از خبرهای دست اول را به من بگو! نگاهی به من کرد و برای اینکه دل من را نرنجاند چند خبر مهم همان روز که همه ی مردم از اخبار شنیده بودند را بیان کرد! احمد آقا دو سال در واحد سیاسی سپاه حضور داشت. دراین مدت به او اجازه حضور در جبهه را نمی دادند. تا اینکه توانست موافقت مسئولان را برای حضور در جبهه بگیر و به صورت بسیجی راهی شد. ✨✨✨ شهیدهادی با کسب اجازه از انتشارات ومولف برای تایپ. ❌تایپ کتاب هادر فضای مجازی حتما بایدبا کسب اجازه از انتشارات ومولف باشد.
قسمت 6⃣4⃣👇🏻
✨بسم الله الرحمن الرحیم ✨ 🌙(فوق العاده قشنگ) یک دستگاه موتور سیکلت تریل ۲۵۰ از طریق سپاه پاسداران در اختیار احمد آقا بود.🌿 نامہ ای✉️ از سپاه براع معرفی به راهنمایی رانندگی دریافت کرد و مشکل گواهینامه را برطرف کرد. از مسئولین سپاه اختیار کامل موتور را گرفته بود،یعنی اجازه داشت در امور مختلف شخصی وکارهای مسجد از آن استفاده کند و همه ی هزینه های موتور را خودش پرداخت کند. این موتور خیلی بزرگ بود. به طوری که وقتی توقف می کرد پای احمد آقا به سختی روی زمین می رسید. یک روز سراغ ایشان رفتم وگفتم : برای یکی از کارهای مسجد دوساعت موتور را لازم داریم.ساعت دوعصر موتور را تحویل داد وما هم حسابی مشغول شدیم❗️ خیلی حال میداد. دوساعت ما،تاغروب فردا ادامه پیدا کرد❗️ باهزار خجالت و ناراحتی رفتم درب خانه ی احمد آقا. برادر ایشان دم در آمد. گفتم : میشه احمد آقارا صدا کنید.می خواهم موتور را تحویل بدهم.برادرشان رفت و برگشت و گفت: بدهید به من. آن شب وقتی احمد آقا به مسجد آمد خیلی خجالت زده بودم.اما خیلی عادی با ما صحبت کرد. او اصلا از ماجرای موتور حرفی نزد. بعداً فهمیدیم که از بدقولی ما حسابی ناراحت بوده. برای همین خودش برای گرفتن موتور پشت در نیامد. تا ناراحتی و عصبانیتش از بین برود. موتور احمد آقا کاملاً در اختیار کارهای مسجد بود. از عدسی گرفتن🍲 برای دعای ندبه تا... یک روز به همراه احمدآقا به دنبال یکی از کار های مسجد رفتیم. باید سریع برمی گشتیم.برای همین سرعت موتور را کمی زیاد کرد. خب خیابان هم خلوت بود. موتور تریل ۲۵۰ هم کمی شتاب بگیرد دیگر کنترلش سخت است. با سرعت از خیابان در حال عبور بودیم. یکدفعه خودرویی 🚘 که در سمت چپ ما قرار داشت بدون توجه به ما به سمت راست چرخید❗️ در سمت راست ما هم یک خودروی دیگر🚖 در حال حرکت بود. زاویه عبور ما کاملا بسته شد. من در یک لحظه گفتم : تمام شد. الان تصادف می کنیم. از ترس چشمم رابستم و منتظر حادثه بودم❗️ لحظاتی بعد چشمم را باز کردم دیدم احمد آقا به حرکت خود ادامه میدهد❗️ من حتی یک درصد هم احتمال نمی دادم که سالم از آن صحنه عبور کرده باشیم. با رنگ پریده وبدن لرزان گفتم : چی شد؟ ما زنده ایم⁉️ احمد آقا گفت:خدا را شکر. بعد ها وقتی در باره ی آن لحظه صحبت کردم به من گفت : خدا مارا عبور داد ما باید آنجا تصادف می کردیم. اما فقط خدا بود که مارا نجات داد. من در آخرین لحظه کنترل موتور را از دست دادم و فقط گفتم: . بعد دیدم که از میان این دو خودرو به راحتی عبور کردیم❗️ ✨✨✨ شهیدهادی با کسب اجازه از انتشارات ومولف برای تایپ. ❌تایپ کتاب هادر فضای مجازی حتما بایدبا کسب اجازه از انتشارات ومولف باشد.
شهید حسین معزغلامی: این دعای عظم البلا را زیاد بخوانید.... ...•🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•.... @SHAHID_MOEZEGHOLAMI ....•🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💎| ...°•| قَلِیلاً مَّا تَشْکُرُونَ ┄┅─✵💝✵─┅┄ @SHAHID_MOEZEGHOLAMI ┄┅─✵💝✵─┅┄
درستش ڪن خراب ڪردم.شهید حسین معزغلامے..mp3
5.38M
مداحی با نوای گرم 🎤 •°| یه کاری کن که قلبم یه ذره آروم بشه ...|•♥️° 🌹 ┄┅─✵💝✵─┅┄ @SHAHID_MOEZEGHOLAMI ┄┅─✵💝✵─┅┄
و باز یڪ دیگه😍😌 ممنون از نظر و پیشنهاد خوبتون🌼•°• ┄┅─✵💝✵─┅┄ @SHAHID_MOEZEGHOLAMI ┄┅─✵💝✵─┅┄
💢 خدا نمیگوید: تا حالا کجا بودی؟ : درقاموس خدا و اهل بيت (ع) ، "تاحالا كجابودي؟" وجودندارد! هر زمان كنيم و بازگرديم، ما را راه ميدهند. پيغمبراكرم (ص) سوگندے يادكرده است كه اين در منطقه اسم اعظم است؛ هرموقع عبارت " الله لا اله الا هو" آمد، يعني منطقه ے است، اگر مطلب به اين سادگي بود كه حضرت به اين بزرگے نميخوردند! پيامبراكرم(ص) فرمودند: ولله الذے لا اله الا هو، هر بنده اي كه را به خدا نيكو كند، خداوند طبق همان گمان با او رفتار ميكند." داشته باشيد به خدا! يقين بدانيد وقتے ميكنيد، خداوند شما را مےبخشد. منبع عکس : خبرگزاری تسنیم Tasnimnews.com
❌❌ #چشم_چرانی👀 ♻️امام علی (ع) : "چشم‌‏چرانى دیده دل را تیره سازد و نگاه (به نامحرم و لو یک نظر) دام شیطان است." /تحف العقول، ص١٥١ ❗️روانشناسا، چشم چرانی رو یه نوع انحراف روانی می دونن. اگه این انحراف در فردی بوجود بیاد، قابل توقف نیست و هر لحظه بر میزان اون افزوده میشه.  ❗️یه آدم چشم چران هرگز با چند ساعت چشم چرانی در روز قانع نمیشه ❗️در این حال بیمار از تماشای بدن عریان و... لذت می بره و این مرحله مقدمه ایجاد #سادیسم است. #پویش_حجاب_فاطمے
شهید حسین معزغلامی: این دعای عظم البلا را زیاد بخوانید.... ...•🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•.... @SHAHID_MOEZEGHOLAMI ....•🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ 🌙(فوق العاده قشنگ) |تابستان‌۶۴| «استاد محمدشاهی و برادر شهید» تهدیدش ڪرده بودند.گفته بودند تو را ترور مے ڪنیم. حتے به محل ڪار احمد آقا زنگ زده بودند و گفتند : تورا مےڪشیم❗️ آمده بود مسجد و براے بچه ها صحبت ڪرد. تقریباً اوایل تابستان سال 1364 بود. آن زمان احمد آقا در اوج بود. بعد از جلسه براے من و یڪے از بچه ها گفت : ظاهراً تقدیر خدا بر من است. توے همین چند روز آینده❗️ خیلے تعجب ڪردیم.آن موقع ما چهارده‌ساله بودیم.گفتیم: احمد آقا یعنے چے❓شما ڪه جبهه نیستے❗️ گفت : بله،اما من در تهران شهید مے شوم.به دست منافقین. ما به حرف های احمد آقا کاملاً اعتماد داشتیم.براے همین خیلے ناراحت شدیم. هر روز منتظر یڪ خبر ناگوار در محل بودیم. شب ها وقتی در مسجد،چشم ما به احمد آقا مےافتاد نفسی به راحتے مےکشیدیم و مےگفتیم : خدا را شڪر. تا اینڪه یڪ شب بعد از نماز،وقتے پریشانے را در چهره ام دید به من گفت : ناراحت نباش،قضا و قدر الهے تغییر ڪرده.من فعلاً شهید نمےشوم. بعد ادامه داد : من چند ماه دیگر در ڪنار شما خواهم بود. نمےدانید چقدر این خبر براے من خوشحال کننده بود. بعد ها از برادر احمد آقا شنیدم ڪه این قضیه خیلے جدے بوده و براے همین آن چند روز احمد آقا به صورت مسلح در محل حضور داشته. مسجد امین الدوله در ماه رمضان و در تابستان سال 1364 عجیب بود. نواے مناجات هاے مرحوم سید علےمیرهادے،سخنرانےهاے انسان ساز حاج آقا حق شناس،زندگے در ڪنار احمد آقا و... این ها شرایطے را پدید آورد ڪه یڪے از به یاد ماندنےترین ایام عمر من شد.حاضرم هر چه خدا مےخواهد بدهم و یڪ بار دیگر آن ایام نورانے تڪرار شود. سحرها بعد از خوردن سحرے دوباره به مسجد مےآمدیم و بعد از نماز با احمد آقا قرآن مےخواندیم. آن موقع من و ایشان تنها بودیم.بسیاری از نصیحت های انسان ساز ایشان مربوط به آن سحرهاے نورانے بود. در ایام تابستان☀️ و اوایل پاییز🍁🍂 1364 حال و روز احمد آقا بسیار تغییر ڪرده بود. نمازهاے او از قبل عجیب تر شده بود. در زمان اقامه‌ی نماز جماعت صورتش از خیس مےشد.بدنش به شدت مےلرزید. مانند پرنده اے شده بود ڪه دیگر توان ماندن در قفس دنیا را نداشت🕊. من با خودم مے گفتم:بعد از این احمد آقا چگونه مےخواهد زندگے ڪند؟ در همان ایام وقتے درباره‌ے کرامات و یا مشاهده‌ے اعمال افراد و... صحبت مےکردم کمتر جواب مےداد و مےگفت:براے ڪسے ڪه مےخواهد به سوے خدا حرڪت ڪند این مسائل سنگریزه‌هاے راه است❗️ یا مثال مےزد ڪه خداوند به برخے از سالڪان طریق و انسان هاے وارسته عنایاتے مانند و یا عطا ڪرده. اما آن ها با تضرع از خداوند خواستند ڪه این مسائل را از آن ها ❗️ چون این ها نشانه‌ی کمال انسان نیست❗️ احمد آقا مےگفت:بزرگان ما علاقه دارند زندگے عادے مانند بقیه مردم داشته باشند. یادم هست مےگفت:همین طی‌الارض ڪه برخے آرزوے آن را دارند از اولین کارهایے است ڪه یڪ مؤمن مےتواند انجام دهد اما اهل سلوڪ همین را هم از خدا نمےخواهد! یادم هست احمد آقا عینکے👓 شده بود. گفتم:خب شما قرآن بیشتر بخوان. مےگویند:هر ڪس قرآن بخواند مشڪلات و درد چشمانش👁 برطرف مےشود. لبخندے زد و گفت:مےدانم ڪه اگر به نیت شفاے چشم خودم قرآن بخوانم،حتماً ضعف چشمانم برطرف مےشود. بعد ادامه داد:اما نمےخواهم به این نیت قرآن بخوانم❗️ مےخواهم زندگےام روال عادی داشته باشد! آن ایام نورانے خیلے زود سپرے شد. با شروع پاییز مدارس باز شد و تابستان زیباے من به پایان رسید. اما نمےدانستم این آخرین فرصت هاے من در ڪنار احمد آقا است ڪه سریع طے مےشود. ✨✨✨ شهیدهادی با کسب اجازه از انتشارات ومولف برای تایپ. ❌تایپ کتاب هادر فضای مجازی حتما بایدبا کسب اجازه از انتشارات ومولف باشد.
قسمت 8⃣4⃣👇🏻
✨بسم الله الرحمن الرحیم ✨ 🌙(فوق العاده قشنگ) ☺️ راوی : دوستان شهید ━━☘️🌸☘️━━ ما در معارف اسلامی خودمان داریم که راه های رسیدن به خدا به تعداد انسان ها فراوان است. و انسان با توجه به و که منحصر به فرد است ، راه به سوی خدا را با سرعت و دقت بیشتر میتواند طی کند. به این صفات منحصر به فرد اصطلاحاً《کلید شخصیت》می گویند. که با شکوفایی این صفات و پیدا کردن کلید شخصیت ، قفل جان آدمی باز میشود و به سوی خدای خود پرواز می کند.🕊 کلید شخصیت احمد آقا بعد از گذشت سه دهه که از زندگی او می گذرد قابل تحلیل است. بسیاری از دوستان بعد از شنیدن خاطرات ایشان علاقه مند شنیدن ویژگی های شخصیتی این‌بنده مخلص خدا شدند. به آنها باید عرض کنیم‌ که ؛ اولاً احمد آقا بسیار انسان بود ، یعنی از حالات درونی خود چیزی نمی گفت. او که در درجات بالای عرفان و معرفت قرار داشت مانند ساده ترین مردم رفتار میکرد تا هیچ کس از درون او مطلع نشود. راز مطلب در اینجاست. انسانی که شور خدا در سر دارد تمام حالات و دریافت های درونی خود را می پوشاند. ولی خداوند مِهر او را و عظمت او را در دلها قرار می دهد. خیلی ها از احمد آقا چیز خاصی نمی دیدند. همان نماز و اخلاق خوب و تواضع و... بود اما عاشقش بودند ایشان قلب ها را فتح کرده بود. او به دیگران یاد داده بود که می توان در جریان عادی زندگی قرار داشت و مثل دیگران در میان مردم زندگی کرد اما با خدا بود. احمد آقا برخی از داشته های درونی خود را روی کاغذ می‌آورد تا یادگار بماند و به تعدادی از دوستان راز دار خود بیان می‌کرد تا شاید هم حرکتی کنند. گاهی اوقات که پاره‌ای از عنایات الهی را برای دوستان خاص خود می گفت، بلافاصله تأکید می‌کرد: تا زنده است هر کسی نگویید❗️ یعنی معلوم است که این احمد آقا از گفته‌های خود چیزی نمی خواهد جز رشد دیگران. می خواست راه سفر به سوی خدا برای دوستان ناممکن جلوه نکند. و به دیگران به خاطر سختی های راه و زمانه نا امید نشوند. و بدانند که راه رسیدن به محبوب همیشه باز است. ویژگی دیگر او همت بالا و پشت کار در مسیر خدا بود. او یک بار به ندای توحیدی لبیک گفت و تا آخر عمر در این راه استقامت کرد. خداوند در آیه ۱۳ سوره احقاف میفرماید: 《به درستی که کسانی که بگویند به پروردگار ایمان آوردیم و استقامت داشته باشند پس برای آن ها هیچ ترس و اندوهی نیست.》 ایمان احمد آقا مقطعی نبود. وقتی تصمیم میگرفت مردانه همت می کرد و کار را به سرانجام میرساند. نمونه ی این فعالیت در نماز جمعه بچه ها و برگزاری دعای ندبه و... قابل مشاهده است. او در کارهای مسجد خالصانه برای خدا زحمت میکشید و با همتی وصف ناشدنی تلاش کرد. از دیگر ویژگی های ایشان سیر علمی و مطالعاتی ایشان بود. احمد آقا با نظم خاصی مشغول مطالعه میشد و هیچ گاه از مطالعه غافل نشد. به یکی از دوستان گفته بود : من حداقل روزی یک ساعت مطالعه ی جانبی دارم. احمد آقا مخاطب شناسی را سرلوحه ی کارهای خودش در مسجد قرار داده بود. او در کنار بچه های کوچک تر مانند خود آنها می شد. در مواجهه با بچه های شلوغ و مشکل ساز ، بسیار صبور بود و... بیشترین و بارز ترین صفت ایشان ادب و مهربانی و تواضع بود. هیچ کس از احمد آقا بی ادبی ندیده بود. احترام و تواضع و مهربانی ایشان زبانزد بچه های مسجد بود. ایشان همه ی بچه ها را مودبانه صدا میکرد. هیچ کس در حضور او کوچک نمی شد. ممکن نبود با کسی به خصوص نوجوانان با خشونت برخورد کند. بزرگ ترین عامل جذب ایشان ادب و مهربانی ایشان بود. ایشان در مقابل همه ی تازه وارد ها از جا بلند می شد و احترام میکرد. برای تشویق بچه ها به آن ها هدیه میداد که بیشتر هدایای ایشان کتاب بود. هرگز ندیدم که در امور معنوی و دینی کسی را مجبور کند، بلکه آن قدر عاشقانه از زیبایی اعمال دینی می گفت تا همه به آن گفته ها رفتار کنند. اگر موضوع خنده داری گفته می شد ، مانند همه می خندید و.... اما در مقابل معصیت و گناه واکنش نشان می داد. همه میدانستند که اگر در مقابل احمد آقا کسی را انجام دهند، با آنها برخورد خواهد کرد.🚫 در کنار این موارد باید ادب در مقابل قرآن و اهل بیت (ع) را اضافه کرد. احمد آقا بسیار بود. درباره ی قرآن هم هر روز خواندن با دقت قرآن را فراموش نمی کرد. ایشان در وصیت نامه ی خود نیز به قرآن بسیار سفارش کرده است. این صفات وقتی در کنار هم قرار می گیرد چهره ی زیبا و معصوم احمد آقا را به نمایش میگذارد؛ جوانی که مطیع حضرت حق بود و در کنار ما به سادگی زندگی کرد. شهیدهادی با کسب اجازه از انتشارات ومولف برای تایپ. ❌تایپ کتاب هادر فضای مجازی حتما بایدبا کسب اجازه از انتشارات ومولف باشد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عاشقان وقت نمازاست به پا برخیزید:)
حاج حسین یکتا: مادر شهیدمحمدابراهیم همت نقل میکردن میگفتن دوره ی شلوغی بود و ما به سختی راهی کربلا شدیم آقا میگفتن که شما نیا برای بچه اتفاقی میوفته ولی من گفتم نه به عشق امام حسین ع میاییم... توعراق که حال من خراب شد منوبردن پیش دکتر... گفتن این بچه تو شکم مادرش مرده!!! آقا گفتن خانم گفتم نیایید بخاطر این بود و.... گفتم من میخوام حرم تنها باشم... اونجا خوابم برده بود..خواب دیدم حضرت زهرا س یه بچه خیلی خوشگل که چشماشم خیلی زیبا بود 😍 بغل من داد..😭 وقتی دوباره رفتیم پیش دکتر گفتن این بچه زندس!!😳 بعدها که به دنیا اومد همون بچه خوشگل و چشم زیبا بود☺️ وقتی شهید شد گفتم خانم حضرت زهرا س خودت بهم دادیش حالامثل پسرت امام حسین ع بی سر ... شادی روح شهیدهمت بفرستید🌹🌹🌹 *----💝----*-------💝 @SHAHID_MOEZEGHOLAMI *----💝----*-------💝