✨بسم الله الرحمن الرحیم✨
#ڪتاب_عارفانه🌙(فوق العاده قشنگ)
#قسمت_چهلونهم
«اعزام»
(دکترمحسن نوری)
ستون نفرات رزمندگان از کنار یک باتلاق و در مسیر یک دشت درحرکت بود.
شب بود و هوا بسیارتاریک.
درجلوی ستون احمـ🌹ــدآقا قرارداشت. همینطور که به آنهانگاه می کردم یکباره یک گلوله خمپاره درکنارستون منفجرشد❗️
ترکش خمپاره فقط به یک نفراصابت کرد.
قلب احمـ🌹ــدآقا مورد هدف قرارگرفت!بعد ایشان به سمت راست چرخید و کلماتی از زبانش خارج شد که من فهمیدم چه می گوید.
درآن لحظات احمـ🌹ــدآقاجلوی چشمان من به شهادت🕊 رسید و من همان موقع حیرت زده ازخواب پریدم.
تاچنددقیقه بدنم میلرزید.
روز بعد درمسجداحمـ🌹ــدآقارادیدم.
خوابم رابرای ایشان تعریف کردم.اوهم لبخندی زد و گفت :
به شماخبرمی دهم که خوابت رؤیای صادقه بوده یانه!
پاییز سال۱۳۶۴ بود.
تغییر در رفتار و اعمال احمـ🌹ــدآقا
بیشترحس می شد.
نمازهای ایشان همگی #معراج شده بود.
یادم هست یکباربعد از نماز به ایشان گفتم:
علت این همه #لرزش شما در نماز چیست⁉️
می خواهید برویم دکتر؟
گفت:نه،چیزی نیست.
✨✨✨
امامن می دانستم چرا اینگونه است.
در روایات خوانده ایم که ائمه ی ما در موقع نماز و زمانی که در پیشگاه باعظمت حضرت حق قرارمی گرفتند اینگونه برخود میلرزیدند.
این حالت برای کسی که درک کند
وجود بی مقدارش،اجازه یافته باخالق آسمانها و زمین صحبت کندطبیعی است.
این ماهستیم که درنماز و عبادات معرفت لازم رانداریم.😔
خلاصه روال برنامه های ما ادامه داشت تا اینکه یک شب به مسجد آمد و بعد از نمازهمه ی ما را جمع کرد.
بعد از بچه ها خداحافظی کرد و گفت:
ان شاءالله فردا راهی جبهه هستم.
احمـ🌹ــدآقا از ماحلالیت طلبید و
از اهل مسجد🕌خداحافظی کرد.
بعد هم به ما چندنفری که بیشتر از بقیه باایشان بودیم گفت:
این #آخرین_دیدار ما و شماست. من دیگرازجبهه برنمی گردم❗️
دست آخرهم به من نگاهی کرد و گفت:
خواب شما عین #واقعیت بود.
نمی دانم چرا،اما من و آن بچه ها خیلی عادی بودیم.
فکرمی کردیم حتماً به مرخصی خواهدآمد.
فکرمی کردیم که اگراحمـ🌹ــدآقا هم برود یکی مثل ایشان پیدامی شود.
نمی دانم چراهیچ عکس العملی از ما سر نزد. ماخیلی راحت با ایشان خداحافظی کردیم وحلالیت طلبیدیم.
روزبعداحمـ🌹ــدآقا با سپاه تسویه کرد و به صورت بسیجی راهی جبهه شد.
همه ی کارهای مسجد را هم تحویل داد.
دیگر هیچ کاری درتهران نداشت.
ما فقط از نامه های احمـــدآقا فهمیدیم که ایشان رزمنده ی گردان سلمان ازلشکر ۲۷ حضرت رسول
(صلی الله علیه وآله) است.
#ادامه_دارد
✨✨✨
#منبع_انتشارات شهید هادے با ڪسب اجازه از
انتشارات و مولف براے تایپ.
#تذکر❌:تایپ ڪتاب ها در فضاے مجازے حتما باید با کسب اجازه از انتشارات و مولف باشد.
✨بسم الله الرحمن الرحیم ✨
#کتاب_عارفانه 🌙(فوق العاده قشنگ)
#قسمت_پنجاهم
| گردان سلمان |
راویان : علے میرڪیانی (فرمانده گردان)
و یکی از رزمندگان گردان
🌸🌼🌸🌼🌸🌼
پاییز سال ۱۳۶۴ برای انجام پدافندی به همراه نیروهای گردان راهی منطقه ی مهران شدیم.
گردان ما برای حفظ موقعیت منطقه ی مهران به این شهر اعزام شد.
استعداد گردان ما شامل ۴۵۰ نفر از نیروهای بسیج و سپاه🇮🇷 بود.
ما در ضمن حضور در منطقه، مشغول بالا بردن توان رزمی نیروها برای حضور در عملیات آینده بودیم.
مدت حضور ما در منطقه ی غرب زیاد طولانی نشد. ما پس از مدتی به دو کوهه آمدیم.
دوره سه ماهه ی حضور رزمندگان گردان ما به پایان رسیده بود. قرار بود همه نیروهای گردان ما تسویه بگیرند و بروند.
لذا با توجه به آغاز عملیات والفجر ۸ در منطقه ی فاو، برای همه ی رزمندگان صحبت کردم.
گفتم:
شما می توانید بروید.
برگ تسویه ی📄 همه شما آماده است.
امّا لشکر برای عملیات بعدی احتیاج به نیرو دارد. هر کس می تواند بماند.
تعدادی از بچه ها به دلایل شخصی و مشکلات رفتند ولی بیشتر نیروها از جمله احمدعلی در گردان باقی ماند.
البته من ایشان را اصلاً نمی شناختم
و نشناختم❗️
ما راهی منطقه ی عملیاتی فاو شدیم. کار در این منطقه بسیار سخت بود. عراق با کمک کارشناسان غربی و شرقی شدیدترین موانع را پیش روی رزمندگان ایجاد کرده بود.
عبور از اروند با آن شرایط و پیچیدگی ها و عبور از ده ها مانع مختلف درساحل دشمن کاری بود که جز با توکل به خدا و قدرت ایمان امکان پذیر نبود.
هنوز بسیاری از کارشناسان جنگی دنیا از نحوه ی عبور رزمندگان ما از اروند و رسیدن به مواضع عراقی ها در #حیرت_اند.
ما در یکی از مراحل عملیات حضور یافتیم.
نبرد اصلی رزمندگان ما با لشکر گارد ریاست جمهوری عراق، در کنار کارخانه ی نمک به شدت ادامه داشت.
به نیروهای گردان ما مأموریت مهمی داده شد. باید در شب ۲۷بهمن که یک هفته از شروع عملیات می گذشت به منطقه ی خور عبدالله
می رفتیم.
از تاریکی شب استفاده کردیم و به یک ستون نیروها را از کنار باتلاق و از جاده ی خور عبدالله
به سمت پل مهم منطقه منتقل کردیم.
در طی مسیر بود که چند گلوله خمپاره در کنار ستون نفرات ما به زمین نشست.
ما چند شهید و مجروح داشتیم.
اما هر طور بود خودمان را به خور عبدالله رساندیم و حمله را آغاز کردیم.
البته بقیه بچه ها خصوصاً آنها که با برادر نیری در یک دسته بودند اطلاعات بیشتری از او دارند.
#ادامه_دارد
✨✨✨
#منبع_انتشارات شهیدهادی با کسب اجازه از
انتشارات ومولف برای تایپ.
#تذکر❌تایپ کتاب هادر فضای مجازی حتما بایدبا کسب اجازه از انتشارات ومولف باشد.
شهید حسین معزغلامی:
این دعای عظم البلا را زیاد بخوانید....
...•🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•....
@SHAHID_MOEZEGHOLAMI
....•🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•....
📕 #دعبل_و_زلفا
✅ #رمان شورانگیز و #جذاب «دعبل و زلفا» اثر تحسین برانگیز دیگری از « #مظفر_سالاری »، نویسنده رمان شیرین و پرفروش «رؤیای نیمه شب» است که مورد تقدیر #مقام_معظم_رهبری قرار گرفته و به چاپ شصت و هفتم رسیده است و انتظار می رود «دعبل و زلفا» نیز این موفقیت را تکرار کند.
💰 قیمت پشت جلد: ۳۰۰۰۰ تومن
💰 قیمت فروش با تخفیف:۲۷۵۰۰ تومن
⛔️موجودی: #دو_جلد
🖋 ثبت سفارش: @abai1376
قالب درخواستی2.attheme
102.3K
#تم📱
#شهیدحاجحسینمعزغلامی🌱
هزینه استفاده از تم
یڪ صلوات به نیت سلامتی و فرج آقا💞
#ارسالےازمحبانشهدا🌸
┄┅─✵💝✵─┅┄
@SHAHID_MOEZEGHOLAMI
┄┅─✵💝✵─┅┄
#حدیث💫
🌸پیامبر خوبی ها میفرمایند:
هر کس هر روز از روی شوق و محبت به من سه مرتبه صلوات بفرستد، بر خدا لازم میشود که گناهان او را بیامرزد، در همان روز یا همان شب.
┄┅─✵💝✵─┅┄
@SHAHID_MOEZEGHOLAMI
┄┅─✵💝✵─┅┄
شهید حسین معز غلامے³¹⁵
#حدیث💫 🌸پیامبر خوبی ها میفرمایند: هر کس هر روز از روی شوق و محبت به من سه مرتبه صلوات بفرستد، بر خ
اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم♥️
شهید حسین معز غلامے³¹⁵
#ختمصلوات🍃🌼🌸 به مناسبت ولادت بانو حضرت معصومه(س) و روز دختر☺️🌺 و به نیتهای : تعجیل در ظهور اما
#ادامهیختمصلوات
به مناسبت میلاد امام رضا(ع)♥️
#نیٺها در پیام ریپلای شده هسٺ☝️🏻
هدیہی صلواتها بہ ::
امام مهربانےها حضرت علےبنموسےالرضا (ع)♥️🌷
جهتشرڪتتعداد#صلوات رو
بهآیدیزیراعلامکنید☺️↙️🌸
@mmpy78424
اونایی که قبلا شرڪت کردند هم میتونن مجدد شرڪت کنند.
شهید حسین معزغلامی:
این دعای عظم البلا را زیاد بخوانید....
...•🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•....
@SHAHID_MOEZEGHOLAMI
....•🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•....
💔
میگویند
اگر کسی تنها
گوشه ای مینشست
و حرفی نمیزد...
میرفتی کنارش
رفیقش میشدی..
آیاجواد...!
جز شما رفیق ندارم...
در این دنیا گوشه نشین شدم
منتظرم بیایی و بگویی
چته رفیق...!
من هم آغوشت را بهانه ی اشکهایم کنم
آنقدر زار بزنم که
تو هم به من بگویی
"حلش میکنم نگران نباش"
در این تنهایی
دلم #جواد میخواهد...
#رفیقم_جواد
#شهید_جواد_محمدی
#آه_ای_شهادت
#نسئل_الله_منازل_الشهداء
"ارسالی از محبان شهدا"
┄┅─✵💝✵─┅┄
@SHAHID_MOEZEGHOLAMI
┄┅─✵💝✵─┅┄