شَهید حُسین مُعِزغُلامے🇮🇷³¹⁵
#خاطرات_شهدا 🌷
هر هفتـہ مےرفت جمڪران، یڪ سفر باهم رفتیم،
شب 🌙جمعہ بود و شب شهادت حضرت زهرا (س)، اول رفتیم تهران، روضه ی بیت رهبری، توی صف ورودی گفت: میای برای آقا نامه💌 بنویسیم؟
گفتم: چرا که نه! خب حالا چے بنویسیم؟ بنویس: آقا دعا کنید شهیــد بشیم.
.
.
.
در آخرین پیامش برایم نوشت:
سلام داداش، خوبی بدی دیدی حلال کن، ان شاءالله امروز عازمم، دعا کن روسفید بشم، بهش زنگ زدم پرسیدم: ڪی برمیگردی؟ خیلی جدی گفت: ان شاءالله دیگه برنمیگردم. .
#نقل_از_دوست_شهید 🌺
#شهیدحاج_حسین_معزغلامے✨
#شهید_محسن_حججی
#اللهـم_عجــل_الولیکـــ_الفــرج
#اللهم_الرزقنا_شهادة_فی_سبیلڪ
جهت سلامتی و تعجیل در فرج آقا امام زمان (عج) و هدیہ به روح مطهر شهید صلواتـــــ .
⇩♡⇩♡join
❤️| @shahid_moezegholami |♥
ڪانال شہیدمعزغلامے
#خاطرات_شهدا
#از_شهدا_الگو_بگیریم
کت و شلوار دامادیاش را
تمیز و نو در کمد نگه داشته بود😇
به بچههای سپاه میگفت:
«برای این که اسراف نشود،
هر کدام از شما خواستید داماد شوید،
از کت و شلوار من استفاده کنید.
این لباس ارثیهی من برای شماست.»😇
پس از ازدواج ما،
کت و شلوار دامادی محمد حسن،
وقف بچههای سپاه شده بود
و دست به دست میچرخید😅😊
هر کدام از دوستانش که میخواستند داماد شوند،
برای مراسم دامادیشان، همان کت و شلوار را میپوشیدند.😅
جالبتر آن که،
هر کسی هم آن کت و شلوار را میپوشید؛
به #شهادت میرسید!😢💚
#شهید_محمدحسن_فایده
#راوی_همسر_شهید
♡ㄟ(ツ)ㄏʝσɨŋ
•♔| @shahid_moezegholami|♕•
#خاطرات_شهدا
🌷خانواده #شهید مغنیه به یک #مهمانی خانوادگی بزرگ دعوت بودند. محل مهمانی در منطقه #الغبیری بود.
🌷همه بچه ها و نوه ها به مناسبت ولادت #حضرت_رسول_ص دور هم جمع بودند.
از همه ی نوه ها درخواست شده بود برای این جلسه #صحبتی_کوتاه آماده کنند و طی چند کلمه بگویند که برای سال جدید میلادی چه #برنامه هایی دارند .
🌷همه ی نوه ها صحبت کردند تا اینکه نوبت رسید به #جهاد_مغنیه...
جهاد فقط گفت: طرحم برای سال بعد را هفته ی آینده میگویم!...
🌷همه شروع به اعتراض کردند، می گفتند جهاد دارد شرطی که برای همه گذاشته شده را نقض میکند. بعضی ها میگفتند کارش را آماده نکرده است!
🌷وسط خنده و اینکه هرکسی به شوخی چیزی میگفت، جهاد از حرفش کوتاه نیامد، اصرار داشت که طرحش برای سال آینده را هفته ی بعد می گوید.
درست یک هفته بعد دوباره خانواده دور هم جمع شدند ولی این بار، در بین خیل گسترده ی کسانی که برای #تسلیت آمده بودند!!...
طرح جهاد، #شهادت بود.
#شهید_جهاد_مغنیه
#شهید_مدافع_حرم
#راوی_مادربزرگ_شهید
کانال شهیدمعزغلامی
❤️|
@shahid_moezegholami
❤️|
شَهید حُسین مُعِزغُلامے🇮🇷³¹⁵
🕊🌷🕊🌷
🖋📚#خاطرات_شهدا
با موتور برای خرید انگشتر نامزدی (نشان) به میدان خراسان رفتیم که همان شد حلقه ازدواجم. بعد از آن هم به حرم #شاهعبدالعظیم رفتیم تا زندگیمان سروسامان بگیرد. از آنجا محمد یک انگشتر دُرِ نجف خرید. این هم شد حلقه ازدواج محمد.
دوست نداشت جشن عروسی برگزار کنیم. دلایل خودش را هم داشت که از نظر من دلایل بدی نبود هرچند رضایت محمد هم برایم شرط بود. یادم هست همان روزی که مستاجر خانه را خالی کرد، شبانه برای نظافت و سروسامان دادن به خانه آمدیم. آنقدر ذوق شروع زندگی را داشتیم که به سرعت وسایلمان را چیدیم و خیلی زود برای سفر آماده شدیم. چون جشن نگرفتیم، ولخرجی کردیم و سفرمان به #مشهد هوایی بود، آنهم 2 هفته! با اینکار حسابی ریختوپاش کرده بودیم! (هردومان میخندیم...)
#همسر_شهید
#شهید_محمد_کامران
#شهید_مدافع_حرم
🍃🕊✨_🌺_✨🕊🍃
@SHAHID_MOEZEGHOLAMI
🍃🕊✨_🌺_✨🕊🍃
شَهید حُسین مُعِزغُلامے🇮🇷³¹⁵
#خاطرات_شهدا 🌷
💠رفاقت برای خدا
🔰رفاقت کردنش واقعا بی نظیر بود👌 بعد از #حسین هیچ کس رو من ندیدم و امکان نداره ببینم که اینجوری #رفاقت کنه. وقتی با کسی، رفاقت👥 رو شروع می کرد، چند تا راه کار داشت.
🔰اول اینکه بعد از چند وقت می گفت: #رفیق، بدی های من رو بگو، اون بنده خدا👤 هم می گفت: من بدی از تو ندیدم❌ که بگم، همش #خوبی دیدم چی بگم؟ حسین ادامه می داد پس من بدی های #تورو می گم
🔰شروع می کرد، #خودمونی این ها رو بهش می گفت اینکار رو نکن🚫 اونجوری لباس #نپوش! با فلانی رفاقت نکن🚷 یا تولد🎁 بچه ها می شد، کسی شلوار لی می پوشید ایشون می رفت #شلوار شیش جیب براش می خرید می گفت این شش جیب بیشتر بهت میاد☺️ اینجوری بپوش.
🔰یک بار یادم هست برای یکی از بچه ها دو تا #پیراهن آستین بلند خرید و بهش گفت پیرهن آستین بلند👔 بپوش!رفاقت کردن ها و محبت کردن های💞 حسین فقط #واسه_خدا بودش
🔰بارها به من پیام می داد📲 می گفتش #دوست_دارم برای خدا😍 می گفتم حالا #برای_خدا رو ننویسی چی میشه⁉️ می گفت نه من باید بهت بگم که بدونی برای خدا دوست دارم😉 برا خودت نیست❌ که دوست دارم.
#شهید_حسین_معزغلامی
#شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
╭━═🌼━⊰🍃💔🍃⊱━🌼═━╮
@SHAHID_MOEZEGHOLAMI
╰━═🌸━⊰🍃💔🍃⊱━🌸═━╯