#تلنگرانه
رفقا...🖐🏻
حواسمونباشہ..🌱
یڪقرندیگہهمدارهتموممیشہ..🙃
اما..☝️🏻
یہآقایےهنوزنیومده..🥺
یعنےیڪقرندیگہ گذشتہ..💛
اما..
هنوززمینمهیاےآمدنشنیست..💔😔
مشکلمیدونےچیہ..؟
گناهایماست..🥺💔
اگہمنوشمایڪگناهروبزاریمکنار..🙃
هریکماهیکگناهچہکوچیکچہبزرگبذاریمکنار..😌
امامومولامونمیان..🌱🥺
زمینمهیایآمدنشمیشہ..😍❤️
#اللهمعجللولیکالفرج
@shahid_mohammad_belbasi
#دلتنگی | اللهم عجل لولیک ...
🔻 جمعه باز می اید و خبری از تو نیست !!
چند جمعه را به امید امدنت در
جمعه ای دیگر سر کنم شاید
که تو بیایی و غم از دل جهان بزدایی؟!!
#دلتنگی_جمعهها🌷
@shahid_mohammad_belbasi
#قسمت_ششم
#برای_زین_اب
( زندگینامه و سیره عملی شهید محمد بلباسی)
یک بار موقع برگشت🏠 به داخل خانه دوتا کارتن بزرگ زیر پله ها 🛤دیدم انها را باز کردم پر بود از مولاد خوراکی🥝🍉 گوشت 🥩و مرغی🐓 که هر یک دانه اش به اندازه دو مرغ🐔🐔 معمولی وزن داشت ، فهمیدم کار محمد❤️ است زنگ📞☎️ زدم و گفتم و محمد جان وسایلتون رو زیر پله های خونه ما جا گذاشتین.😧
گفت آره ولی اونا مال ما نیست🤔 برای شما آوردم.🙂
گفتم این چه کاری بود کردی من فقط باهات درددل کردم اصلا انتظار کمک 👨🏭نداشتم.
گفت من که اینو برای شما نیاوردم اینها برای آقا صادقه ما باید حق روحانیت 🕋و طلبه هارو ادا کنیم همین که شما به جای ما ازشون پذیرایی🍺🍪 میکنین جای تشکر دارد .
با این حرف ها میخواست به من سخت نگذرد بعد از آن هر بار که می آمد به بهانه آقا صادق دست پر بود🍛🥓🥞🥚🥔
ادامه دارد .....
#شهید_محمد_بلباسی
#میتونیم_بلباسی_باشیم
#علمدار_جهادی
@shahid_mohammad_belbasi
بھــمگفـت :🙃💫
بهکوچیکے گنـاهنگاهنکـن،
بهبزرگیِکسے نگاهکن
کہ ازشنافرمانـےکردی !
@shahid_mohammad_belbasi
🔹من مطمئن هستم چشمی که به نگاه حرام عادت کند، خیلی چیزها را از دست می دهد. چشم گنهکار لایق #شهادت نیست...
🌹مدافع حرم شهید هادی ذوالفقاری
کانال شهید حاج محمد بلباسی
@shahid_mohammad_belbasi
#قسمت_هفتم
#برای_زین_آب
(زندگینامه و سیره عملی شهید محمد بلباسی)
تا وقتی که بود برای بچه ها کم نمی گذاشت. چند بار برای شان تولد گرفتیم اینجور وقت ها تمام خرید ها را خودش انجام می داد و من اصلاً دخالت نمیکردم. جشن تکلیف فاطمه را مفصل برگزار کردیم. از برادرش خواست برای شصت و هفتاد نفر فلافل آماده کند. ذرت بو داده و میوه فراوان تدارک دیدیم. کیک را به شکل سجاده و تسبیح سفارش دادیم. در گوشه گوشه خانه کوچک ما مهمان نشسته بود. هر کسی که تزیینات روی دیوار را می دید می پرسید: ((اینها را آقا محمد تزیین کرده؟)) از بس قرینه و تمیز آذین بسته بود همه می دانستند هنر دست اوست. دخترم را فاطمه طلا صدا میکرد. خیلی روی حجابش سخت گیر نبود موقعی که با اصرار فاطمه برایش چادر گرفتیم گفت: (دیگه باید سفت و سخت پایه چادرت بایستی!)) وقتی فاطمه کوچک بود فقط آقا محمد تعریف لجبازی بزرگتر که شد اگر پسر ها سر به سرش می گذاشتند آنها را دعوا میکرد ولی فاطمه را نه. در شیوه تربیتی اش نوآوری و خلاقیت داشت مثلاً می خواست چیزی را به او تذکر دهد روی یک کاغذ مینوشت و صبح که می خواست به اداره برود کنار بالشت فاطمه می گذاشت مثلاً مینوشت ((فاطمه جون احترام بزرگترها فراموش نشه)) با این کار هم حرمت پدر و دختری شکسته نمیشد همه حواس فاطمه جمع میشد که باید مراقب چه چیزهایی باشد. حتی یک بار نشد از در خانواده شود و پکر باشد. با این که تمام مشغله های بیرون از خانه اش را خبر داشتم ولی باز هم برای بچه ها وقت میگذاشت و با آنها بازی می کرد. وقتی سه تا یک جا جمع شدند در خانه صدا به صدا نمی رسید مدام در حال بالا رفتن از سر و کول هم بودند شاید من سر بچه ها داد میزدم و عصبانی میشدم ولی او نه! میگفت: ((چیکارشون داری؟)) گاهی حسن را روی یک پا می نشاند و فاطمه را روی پای دیگرش و مهدی را روی شانه هایش سوار می کرد. بعد با همین وضعیت غذا میخورد. بعضی اوقات سه ساعت مهدی را روی پایش می گذاشت لالایی می خواند و قصه میگفت. چند باری هست زودتر از مهدی خوابش می برد.😴😴 البته نسبت به پدر مادرش هم هم همین توجه را داشت. قصه مراقب محمد از پدرش در زمان بیماری شنیدنی است.....👂👂
ادامه دارد........
#شهید_محمد_بلباسی
#میتونیم_بلباسی_باشیم
#علمدار_جهادی
@shahid_mohammad_belbasi
#رهبرانه♥️❤️
گرچہ با ماسڪ
تماشاے رُخش ممکن نیست
غم مخور دل!
ڪہ پسِ ابر نمےماند ماه...
@shahid_mohammad_belbasi
#قسمت_هشتم
#برای_زین_اب
( زندگینامه و سیره عملی شهید محمد بلباسی)
در آسور یادواره شهدا داشتیم.اصرار🙏داشت من هم حتما باشم وصحبت🗣کنم.گفتم :(محمد جان آنجا مردها🧔🏻🧔🏻هستن وحرف زدن برام سخته🤷🏻♂️!
بالاخره راضی ام کرد وباهم راه افتادیم🚶🏻♂️پشت فرمان نشست🚗چشمان 👀خسته اش 🙇🏻♂️را از آینه جلو میدیدم.آنقدر خواب آلود 😴بود که بعید میدانستم که صحیح وسالم به آسور برسیم. به محبوبه گفتم:(حالا واجب بود بااین وضعیت بریم).
محبوبه خندید😀وگفت:(زن عمو محمد همیشه ما رو همین طوری این طرف اون طرف میبره چشماش 👀هیچ وقت از خواب😴 سیر نمیشه🍕نمیشه میریم دیگه🚗پناه برخدا🕋.)
راه حلی به ذهنم 🧠رسید . از خود قائم شهر که سوار ماشین 🚗🚗شدیم و در را بستیم شروع کردم به گفتن🗣حرف ها و خاطرات سردار👮🏻♂️ شهیدم ححتی به تکراری هایم رحم🗡🗡نکردم وهمه ریزو درشت آن سال هارا برایش گفتم میدانستم وقتی حرف عمو👱♂️ وخصلت هایش به میان بیاید شش دانگ حواسش را جمع میکند دیگر خودم خسته 🙇🏻♂️ شده بودم که دیدم چشمان محمد برای لحظه ای روی هم رفت گفتم:( محمد جان دارم از عمو صحبت میکنم گوش👂 میدی؟)
از خواب پرید و گفت :( آره آره زن عمو گوش میدهم👂)
با آن حالش😷تا آخر یادواره سریا ایستاد🕴حتی در آن شرایط هم حواسش به پدر👨🏻🦳بیمارش 🤒 هم بود..
#شهید_محمد_بلباسی
#میتونیم_بلباسی_باشیم
#علمدار_جهادی
@shahid_mohammad_belbasi
😘خیر مقدم عرض میکنیم به اعضای جدید کانالمون😘
انشالله حاج محمد بلباسی رو بشناسین و باهاش رفیق بشین 😊
از طرف : خادم کانال 😉
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 سَر جُدا
🎙 روایتی از راز تولد #شهید_همت در كربلا و امانت حضرت زهرا(س) به مادر شهید
📌۱۷ اسفند ماه ؛ سالروز شهادت سردار شهید حاج محمد ابراهیم همت
#حسین_یکتا |
@shahid_mohammad_belbasi
۱۷ اسفند سالروز آسمانی شدن سردار رشید اسلام، چشم مجنون، سردار خیبر، شهید حاج محمد ابراهیم همت گرامی باد.
شهید همت
هر وقت می خواست برای
بچهها یادگاری بنویسه مینوشت:
"من کان لله،کان الله له"
هرکی با خدا باشہ خدا با اوست...
#سالگرد_شهید_همت
@shahid_mohammad_belbasi