eitaa logo
به یاد شهید محسن حججی
863 دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
1.7هزار ویدیو
41 فایل
آرزویم، آرزوی زینب است جان ناچیزم، فدای زینب است... شهادت، شهادت، شهادت آرزومه... به یاد شهیدان سردار حاج قاسم سلیمانی، دانشمند هسته ای محسن فخری زاده،محسن حججی،نوید صفری،صادق عدالت اکبری،حامد سلطانی تاریخ تاسیس: 1396/05/29
مشاهده در ایتا
دانلود
❤️ امشب به یاد #شهید_مرتضی_ابراهیمی صلواتی ختم کنیم...❤️ برای برگشت پیکر #شهید_عباس_عبدالهی و دیگر شهدا ۱۴ صلوات و برای باخبر شدن از وضعیت و برگشتن #حاج_احمد_متوسلیان و #امام_موسی_صدر ، ۱ آیت الکرسی بخوانید و هدیه کنید به آقاجان امام رضا (ع) 🌹 برای پیروزی رزمندگان، آسودگی و سلامتی مرزدارانمان دعا بفرمایید ۵ امن یجیب... 🌹برای حاجتمندان دعا بفرمایید. ۵ امن یجیب... شبتون بخیر و شهدایی التماس دعای شهادت دارم 🌹 #اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🌼🍃
💠فرمانده کمیته جستجوی مفقودین ستاد کل نیروهای مسلح در جریان تشییع #شهید_امنیت #زمینه_ساز_ظهور #شهید_مرتضی_ابراهیمی گفت: دشمنان بعد از #فتنه سال ۸۸ دیگر مایوس شده بودند که بتوانند کاری انجام دهند. اما #برخی این مار و افعی‌های خفته را #بیدار کردند. ✍سرادر #پاسدار سید محمد باقرزاده @tafahoseshohada @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein 🌷🍃🏴
890.5K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این طفل معصوم فقط یک آغوش گرم پدر را می خواهد! آیا برای این هم تدبیری دارید؟؟؟ 🥀طفل شیر خوار #شهید_امنیت #زمینه_ساز_ظهور #شهید_مرتضی_ابراهیمی بر بالین پدر @tafahoseshohada @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein
💌 شهید 💌 مراسم گرامیداشت شهدای امنیت و مدافعان ملت 🔰شنبه ۹ آذر ماه 🕗از ساعت ۸ صبح : ری - خیابان فدائیان اسلام جنوبی، بلوار امام حسین (ع)، سپاه حضرت سیدالشهدا ع استان تهران؛ حسینیه حضرت فاطمه الزهرا (س) بسیجی پاسدار بسیجی ✉️برادر عطرعاشقی - تهران @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein 🌷🍃
🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌺 🍃🌺 🌸 ✨ #وصیت_نامه بسمه تعالی دوستان و همکاران خوبم سلام علیکم از تمامی شما درخواست حلالیت دارم امیدوارم همیشه موفق باشید. از اینکه زحمت مراسم من بر عهده شما است تشکر و حلالیت می‌طلبم. 🍃در خط ولایت و پشتیبان ولایت باشید که چراغ راه است. ⛔️نگذارید که دشمن چه از راه جنگ سخت و چه از راه جنگ نرم، دین و کشورتان را از شما بگیرند. ☺️توکلتان بر خدا و ائمه باشد. به قول دوستی که هیچ‌وقت او را آنگونه که باید نشناختم، شهید صدرزاده : اگر دستم به دامان امام‌حسین (ع) برسد، نام تک‌تکتان را خواهم برد. 🌺مرتضی رنجبر عزیز دوست و فامیل خوبم حواست به خانواده‌ام باشد و اِن‌شاءالله حلالم کنی.   دوست دارم مرا در جوار امامزاده اسماعیل (ع) شهریار دفن کنید، که این مسئولیت را به دوست خوبم رضا طراقی می‌سپارم و اِن‌شاءالله من را حلال می‌کند. 🍃و در آخر از تمام نیروهایم حلالیت می‌طلبم که فرمانده خوبی قطعاً برای شما نبودم، ولی خدا می‌داند تمام سعی خود را برای انجام وظیفه‌ام کرده‌ام و اِن‌شاءالله در مقابل خدا روسیاه نیستم. 😔اگر حرفی زدم یا تندی کردم، مرا به بزرگواریتان ببخشید که توان من در همین اندازه بود. دوست و رفیق شما مرتضی ابراهیمی #شهید_امنیت #زمینه_ساز_ظهور #شهید_مرتضی_ابراهیمی @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein 🌺🍃🌸🍃🌺🍃🌸🍃🌺
🌱 فَٱذۡكُرُونِيٓ أَذۡكُرۡكُمۡ وَٱشۡكُرُواْ لِي وَلَا تَكۡفُرُونِ پس مرا یاد کنید تا شما را یاد کنم و شکر مرا به جای آورید و از من ناسپاسی نکنید. 🍇سوره البقرة، آیه ۱۵۲ 🎁هدیه به @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein 🌹🍃
❤️🌱 شهــادت . . . خطِ پایان عاشقی است 💠مجموعه ✍️روایت کوتاهی از زندگی آبان ۹۸ 🔰در کانال به یاد 🔹از دوشنبه ۹۹.۰۸.۱۲ @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein 🌹🍃
☘🌱☘🌱☘ 🌱☘ ☘ (۱) سال ۱۳۶۰ ازدواج کردم. مرتضی سال ۶۳ به دنیا آمد. نوزاد ناآرامی بود و یکسره گریه می‌کرد. نه من خواب و استراحت داشتم، نه خودش. اگر نیم ساعت ساکت بود، تعجب می‌کردیم. بزرگ‌تر که شد آرام‌تر شد. ده دوازده سالش بود که کم‌کم پایش به مسجد باز شد. تقریبا همه اوقات فراغتش در مسجد و پایگاه می‌گذشت. ، شهادت آبانماه ۹۸ به روایت مادر ✍جنت فکه @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein ☘🌱☘🌱☘🌱☘🌱☘🌱☘
☘🌱☘🌱☘ 🌱☘ ☘ (۲) 📦هر هفته با بچه‌های محل با یک صندوق کوچک چوبی می‌رفت بهشت ‌زهرا و برای ساخت مسجد سر خیابان‌مان پول جمع می‌کرد. 🤝با دو دسته از بچه‌های محل رفیق بود. یک گروه بچه‌های مسجد و هیات و یک‌سری از بچه‌هایی که سر و شکل‌شان کمی غلط‌انداز بود. خودش را محدود به گروه و دسته خاصی نمی‌کرد. همیشه می‌گفتم: 🚨«مرتضی! انتخاب دوست توی راهی که می‌ری خیلی مهمه. حواست رو جمع کن ببین با کی حشر و نشر می‌کنی.» ، شهادت آبانماه ۹۸ به روایت مادر ✍جنت فکه @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein ☘🌱☘🌱☘🌱☘🌱☘🌱☘
☘️🌱☘️🌱☘️ 🌱☘️ ☘️ (3) دیپلمش را که گرفت بلافاصله وارد سپاه شد. سال 84 بود. برای آموزش فرستادنش ارومیه. از وقتی رفته بود قرارم را برده بود. اصلا طاقت دوری‌اش را نداشتم. جانم بند جانش بود. قرار بود دو هفته‌ای برگردد، دو ماه بعد برگشت. تماس گرفت که: «مامان، من دارم میام تهران.» رزمی‌کار بود و مسابقه داشت. رفتیم دم پادگانی که آدرسش را داده بود. یک ‌ساعتی نشستیم تا آمد. از دور که دیدمش زمان و مکان را فراموش کردم. هرچه جان داشتم دادم به پاهایم و به سمتش دویدم. مرتضی هم به سمت من می‌دوید. بعد از دو ماه دوری، اشک برای دیدنش راه نمی‌داد. نیم ساعتی پیش ما ماند و گفت: «شما برید، منم میام.» فردا آمد. یک‌ هفته‌ای ماند و دوباره رفت. از این‌جا به بعد، نبودن‌های مرتضی شروع شد... ، شهادت آبانماه ۹۸ به روایت مادر ✍️جنت فکه @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein ☘️🌱☘️🌱☘️🌱☘️🌱☘️🌱☘️
☘🌱☘🌱☘ 🌱☘ ☘ (۴) 🔹تخریبچی شده بود و مدام ماموریت می‌رفت. زمزمه‌هایش برای شهادت از همین‌جاها شروع شد. شوخی و جدی می‌گفت و ما نشنیده می‌گرفتیم. ❤️با پدرش خیلی رفیق بود ولی حجب ‌و‌ حیایش را هم داشت. گاهی بعضی حرف‌هایش را با پدرش در میان نمی‌گذاشت. ✨به خواهرهایش می‌گفت : «اگه شهید بشم، چیز زیادی از من برنمی‌گرده. مبادا برای دیدن پیکرم اصرار کنید.» دخترها می‌خندیدند و سر به سرش می‌گذاشتند که : «تو شهید شو، ما می‌دونیم چی کار کنیم.» ، شهادت آبان ماه ۹۸ به روایت مادر معزز ✍وب جنت فکه @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein ☘🌱☘🌱☘🌱☘🌱☘🌱☘
☘️🌱☘️🌱☘️ 🌱☘️ ☘️ (۵) ✨احترام فوق‌العاده‌ای برای من و پدرش قائل بود. هربار وارد اتاق می‌شدیم، تمام‌قد جلوی پای‌مان می‌ایستاد. هر چندبار می‌رفتیم و می‌آمدیم برایش فرقی نداشت. 💔تحمل ناراحتی‌مان را نمی‌کرد. کمی بی‌حوصله می‌شدیم، هر کاری می‌کرد تا حال و هوای‌مان عوض شود. آن‌قدر قربان صدقه‌مان می‌رفت که کلا یادمان می‌رفت چرا ناراحت بودیم. یک‌بار خوابیده بودم و دستم را روی پیشانی‌ام گذاشته بودم. یک آن حس کردم کسی رخ ‌به ‌رخ نگاهم می‌کند. دستم را که برداشتم، مرتضی را دیدم. آن‌قدر از نزدیک نگاهم می‌کرد که گرمای نفسش به صورتم می‌خورد. کلافه گفتم : «چی کار می‌کنی مرتضی؟!» حاضرجواب گفت: «هیچی، فقط دارم عبادت می‌کنم.» 👌کم پیش می‌آمد عصبانی شود، غر بزند یا صدایش را بلند کند. نهایت ناراحتی‌اش سکوت بود. ، شهادت آبانماه ۹۸ به روایت مادر ✍️جنت فکه @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein ☘️🌱☘️🌱☘️🌱☘️🌱☘️🌱☘️