eitaa logo
🏴شهیدمهندس مصطفی محمدمیرزایی🏴
133 دنبال‌کننده
9.2هزار عکس
5.4هزار ویدیو
98 فایل
بسم رب الشهدا یاد شهدا مصداق یادخدا است و اگر این چنین است باید دل شهید قرآن بالغے باشد که اسرار عالم درآن نهفته است … شهادت :۱۳۹۸/۱۰/۱۳ ساعت ۱:۲۰ ارتباط با ادمین @Jahadgare_velayat Instagram.com/shahid.mostafa.mohammadmirzayi
مشاهده در ایتا
دانلود
🦋 بـا بـودن سخت نیست بـا شهـدا مـانـدن سختـه مثـل شهـدا بـودن سخت نیست مثـل شهـدا مـانـدن سختـه راه شهـدا یعنـی نگـه داشتـن در دستانت . . .! https://eitaa.com/joinchat/2750152928Cd8cff731bc مجاهد مظلوم شهید مصطفی محمد میرزایی 💐
🦋 ،شاهدی بر باطن و حقیقت عالم‌اند و آنان‌اند که به دیگران حیات می‌بخشند https://eitaa.com/joinchat/2750152928Cd8cff731bc
🦋 شدت باران قبرش را خراب کرده بود باید تعمیرش میکردیم . سنگ قبر رو که برداشتیم زیرش خالی شده بود و جنازه معلوم بود . برادرم و پسرم رفتند توی قبر ، جنازه رو که خواستند بردارند ، دستشان خونی شد !! ۹ سال از شهادت و دفنش گذشته بود سالمه سالم !! ، بوی عطر میداد !! یاد حرفش افتادم که میگفت دوست دارم روضه خوان امام حسین علیه السلام بشم . محرم که میشد ، مردم رو جمع میکرد و برایشان روضه میخواند . عبدالحمید هرچه دارد از برکات امام حسین دارد..... ╭🦋 ╰┈➤ @shohada0120
هدایت شده از شهدا٠۱۲٠
35.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 حرف اصلی بیانات رهبر انقلاب در خطبه‌های نماز عید سعید فطر. ۱۴۰۴/۱/۱۱ ▫️سه پیام مهم به سه مخاطب خاص! |
هدایت شده از شهدا٠۱۲٠
روایت مرد عاشقی که به معشوق رسید... بسیـجی مجـروح بـا ناراحـتی و با چشمـانی پُـراز اشــک و صدایـی کـه هــرلحـظـه ضعیـف و ضعیف تر می شـد گفـت: «چـرا سرم را بلند کردید؟! چرا نگذاشتید سرم همانجا باشد؟! سرم روی پای عزیز فاطمه (س) بود؛ سـرم روی پـای آقـام سیدالـشهدا (ع) بود. چـرا نگذاشتید همانجـا بمـانم؟» اشک در چشـم بچـه ها حلقـه زده بود و همه بی اختیار گریه میکردند و آقـا را صدا می زدند؛ هیچ کس حرفی برای گفتن نداشت. ▪️بسیجی این را گـفت و در حـالی که زبان خـود را برای سـلام بر حضـرت به زحمت حـرکت می داد به لقاء الله پیوست. چشمـانش نیمـه بـاز و برلبـان خونینش تبسمی شیرین نقش بسته بـود. روایت عشق / غلامعلی رجایی
هدایت شده از شهدا٠۱۲٠
ماشاءالله پیل افکن؛ شهیدی که چشمش ترکش خورد و به جنگیدن ادامه داد تا ایران زنده بماند! شهید ماشاءالله پیل‌افکن، قهرمانی که در عملیات چزابه، شش شبانه‌روز بی‌وقفه جنگید تا تیپ ۷۷ خراسان را از محاصره نجات دهد. او با چشمی که ترکش خورده بود و بدنی خسته و گرسنه، اما دلی پر از ایمان، در پشت و مقابل جبهه دشمن تنها جنگید. آن‌قدر از مهمات غنیمتی دشمن استفاده کرد تا دیگر حتی یک گلوله هم باقی نماند. وقتی محاصره کامل شد، آخرین گلوله‌ها را شلیک کرد و با لب تشنه و چشمانی که ۶ شبانه‌روز خواب را ندیده بود، به اسارت دشمن درآمد… اما دشمن که از این قهرمان شکست خورده بود، خشم خود را بر پیکر پاکش خالی کرد: _دستان توانمندش را از بازو قطع کردند _چشمانش را از حدقه بیرون آوردند _دندان‌هایش را شکستند _پوست سر و صورتش را کندند، محاسنش را با گوشت و پوستش جدا کردند _در نهایت با نشاندن صدها گلوله در بدنش، او را به شهادت رساندند ماشاءالله جنگید تا ایران زنده بماند، امروز ما باید برای عزت ایران بایستیم! ماشاءالله جانش را تا آخرین لحظه داد، تا امروز ما راه او را با جهاد علمی، اقتصادی و فرهنگی ادامه دهیم.
2.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سـربـازان از هــیــچ چــیـز؛ جـز گــناهـان خـود نـمی هــراســنـد..! ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شادی روحش صلوات
هدایت شده از شهدا٠۱۲٠
🦋  قصد تخریب رهبر را دارند، چه تهمت‌ها که به ایشان نزدند، واقعاً بعضی از این تهمت‌ها بی‌شرمانه و بچه‌گانه است... اللهم عجل لولیک الفرج اللهم احفظ قائدنا الامام الخامنه ای برای ظهور امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و شادی ارواح طیبه شهدا و روح مطهر امام راحل ره و سلامتی مقام معظم رهبری صلوات اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
هدایت شده از شهدا٠۱۲٠
دوم اردیبهشت سالروز تاسیس امام خامنه ای :سپاه پاسداران انقلاب اسلامی که مولود انقلاب اسلامی است درهمه جهان پدیده بی سابقه ای است
ماجرای عجیب از لحظه تدفین فرمانده 🔸موقعی که پدرم پیکر رضا را داخل قبر گذاشت صورت رضا را بوسید و از داخل قبر بیرون آمد. 🔹بعد از چند وقت رضا را در خواب دید که روی گونه‌اش چیزی مثل ستاره می‌درخشد.  ▪️پدرم در خواب از رضا پرسیده بود: آن چیست که روی صورت می‌درخشد؟ ▫️رضا گفت: وقتی که شما مرا داخل قبر گذاشتی و صورتم را بوسیدی، یک قطره اشک چشمت به روی صورتم افتاد و این همان قطره اشک است که می‌درخشد
معروف به اصغر ذاکر امان از غیبت کردن و غیبت شنیدن. اینقدر از اصغر پیشم بد گفته بودن که کلی نظرم نسبت بهش منفی شده بود... گذشت گذشت تاسال ۹۸ عملیات آزادسازی اتوبان حلب به دمشق، دیدمش؛ بانیروهاش اومده بود. منم بعد از مجروحیتم دیگه ندیده بودمش. پایین خان‌طومان کنارتپه‌ی قاسم دیدمش؛ من تو ماشین بودم و حاج اصغر کنار وحید ایستاده بود منتظر تا بزنه به خط و بره به سمت روستای زیتان... هی با خودم کلنجار رفتم بهش سلام کنم یانه؟! خلاصه دل وزدم به دریا و گفتم سلام حاج اصغر... اومد سمتم و گفت اسماعیل تویی؟ کاری کرد که حسابی شرمنده شدم. حاج اصغر خم شد و دستم روبوسید، خداحافظی کرد و رفت. یک ساعت بعدش پشت بیسیم گفتن حاج اصغر شهید شد... راوی: امیرحسین حاجی نصیری (اسماعیل حلب) ╭🦋 ╰┈➤ @shohada0120
هدایت شده از شهدا٠۱۲٠
🦋 زندگی شیرین؛خاطره ای از شهید مصطفی صدرزاده 🔸بعضی آقایان وقتی وارد خانه می‌شوند و محیط خانه را نامرتب می‌بینند یا متوجه می‌شوند که غذا آماده نیست، اعتراض می‌کنند. 🔹مواقعی بود که بخاطر موقعیت کاری یا بچه‌داری نمی‌توانستم غذا آماده کنم یا خانه را مرتب کنم، وقتی مصطفی وارد می‌شد از او عذرخواهی می‌کردم ▪️از ته قلبش ناراحت می‌شد و می‌گفت: تو وظیفه‌ای نداری که برای من غذا درست کنی، تو وظیفه‌ای نداری که خانه را مرتب کنی، این وظیفه من است و حتما من این‌جا کم کاری کردم ▫️بعد با خنده به او می‌گفتم:‌ پس من چه کاره هستم و وظیفه من چیست؟ مصطفی هم پاسخ می‌داد: وظیفه تو فقط تربیت بچه‌هاست، 🔻بقیه کارهای خانه وظیفه من است اگر خودم بتوانم کارهای خانه را انجام می‌دهم و اگر نتوانستم باید با کسی هماهنگ کنم که این کارها را برای تو انجام دهد. "زندگی با مصطفی خیلی شیرین بود"