•°🌱
#السلامعلیڪیااباعبدلله
بھنیتزیارتشمیخوانیم:
صَلَےاللّٰھُعَلَی۟ڪ۟یٰااَبٰاعَب۟دِاللّٰھ۟
السلامعلےمنالاجابھتحتقبتھ
السلامعلےمنجعلاللھشفاءفےتربتھ
@shahid_mostafa_mohammadmirzayi
•🌱
◾️زانوبغل ڪرده ولے
انگار خوابیده
◽️یاازنفس افتاده یا
اینبار خوابیده
◾️بر خشت خوابیدن
برایش ڪارسختے نیست
◽️طفلے ڪه تا دیشب بہ
روی خارخوابیده
◾️ شهادت حضرت رقیه (س) تسلیت باد
@shahid_mostafa_mohammadmirzayi
سید رضا نریمانیبخش پنجم واحد | خدا نیاره توی غربت یه عده راهتو ببندن_۲۰۲۱_۰۹_۱۲_۰۷_۳۷_۲۴_۵۴۹.mp3
زمان:
حجم:
12.33M
•°🌱
بابابغلتومیخوام.. 💔😭
کربلایی سید رضا نریمانی 🎙
😭😭😭
@shahid_mostafa_mohammadmirzayi
🍃 #ختم_قران
💠هر روز یک صفحه قران به نیت تعجیل در فرج مولا صاحب الزمان (عج)
🌺 ثواب تلاوت این صفحه را هدیه میڪنیم به روح سربلند🕊شهیدمصطفی ردانی پور
🔹جزء۱۱
🔹#سوره یونس
🔹#صفحه_21۱
🌺الّلهُمَّ صَلِّ عَلَے مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وو عَجّل فَرَجَهم🌺
•• ↷#ʝøɪɴ ↯
@shahid_mostafa_mohammadmirzayi
refaghat_ta_shahadatt.pdf
حجم:
1.95M
✨#چهل_روز_برای_او
➖روز : 4⃣3⃣
••←چلهزیارتعاشورا→••
″ بهنـیابت از#شهیدمصطفیردانیپور❤️ ″
•••━━━━━━━━━
𝙹𝙾𝙸𝙽→ @shahid_mostafa_mohammadmirzayi
࿐🌹࿐
#بهوقتبندگے✨
استادپناهیانمیگفت؛
اگهیهشببدونغموغصهبودی،
#شڪکنبهخودت!
اصلااصلشهمینه
خوببهتدردمیدن،
آزمایشتمیکننکهخوببخرنت💚!
میفرمآد:
هرڪه در این بزم مقرب تر استـ
جامِ بلا بیشترش مےدهنـد..🌸
『 #پاسدارِوَصیتِحاجقاسم 』
════════════
@shahid_mostafa_mohammadmirzayi
6.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
گوشه ای ازمراسم شب شهادت حضرت رقیه (س)منزل شهید مصطفی محمد میرزایی
7.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فیلم از طرف مادر شهید مصطفی محمد میرزایی
✿✵✰ هـر شــ🌙ــب یـک ✰✵✿
داســتــان مـعـنــوی
✧✾════✾✰✾════✾✧
کرامتی فوق العاده زیبا و جالب
از حضرت رقیه سلام الله علیها
یکی از علمای روحانی به نام افشار که مردی
متدین بود و به صداقتش ایمان داشتم
حدود چهل سال قبل برایم نقل کرد:
در جوانی که روضه میخواندم
زخمی عمیق در زانویم پیدا شد
و بر اثر آن در بیمارستان بستری شدم
پس از گذشت دو ماه پزشکان چارهای
جز قطع پای من ندیدند
وقتی از این موضوع باخبر شدم
مضطرب گشتم و تصمیم گرفتم
به مولایم امام حسین علیهالسلام توسل
پیدا کنم برای فراهم آمدن توجه بیشتر
منتظر ماندم که تاریکی شب برسد
شب هنگام با خود گفتم
دختر پیش پدر خیلی عزیز است
خوب است از نازدانه امامم بخواهم
که از پدر شفای مرا بخواهد
سپس این اشعار صامت بروجردی را
خواندم و گریه کردم:
بود در شهر شام از حسین دختری
آسیه فطرتی، فاطمه منظری
همینطور با گریه شعرها را ادامه دادم
سپس در حال خواب و بیداری دیدم مولایم
به طرف تخت من میآید و این دختر انگشت
پدر را گرفته او را به سوی من میکشد
حضرت کنار تخت من آمدند و فرمودند:
افشار من این اشعار صامت را دوست دارم
برایم بخوان
خواستم بخوانم که فرمودند: بایست
عرض کردم: آقاجان
قریب دو ماه است که نمیتوانم بایستم
فرمودند: اگر ارباب به نوکرش میگوید
بایست، میتواند او را شفا دهد "برخیز"
من ایستادم و اشعار را خواندم
در حین خواندن ناگهان بخود آمدم و دیدم
که ایستاده ام و چند نفر از پزشکان و
پرستاران و بیماران اطرافم گریه میکنند
صبح دکترها مرا معاینه کردند و گریه کنان
با تعجب گفتند: پایت هیج مشکلی ندارد
و میتوانی مرخص شوی
بیماران دیگر اتاقها از این موضوع باخبر
شدند و با عصا و ویلچر به اتاق من آمدند
و گفتند: باید این اشعار را دوباره بخوانی
تا ما هم گریه کنیم: من اشعار را خواندم
و آنان گریه کردند سپس از همه خداحافظی
کردم و مرخص شدم
پس از یک هفته به بیمارستان رفتم تا
به دو هم اتاقی خود سری بزنم
اما از آن دو خبری نبود پس از پرس و جو
مسئولان بیمارستان گفتند: آن روز همه
بیماران شفا گرفتند و مرخص شدند
✍راوی: استاد سازگار
📗کتاب ریحانه کربلا، صفحه ۱۵۴
°❀°▪️°❀°▪️°❀°▪️°❀°
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
@shahid_mostafa_mohammadmirzayi