eitaa logo
شهید مصطفی صدرزاده
2هزار دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
3هزار ویدیو
206 فایل
خودسازی دغدغه اصلی تان باشد...🌱 شهید مصطفی صدرزاده (سیدابراهیم) شهید تاسوعا💌 کپی آزاد🍀 @Shahid_sadrzadeh
مشاهده در ایتا
دانلود
2.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مدد گرفتن از اباعبدالله حسین مددی که نتیجه اش شد وصال در روز تاسوعا 😭😭 https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
✨ 🌺آخرین مکالمه تلفنی با خاله مرداد 94 بود، از طریق تلفن با خواهر کوچکترم صحبت می کردم که صدای زنگ در خانه به صدا درآمد؛ بود. کمی منتظر ماند تا مکالمه من با خاله اش تمام شود اما طاقت نیاورد و گوشی را گرفت و بعد از شوخی و شیرین زبانی برای خاله به او گفت: "خاله لطفا مکالمه طولانی نشود ممکن است غیبت شود و برای مامان سلب توفیق شود برای مادر شهید شدن." خاله درجواب مصطفی گفت: "پس خوب شد گفتی یادم باشد غیبت کنم تا سلب توفیق شود" 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
🌹بسم رب الشهدا🌹 شهيد مدافع حرم 🌷سيدابراهيم🌷 به روايت شهيد مدافع حرم 🌷ابوعلى🌷 💠بخش هفتم 🌸سيدابراهيم حرمت نيروهايش را خيلى حفظ مى كرد. بچه ها براى اينكه به قول خودمان سيرچاى شوند توى بطرى هاى يك ليترى آب، چاى مى ريختند و مى خوردند. اسفند ماه سال ٩٣ بود كه مى خواست برود مرخصى. وارد اتاقش شدم ديدم دارد اتاق را زير رو مى كند. پرسيدم "سيد دنبال چى هستى؟" توى بطرى هاى نيم ليترى آب عطر خالص حرم حضرت زينب (س) را از خادم حرم گرفته بود و پيدا نمى كرد. 🌸يكى از نيروها كه اتاق سيد را مرتب كرده بود وارد اتاق شد و مشخصات شيشه عطر را گرفت. سيد گفت "توى بطرى آب براى عطر ريختن. رنگش هم مثل چاييه." دوستى كه در اتاق بود؛ سرش را خاراند و با من و من جلو آمد و گفت "سيد يه چيزى بگم ناراحت نمى شى؟" سيدابراهيم هم با لحن گرم و خنده هميشگى اش گفت "نه عزيز دلم بگو، چى شده." سرش را انداخت پايين و همان طور كه با انگشتانش بازى مى كرد گفت "چند روز پيش داشتم اتاق رو نظافت مى كردم، بطرى رو ديدم و فكر كردم چايى سردشده بچه هاست براى همين انداختمش توى سطل آشغال!" 🌸منتظر بودم تا ببينم عكس العمل سيد چيست. خيلى خونسرد دستش را توى جيبش كرد و پنج هزار لير درآورد و گفت "بيا عزيزم اينم پاداش صداقتت." ادامه دارد ... صفحه ٧ ✍️ برگرفته از كتاب: ""؛ شهيد مصطفى صدرزاده انتشارات روايت فتح 🌹🌹🌹🍃🍃🕊🍃🍃🌹 https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
💌|اگر درد دل داشتید و یا خواستید مشورت‌بگیرید بیایید سر مزارم، به‌لطف خداوند حاضر هستم. من منتظر همه شما هستم. کانال شهید سجاد‌ زبرجدی‌🥀 ❴ ‌https://eitaa.com/joinchat/3039298678C417db151f7 ❵ ‌‌
▫️وَلاَ کُلُّ فُرْصَة تُصَابُ 🟤و نه هر فرصتى مورد استفاده قرار مى گيرد ✍يعنى اگر فرصتى از دست تو رفت زياد غمگين نباش، زيرا گاه فرصت چنان غافلگيرانه است که انسان موفق به بهره گيرى از آن نمى شود، هرچند بايد نهايت کوشش را براى استفاده از فرصت ها به خرج داد و اگر مردم مى توانستند از همه فرصت ها بدون فوت وقت استفاده کنند چهره زندگى بشر بسيار با وضع فعلى متفاوت بود.اين کلام نورانى درس بزرگى به ما مى دهد، زيرا بسيار ديده ايم افرادى يک عمر براى فرصتى که از دست داده اند غصه مى خورند و مى گويند: اگر فلان روز فلان کار را کرده بوديم چنين و چنان مى شد و اى کاش بيدار بوديم و اين فرصت را از دست نمى داديم. آنها به جاى اينکه به آينده بپردازند دائما اندوه گذشته را مى خورند. 📘 https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
🌹بسم رب الشهدا🌹 شهيد مدافع حرم 🌷سيدابراهيم🌷 به روايت شهيد مدافع حرم 🌷ابوعلى🌷 بخش چهاردهم 🌸بعد نفسى عميق كشيد و گفت "بچه ها اگه با سرعت حركت كنيم و دو طرف جاده رو بگيريم و پر كنيم؛ هيچ كدوم از بچه هاى ما شهيد نمى شن. قبل از اومدن دشمن، بچه هاى گردان هاى ديگه ميان و با هم دست مى ديم، بعد دو طرف جاده رو مى بنديم و كار تموم مى شه. اگه به مشكل بخوريم شهيد مى ديم. اگه جلومون رو سد كردن و به ما تيراندازى كردن نبايد متوقف بشويم. بچه ها گروه گروه بايد از بغل بكشن كنار و حركت كنن. سكون يعنى شكست. اگه بايستيم رخنه مى كنن بين مون و كارى رو كه مى تونيم بدون شهيد انجام بديم بايد با چند شهيد به پايان برسونيم. 🌸با سرعت و دليرى و توكل به خدا ان شاءالله كار رو انجام بديم. حواسمون باشه كه نيتمون پيروزى نباشه؛ به خدا بگيد خدايا تو از ما راضى باش. اگه كار رو براى خدا انجام بديم پيروزى با ماست. من به خدايم اعتماد دارم. خدا مى گه اگه شما صد نفر باشيد من با هزار نفر شما رو پيروز مى كنم. يادتون باشه ما شيعه اميرالمؤمنين (ع) هستيم و شكست برامون معنا نداره ..." 🌸بعد با همان صداى گرم هميشگى اش گفت "بچه ها من از شما خواهش مى كنم بمونيد، هميشه از خدا خواستم نه به عنوان شهيد بلكه به عنوان گوسفند جلوى پاى بچه هاى فاطميون قربانى شم ان شاءالله همه ما شهيد مى شيم و توى رختخواب نمى ميريم كه رفتن جز شهادت برامون ننگه؛ ولى به حق فاطمه زهرا (س) موقعى كه خواستيم برسيم به كعبه و خونه خدا رو از دست وهابى ها بگيريم ان شاء الله اونجا شهيد بشيم. الان خونه خدا و قبر چند امام معصوم (س) ما دست وهابى هاست، شسصد هزار شيعه مظلوم توى بحرين مورد ظلم هستن و همه اميدشون به شماست. ما بايد روحيه داشته باشيم؛ تجربه كسب كنيم تا بتونيم بجنگيم. توى عمليات نبايد به راحتى شهيد بديم." ادامه دارد ... صفحه ١٤ ✍️ برگرفته از كتاب: ""؛ شهيد مصطفى صدرزاده انتشارات روايت فتح 🌹🌹🌹🍃🍃🕊🍃🍃🌹🌹🌹 https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
کتاب این روز ها که نمایشگاه کتاب برپا هستش حتما اگر خواستید این کتاب رو تهیه و مطالعه کنید خاطرات جامع تری از شهید بزرگوار خواهید خوند... @shahid_mostafasadrzadeh
5.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مشورت دادن و گفتن بخشی از وصیت نامه در خصوص نیروها و مخارج فاطمیون در کنار https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
🌹بسم‌ رب الشهدا🌹 شهيد مدافع حرم 🌷سيدابراهيم🌷به روايت شهيد مدافع حرم 🌷ابوعلى🌷 بخش پانزدهم 🌸بعد نفسش را بيرون داد و سعى كرد براى بچه ها مسأله را روشن تر كند. براى همين ادامه داد "براى اينكه تلفات نديم، به محض اينكه منطقه رو گرفتيم هركسى كار خودش رو هر جا هست انجام بده. مديريت دسته با ابوعليه." بعد من را كه كنارش ايستاده بودم نشان داد. حرف هايش كه تمام شد با همديگر قرار گذاشتيم و با صداى بلند ياعلى گفتيم و دست مردانه داديم. اول قديمى ها را جمع كرديم، بعد سيد به بچه ها گفت "به عنوان فدايى هاى شما ما اول مى ريم كه اگه بلايى بود اول سر ما بياد و شما سلامت باشيد. چند تا نكته رو مى گم توجه كنيد. ما شروع مى كنيم به درگير شدن؛ اگه زمين گير شديم گردان بعدى پشت ما ننشينه، نيروها رو پخش كنه و از ما رد شه." 🌸بعد مسير و جايى را كه دشمن آنجا بود و مى بايست به آن برسيم، نشان مان داد و گفت "گردان بعدى سمت دشمن پخش شه. با دشمن كارى كنيد كه كيش بشه. اگه بخوايم پشت سر دشمن بايستيم جلومون رو مى گيره. اگه بخواهيم كِز كنيم و بچسبيم به هم ديگه درست نيست. متأسفانه توى حلب ٢٥ نفر يه جا به خاطر توجه نكردن به اين نكته شهيد شدن. ولى اگه شما پخش شيد كسى جرئت نمى كنه براى درگيرى پيش قدم بشه." سيد به دشت وسيع پيش رويمان اشاره كرد و به بچه ها چشم دوخت و اميدوانه گفت "اگه توى اين فضاى وسيع پخش شيد و شليك كنيد از ١١٠ جا تير پخش مى شه. ١١٠ نفريم. چطور مى تونن با ١١٠ نقطه مقابله كنن؟ ده تا تك تيرانداز با هفت تا تحريب چى با گردان ما مياد." اسلحه اش را سفت در دستانش فشار داد و مطمئن به ما گفت "مثل شمشير مرتضى على (ع) عمل مى كنيم. به حق فاطمه زهرا (س) درسى به دشمن مى ديم كه براش يادگارى بمونه. حاصل اين عمليات هم هر چى شد، خدايا! تو از ما راضى باش. ما اومديم تا تو از ما راضى باشى. ديگه هيچ چيز اهميت نداره. فقط براى اين از ايران حركت كرديم و اومديم توى كشور غريب تا جون مون را به خطر بندازيم كه تو از ما راضى باشى." 🌸بچه ها مى خواستند حركت كنند كه سيد باز نكته اى نگفته يادش آمد. به بچه ها اشاره كرد كه دوباره بنشينند و ادامه داد "يه مسأله ديگه، بچه ها تعدادى عشاير در مسير هستن. اينجا جنگ شده، درگيرى شده، شايد تعدادى از اونا به ناچار يا اصلاً بااعتقاد رفتن توى گروه دشمن. ممكنه اگه شيعه رو ببينن سرش رو ببرن؛ ولى بچه ها يه خواهشى دارم. اگه نيت كرديم كه خدا از ما راضى باشه بايد در نظر بگيريم كه اينا زن، بچه، گاو، گوسفند، مرغ و خروس دارن. شايد مرغ و خروس و گاو و گوسفندشان ول باشه. فردا كه منطقه رو گرفتيم كسى نيست؛ چاقو هم كه دارى شايد سيدابراهيم هم نبينن و يه نقطه ديگه باشه؛ شايد بتونى گوسفندى رو بزنى زمين و بخورى و كسى هم نبينه؛ ولى نكنيد اين كار رو، حواسمون به اين چيزا باشه. مرد رو جلوى زنش نزنيم و تيراندازى نكنيم. هر چند نظر من اينه كه اگه ما تير نزنيم با ما كارى ندارن. حتى اگه ديديد پيرمردى گوشه اى افتاده، دستش رو ببوسيد تا بفهمه كارى به كارش نداريم و با چشم محبت بهش نگاه مى كنيم." ادامه دارد ... صفحه ١٥ ✍️ برگرفته از كتاب: ""؛ شهيد مصطفى صدرزاده انتشارات روايت فتح 🌹🌹🌹🍃🍃🕊🍃🍃🌹🌹🌹 https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
بسم رب الشهدا🌹 شنیدن بعضی از معضلات جامعه، رو خیلی عذاب می داد 😔 و ساعت ها به فکر فرو می‌برد از جمله مشکل بود. این‌که کودکی نتواند ،از کوچکترین امکانات تحصیلی استفاده کند ، زجرش می داد . سل 82 برای پسرا یک مغازه محصولات فرهنگی ، مانند ادعیه،زندگی نامه ی شهدا، سربند، پلاک، تسبیح و ... اجاره کرده بود یه روز اومد از من خواهش کرد که با بابا صحبت کن ، تادر کنار کار فرهنگی یک قسمت ازمغازه رو لوازم التحریر  بذاریم . وقتی علتش را پرسیدم جواب داد : اگر بتونیم در کنار کار فرهنگی دستی بگیریم ، ترهستیم 🌹 درنظر داشت که لوازم التحریر رو با قیمت پایین و یا به شکل رایگان در اختیار بچه های بی بضاعت قرار دهد. یکی از اولویت های مهم در زندگی ، و کمک به دیگران بود.👏 ❤️❣❤️❣❤️❣❤️❣❤️❣❤️ https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
🌹بسم رب الشهدا🌹 شهيد مدافع حرم مصطفى صدرزاده 🌷سيدابراهيم🌷 به روايت شهيد مدافع حرم مرتضى عطايى 🌷ابوعلى🌷 بخش هفدهم 🌸در مأموريت اصلى مان يك سه راهى بود كه حساسيت رويش زياد بود. سيدابراهيم گفت "خط قرمز ما همون نقطه است و هيچ احدالناسى نبايد از اونجا رد شه. هر جنبنده اى خواست از اونجا رد شه، بهش مهلت نمى ديد..." 🌸قرار بود بيست كيلومتر پياده روى كنيم و از دل دشمن رد شويم تا برسيم به سه راهى بصرالحرير در جنوب استان درعا. آنجا مى بايست سه راه را نگه داريم و راه امداد دشمن را قطع كنيم تا بچه ها از پائين، شهر و روستاها را پاكسازى كنند و به ما دست بدهند. شبانه بيست كيلومتر رفتيم. منطقه هم تپه و دره و سنگلاخ بود. از شدت تاريكى مى خورديم زمين. همه مان با لباس هاى سنگين و جليقه هاى ضدگلوله بوديم و گلوله هاى موشك كونكورس روى دوش مان بود. ساعت پنج صبح رسيديم به سه راهى بصرالحرير. از شدت تشنگى رمق نداشتيم. حسابى خسته و كوفته بوديم. خستگى شب قبل و بى خوابى اش خيلى به مان فشار آورده بود. منتظر بوديم خط تداركات باز شود و آذوقه و مهمات به مان برسد. صداى سيدابراهيم هم مدام از بى سيم مى آمد كه مى گفت "چرا به كارِت سرعت نميدى؟ اگه به روشنى هوا بخوريم و دير برسيم پاى كار، اينجا كربلا ميشه." تعدادى از بچه ها هم طاقت شان سرآمده بود و مرتب عقب مى ماندند. حسابى كلافه شده بودم. با حرف هاى حاج حسين كه مى گفت توكل مان به خدا است، خودم را آرام مى كردم. 🌸يك عده از بچه ها عقب مانده بودند. دستور اكيد سيدابراهيم هم اين بود كه حتى يك نفر از بچه ها نبايد از من عقب بيافتد و من بايد آخرين نفر باشم. هر چه التماس كردم كه بجنبيد و سريع باشيد، افاقه نكرد. خلاصه اتفاقى كه نبايد مى افتاد، افتاد و ما عقب مانديم و راه را گم كرديم. ادامه دارد ... صفحه ١٧ ✍️ برگرفته از كتاب: ""؛ شهيد مصطفى صدرزاده انتشارات روايت فتح 🌹🌹🌹🌱🌱🕊🌱🌱🌹🌹🌹 https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh