سلام!
ختم صلوات داریم به نیت سه شهید:
#شهید_مصطفی_صدرزاده
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
#شهید_عیسی_البرجی
تعداد صلوات هاتون رو بفرمایید👇
@shahid_sadrzadeh
1.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹پسرک گل فروش💐💐
آقای پناهیان میخواستم یه گل به شما هدیه بدم..
@shahid_mostafasadrzadeh
شهید مصطفی صدرزاده
سلام! ختم صلوات داریم به نیت سه شهید: #شهید_مصطفی_صدرزاده #شهید_حاج_قاسم_سلیمانی #شهید_عیسی_البرجی
ممنون از همه عزیزانی که شرکت کردن اجرتون با شهدا❣❣❣
2⃣4⃣7⃣0⃣
تعداد صلوات های ختم شده ☺️
شهید مصطفی صدرزاده
#ارسالی_اعضا
دل من گم شده است بسپاریدش به امانات رضا(ع)😭
به نیابت #شهید_مصطفی_صدرزاده
♥️ #امام_علی (ع) فرمودند:
👈 اهل بصیرت کسی است که بشنود و بنگرد و ببیند و ازحوادث عبرت گیرد،
👌 سپس به راهی روشن قدم نهد، از فروغلتیدن در پرتگاهها و گم شدن در کوره راهها دوری گزیند.
📖 نهج البلاغه، الخطبه١۵٣
@shahid_mostafasadrzadeh
شهید صدرزاده در يادداشتى📝 به دوستان بسیجی خود مىنويسد:
چه مىشود روزی سوریه امن و امان شود و کاروان راهيان نور مثل شلمچه و فکه به سمت حلب و دمشق راه بیفتد🚌🚎
فکرش را بکن!
راه مىروى و راوی مىگويد:
اینجا قتلگاه شهید رسول خليلى است.💔
یا اینجا را که مىبينى همان جایی است که، مهدی عزیزی را دوره کردند و شروع کردند از پایش زدند تا ... شهید شد.😭😭
یا مثلاً اینجا همان جایی است که،
شهیدحيدرى نماز جماعت مىخواند.🌱
شهید بيضائى بالای همین صخره نیروها را رصد مىكرد و کمین خورد.😞
شهید شهریاری را که مىشناسيد؟
همین جا با لهجه آذری برای بچهها مداحی مىكرد.🎤
یا شهید مرادى؛ آخرین لحظات زندگىاش را اینجا در خون خودش غلتیده بود.😔
یا شهید حامد جوانى؛ اینجا عباسوار پر کشید.😭
خدا بیامرزد شهيد اسكندرى را ... همینجا سرش بالای نیزه رفت.😭
شهید جهاد مغنيه، در این دشت با یارانش پر کشید ...💔
عجب حال و هوایی مىشود کاروان مدافعین حرم ...
عجب حال و هوایی ...😭
#شهیـدمصطفےصـدرزاده
@shahid_mostafasadrzadeh
2.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
▪️▫️▪️مداحی شهید مصطفي صدرزاده..
توی تصویر رزمنده ای که چفیه سرش بسته شهید سید امین حسینی و کنارش هم شهید سید مجتبی حسینی هست...
@shahid_mostafasadrzadeh
8.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 قدرت عجیب زن! آزمایشِ مرد و زن
🔻 این حرفا رو به جوونها یاد بدید
💍 بعد بفرستیدشون خونه بخت!
🎙 #استاد_پناهیان
@shahid_mostafasadrzadeh
میخواهم ماجرایی را برای شما نقل کنم که شنیدن آن برای همه مفید است.☝️
شبی در عالم خواب خود را در مکانی دیدم که پشتدری به حالت انتظار ایستادهام، پس از چند لحظه اجازه ورود به من داده شد. من نیز به داخل اتاق رفتم❗️.
ناگهان دیدم مردی بالباس عربی تمام سیه و بیسر درحالیکه خون بر لباسش جاری است در برابرم ایستاده، در همین لحظه و در عالم خواب در مقابل آن مرد بیسر به زمین افتادم و هیچگونه توانایی تکلم و حرکت نداشتم.😞 در همین حین صدایی به گوشم رسید که چشمانت را باز کن، با زحمت بسیار فقط توانستم چشمانم را باز کنم. سپس به من ندا رسید که این مرد بیسر امام مظلومت حسین بن علی (ع) است.😭
پس از چند لحظه که از آن حال خارج شدم، دیدم اباعبدالله (ع) با سر مبارک و لباس زیبایی که به تن داشتند در سمت راست من و بافاصلهای اندک به روی منبر نشستهاند و به من خیره شدهاند و درحالیکه لبخندی نیز به لب داشتند❤️ در عالم خواب به خود نهیبی زدم و گفتم که اگر این فرصت را زا دست بدهی عمرت سراسر تباهشده است.☝️
با هر مشقت و سختی که بود کشانکشان خود را به اولین پله منبر امام حسین (ع) رساندم و پله اول منبر ایشان را به دست گرفتم ، وجود نازنین اباعبدالله (ع) درحالیکه با تبسم به من نگاه میکرد از من پرسیدند: چه میخواهی؟❤️
عرض کردم مولا جان فقط میخواهم که برات شهادت مرا امضاء کنید. با همان لبخندی که بر لبان مبارکشان نقش بسته بود، سر مبارک خود را به حالت رضایت تکان دادند.✅
ای کسانی که امروز صدای من را میشنوید: مبادا، مبادا، مبادا پدر و مادرم را ملامت کنید که چرا اجازه دادید...