2.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#هل_من_ناصر؟❣🌴
🔰 حاضری به امام زمان(عج)کمک کنی که جهان را اداره کند❓
ولی شرایط دارد....✔️
#استاد_پناهیان🎤
#کلیپ_مهدوی 📹
@shahid_mostafasadrzadeh
✅ کمپین حمایت از راه اندازی شبکه ملی اطلاعات👇🏼👇🏼👇🏼
https://www.farsnews.ir/my/c/35179
🔶 با توجه به اهمیت فضای مجازی، همه مومنین در کمپین بالا شرکت کنند.
@shahid_mostafasadrzadeh
مهدی رسولیVideoCutter_IMG_20200906_220624_893(3).m4a
زمان:
حجم:
822.3K
.#نوای_محرم🎼
نذر کردم که اگر کرب و بلا قسمت شد اربعین جای رقیه به زیارت بروم
😭😭😭😭
@shahid_mostafasadrzadeh
سرحلقه صالحین#مسجدامیرالمومنین،
تابستان ۹۲نشسته بودیم آقا #مصطفی مربی صالحین مابود سرجلسه بودیم که ایشون گفتن بچه ها امروز میخوام از کلمه #شهید براتون صحبت کنم،لحظاتی صبرکرد و شروع کرد با اون صدای بم دلنشینش گفت؛ بچه ها شهید یعنی کسی که به درجه از ایمان میرسه که با عین و یقین متوجه میشه که شهید میشه و بعداز آن جمله ایشون شروع کرد به گریه کردن....
لحظات خیلی شیرین و زیبایی بود...هیچ وقت آن لحظات رو یادم نمیره 🌷🌷🌷
@shahid_mostafasadrzadeh
🌷🌷🌷
سید از دوستش خواست که برای شهادتش دعا کند اما جواب شنید: فعلا این جبهه ها به تو نیاز دارد، دعا میکنم در سپاه حضرت حجت عجل الله فرجه و در رکاب «او» شهید شوی!
سید گفت: خدا سفرهای را پهن کرده که ببیند من و تو چقدر کاسبیم، وگرنه کار خدا زمین نمیماند...
*از خدا میخواهم این جنگها تمام شود
وقتی حرف از کارهای فرهنگی میشد، میگفت: از خدا میخواهم این جنگها تمام شود
تا با خیال راحت برویم در شهرمان کار فرهنگی کنیم...
🌷🌷🌷
@shahid_mostafasadrzadeh
1.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کلیپ جدید و جالب ستاد امر به معروف و نهی از منکر...😍👆👆
✨حضرت علی علیهالسلام:
هر كس از شما #گناهی ببيند...
🍃بايد با دست...
🍃و اگر نتوانست با زبان...
🍃و اگر نتوانست با قلبش آن را تغيير دهد...
كه #پایينترين درجه ايمان همين (اظهار تنفر و ابراز ناراحتی در رفتار) است...
#امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر
#کلیپ_عالی
@shahid_mostafasadrzadeh
14.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 بدون تعارف با امیر کیومرث حیدری فرمانده نیروی زمینی ارتش
♦️اگر ۱۰ بار بمیرم و زندهشم همین نظامیگری را ادامه میدهم
@shahid_mostafasadrzadeh
⭕️ فوری/نوید افکاری قصاص شد
🔸حکم اعدام نوید افکاری بامداد امروز اجرا شد
🔹وی به اتهام قتل کارمند سازمان آب و فاضلاب در استان فارس با ضربات چاقو به قصاص محکوم شده بود.
@shahid_mostafasadrzadeh
شهید مصطفی صدرزاده
📚 #سه_دقیقه_در_قیامت 6⃣1⃣ #قسمت_شانزدهم 🔰در مورد تشکیل خانواده شاید احتیاجی به تذکری نباشد، چون در
📚 #سه_دقیقه_در_قیامت
8⃣1⃣ #قسمت_هجدهم
☘به جوانی که پشت میز بود گفتم: دستم خالی است نمیشود کاری کنی که من برگردم؟
♦️ نمیشود از مادرمان حضرت زهرا بخواهی مرا شفاعت کنند،شاید اجازه دهند تا برگردم و حق الناس را جبران کنم یا کارهای خطای گذشته را اصلاح کنم. جوابش منفی بود. اصرار کردم. لحظاتی بعد جوان پشت میز نگاهی به من کرد و گفت: به خاطر اشک های این کودکان یتیم و به خاطر دعاهای همسر و دختری که در راه داری و دعای پدر و مادر،حضرت زهرا شمارا شفاعت نمود تا برگردی.
🍀 به محض اینکه به من گفته شد برگرد،یک بار دیدم که زیر پای من خالی شد.. تلویزیون های سیاه و سفید قدیمی وقتی خاموش می شود حالت خاصی داشت،چند لحظه طول می کشید تا تصویر محو شود. مثل همان حالت پیش آمد، به یکباره رها شدم کمتر از یک لحظه دیدم روی تخت بیمارستان خوابیده و تیم پزشکی مشغول زدن شوک برقی به من هستند. دستگاه شوک چند بار به بدن من زدند تا به قول خودشان بیمار احیا شد.
♦️روح به جسم برگشته بود،حالت خاصی داشتم. هم خوشحال بودم که دوباره مهلت یافتم و هم ناراحت که از آن وادی نور دوباره به این دنیای فانی برگشتم. پزشکان کار خود را تمام کرده بودن،در مراحل پایانی عمل بود که من سه دقیقه دچار ایست قلبی شده بودم و بعد هم با ایجاد شک مرا احیا کردند.
🔰در تمام لحظات، شاهد کارهای ایشان بودم. مرا به ریکاوری انتقال داده و پس از ساعتی اثر بیهوشی رفت و درد و رنج ها دوباره به بدن برگشت. حالم بهتر شده بود، توانستم چشم راستم را باز کنم اما نمیخواستم حتی برای لحظهای از آن لحظات زیبا دور شوم.
🍃من در این ساعات تمام خاطراتی که از آن سفر معنوی را داشتم را با خودم مرور میکردم. چقدر سخت بود، چه شرایط سختی را طی کردم و بهشت برزخی را با تمام نعمت هایش دیدم. افراد گرفتار را دیدم. من تا چند قدمی بهشت رفتم. مادرم حضرت زهرا با کمی فاصله مشاهده کردم و مشاهده کردم که مادر ما در دنیا و آخرت چه مقامی دارد.
🌸حالا برای من تحمل دنیا واقعا سخت بود. دقایقی بعد دو خانم پرستار وارد سالن شدند. آنها میخواستند تخت چرخدار مرا با آسانسور منتقل کنند. همین که از دور آمدند از مشاهده چهره یکی از آن ها واقعا وحشت کردم من او را مانند یک گرگ می دیدم که به من نزدیک میشد. مرا به بخش منتقل کردند برادر و برخی از دوستانم بالای سرم بودند.
🔆 یکی دو نفر از بستگان میخواستم به دیدنم بیایند.. آنها از منزل خارج شده و به سمت بیمارستان در حال در راه بودند. به خوبی اینها را متوجه شدم،اما یک باره از دیدن چهره باطنی آنها وحشت زده شدم. بدنم لرزید و به همراهان گفتم: تماس بگیر و بگو فلانی برگرده تحمل هیچکس را ندارم. احساس میکردم که باطن بیشتر افراد برایم نمایان است، باطن اعمال و رفتار.
🔅به غذایی که برای آوردن نگاه نمیکردم میترسیدم باطن غذا را ببینم. دوست نداشتم هیچ کس را نگاه کنم برخی از دوستان آمده بودند تا من تنها نباشم،اما وجود آنها مرا بیشتر تنها میکرد. بعد از آن تلاش کردم تا رویم را به سمت دیوار برگردانم. میخواستم هیچ کس نبینم.
⚠️ یکباره رنگ از چهره ام پرید! صدای تسبیح خدا را از در و دیوار می شنیدم. دو سه نفری که همراه من بودند به توصیه پزشک اصرار می کردند که من چشمانم را باز کنم. اما نمی دانستند که من از دیدن چهره اطرافیان ترس دارم. آن روز در بیمارستان با دعا و التماس از خدا خواستم که این حالت برداشته شود نمیتوانستم ادامه دهم.
💠خدا را شکر این حالت برداشته شد اما دوست داشتم تنها باشم.دوست داشتم در خلوت خودمان را در مورد حسابرسی اعمال دیده بودم و مرور کنم. چقدر لحظات زیبایی بود آنجا، زمان مطرح نبود، آنجا احتیاج به کلام نبود. با یک نگاه آنچه میخواستیم منتقل میشد.حتی برخی اتفاقات را دیدم که هنوز واقع نشده بود.
✅ برخی مسائل را متوجه شدم که گفتنی نیست و در آخرین لحظات حضور در آن وادی برخی دوستان و همکاران را مشاهده کردم که شهید شده بودن! می خواستم بدانم این ماجرا رخ داده یا نه به همین خاطر از نزدیکانم خواستم از احوال آن چند نفر برایم خبر بگیرند تا بفهمم زنده اند یا شهید شده اند؟!
#ادامه_دارد ...
@shahid_mostafasadrzadeh