CQACAgQAAx0CVZgvmwACEZBgN-2M76mgXPYvZL2A0KiXauk4GAACsAgAAk9owVH-H8zG_X9gkR4E.mp3
زمان:
حجم:
2.18M
📻 #فایل_صوتی
👤استاد #رائفی_پور
📝بدون احترام به پدر و مادر به امام زمان نمیرسید!
@shahid_mostafasadrzadeh
6.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌟 ۱۰برابر آدمهای معمولی!
#استوری
@shahid_mostafasadrzadeh
#حکیمانه❣📝
حکومت متکی به ایمانها و ارادههای مردم
♦️حکومت آینده حضرت مهدی موعود ارواحنافداه، یک حکومت مردمىِ به تمام معناست. مردمی یعنی چه؟ یعنی متّکی به ایمانها و ارادهها و بازوان مردم است. امام زمان، تنها دنیا را پُر از عدل و داد نمیکند؛ امام زمان از آحاد مؤمن مردم و با تکیه به آنهاست که بنای عدل الهی را در سرتاسر عالم استقرار میبخشد و یک حکومت صددرصد مردمی تشکیل میدهد.
۱۳۸۱/۰۷/۳۰
@shahid_mostafasadrzadeh
968.9K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
جوان تودل برو هوای مارو هم داشته باش :)
#شهید_مصطفی_صدرزاده
@shahid_mostafasadrzadeh
شهید مصطفی صدرزاده
#خاطره #شهید_مصطفی_صدرزاده
﷽
🌹#دوستان_بهشتی🌹
✅بچه ها داشتن عقب میکشیدن،#ابراهیم رو دیدم لنگون ،لنگون با سر و صورت خاکی داره برمیگرده
گفت؛ چیزی نمونده بود!!
رسیده بودیم بالا
فقط چند قدم دیگه قله رو گرفته بودیم.
بغض نذاشت ادامه بده.....
گفتم؛ خیره انشالله، دوباره برمیگردیم دلاور غصه نخور.
چیزی نگفت، سرش رو پایین انداخت و رفت پایین
✅برگشتیم، عقب تو مقر مرکزی.
برنامه ریزی برای حمله دوباره شروع شد، یک هفته ای تا شروع دوباره عملیات زمان لازم بود.
هر روز ابراهیم رو میدیدم، انگار حالش خوب نبود.
فردا قرار بود دوباره بزنیم به قله.
✅دوست صمیمی ابراهیم که مثل برادر بودن با هم اومد پیشم، گفت؛ مسئله ای هست در باره ابراهیم ، می خوام بگم
گفتم ؛ چیه؟
گفت؛ ابراهیم تو عملیات قبلی مجروح شده ولی بخاطر اینکه بر نگرده دمشق چیزی نگفته!!!
✅شوکه شدم، سریع رفتم پیشش
گفتم؛ ابراهیم ببینم کجات مجروح شده؟
خندید گفت؛ نه بابا چیزی نیست ، یه خراش جزئی بوده
گفتم؛ ببینم زخمت رو!!!!
پاچه شلوارش رو بالا زد، دوتا ترکش نارنجک ،یکی به زانوش و یکی به ران پاش خورده بود.
گفتم؛ باید بری درمانگاه و برگردی دمشق
سرخ شد، گفت؛ اذیت نکن فلانی من تا امروز درد این ترکشها رو تحمل کردم تا تو حمله دوباره شرکت کنم.
✅دیدم قبول نمیکنه، رفتم پیش ابوحامد و قضیه رو بهش گفتم.
حاجی ابراهیم رو خواست پیش خودش تا باهاش حرف بزنه
نمی دونم بینشون چی گذشت، وقتی ابراهیم از اتاق آمد بیرون
با لبخند گفت؛ حاجی اجازه داد بمونم.
✅حالا تازه میفهمم که چه چیزی بین حاجی و ابراهیم بوده
✅حاجی ، رفیق بهشتی خودش رو شناخته بوده...
@shahid_mostafasadrzadeh
بدون شرح🙃🌱
لطفا عکس باز شود.
#شهید_مصطفی_صدرزاده
@shahid_mostafasadrzadeh