8.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#پایلاشین
این فیلم را خوب ببینید، جوانان #تبریز در پویشی از دستفروشان شهر حمایت میکنند و زن معلولی که در حال دستفروشی است بهاجبار هدیه را قبول میکند و تاکید دارد جوان در ازای پولی که به او میدهد حتما جنس ببرد.
ضربوشتم دستفروش معلول در فرهنگ تبریز جایی ندارد. مخصوصا آن معلولینی که غیرتشان اجازه نمیدهد دست گدایی به سمت دیگران دراز کنند و در شرایط سخت دنبال نان حلالاند.
@shahid_mostafasadrzadeh
ما برای ولی زمانه امان کاری نکردیم...
ما نه حرف هایش را عملی کردیم...
نه به نحو احسن جواب یاوه گویانش را دادیم...
زیادی ادعا کردیم...
میدانی ...
میترسم...
ما هم در صف کوفیان باشیم...
ما هنوز ولی غیرمعصوممان را بلد نیستیم اطاعت کنیم...
برای امام زمانمان چکارخواهیم کرد؟
به هرمیزان که توانستیم سربازی سیدعلی را بکنیم
به همان مقدار هم امید به،سربازی امام زمان خواهیم داشت...
مردمیدان را نگاه کن وخودت حساب کن چقدر در سن وسال الانت در تخصص الانت مثل او هستی؟
متخصص،متعهد،مخلص،با ایمان،پرتلاش،غیرتمند
دلنوشته ادمین...
@shahid_mostafasadrzadeh
2.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌ویژه
🎥 ببینید | روایت جالب نوجوان عراقی از برخورد پُرمهر شهید سلیمانی و چفیهای که به گردن او انداخت
🏳 بخشی از مستند «۳۶۰ درجه محاصره»
Khamenei.ir14001119_42680_128k.mp3
زمان:
حجم:
699.3K
❌🔊 رهبر انقلاب: من هم تزریق نوبت سوم #واکسن_کرونا را انجام دادم
▪️حضرت آیت الله خامنهای: من هم تزریق نوبت سوم واکسن کرونا را انجام دادم، توصیه میکنم مردم هم حرف پزشکان و متخصصین را گوش کنند.
@shahid_mostafasadrzadeh
❌ ❌ رهبر انقلاب: من هم دُز سوم واکسن کرونا را تزریق کردم
🔰 رهبر انقلاب در ابتدای دیدار فرماندهان نیروی هوایی و پدافند هوایی ارتش:
من هم تزریق نوبت سوم واکسن کرونا را انجام دادم، توصیه میکنم مردم هم حرف پزشکان و متخصصین را گوش کنند
🔻 من مقیدم به شیوهنامههایی که پزشکان اعلام میکنند. بنده تقید دارم، یعنی وظیفه میدانم برای خودم که آنها را عمل کنم و عمل میکنم. اصرار روی ماسک دارم و این نوبت سوم تزریق این واکسن را هم من انجام دادم.
🔺 توصیه میکنم به مردم عزیزمان که به هر حرف متخصصین و صاحبنظران این رشته توجه کنند و گوش کنند. آنچه که آنها صلاح میدانند و لازم میدانند انجام بدهند. ۱۴۰۰/۱۱/۱۹
@shahid_mostafasadrzadeh
مرحوم مرتضاییفر نیز که خود در زمان تماس آیتالله طالقانی با امام خمینی(ره) در منزل آیتالله طالقانی حضور داشته و شاهد و شنونده مکالمه تلفنی آن دو بزرگوار بوده است، در این مصاحبه تأکید کرده است: «ما روز 21 بهمن 1357 در منزل آیتالله طالقانی نشسته بودیم. به ایشان گفتند: «امام(ره) پیام داده که مردم در خانههای خود نمانند، بیرون بریزند و به حکومت نظامی اهمیت ندهند.» آقای طالقانی گفت: «امام مدت پانزده سال از ایران دور بودهاند و توجه ندارند که این دژخیمان رژیم چه بیرحم هستند. اگر مردم بیرون بریزند، همه را قتل عام میکنند؛ بنابراین صلاح در آن است که در منازل و خانهها بنشینیم، ببینیم عاقبت کار چه میشود.» بعد مرحوم طالقانی با امام حدود نیم ساعت تلفنی گفتگو کرد تا شاید امام را قانع کند که مردم را از خانههایشان بیرون نیاورند. ما حرفهای آقای طالقانی را شنیدیم که سعی داشت امام را هرطور شده، از تصمیم خود مبنی بر بیرون آمدن مردم از خانهها و اهمیت ندادن به حکومت نظامی، منصرف نماید تا اینکه آقای طالقانی گوشی را گذاشت و در گوشهای زانوانش را بغل گرفت و ساکت ماند. حتی سرش را روی زانوانش تکیه داد و به فکر فرو رفت. ما با خود گفتیم حتماً امام حرفی زده و مثلاً به ایشان گفته شما دخالت نکنید و ...؛ بنابراین آقای طالقانی ناراحت شده است امّا چیزی نگفتیم تا اینکه ایشان یک دفعه سر از زانوانش برداشت و به حال طبیعی و عادی برگشت. سؤال کردیم: «آقا چه شده؟ آیا امام به شما پرخاش کردند یا حرفی گفتند که شما ناراحت شدید؟» آقای طالقانی گفت: «نه؛ نه؛ اصلاً مسأله این نیست. من اصرار کردم که امام اعلامیههایش را پس بگیرد و امام هرچه میگفت، من قانع نمیشدم؛ در آخر فرمود: «آقای طالقانی! اصرار نکن! احتمال بده که این دستور از طرف امام زمان(عج) است.» تا امام این جمله را گفت، من به خود لرزیدم و بیاختیار گوشی را گذاشتم و حالم دگرگون شد.»
@shahid_mostafasadrzadeh
9.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
﷽
🔴 #سید_ابراهیم و دلتنگی برای، #دوست_شهیدش
#حاج حسین_بادپا
✅در این فیلم شما همچنین تصاویری از #شهید_تمام_زاده مشاهده خواهید کرد.
@shahid_mostafasadrzadeh
4_139543998548149348.amr
حجم:
147.1K
خاطرات وسختی های شهید مصطفی صدرزاده
﷽
🌹#دوستان_بهشتی🌹
✅بچه ها داشتن عقب میکشیدن،#ابراهیم رو دیدم لنگون ،لنگون با سر و صورت خاکی داره برمیگرده
گفت؛ چیزی نمونده بود!!
رسیده بودیم بالا
فقط چند قدم دیگه قله رو گرفته بودیم.
بغض نذاشت ادامه بده.....
گفتم؛ خیره انشالله، دوباره برمیگردیم دلاور غصه نخور.
چیزی نگفت، سرش رو پایین انداخت و رفت پایین
✅برگشتیم، عقب تو مقر مرکزی.
برنامه ریزی برای حمله دوباره شروع شد، یک هفته ای تا شروع دوباره عملیات زمان لازم بود.
هر روز ابراهیم رو میدیدم، انگار حالش خوب نبود.
فردا قرار بود دوباره بزنیم به قله.
✅دوست صمیمی ابراهیم که مثل برادر بودن با هم اومد پیشم، گفت؛ مسئله ای هست در باره ابراهیم ، می خوام بگم
گفتم ؛ چیه؟
گفت؛ ابراهیم تو عملیات قبلی مجروح شده ولی بخاطر اینکه بر نگرده دمشق چیزی نگفته!!!
✅شوکه شدم، سریع رفتم پیشش
گفتم؛ ابراهیم ببینم کجات مجروح شده؟
خندید گفت؛ نه بابا چیزی نیست ، یه خراش جزئی بوده
گفتم؛ ببینم زخمت رو!!!!
پاچه شلوارش رو بالا زد، دوتا ترکش نارنجک ،یکی به زانوش و یکی به ران پاش خورده بود.
گفتم؛ باید بری درمانگاه و برگردی دمشق
سرخ شد، گفت؛ اذیت نکن فلانی من تا امروز درد این ترکشها رو تحمل کردم تا تو حمله دوباره شرکت کنم.
✅دیدم قبول نمیکنه، رفتم پیش ابوحامد و قضیه رو بهش گفتم.
حاجی ابراهیم رو خواست پیش خودش تا باهاش حرف بزنه
نمی دونم بینشون چی گذشت، وقتی ابراهیم از اتاق آمد بیرون
با لبخند گفت؛ حاجی اجازه داد بمونم.
✅حالا تازه میفهمم که چه چیزی بین حاجی و ابراهیم بوده
✅حاجی ، رفیق بهشتی خودش رو شناخته بوده...
@shahid_mostafasadrzadeh